آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

همشهرى، ش 3809و3810، 4و5/7/84
نویسنده در این مقاله بر آن است تا با تشریح ابعاد گوناگون جهانى‏شدن و آسیب‏شناسى آن تصویرى همه‏جانبه و به خصوص فرهنگى از آن ارائه کند. وى در بخش پایانى نیز چالش‏هاى روبروى دین‏داران را در عصر جهانى‏شدن مطرح مى‏کند. توجه به جهانى‏شدن هم در شکل پژوهش و هم در قالب اعتراض علیه سران اقتصاد تجلى یافته است. برخى معتقدند که جهانى‏شدن شش بعد دارد که اقتصاد مهم‏ترین بعد آن است. اقتصاد ملى، تجارت و سرمایه‏گذارى، رشد سریع بازاهاى بین‏المللى، پیچیدگى تکنولوژى، یکپارچه‏سازى الکترونیکى، دیجیتالى کردن اقتصاد و فشردگى تراکم زمانى ـ مکانى رویدادها. برخى دیگر هم معتقدند که جهانى‏شدن پیش از هر چیز دیگر، نوعى سرمایه‏دارى غارت‏گر است.
مشخصه جهانى‏شدن، وب (Web) است و موفقیت جهانى‏شدن در گرو وب است. ایده محرک جهانى‏شدن هم اقتصاد بازار آزاد است. همچنین جهانى‏شدن فرهنگ غالب خاص خود را دارد یعنى آمریکایى‏سازى. با تمام این تفاسیر جهانى‏شدن عبارت است از مجموعه‏اى از فرآیندها که جهان به وسیله آنها به سرعت به یک فضاى اقتصادى تبدیل مى‏شود. جهانى‏شدن از طریق تأثیر ارتباطات سریع و تأثیر غالب غرب، خاصه از طریق زبان انگلیسى بر ابعاد فرهنگى و اجتماعى تأثیر مى‏گذارد. ساختارهاى تمایزات فرهنگى عمدتا غربى است و گرایش روزافزون در میان سطوح مختلف اجتماعى در دنیا به سمت زندگى آمریکایى گرایش دارند. فرهنگ جهانى از طریق رسانه‏ها امکانات بسیارى براى ایجاد هویت، تشخیص و ذهنیت فراهم کرده است. فرهنگ تصویرى جهانى جوانان را هدف قرار داده است. و دلیل اصلى آن یک چیز است: فرهنگ عمومى که تقریبا به‏طور کامل تصویرى است و این تصویر تمام ابعاد فرهنگ عمومى را زیر چتر خود برده از جمله بعد آموزش. اما در عین حال، فرهنگ عمومى به هیچ سنّتى تعلق ندارد و آزادانه روى امواج مصرف، مُد، گرایش و سلیقه سوار است. در نتیجه جهانى‏شدن را باید به صورت جمع به‏کار برد و دریافت یعنى «جهانى‏شدن».
یکى از قدرت‏هاى روح که ارتباط تنگاتنگى با حواس پنج گانه دارد خیال است. خیال آن‏چنان قدرت دارد که حتى واژگان نیز آن را فعال مى‏کنند. فرهنگ عمومى کاملاً از قدرت خیال و تأثیر تصاویر بر آن آگاه است. موقعیت فرهنگ عمومى عمدتا به زودگذر بودن تصاویر و متنوع بودن آنها بستگى دارد. فرهنگ تصویرى عمومى ماهیتا جهانى و گسترش آن آنى است و در پى ساختن ذهنیت‏ها و هویت‏ها به گونه‏اى است که قبلاً غیرقابل تصور بود. پرورش یافتن در یک شخصیت خاص و بزرگ شدن در یک هویت مشخص فرآیندى زمان‏بر است و این مسئله در مورد جوانان که به آسانى تحت تأثیر قرار مى‏گیرند از حساسیت ویژه‏اى برخوردار است.
نکته سوم اینکه فرهنگ عمومى مى‏خواهد جوانى را تا حد امکان امتداد بخشد و این امتداد دادن، انگیزه‏اى اقتصادى دارد. فرهنگ تصویرى عمومى هم فراگیر است و هم فرهنگ را به عنوان یک سرگرمى فورى ارائه مى‏دهد. امروز سرگرمى اساسا مقوله‏اى است که مى‏توان آن را مشاهده کرد و حتما لازم نیست دیدن دائمى باشد. بنابراین فرهنگ عمومى تقریبا به‏طور کامل تصویرى است. ماهیت انسان را مى‏توان مبناى یکپارچگى او دانست برخى معتقدند این یکپارچگى بر ماهیت روحانى و فسادناپذیر نفس مبتنى است.
برخى دیگر معتقدند که ماهیت انسان ریشه در تصورات دارد یا سوژه‏اى است در اختیار یک ذلت. برخى هم مى‏گویند ماهیت انسان سنگ بناى اصلى است اما این مطلب، نقش امرتاریخى وابسته به امر مطلق را تحت‏الشعاع قرار نمى‏دهد. بنابر رویکرد کلامى ـ مسیحى، فرهنگ‏ها و تمدن‏ها ثمره تجلى رابطه‏اى بین ماهیت مشترک انسان‏ها و خاصه مظاهر این ماهیت در فرهنگ‏ها و تمدن‏هاى بومى‏اند. این رویکرد ماهیت انسان را یک جوهر در نظر مى‏گیرد، که تجلى تعامل میان آزادى موجود آفریده شده بر صورت خدا و تأثیر جامعه و فرهنگ. در نتیجه بعد روحانى انسان در اولویت است و عوامل اجتماعى و فرهنگى ماهیت انسان را غالب‏ریزى مى‏کنند. همچنین ماهیت انسان را نمى‏توان بدون دو مفهوم گناه و نجات در نظر گرفت. جهت دیگر بحث به ماهیت مکاتب مدرن تعلق دارد برخى از این مکاتب، ماهیت انسان را ثابت و محدود و عمدتا تسلیم سلسله مراتب ساختارها و مقولات مى‏دانند درحالى‏که دو رویکرد مسیحى رشد و تحقق ماهیت انسان، در اینکه خیر را برگزیند و از شر پرهیز کند قرار دارد.
تعامل بین ماهیت انسان، فرهنگ تصویرى و جهانى‏شدن، ساختارهاى معرف‏شناختى را دگرگون مى‏کند. در چنین شرایطى دانش ناشى از دین با چالش‏هاى مهمى روبروست:
1. تحولى که در رابطه بین ماهیت انسان، فرهنگ و آموزش روى مى‏دهد. پیش‏فرض آموزش، وجود یک ماهیت واحد است بنابراین آموزش وسیع‏تر از فرهنگ است و در ارتباط و تنش با آنها مى‏باشد. انسانیت در بافت یک فرهنگ خاص رشد مى‏کند. اما جهانى‏شدن از طریق رسانه‏هاى جمعى یک فرهنگ عمومى را عرضه مى‏کند.
2. فرهنگ عمومى که در جهان عرضه مى‏شود فرهنگى مبتنى بر مصرف و سلیقه‏اى است که حس بینایى آن را وحدت مى‏بخشد. اما چنین علمى را با خود به همراه دارد که علم به اشیا است آن‏گونه که مشهود نیست، اما افراد دین‏دار به آن باور دارند. غلبه تصویر، مفاهیم ادراک و علم، زندگى دین‏دارانه را متصل ساخته است.
3. چالش سوم به محوریت مصرف و سلیقه در فرهنگ عمومى مربوط مى‏شود. آن‏چه نسبت به گذشته تازگى دارد آن است که مصرف و سلیقه به همراه مُد و گرایش در حال تبدیل شدن به دو هرم تعیین کننده در فرهنگ عمومى جهانى است. بیان پیچیدگى روح انسان با این ویژگى‏ها بسیار دشوار است اما مى‏توان گفت یکى فروکاهیدن روح انسان به مظاهر مادى است و دیگر اینکه دین اهمیت امیال را مى‏داند اما بین امیال خیر و شر تفاوت قائل است درحالى‏که فرهنگ جهانى‏شدن مى‏کوشد تا با استفاده از امیال، دوره جوانى را امتداد دهد.
4. نبودن فرجام‏شناسى در فرهنگ عمومى، خاصه در بافت جهانى‏شدن است درحالى‏که بر تمامى ادیان توحیدى نوعى فرجام‏شناسى حاکم است. فرهنگ عمومى جهانى با پشتوانه تاریخ و اقتصاد، کانون فرجام‏شناسى را دگرگون ساخته و به نظر مى‏رسد اساسا آن را نفى کرده است.
فرهنگى که فرجام‏شناسى ندارد با سؤالات بسیارى در مورد کارکرد آن فرهنگ و آزادى انسان از گیرودارهاى زندگى مواجه است. فرهنگى که فاقد فرجام‏شناسى بوده و به مسائل و سؤالات مربوط به نظام، غایت و اهداف وقعى ننهد طرف‏دارانش را به ازاى آزاد کردن، در بند مى‏کشد. بنابراین اهداف عمده اقتصادى ـ فرهنگى جهانى‏شدن روح انسان را محدود مى‏کند و این محدودیت‏ها تأثیر قابل توجهى بر زندگى دین‏دارانه دارد.

تبلیغات