کمال گرایی یا تکلیف گرایی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
ایران، ش 3277، 18/7/84
مؤلف در این مقاله مىکوشد تصویرى نوارسطویى از سعادت ترسیم کند. وى در این مسیر به پارهاى از جریانات منتقد ارسطو نیز اشاره مىکند. نظامات اخلاقى به دو دسته اخلاق غایتگرا و اخلاق وظیفهگرا تقسیم مىشوند. اخلاق غایتگرا که نماینده مهم آن ارسطو است معتقد است: ما براى اینکه بدانیم باید چه کار کنیم لازم است ابتدا تصویرى از غایت زندگى و سعادت داشته باشیم اما اخلاق وظیفهگرا که نماینده مهم آن کانت است مىگوید بایدها و نبایدها را بهطور شهودى مىفهمیم و براى تعیین آنها نیازى به تعریف پیشاپیش از سعادت نداریم.
مهمترین مؤلفههاى سعادت از دیدگاه ارسطو عبارتند از: 1. سعادت آدمى همان شکوفایى ذات و طبیعت انسانى است، لذا لازم است ابتدا سرشت آدمى شناخته شود این تلقى متفاوت از تلقى سودگرایان است؛ 2. مهمترین خصوصیتى که ذات آدمى را از دیگر موجودات متمایز مىکند قوه عقل اوست، پس سعادت آدمى در شکوفا کردن قوه عقل است؛ 3. شکوفایى عقلانى زمینهاى مىخواهد که مثلاً جامعه، سلامتى، گروه دوستى و... برخى از عناصر آن هستند (فضیلتهاى بیرونى)؛ 4. روایى بودن زندگى و وجود امرى پایدار در حیات یکى دیگر از شرایط سعادت آدمى است؛ 5 . اطلاق سعادت و نسبى نبودن آن ناشى از سرشت مشترک آدمیان است.
به جریانهاى فکرى مهم از اخلاق ارسطو در قرن بیستم نوارسطوییان گویند. البته نوارسطوییان همه اصول اخلاق ارسطو را نمىپذیرند و امروزه بیشتر در تقابل با لیبرالها فهمیده مىشوند، یکى از مؤلفههاى لیبرالیسم، عقلگرایى خودبنیاد است اما نوارسطوییان معتقدند که فهم ما در بستر جامعه و تاریخ شکل مىگیرد.
هرکا استاد فلسفه دانشگاه تورنتو که امروزه کمالگرایى با آثار او شناخته مىشود معتقد است که کمالگرایى ارسطو سه اشکال عمده دارد که همه آن مربوط به حواشى آن است: الف ـ ارسطو معتقد بود که در هستى، هر چیزى غایتى دارد. کمالگرایان جدید مىگویند که اثبات فلسفى غایتگرایى هم دشوار است و هم در عین حال براى کمالگرایى ضرورى نیست و لذا لزومى ندارد براى کمالگرا بودن غایتگرا هم باشیم. ب ـ به نظر ارسطو انسان به خیر اشتیاق دارد. هرکا مىگوید که اثبات روانشناختى این هم مشکل است. ما مىگوییم انسان کمالى دارد و باید به سوى آن حرکت کند و با اشتیاق یا عدم اشتیاق آدمى کارى ندارد. ج ـ منتقدان مىگویند ولو ثابت شود که آدمى در خارج و حوزه عینیت، کمال و غایتى دارد، نمىتوان از این امر نتیجه بگیریم که انسان باید به دنبال آن کمال باشد.
بر کمالگرایى نیز نقدهایى شده از جمله نقد سودگرایان است چرا که کمالگرایى مىگوید فضایل خود را رشد بده درحالىکه سودگرایى مىگوید کارى کن که بیشترین سود را براى بیشترین افراد داشته باشد. نقد بعدى نقد لیبرالهاست چرا که معتقدند کمالگرایى در حوزه سیاست به استبداد منجر مىشود به این خاطر که براى نوع بشر سعادتى را تعریف مىکند و حکم مىکند که همه انسانها بر اساس این الگو حرکت کنند. از نظر آنها این طرز تفکر منجر به پدرسالارى و قیمسالارى در جامعه مىشود و تهدیدى براى آزادىهاى مدنى است.
فرهنگ عمومى در عصر جهانى شدن (1) و (2)
ماریود سوزا/محمد حسین ناظمى
همشهرى، ش 3809و3810، 4و5/7/84
نویسنده در این مقاله بر آن است تا با تشریح ابعاد گوناگون جهانىشدن و آسیبشناسى آن تصویرى همهجانبه و به خصوص فرهنگى از آن ارائه کند. وى در بخش پایانى نیز چالشهاى روبروى دینداران را در عصر جهانىشدن مطرح مىکند. توجه به جهانىشدن هم در شکل پژوهش و هم در قالب اعتراض علیه سران اقتصاد تجلى یافته است. برخى معتقدند که جهانىشدن شش بعد دارد که اقتصاد مهمترین بعد آن است. اقتصاد ملى، تجارت و سرمایهگذارى، رشد سریع بازاهاى بینالمللى، پیچیدگى تکنولوژى، یکپارچهسازى الکترونیکى، دیجیتالى کردن اقتصاد و فشردگى تراکم زمانى ـ مکانى رویدادها. برخى دیگر هم معتقدند که جهانىشدن پیش از هر چیز دیگر، نوعى سرمایهدارى غارتگر است.
مشخصه جهانىشدن، وب (Web) است و موفقیت جهانىشدن در گرو وب است. ایده محرک جهانىشدن هم اقتصاد بازار آزاد است. همچنین جهانىشدن فرهنگ غالب خاص خود را دارد یعنى آمریکایىسازى. با تمام این تفاسیر جهانىشدن عبارت است از مجموعهاى از فرآیندها که جهان به وسیله آنها به سرعت به یک فضاى اقتصادى تبدیل مىشود. جهانىشدن از طریق تأثیر ارتباطات سریع و تأثیر غالب غرب، خاصه از طریق زبان انگلیسى بر ابعاد فرهنگى و اجتماعى تأثیر مىگذارد. ساختارهاى تمایزات فرهنگى عمدتا
مؤلف در این مقاله مىکوشد تصویرى نوارسطویى از سعادت ترسیم کند. وى در این مسیر به پارهاى از جریانات منتقد ارسطو نیز اشاره مىکند. نظامات اخلاقى به دو دسته اخلاق غایتگرا و اخلاق وظیفهگرا تقسیم مىشوند. اخلاق غایتگرا که نماینده مهم آن ارسطو است معتقد است: ما براى اینکه بدانیم باید چه کار کنیم لازم است ابتدا تصویرى از غایت زندگى و سعادت داشته باشیم اما اخلاق وظیفهگرا که نماینده مهم آن کانت است مىگوید بایدها و نبایدها را بهطور شهودى مىفهمیم و براى تعیین آنها نیازى به تعریف پیشاپیش از سعادت نداریم.
مهمترین مؤلفههاى سعادت از دیدگاه ارسطو عبارتند از: 1. سعادت آدمى همان شکوفایى ذات و طبیعت انسانى است، لذا لازم است ابتدا سرشت آدمى شناخته شود این تلقى متفاوت از تلقى سودگرایان است؛ 2. مهمترین خصوصیتى که ذات آدمى را از دیگر موجودات متمایز مىکند قوه عقل اوست، پس سعادت آدمى در شکوفا کردن قوه عقل است؛ 3. شکوفایى عقلانى زمینهاى مىخواهد که مثلاً جامعه، سلامتى، گروه دوستى و... برخى از عناصر آن هستند (فضیلتهاى بیرونى)؛ 4. روایى بودن زندگى و وجود امرى پایدار در حیات یکى دیگر از شرایط سعادت آدمى است؛ 5 . اطلاق سعادت و نسبى نبودن آن ناشى از سرشت مشترک آدمیان است.
به جریانهاى فکرى مهم از اخلاق ارسطو در قرن بیستم نوارسطوییان گویند. البته نوارسطوییان همه اصول اخلاق ارسطو را نمىپذیرند و امروزه بیشتر در تقابل با لیبرالها فهمیده مىشوند، یکى از مؤلفههاى لیبرالیسم، عقلگرایى خودبنیاد است اما نوارسطوییان معتقدند که فهم ما در بستر جامعه و تاریخ شکل مىگیرد.
هرکا استاد فلسفه دانشگاه تورنتو که امروزه کمالگرایى با آثار او شناخته مىشود معتقد است که کمالگرایى ارسطو سه اشکال عمده دارد که همه آن مربوط به حواشى آن است: الف ـ ارسطو معتقد بود که در هستى، هر چیزى غایتى دارد. کمالگرایان جدید مىگویند که اثبات فلسفى غایتگرایى هم دشوار است و هم در عین حال براى کمالگرایى ضرورى نیست و لذا لزومى ندارد براى کمالگرا بودن غایتگرا هم باشیم. ب ـ به نظر ارسطو انسان به خیر اشتیاق دارد. هرکا مىگوید که اثبات روانشناختى این هم مشکل است. ما مىگوییم انسان کمالى دارد و باید به سوى آن حرکت کند و با اشتیاق یا عدم اشتیاق آدمى کارى ندارد. ج ـ منتقدان مىگویند ولو ثابت شود که آدمى در خارج و حوزه عینیت، کمال و غایتى دارد، نمىتوان از این امر نتیجه بگیریم که انسان باید به دنبال آن کمال باشد.
بر کمالگرایى نیز نقدهایى شده از جمله نقد سودگرایان است چرا که کمالگرایى مىگوید فضایل خود را رشد بده درحالىکه سودگرایى مىگوید کارى کن که بیشترین سود را براى بیشترین افراد داشته باشد. نقد بعدى نقد لیبرالهاست چرا که معتقدند کمالگرایى در حوزه سیاست به استبداد منجر مىشود به این خاطر که براى نوع بشر سعادتى را تعریف مىکند و حکم مىکند که همه انسانها بر اساس این الگو حرکت کنند. از نظر آنها این طرز تفکر منجر به پدرسالارى و قیمسالارى در جامعه مىشود و تهدیدى براى آزادىهاى مدنى است.
فرهنگ عمومى در عصر جهانى شدن (1) و (2)
ماریود سوزا/محمد حسین ناظمى
همشهرى، ش 3809و3810، 4و5/7/84
نویسنده در این مقاله بر آن است تا با تشریح ابعاد گوناگون جهانىشدن و آسیبشناسى آن تصویرى همهجانبه و به خصوص فرهنگى از آن ارائه کند. وى در بخش پایانى نیز چالشهاى روبروى دینداران را در عصر جهانىشدن مطرح مىکند. توجه به جهانىشدن هم در شکل پژوهش و هم در قالب اعتراض علیه سران اقتصاد تجلى یافته است. برخى معتقدند که جهانىشدن شش بعد دارد که اقتصاد مهمترین بعد آن است. اقتصاد ملى، تجارت و سرمایهگذارى، رشد سریع بازاهاى بینالمللى، پیچیدگى تکنولوژى، یکپارچهسازى الکترونیکى، دیجیتالى کردن اقتصاد و فشردگى تراکم زمانى ـ مکانى رویدادها. برخى دیگر هم معتقدند که جهانىشدن پیش از هر چیز دیگر، نوعى سرمایهدارى غارتگر است.
مشخصه جهانىشدن، وب (Web) است و موفقیت جهانىشدن در گرو وب است. ایده محرک جهانىشدن هم اقتصاد بازار آزاد است. همچنین جهانىشدن فرهنگ غالب خاص خود را دارد یعنى آمریکایىسازى. با تمام این تفاسیر جهانىشدن عبارت است از مجموعهاى از فرآیندها که جهان به وسیله آنها به سرعت به یک فضاى اقتصادى تبدیل مىشود. جهانىشدن از طریق تأثیر ارتباطات سریع و تأثیر غالب غرب، خاصه از طریق زبان انگلیسى بر ابعاد فرهنگى و اجتماعى تأثیر مىگذارد. ساختارهاى تمایزات فرهنگى عمدتا