اصول و مبانی تجربه دینی و عرفانی در اسلام
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
دوماهنامه اندیشه حوزه، ش 51 ـ52، فروردین ـ اردیبهشت 84
امروزه، یکی از مباحث مهم کلام جدید و نیز فلسفه دین، مسئله تجربه دینی است، هر چند بعضی از مباحثی که اخیرا در اینباره مطرح گردیده جدید است، اما بسیاری از مباحث این مسئله در عرفان و حتی در فلسفه اسلامی مورد بررسی قرار گرفته است. از جمله مباحثی که در این خصوص میتوان نام برد، عبارت است از؛ اصول و مبانی تجربه دینی و عرفانی، که در عرفان و فلسفه اسلامی تبیین و تحلیل گردیده است. در مسئله تجربه دینی و عرفانی، دو چیز حائز اهمیت است: یکی فاعل تجربه کننده و دیگری واقعیت تجربه شونده. فاعل تجربه کننده عبارت است از؛ انسان و واقعیت تجربه شونده عبارت است از؛ حقایق ماورای طبیعی. بنابراین، نگارنده در این نوشتار بر آن است به این پرسش بنیادی پاسخ گوید که، چرا و چگونه انسان میتواند با حقایق ماورای طبیعی مرتبط شود؟ از این روی، میتوان با بررسی حقیقت انسانی به این ارتباط پی برد:
1. روح انسان نفحه الاهی است؛ به اعتقاد عرفا، حقیقت روح انسان، عبارت است از، نفحه الاهی، که خداوند در جسم او دمیده است و مراد از نفس رحمانی، در عرفان عبارت است از وجود اضافی وحدانی به حقیقت خود، که با صور معانی، متکثر میشود.
2. روح انسان مظهر تجلی خداوند است؛ انسان مظهر ذات، صفات و افعال خداوند بوده و خداوند انسان را به گونهای آفریده، که به منزله آینهای است منعکس کننده ذات، صفات و افعال خداوند میباشد. و به اعتقاد ابنعربی، انسان هر وصفی را که برای خداوند بیان کند و او را بستاید، همان وصف را برای خودش نیز میتواند وصف و ستایش کند، مگر یک وصف را، که عبارت است از، وجوب ذاتی که حدیث «ان اللّه خلق آدم علی صورته» و حدیث «من عرف نفسه فقد عرف ربّه»، هر دو برای اثبات تجلی خداوند، در انسان مورد تمسک عرفا، قرار گرفتهاند و لذا سید حیدر آملی میگوید: انسان به لحاظ صورت وجودی، انطباق با خداوند دارد و اینکه پیامبر در شب معراج فرمود، «رأیت ربی لیله المعراج فی احسن صور»، در واقع پیامبر صورت خود را دیده است چرا که، صورت انسان به لحاظ قوه و فعل احسن صور است.
3. وجود انسان با کل عالم منطبق است؛ به اعتقاد عرفا هیچ چیز در عالم نیست، مگر اینکه نمونهای از آن در وجود انسان تحقق دارد. ولذا عرفا انسان را، عالم کبیر و عالم را، انسان کبیر مینامند و گاهی نیز بالعکس است. بنابراین خداوند، برای تمام مراتب و عوالم جهان هستی، نظیری را در انسان بیان میکند و انسان تجلی کل عالم است.
4. ادراک و قوای مدرکه روح انسان؛ علم عبارت است از اینکه، قلب چیزی را آنگونه که فی نفسه است، تحصیل نماید؛ پس علم صفتی است که موجب تحصیل از طریق قلب میشود. عالم همان قلب است و معلوم آن، چیز محصل و قلب انسان، آیینه صیقلی میباشد که، کاملاً صافی است و هیچ کدورتی در آن نیست و اینکه پیامبر فرمود؛ قلبها کدر میشوند، مراد این است که، قلب انسان، از توجه به خداوند منصرف شده و به امور دیگر مشغول میگردد.
5 . کشف و شهود؛ مهمترین طریقه درک حقایق در عرفان، کشف و شهود است. عرفا میگویند؛ که علاوه بر راه و روشهای معمولی، که دیگران برای کسب ایمان و تحصیل حقایق بهکار میگیرند، از راه دیگر نیز، که عبارت است از کشف و شهود، حقایق را به چنگ میآوریم و بالاترین مرتبه آن، متعلق به انبیا است. سید حیدرآملی میگوید: علوم اهل اللّه، به سه دسته تقسیم میشود؛ یکی، وحی که مختص انبیا است. دیگری، الهام، که مختص اولیا است و سومی، کشف که برای، اهل سلوک میباشد.
6. روح انسان فاعل اعمال خارقالعاده است؛ در عرفان تأکید شده، که به وسیله روح اعمال، خارقالعاده بسیاری صورت میگیرد؛ بنابراین حتی معجزه پیامبران نیز، اگر چه به اذن الاهی است، اما حاکی از توانایی روح آن، بزرگان است. در اصطلاح عرفا؛ کسانی که، با داشتن روح قوی و تزکیه شده میتوانند کارهای خارقالعاده انجام دهند، به ابدال معروف هستند.
تأملی در آرای ذهبی در مورد وضع سه تفسیر
(مرآة الانوار، صافی، حقائق التفسیر)
علی اکبر بابایی
فصلنامه طلوع، ش 12، زمستان 84
در این مقاله سخنان و دیدگاههای دکتر محمدحسین ذهبی، یکی از علمای معاصر اهل سنت درباره شیعه و سه تفسیر شیعیان (مرآة الانوار، صافی و حقائق التفسیر) کالبد شکافی و نقد میگردد. نویسنده در صدد آن است، تا اتهامات ذهبی، مبنی بر تفسیر به رأی خواندن تفاسیر شیعی، تعطیل عقل در تفسیر و تحریف قرآنرا، مورد ارزیابی قرار داده و از مکتب تفسیر و عقلانی شیعه، دفاع نماید. از دیدگاه ذهبی، تفسیر «مرآة الانوار» در شمار مهمترین تفاسیر شیعه است و حال آنکه نگارنده معتقد است که، این تفسیر، از منظر شیعه تفسیر مهمی نیست و تنها تفسیر بخشی از آیات قرآن را شامل میشود. نویسنده پس از بیان دیدگاههای تفسیری ذهبی در مورد شیعه و غیر عقلی خواندن تفاسیر شیعی، بر این باور است که، اگر ذهبی از بدبینی و پیشداوری در باب تفاسیر شیعه، خالی کند، قائل به تفسیر به رأی بودن تفاسیر شیعی، نمیشود، زیرا؛ در تفاسیر مذکور، تمامی تأویلات قرآنی، به امامان معصوم، استناد داده شده و از نگاه مفسران شیعی بهویژه مرحوم فیض کاشانی، تنها اهل بیت علیهمالسلام ، مفسران واقعی، قرآنند. ایشان اختصاص ندادن فهم معانی و شناخت اسرار قرآن به اهل بیت علیهمالسلام
امروزه، یکی از مباحث مهم کلام جدید و نیز فلسفه دین، مسئله تجربه دینی است، هر چند بعضی از مباحثی که اخیرا در اینباره مطرح گردیده جدید است، اما بسیاری از مباحث این مسئله در عرفان و حتی در فلسفه اسلامی مورد بررسی قرار گرفته است. از جمله مباحثی که در این خصوص میتوان نام برد، عبارت است از؛ اصول و مبانی تجربه دینی و عرفانی، که در عرفان و فلسفه اسلامی تبیین و تحلیل گردیده است. در مسئله تجربه دینی و عرفانی، دو چیز حائز اهمیت است: یکی فاعل تجربه کننده و دیگری واقعیت تجربه شونده. فاعل تجربه کننده عبارت است از؛ انسان و واقعیت تجربه شونده عبارت است از؛ حقایق ماورای طبیعی. بنابراین، نگارنده در این نوشتار بر آن است به این پرسش بنیادی پاسخ گوید که، چرا و چگونه انسان میتواند با حقایق ماورای طبیعی مرتبط شود؟ از این روی، میتوان با بررسی حقیقت انسانی به این ارتباط پی برد:
1. روح انسان نفحه الاهی است؛ به اعتقاد عرفا، حقیقت روح انسان، عبارت است از، نفحه الاهی، که خداوند در جسم او دمیده است و مراد از نفس رحمانی، در عرفان عبارت است از وجود اضافی وحدانی به حقیقت خود، که با صور معانی، متکثر میشود.
2. روح انسان مظهر تجلی خداوند است؛ انسان مظهر ذات، صفات و افعال خداوند بوده و خداوند انسان را به گونهای آفریده، که به منزله آینهای است منعکس کننده ذات، صفات و افعال خداوند میباشد. و به اعتقاد ابنعربی، انسان هر وصفی را که برای خداوند بیان کند و او را بستاید، همان وصف را برای خودش نیز میتواند وصف و ستایش کند، مگر یک وصف را، که عبارت است از، وجوب ذاتی که حدیث «ان اللّه خلق آدم علی صورته» و حدیث «من عرف نفسه فقد عرف ربّه»، هر دو برای اثبات تجلی خداوند، در انسان مورد تمسک عرفا، قرار گرفتهاند و لذا سید حیدر آملی میگوید: انسان به لحاظ صورت وجودی، انطباق با خداوند دارد و اینکه پیامبر در شب معراج فرمود، «رأیت ربی لیله المعراج فی احسن صور»، در واقع پیامبر صورت خود را دیده است چرا که، صورت انسان به لحاظ قوه و فعل احسن صور است.
3. وجود انسان با کل عالم منطبق است؛ به اعتقاد عرفا هیچ چیز در عالم نیست، مگر اینکه نمونهای از آن در وجود انسان تحقق دارد. ولذا عرفا انسان را، عالم کبیر و عالم را، انسان کبیر مینامند و گاهی نیز بالعکس است. بنابراین خداوند، برای تمام مراتب و عوالم جهان هستی، نظیری را در انسان بیان میکند و انسان تجلی کل عالم است.
4. ادراک و قوای مدرکه روح انسان؛ علم عبارت است از اینکه، قلب چیزی را آنگونه که فی نفسه است، تحصیل نماید؛ پس علم صفتی است که موجب تحصیل از طریق قلب میشود. عالم همان قلب است و معلوم آن، چیز محصل و قلب انسان، آیینه صیقلی میباشد که، کاملاً صافی است و هیچ کدورتی در آن نیست و اینکه پیامبر فرمود؛ قلبها کدر میشوند، مراد این است که، قلب انسان، از توجه به خداوند منصرف شده و به امور دیگر مشغول میگردد.
5 . کشف و شهود؛ مهمترین طریقه درک حقایق در عرفان، کشف و شهود است. عرفا میگویند؛ که علاوه بر راه و روشهای معمولی، که دیگران برای کسب ایمان و تحصیل حقایق بهکار میگیرند، از راه دیگر نیز، که عبارت است از کشف و شهود، حقایق را به چنگ میآوریم و بالاترین مرتبه آن، متعلق به انبیا است. سید حیدرآملی میگوید: علوم اهل اللّه، به سه دسته تقسیم میشود؛ یکی، وحی که مختص انبیا است. دیگری، الهام، که مختص اولیا است و سومی، کشف که برای، اهل سلوک میباشد.
6. روح انسان فاعل اعمال خارقالعاده است؛ در عرفان تأکید شده، که به وسیله روح اعمال، خارقالعاده بسیاری صورت میگیرد؛ بنابراین حتی معجزه پیامبران نیز، اگر چه به اذن الاهی است، اما حاکی از توانایی روح آن، بزرگان است. در اصطلاح عرفا؛ کسانی که، با داشتن روح قوی و تزکیه شده میتوانند کارهای خارقالعاده انجام دهند، به ابدال معروف هستند.
تأملی در آرای ذهبی در مورد وضع سه تفسیر
(مرآة الانوار، صافی، حقائق التفسیر)
علی اکبر بابایی
فصلنامه طلوع، ش 12، زمستان 84
در این مقاله سخنان و دیدگاههای دکتر محمدحسین ذهبی، یکی از علمای معاصر اهل سنت درباره شیعه و سه تفسیر شیعیان (مرآة الانوار، صافی و حقائق التفسیر) کالبد شکافی و نقد میگردد. نویسنده در صدد آن است، تا اتهامات ذهبی، مبنی بر تفسیر به رأی خواندن تفاسیر شیعی، تعطیل عقل در تفسیر و تحریف قرآنرا، مورد ارزیابی قرار داده و از مکتب تفسیر و عقلانی شیعه، دفاع نماید. از دیدگاه ذهبی، تفسیر «مرآة الانوار» در شمار مهمترین تفاسیر شیعه است و حال آنکه نگارنده معتقد است که، این تفسیر، از منظر شیعه تفسیر مهمی نیست و تنها تفسیر بخشی از آیات قرآن را شامل میشود. نویسنده پس از بیان دیدگاههای تفسیری ذهبی در مورد شیعه و غیر عقلی خواندن تفاسیر شیعی، بر این باور است که، اگر ذهبی از بدبینی و پیشداوری در باب تفاسیر شیعه، خالی کند، قائل به تفسیر به رأی بودن تفاسیر شیعی، نمیشود، زیرا؛ در تفاسیر مذکور، تمامی تأویلات قرآنی، به امامان معصوم، استناد داده شده و از نگاه مفسران شیعی بهویژه مرحوم فیض کاشانی، تنها اهل بیت علیهمالسلام ، مفسران واقعی، قرآنند. ایشان اختصاص ندادن فهم معانی و شناخت اسرار قرآن به اهل بیت علیهمالسلام