بررسی پدیده جهانی شدن در دو عرصه نظر و عمل
آرشیو
چکیده
متن
همشهری، ش 3846، 19/8/84
نویسنده در این مقاله، جهانیشدن را، از دو منظر ماهیت نظری و عرصه عملی بررسی کرده است.
الف) ماهیت نظری؛ جهانیشدن به عنوان واقعیتی تمدنی، در حال وقوع بوده و بدینسان فهم درست این فرآیند، تنها راه مطمئن، جهت اخذ راهبرد متناسب، رویارویی با آن است. وی جهانیشدن را، اینطور بیان میکند. بهطور کلی جهانیشدن، به مجموعه فرآیندهای پیچیدهای اطلاق میشود که، به موجب آن دولتهای ملی به نحو فزایندهای به یکدیگر مرتبط و وابسته میشوند و همین وابستگی و ارتباط است که، برای مفاهیم حاکمیت ملی و دولتهای ملی مشکلآفرین شده است. جهانیشدن در حقیقت، یکی از مراحل پیدایش تجدد و سرمایهداری جهانی است که سابقه آن به قرن پانزدهم باز میگردد. اما امروزه جهانیشدن، بیشتر بر ابعاد سیاسی، فرهنگی و اجتماعی این فرآیند کلی اطلاق میشود. به هر حال، جهانیشدن همچنان با گسترش سرمایهداری در سطح جهانی، مرتبط است و برخی نیز دموکراتیزاسیون، حقوق بشر، ارزشهای غربی، آمریکایی شدن، زبان انگلیسی، اینترنت و... را از وجوه اصلی آن دانستهاند. ایشان چند مورد از اندیشمندان غربی را، در خصوص ماهیت نظری جهانیشدن، با ایدهها و عقیدههایی که دارند بیان میکند و میگوید: جان راو از مهمترین فیلسوف نوکانتی قرن بیستم، با نگرشی مثبت به امر جهانیشدن بیان میدارد که؛ جهانیشدن به عنوان دورهای جدید، که پیشرفتهای تکنولوژیک در حوزه ارتباطات، مسائل غیر جهانی را دارای بردی جهانی کرده است و این زمینه را فراهم میکند که، جهانیان آسانتر از گذشته، به اهداف مشترک خود دست یابند.
ب) جهانیشدن در عرصه عمل: وی فرآیند جهانیشدن در حوزه عمل را، به چهار دسته تقسیم میکند. 1. حوزه فنی و تکنولوژیک؛ 2. حوزه اقتصادی؛ 3. حوزه سیاسی؛ 4. حوزه فرهنگی.
در حوزه فنی و تکنولوژیک، از یک طرف، وقوع انقلاب صنعتی سوم، در قرن بیستم و بیست و یکم، منجر به تحولات عظیمی در حوزه ارتباطات، مصرف و اطلاعات شده و از طرف دیگر، این انقلابِ دو قطب کشورها یا به شدت توسعه یافته و یا به شدت عقب مانده را، به وجود آورده است؛ که مهمترین معیار تمایز آنها، صنعت و تکنولوژی برتر و یا فقدان آن است. در حوزه اقتصادی، به تبع تحولات فنی مذکور، تغییرات بیسابقهای رخ نموده است. جهانیشدن اقتصاد و سهولت در تجارت جهانی، امکان اجرای سیاستهای کنیزی (دولت محور) را، منفی ساخته است و کنترل دولتهای ملی، بر فرآیندهای اقتصادی را کاهش داده است. به گونهای که، بودجه بسیاری از شرکتهای بزرگ و چند ملیتی، از بودجه و درآمد کشورهای ملی بیشتر است و جهان به عرصه عملکرد شرکتهای بزرگ، تبدیل شده است. ا ین پدیدهای است که، تاکنون بشر تجربه آنرا، حتی در ذهن خود هم، راه نمیداده است. در ادامه تحولات عرصه اقتصادی، حوزه سیاسی نیز متأثر شده است. به گونهای که، با ظهور و گسترش نهادهای سیاسی جهانی تحولات چشمگیری در حوزه قدرت و حاکمیت دولتهای ملی و نظام بینالمل رخ داده است؛ سازمان ملل متحد، بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول، سازمان تجارت جهانی و... عملاً قدرت تصمیمگیری کشورها را، محدود ساختهاند. در حوزه فرهنگی نیز، تحولات عظیمی، حادث شده است، که مهمترین آن شکلگیری «افکار عمومی جهانی»، به عنوان یک مفهوم بوده و مصداق آن، مردمانیاند که، هر لحظه متأثر از تبلیغات و جهتگیری رسانهها میتوانند نسبت به موضوعات خاصی، قضاوت کرده و به موضعگیری بپردازند. هیچ دولتی نمیتواند، موضع و نظر مردم خود و یا جهانیان را، به فراموشی بسپارد.
ایشان در پایان مقاله، حقیقت جهانیشدن را، به عنوان اینکه چیزی جز «جهانیسازی» نمیباشد، تلقی کرده و اضافه میکند که، کشورهای غربی و در رأس آن آمریکا، از جهت سیاسی با توجه به ارزشهای لیبرالی سردمدار پیشبرد آن هستند. ایدهآل و شکل درست «جهانیشدن» عبارت از؛ فرآیندی که در آن همه دولتهای ملی و فرهنگها در شکلدهی فرهنگ و تمدنی جهانی، سهیم باشند.
نویسنده در این مقاله، جهانیشدن را، از دو منظر ماهیت نظری و عرصه عملی بررسی کرده است.
الف) ماهیت نظری؛ جهانیشدن به عنوان واقعیتی تمدنی، در حال وقوع بوده و بدینسان فهم درست این فرآیند، تنها راه مطمئن، جهت اخذ راهبرد متناسب، رویارویی با آن است. وی جهانیشدن را، اینطور بیان میکند. بهطور کلی جهانیشدن، به مجموعه فرآیندهای پیچیدهای اطلاق میشود که، به موجب آن دولتهای ملی به نحو فزایندهای به یکدیگر مرتبط و وابسته میشوند و همین وابستگی و ارتباط است که، برای مفاهیم حاکمیت ملی و دولتهای ملی مشکلآفرین شده است. جهانیشدن در حقیقت، یکی از مراحل پیدایش تجدد و سرمایهداری جهانی است که سابقه آن به قرن پانزدهم باز میگردد. اما امروزه جهانیشدن، بیشتر بر ابعاد سیاسی، فرهنگی و اجتماعی این فرآیند کلی اطلاق میشود. به هر حال، جهانیشدن همچنان با گسترش سرمایهداری در سطح جهانی، مرتبط است و برخی نیز دموکراتیزاسیون، حقوق بشر، ارزشهای غربی، آمریکایی شدن، زبان انگلیسی، اینترنت و... را از وجوه اصلی آن دانستهاند. ایشان چند مورد از اندیشمندان غربی را، در خصوص ماهیت نظری جهانیشدن، با ایدهها و عقیدههایی که دارند بیان میکند و میگوید: جان راو از مهمترین فیلسوف نوکانتی قرن بیستم، با نگرشی مثبت به امر جهانیشدن بیان میدارد که؛ جهانیشدن به عنوان دورهای جدید، که پیشرفتهای تکنولوژیک در حوزه ارتباطات، مسائل غیر جهانی را دارای بردی جهانی کرده است و این زمینه را فراهم میکند که، جهانیان آسانتر از گذشته، به اهداف مشترک خود دست یابند.
ب) جهانیشدن در عرصه عمل: وی فرآیند جهانیشدن در حوزه عمل را، به چهار دسته تقسیم میکند. 1. حوزه فنی و تکنولوژیک؛ 2. حوزه اقتصادی؛ 3. حوزه سیاسی؛ 4. حوزه فرهنگی.
در حوزه فنی و تکنولوژیک، از یک طرف، وقوع انقلاب صنعتی سوم، در قرن بیستم و بیست و یکم، منجر به تحولات عظیمی در حوزه ارتباطات، مصرف و اطلاعات شده و از طرف دیگر، این انقلابِ دو قطب کشورها یا به شدت توسعه یافته و یا به شدت عقب مانده را، به وجود آورده است؛ که مهمترین معیار تمایز آنها، صنعت و تکنولوژی برتر و یا فقدان آن است. در حوزه اقتصادی، به تبع تحولات فنی مذکور، تغییرات بیسابقهای رخ نموده است. جهانیشدن اقتصاد و سهولت در تجارت جهانی، امکان اجرای سیاستهای کنیزی (دولت محور) را، منفی ساخته است و کنترل دولتهای ملی، بر فرآیندهای اقتصادی را کاهش داده است. به گونهای که، بودجه بسیاری از شرکتهای بزرگ و چند ملیتی، از بودجه و درآمد کشورهای ملی بیشتر است و جهان به عرصه عملکرد شرکتهای بزرگ، تبدیل شده است. ا ین پدیدهای است که، تاکنون بشر تجربه آنرا، حتی در ذهن خود هم، راه نمیداده است. در ادامه تحولات عرصه اقتصادی، حوزه سیاسی نیز متأثر شده است. به گونهای که، با ظهور و گسترش نهادهای سیاسی جهانی تحولات چشمگیری در حوزه قدرت و حاکمیت دولتهای ملی و نظام بینالمل رخ داده است؛ سازمان ملل متحد، بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول، سازمان تجارت جهانی و... عملاً قدرت تصمیمگیری کشورها را، محدود ساختهاند. در حوزه فرهنگی نیز، تحولات عظیمی، حادث شده است، که مهمترین آن شکلگیری «افکار عمومی جهانی»، به عنوان یک مفهوم بوده و مصداق آن، مردمانیاند که، هر لحظه متأثر از تبلیغات و جهتگیری رسانهها میتوانند نسبت به موضوعات خاصی، قضاوت کرده و به موضعگیری بپردازند. هیچ دولتی نمیتواند، موضع و نظر مردم خود و یا جهانیان را، به فراموشی بسپارد.
ایشان در پایان مقاله، حقیقت جهانیشدن را، به عنوان اینکه چیزی جز «جهانیسازی» نمیباشد، تلقی کرده و اضافه میکند که، کشورهای غربی و در رأس آن آمریکا، از جهت سیاسی با توجه به ارزشهای لیبرالی سردمدار پیشبرد آن هستند. ایدهآل و شکل درست «جهانیشدن» عبارت از؛ فرآیندی که در آن همه دولتهای ملی و فرهنگها در شکلدهی فرهنگ و تمدنی جهانی، سهیم باشند.