عدالت بدون آزادی نتیجه آزادی بدون عدالت
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
ماهنامه نامه، ش 39، نیمه تیرماه 84
اصلاحطلبان جبهه دوم خرداد، آنان ایجاد جامعه مدنى را بر محور اصل توسعه سیاسى قرار دادند. بیش از هر چیز در تبلیغ و ترویج آزادىهاى مدنى و به طور کلى ستایش لیبرالیسم قلم مىزدند. جامعه مدنى مورد نظر آنان همان است که، در نظامهاى لیبرال بورژوازى پدید آمده و از سوى متفکران لیبرال در غرب توصیف وتبیین شده بود. از آنجا که این نوع آزادىها در تقابل با نظام سیاسى بسته وایدئولوژیک موجود طرح مىشد، از سوى کسانى که طى دو دهه از مداخلات و نظارت همهجانبه حکومتى و ایدئولوژى بسته دینى در همه شئون زندگى خصوصى و مدنى خویش در رنج بودند، مورد استقبال قرار گرفت. به درستى آن رأى بیست میلیونى به خاتمى یک «نه» بزرگ تفسیر شد؛ «نه» به همه سیاستهاى سختگیرانه و تمامیتخواهانهاى که تا آن زمان به اجرا گذاشته شده بود.
مفهوم حقیقى آن «نه» براى کسانى که شعار جامعه مدنى و ایران، براى همه ایرانیان یا آزادى و قانونگرایى را طرح کردند، یعنى اصلاحطلبان درون حکومت، با آنچه مردم هنگام رأى دادن در ذهن داشتند، یکسان نبود. بیشتر مردم با رأى به خاتمى، نه فقط بر ضد محدودیتهاى سیاسى و اجتماعى و نقض آزادىها و حقوق شهروندى و مداخله حکومت در حوزه خصوصى و دو دهه خشونت و قهر و زندان و اعدام و شکنجه سخن گفتند؛ شاید بیش از آن نارضایتى خود را از سیاستهاى تعدیل و آزادسازى اقتصادى، که عامل مستقیم فقر و ورشکستگى مالى خانوادهها و عمیق شدن کمسابقه شکاف طبقاتى و حیف و میل و غارت لجامگسیخته ثروتهاى ملى و رواج فساد در میان مدیران و رشد سرطانى بوروکراسى بود، ابراز نمودند. از نگاه مردم، تکوین و رشد مافیاهاى مالى و قدرت، محصول مستقیم سیاستهایى بود که، با پوشش محدود کردن مداخلات دولت در اقتصاد و تقویت بخش خصوصى و جلب و جذب سرمایههاى سرگردان داخلى و خارجى و توسعه زیرساختهاى صنعت و تولید ملى، اعمال مىشود.
شورشهاى دهه هفتاد در چندین شهر درجه یک و دو کشور مثل اراک، شیراز، قزوین، مشهد و اسلامشهر، یک واکنش دفاعى خود به خودى و غریزى در برابر ناامنى اقتصادى و فقر و بىکارى و بىعدالتى و فساد گسترده در پیکره حکومت و طبقه حاکمان محسوب مىشد. راه خروج از آن منظومه فکرى و سیاسى و نظریه اجتماعى، عبارت بود از: تأکید بر فردیت و آزادىهاى فردى و تکثرگرایى فکرى و دینى، مدیریت علمى و تضمین آزادى رقابت در بازار اقتصاد سرمایهدارى که در یک کلام در ارزشها و سنتهاى فکرى و عملى سرمایهدارى لیبرال خلاصه مىشد. در آن ایدهها و برنامهها، محلى براى طرح آزادى اجتماعى، نقش و عملکرد «جامعه» در رابطه متقابل با «فرد»ها و پیشبرد امر عدالت اجتماعى و استفاده از معیارهاى ارزشى و اخلاقى در نقد سیاست، قدرت و مناسبات اجتماعى و اقتصادى وجود نداشت. آرمان عدالتخواهى گفتمانى مغایر با آزادىهاى لیبرالى و دموکراسى قلمداد مىشد. آنها تلازم میان آزادى و برابرى و دموکراسى و عدالت اجتماعى را نمىپذیرفتند. بازتاب عملى این تفکر، بىاعتنایى مطلق جبهه اصلاحطلبى دوم خرداد، به انبوه مشکلات و تنگناهاى اقتصادى و اجتماعى بود؛ که، میلیونها مردم در شهرها و روستاها، از آنها در رنج و عذاب بودند. در مطبوعاتشان جز به بخشى از دغدغههاى نخبگان جامعه سیاسى و روشنفکرى اشارهاى نکردند و در عوض به فقر و محرومیت گسترده و آسیبهاى اجتماعى فراگیرى که نتیجه مستقیم سیاستهاى تعدیل و سلطه طبقه جدید مدیران بود؛ به ندرت اشاره مىکردند. سرمایه دولت اصلاحات در زمینه اقتصادى اجتماعى، ادامه همان سیاستهاى دولت پیشین بود که، به دست همان مدیران، به اجرا گذاشته مىشد.
اصلاحطلبان بیست میلیون رأى اعتماد مردم در خرداد 76 را نشانه تأیید و تصویب ایدهها و برنامههاى خود تفسیر کردند و از آن معانى که مردم هنگام ریختن آرا به صندوقها در ذهن داشتند، غافل ماندند. در نتیجه گرفتار این تصور باطل شدند، تا زمانى که بر شعارهاى سیاسى خود تأکید مىورزند، اعتماد و حمایت مردم را در پشت سرخواهند داشت. ازاینرو کوشش جدى براى برقرارى ارتباط نزدیک و تعامل و گفتوگو با مردم به عمل نیاوردند، و از تجربیات مستقیم آنان و ذهنیاتى که حاصل آن تجربیات بود، بىخبر ماندند. توجهى به منافع و علایق طبقات محروم و تولیدکننده، یعنى کشاورزان، کارگران، معلمان و... ننمودند و خواستههاى آنان را انعکاس ندادند. غلبه گرایش نخبهسالارى در عرصه اندیشه و عمل، جایى براى طرح دموکراسى مشارکتى و نزدیک شدن به حاکمیت بىواسطه مردم، باقى نمىگذاشت. بىتوجهى به تلازم توسعه سیاسى با توسعه اقتصادى و اجتماعى و همبستگى میان دموکراسى سیاسى و دموکراسى اجتماعى (آزادى و برابرى)؛ هشدار مىداند.
ناکارآمدى دولت در بسیارى از عرضههاى اساسى، غفلت از امر مهم عدالت اجتماعى، بىاعتنایى به مشکلات اجتماعى و اقتصادى مردم، پرهیز از کار در عرصه عمومى و سازماندهى نیروهاى اجتماعى، خود معلول علل بنیادىترى هستند که باید مطرح و بازنمایى شوند، عدالت اجتماعى بخش لاینفک پروژه توسعه سیاسى و تحقق دموکراسى حقیقى در جامعه است. طرفداران اصلاحات از مطالبات حقیقى مردم و دغدغههاى اجتماعى و اقتصادى آنان بىخبر ماندند، یا اگر هم خبردار شدند، آن را جدى نگرفتند و همچنان بر اولویت توسعه سیاسى و تحقق آزادىهاى فردى و نه اجتماعى، پافشارى شد. در این حال، براى بسیارى از مردم محصول تلاشهاى اصلاحطلبان چیزى جز یک رشته تنشها و کشمکشهاى سیاسى فرساینده و پرهزینه و به لحاظ مصالح و خیر عموم، بىاثر نبوده است. همه دیدیم که اکثرا به کسانى رأى دادند که به آنها وعده عدالت اجتماعى و فقرزدایى مىدهند و از مصایب و رنجهاى آنان داستانها مىسرایند. خرد و تجربه حکم مىکند که عدالت توزیعى و دولتسالارى مدل دهه شصت تکرار نشود؛ زیرا مدیریت و نظام دهه هفتاد، محصول مستقیم سیاستهاى دهه شصت بود.
نسبت آزادى با ارزشها (1) و (2)
على اکبر رشاد
رسالت، ش 5704و5705، 25و26/7/84
نگارنده در این مقاله، منشأ، مبنا، موانع و مرزهاى آزادى و نسبت آن با ارزشهاى دیگر به ویژه رابطه آزادى با صلح را بررسى مىکند.
وى در آغاز پس از بازخوانى تعاریف آزادى از رساله تحلیلى نوین از آزادى، نوشته مورس کرنستون، ضمن اذعان به دشوارى تعریف آزادى معتقد است به جاى تلاش براى دست یافتن به تعریفى جامع، مانع و همهپذیر از آزادى، از رهگذر شرح و بیان مسائلى همانند منشأ، مبنا، موانع و مرزهاى آزادى به مفاهمه اجمالى با مخاطب دست یابیم.
بخش دوم پژوهش به بیان منشأ آزادى با استناد به سخنى از امام على علیهالسلام در وصیت به فرزندش امام حسن علیهالسلام اختصاص یافته است. نویسنده نکات ارائه شده در این سخن را در ده فراز توضیح مىدهد.
بر اساس مکتب شیعى، منشأ آزادى انسان، تکوینى است و آزادىخواهى در سرشت انسان تعبیه شده، چون خالق او، او را آزاد قرار داده است. پس ذات و فطرت آدمى به سمت رهایى از قیود و موانع، گرایش و کشش دارد.
به اعتقاد مؤلف، تأکید امام على علیهالسلام به فرزندش مبنى بر گرامى داشتن جان ازهرپَستى، مىتواند بیانگر این معنا باشد که انسان باید خود نگهبان گوهر حرّیت خویش از دستبرد رهزنان آزادى باشد. اگر آدمى خود، حرمت و حرّیت خویش را پاس ندارد چه امیدى است به دیگران؟
اصلاحطلبان جبهه دوم خرداد، آنان ایجاد جامعه مدنى را بر محور اصل توسعه سیاسى قرار دادند. بیش از هر چیز در تبلیغ و ترویج آزادىهاى مدنى و به طور کلى ستایش لیبرالیسم قلم مىزدند. جامعه مدنى مورد نظر آنان همان است که، در نظامهاى لیبرال بورژوازى پدید آمده و از سوى متفکران لیبرال در غرب توصیف وتبیین شده بود. از آنجا که این نوع آزادىها در تقابل با نظام سیاسى بسته وایدئولوژیک موجود طرح مىشد، از سوى کسانى که طى دو دهه از مداخلات و نظارت همهجانبه حکومتى و ایدئولوژى بسته دینى در همه شئون زندگى خصوصى و مدنى خویش در رنج بودند، مورد استقبال قرار گرفت. به درستى آن رأى بیست میلیونى به خاتمى یک «نه» بزرگ تفسیر شد؛ «نه» به همه سیاستهاى سختگیرانه و تمامیتخواهانهاى که تا آن زمان به اجرا گذاشته شده بود.
مفهوم حقیقى آن «نه» براى کسانى که شعار جامعه مدنى و ایران، براى همه ایرانیان یا آزادى و قانونگرایى را طرح کردند، یعنى اصلاحطلبان درون حکومت، با آنچه مردم هنگام رأى دادن در ذهن داشتند، یکسان نبود. بیشتر مردم با رأى به خاتمى، نه فقط بر ضد محدودیتهاى سیاسى و اجتماعى و نقض آزادىها و حقوق شهروندى و مداخله حکومت در حوزه خصوصى و دو دهه خشونت و قهر و زندان و اعدام و شکنجه سخن گفتند؛ شاید بیش از آن نارضایتى خود را از سیاستهاى تعدیل و آزادسازى اقتصادى، که عامل مستقیم فقر و ورشکستگى مالى خانوادهها و عمیق شدن کمسابقه شکاف طبقاتى و حیف و میل و غارت لجامگسیخته ثروتهاى ملى و رواج فساد در میان مدیران و رشد سرطانى بوروکراسى بود، ابراز نمودند. از نگاه مردم، تکوین و رشد مافیاهاى مالى و قدرت، محصول مستقیم سیاستهایى بود که، با پوشش محدود کردن مداخلات دولت در اقتصاد و تقویت بخش خصوصى و جلب و جذب سرمایههاى سرگردان داخلى و خارجى و توسعه زیرساختهاى صنعت و تولید ملى، اعمال مىشود.
شورشهاى دهه هفتاد در چندین شهر درجه یک و دو کشور مثل اراک، شیراز، قزوین، مشهد و اسلامشهر، یک واکنش دفاعى خود به خودى و غریزى در برابر ناامنى اقتصادى و فقر و بىکارى و بىعدالتى و فساد گسترده در پیکره حکومت و طبقه حاکمان محسوب مىشد. راه خروج از آن منظومه فکرى و سیاسى و نظریه اجتماعى، عبارت بود از: تأکید بر فردیت و آزادىهاى فردى و تکثرگرایى فکرى و دینى، مدیریت علمى و تضمین آزادى رقابت در بازار اقتصاد سرمایهدارى که در یک کلام در ارزشها و سنتهاى فکرى و عملى سرمایهدارى لیبرال خلاصه مىشد. در آن ایدهها و برنامهها، محلى براى طرح آزادى اجتماعى، نقش و عملکرد «جامعه» در رابطه متقابل با «فرد»ها و پیشبرد امر عدالت اجتماعى و استفاده از معیارهاى ارزشى و اخلاقى در نقد سیاست، قدرت و مناسبات اجتماعى و اقتصادى وجود نداشت. آرمان عدالتخواهى گفتمانى مغایر با آزادىهاى لیبرالى و دموکراسى قلمداد مىشد. آنها تلازم میان آزادى و برابرى و دموکراسى و عدالت اجتماعى را نمىپذیرفتند. بازتاب عملى این تفکر، بىاعتنایى مطلق جبهه اصلاحطلبى دوم خرداد، به انبوه مشکلات و تنگناهاى اقتصادى و اجتماعى بود؛ که، میلیونها مردم در شهرها و روستاها، از آنها در رنج و عذاب بودند. در مطبوعاتشان جز به بخشى از دغدغههاى نخبگان جامعه سیاسى و روشنفکرى اشارهاى نکردند و در عوض به فقر و محرومیت گسترده و آسیبهاى اجتماعى فراگیرى که نتیجه مستقیم سیاستهاى تعدیل و سلطه طبقه جدید مدیران بود؛ به ندرت اشاره مىکردند. سرمایه دولت اصلاحات در زمینه اقتصادى اجتماعى، ادامه همان سیاستهاى دولت پیشین بود که، به دست همان مدیران، به اجرا گذاشته مىشد.
اصلاحطلبان بیست میلیون رأى اعتماد مردم در خرداد 76 را نشانه تأیید و تصویب ایدهها و برنامههاى خود تفسیر کردند و از آن معانى که مردم هنگام ریختن آرا به صندوقها در ذهن داشتند، غافل ماندند. در نتیجه گرفتار این تصور باطل شدند، تا زمانى که بر شعارهاى سیاسى خود تأکید مىورزند، اعتماد و حمایت مردم را در پشت سرخواهند داشت. ازاینرو کوشش جدى براى برقرارى ارتباط نزدیک و تعامل و گفتوگو با مردم به عمل نیاوردند، و از تجربیات مستقیم آنان و ذهنیاتى که حاصل آن تجربیات بود، بىخبر ماندند. توجهى به منافع و علایق طبقات محروم و تولیدکننده، یعنى کشاورزان، کارگران، معلمان و... ننمودند و خواستههاى آنان را انعکاس ندادند. غلبه گرایش نخبهسالارى در عرصه اندیشه و عمل، جایى براى طرح دموکراسى مشارکتى و نزدیک شدن به حاکمیت بىواسطه مردم، باقى نمىگذاشت. بىتوجهى به تلازم توسعه سیاسى با توسعه اقتصادى و اجتماعى و همبستگى میان دموکراسى سیاسى و دموکراسى اجتماعى (آزادى و برابرى)؛ هشدار مىداند.
ناکارآمدى دولت در بسیارى از عرضههاى اساسى، غفلت از امر مهم عدالت اجتماعى، بىاعتنایى به مشکلات اجتماعى و اقتصادى مردم، پرهیز از کار در عرصه عمومى و سازماندهى نیروهاى اجتماعى، خود معلول علل بنیادىترى هستند که باید مطرح و بازنمایى شوند، عدالت اجتماعى بخش لاینفک پروژه توسعه سیاسى و تحقق دموکراسى حقیقى در جامعه است. طرفداران اصلاحات از مطالبات حقیقى مردم و دغدغههاى اجتماعى و اقتصادى آنان بىخبر ماندند، یا اگر هم خبردار شدند، آن را جدى نگرفتند و همچنان بر اولویت توسعه سیاسى و تحقق آزادىهاى فردى و نه اجتماعى، پافشارى شد. در این حال، براى بسیارى از مردم محصول تلاشهاى اصلاحطلبان چیزى جز یک رشته تنشها و کشمکشهاى سیاسى فرساینده و پرهزینه و به لحاظ مصالح و خیر عموم، بىاثر نبوده است. همه دیدیم که اکثرا به کسانى رأى دادند که به آنها وعده عدالت اجتماعى و فقرزدایى مىدهند و از مصایب و رنجهاى آنان داستانها مىسرایند. خرد و تجربه حکم مىکند که عدالت توزیعى و دولتسالارى مدل دهه شصت تکرار نشود؛ زیرا مدیریت و نظام دهه هفتاد، محصول مستقیم سیاستهاى دهه شصت بود.
نسبت آزادى با ارزشها (1) و (2)
على اکبر رشاد
رسالت، ش 5704و5705، 25و26/7/84
نگارنده در این مقاله، منشأ، مبنا، موانع و مرزهاى آزادى و نسبت آن با ارزشهاى دیگر به ویژه رابطه آزادى با صلح را بررسى مىکند.
وى در آغاز پس از بازخوانى تعاریف آزادى از رساله تحلیلى نوین از آزادى، نوشته مورس کرنستون، ضمن اذعان به دشوارى تعریف آزادى معتقد است به جاى تلاش براى دست یافتن به تعریفى جامع، مانع و همهپذیر از آزادى، از رهگذر شرح و بیان مسائلى همانند منشأ، مبنا، موانع و مرزهاى آزادى به مفاهمه اجمالى با مخاطب دست یابیم.
بخش دوم پژوهش به بیان منشأ آزادى با استناد به سخنى از امام على علیهالسلام در وصیت به فرزندش امام حسن علیهالسلام اختصاص یافته است. نویسنده نکات ارائه شده در این سخن را در ده فراز توضیح مىدهد.
بر اساس مکتب شیعى، منشأ آزادى انسان، تکوینى است و آزادىخواهى در سرشت انسان تعبیه شده، چون خالق او، او را آزاد قرار داده است. پس ذات و فطرت آدمى به سمت رهایى از قیود و موانع، گرایش و کشش دارد.
به اعتقاد مؤلف، تأکید امام على علیهالسلام به فرزندش مبنى بر گرامى داشتن جان ازهرپَستى، مىتواند بیانگر این معنا باشد که انسان باید خود نگهبان گوهر حرّیت خویش از دستبرد رهزنان آزادى باشد. اگر آدمى خود، حرمت و حرّیت خویش را پاس ندارد چه امیدى است به دیگران؟