تأثیر رویکردهای جدید بر آموزش تاریخ دفاع ناپذیری پساتجددگرایی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
جامجم، ش 1540، 3/7/84
بر این نکته اتفاق نظر وجود دارد که تاریخ نباید صرفا مبتنى بر یادآورى وقایع گذشته باشد. بلکه باید تاریخى اندیشید. نگرش رایجِ تجددگرا مدعى است که مهارتهاى اصلى زیر را باید فرا گرفت.
الف ـ توانایى ارزیابى و تولید فرضیات تاریخى و تبیینهاى علّى
ب ـ توانایى شناسایى و ارزیابى شواهد تاریخى
ج ـ توانایى تشخیص جانبدارى، تبلیغات و تحریفهاى معنایى در متون تاریخى
د ـ توانایى شناسایى و ارزیابى استدلالهاى حاصل از تفسیرهاى تاریخ متناقض
پساتجددگرایان این نگرش را به باد انتقاد گرفتهاند.
نظریات اصلى نقد پساتجددگرایى در تضاد با نظریات بنیادى تجددگرایى در تاریخ است ازاینرو لازم است این دیدگاهها در کنار هم مقایسه شوند.
در نظریه تجددگرا، تاریخ گذشته چیزى است که «روى داده است»، در مقابل نگرش پساتجددگرا بر این عقیده است که تاریخ غیر ارجاعى است و هرگز نمىتوانیم حقیقتا گذشته را بشناسیم.
در نظریات پساتجددگرایى تاریخ، تفسیر است. تاریخ به وسیله زمان حال که مورخ در آن قرار دارد مورد پیشداورى قرار مىگیرد در نتیجه تاریخ نمىتواند عارى از ذهنیات فردى و موقعیتى مورخ باشد. و نظریه جایگاه ممتازى ندارد بلکه توصیف، روایتهاى کوچک، بینش و گفتوگوى محل جایگزین نظریه مىشوند.
پساتجددگرایان تمایل دارند تا خلق معناى تاریخى را در جایى فراسوى روش و عقل عملى جستوجو کنند. از نظریات پساتجددگرایان مىتوان نتیجه گرفت که مهارتهاى فکرى باید کنار گذاشته شوند.
ارزیابى: در بخش اول ارزیابى آن دیدگاههایى از پساتجددگرایى را برجسته مىکنیم که به نظر دفاعناپذیر مىآیند و در بخش دوم فرض بر این است که این امکان وجود دارد که برداشتى قابل دفاع از مفاهیم عینیت و عقلانیت ارائه دهیم.
دیدگاههاى غیر قابل دفاع
ـ تلاش براى رسیدن به حقیقت بىثمر است.
ـ هیچ معیارى که داراى کاربرد عام باشد وجود ندارد.
ـ اصلاحاتى مانند جانبدارى و تحریف باید کنار گذاشته شود.
ـ مهارتها، نقش محورى ندارند.
بر اساس دیدگاه پساتجددگرا تبیین اینکه «چرا اتفاقاتى روى داده» حقیقتا جزو وظایف مورخ نیست. یکى از پیامدهاى منفى بىمیلى پساتجددگرایان به تبینهاى ملى این است که مقولات علّى غالبا به صورت مبهم و غیرتفکرانه بهکار مىروند.
کلام آخر اینکه با توجه به مباحثى که صورت گرفت، به نظر مىرسد در تاریخنگارى تجددگرایى برتر از پساتجددگرایى باشد؛ زیرا موضع پساتجددگرایى داراى تناقضاتى است که پایههاى خودش را تضعیف مىکند.
عقلگرایى در سیاست از نگاه مایکل اوکشات (1) و (2)
بروس هادوک/ سیدجواد طاهایى
همشهرى، ش 3807 ـ 3808، 2 و 3/7/84
چیزى که قبل از هر چیز باید به آن توجه کرد این است که آثار مؤلف بر دو محور مرکزى مىچرخد: 1ـ چندگانه بودن طبیعت واقعیت که انسان خلق مىکند؛ 2ـ به لحاظ اصولى هیچ محدودیتى در سیر خلاقیتهایى براى پربار کردن تجربیاتمان وجود ندارد.
بر اساس این دو نکته ایشان در آثار خود در ارتباط میان تجربه و سیاست تأکید مىکند. و در این مقاله در صدد بیان نحوه صحیح فهم سیاسى است. وى مىگوید همه ما داراى دیدگاههاى سیاسى هستیم و دیگران را به آن سو ترغیب مىکنیم. این ترغیب کردن ولو اینکه داراى پیچیدگى باشد یک کار فلسفى به شمار نمىآید. آنچه ما به عنوان بازیگران اجرایى صحنه سیاست خواستار آن هستیم عدم تداخل حوزه فلسفى با زندگى عملى است.
ما اغلب وسوسه مىشویم آنچه که برایمان خوب است، براى دیگران هم خوب جلوه بدهیم. در واقع میل به مهم انگاشتن دیدگاههاى اخلاقى و سیاسىمان، میلى غیرقابل مقاومت است. این کار به هر حال یک اشتباه فلسفى است. براى اوکشات، چالش فلسفى سیاسى دقیقا
بر این نکته اتفاق نظر وجود دارد که تاریخ نباید صرفا مبتنى بر یادآورى وقایع گذشته باشد. بلکه باید تاریخى اندیشید. نگرش رایجِ تجددگرا مدعى است که مهارتهاى اصلى زیر را باید فرا گرفت.
الف ـ توانایى ارزیابى و تولید فرضیات تاریخى و تبیینهاى علّى
ب ـ توانایى شناسایى و ارزیابى شواهد تاریخى
ج ـ توانایى تشخیص جانبدارى، تبلیغات و تحریفهاى معنایى در متون تاریخى
د ـ توانایى شناسایى و ارزیابى استدلالهاى حاصل از تفسیرهاى تاریخ متناقض
پساتجددگرایان این نگرش را به باد انتقاد گرفتهاند.
نظریات اصلى نقد پساتجددگرایى در تضاد با نظریات بنیادى تجددگرایى در تاریخ است ازاینرو لازم است این دیدگاهها در کنار هم مقایسه شوند.
در نظریه تجددگرا، تاریخ گذشته چیزى است که «روى داده است»، در مقابل نگرش پساتجددگرا بر این عقیده است که تاریخ غیر ارجاعى است و هرگز نمىتوانیم حقیقتا گذشته را بشناسیم.
در نظریات پساتجددگرایى تاریخ، تفسیر است. تاریخ به وسیله زمان حال که مورخ در آن قرار دارد مورد پیشداورى قرار مىگیرد در نتیجه تاریخ نمىتواند عارى از ذهنیات فردى و موقعیتى مورخ باشد. و نظریه جایگاه ممتازى ندارد بلکه توصیف، روایتهاى کوچک، بینش و گفتوگوى محل جایگزین نظریه مىشوند.
پساتجددگرایان تمایل دارند تا خلق معناى تاریخى را در جایى فراسوى روش و عقل عملى جستوجو کنند. از نظریات پساتجددگرایان مىتوان نتیجه گرفت که مهارتهاى فکرى باید کنار گذاشته شوند.
ارزیابى: در بخش اول ارزیابى آن دیدگاههایى از پساتجددگرایى را برجسته مىکنیم که به نظر دفاعناپذیر مىآیند و در بخش دوم فرض بر این است که این امکان وجود دارد که برداشتى قابل دفاع از مفاهیم عینیت و عقلانیت ارائه دهیم.
دیدگاههاى غیر قابل دفاع
ـ تلاش براى رسیدن به حقیقت بىثمر است.
ـ هیچ معیارى که داراى کاربرد عام باشد وجود ندارد.
ـ اصلاحاتى مانند جانبدارى و تحریف باید کنار گذاشته شود.
ـ مهارتها، نقش محورى ندارند.
بر اساس دیدگاه پساتجددگرا تبیین اینکه «چرا اتفاقاتى روى داده» حقیقتا جزو وظایف مورخ نیست. یکى از پیامدهاى منفى بىمیلى پساتجددگرایان به تبینهاى ملى این است که مقولات علّى غالبا به صورت مبهم و غیرتفکرانه بهکار مىروند.
کلام آخر اینکه با توجه به مباحثى که صورت گرفت، به نظر مىرسد در تاریخنگارى تجددگرایى برتر از پساتجددگرایى باشد؛ زیرا موضع پساتجددگرایى داراى تناقضاتى است که پایههاى خودش را تضعیف مىکند.
عقلگرایى در سیاست از نگاه مایکل اوکشات (1) و (2)
بروس هادوک/ سیدجواد طاهایى
همشهرى، ش 3807 ـ 3808، 2 و 3/7/84
چیزى که قبل از هر چیز باید به آن توجه کرد این است که آثار مؤلف بر دو محور مرکزى مىچرخد: 1ـ چندگانه بودن طبیعت واقعیت که انسان خلق مىکند؛ 2ـ به لحاظ اصولى هیچ محدودیتى در سیر خلاقیتهایى براى پربار کردن تجربیاتمان وجود ندارد.
بر اساس این دو نکته ایشان در آثار خود در ارتباط میان تجربه و سیاست تأکید مىکند. و در این مقاله در صدد بیان نحوه صحیح فهم سیاسى است. وى مىگوید همه ما داراى دیدگاههاى سیاسى هستیم و دیگران را به آن سو ترغیب مىکنیم. این ترغیب کردن ولو اینکه داراى پیچیدگى باشد یک کار فلسفى به شمار نمىآید. آنچه ما به عنوان بازیگران اجرایى صحنه سیاست خواستار آن هستیم عدم تداخل حوزه فلسفى با زندگى عملى است.
ما اغلب وسوسه مىشویم آنچه که برایمان خوب است، براى دیگران هم خوب جلوه بدهیم. در واقع میل به مهم انگاشتن دیدگاههاى اخلاقى و سیاسىمان، میلى غیرقابل مقاومت است. این کار به هر حال یک اشتباه فلسفى است. براى اوکشات، چالش فلسفى سیاسى دقیقا