برخی دیدگاه های جدید در باب معرفت پیشینی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
فصلنامه ذهن، ش 20، زمستان 83
تقسیم معارف بشرى به پیشینى و پسینى جایگاه بسیار مهمى در معرفتشناسى امروز دارد. به همین منظور این مقاله به بررسى اجمالى چند نظریه در باب معرفت پیشینى همت گماشته است. و از آنجا که این تقسیم با تقسیم گزارهها به تحلیلى و ترکیبى و نیز تقسیم به ضرورى و ممکن پیوند وثیقى دارد، نویسنده بحث را با اشاره به این تقسیمات گوناگون آغاز کرده و سپس پرسشهاى مطرح در این زمینه را ذکر مىکند. که مضمون آنها، ارائه تعریف از مفاهیم فوق و ارتباط آنهاست. نویسنده در مقام پاسخ به این پرسشها ابتدا به نقل نظریه کانت مىپردازد و ضمن ارائه جدولى چهارخانه نشان مىدهد که در نظر کانت هیچ حکم تحلیلى پسینى نیست، و احکام پیشینى نیز مستقل از تجربه هستند درحالىکه صدق احکام ترکیبى را عقل یا تجربه مىفهمد. از آنجا که دیدگاه کانت در برابر تجربهگرایى کلاسیک ارائه شده است نویسنده این دیدگاه را نیز ذکر کرده و نقاط افتراق آن با نظریه کانت را برجسته
______________________________
1. نهجالبلاغه، خطبه 309
______________________________
مىکند، تجربهگرایان همه گزارهها را به مفاهیم صدق و همه مفاهیم را به تجربه باز مىگردانند. البته برخى از تجربه گرایان معارف پیشینى را مىپذیرند ولى جایگاهى اساسى براى آنها در نظر نمىگیرند.
نویسنده بخشى از مقاله را به ارتباط معرفت پیشینى با معرفت کلى اختصاص داده و در اینجا نیز ابتدا به سراغ کانت مىرود که تمام معارف پیشینى را ضرورى و در عین حال کلى مىدانست به حدى که معرفت ضرورى به اشیاى خاص (در صورت امکان) را هم ناشى از معارف کلى مىدید. در مقابل، جاناتان دنسى معتقد است پیش فرض کانت مبنى بر اینکه معرفت ضرورى به اشیاى خاص، حتما تجربى هستند، پیش فرضى است ناصحیح و با نقل مثالى از گریپکى، معرفتى خاص را نشان مىدهد که پیشینى و غیر تجربى است. نویسنده در ارزیابى نظریه کریپکى معتقد است آن چه وى ذکر کرده با مثالهاى معروف فلاسفه متفاوت است؛ زیرا در مثالهاى فلاسفه، استنتاج و تطبیق دخالت ندارد و این منافاتى با نظریه کریپکى ندارد که مثالش را از تطبیق یک قانون کلى بر یک مورد خاص حاصل آورده است. با این حال کریپکى نتوانسته معرفت پیشینى تجربى را ثابت کند بلکه فقط یک معرفت پیشینى غیر کلى را نشان داده است.
دیدگاه بعدى دیدگاه کواین و پاتنمه است. نتیجه نظریات این دو آن است که همه معارف ترکیبى پسینى هستند که در درون یک کل با تجربه حسى به دست مىآیند. البته درجه ترکیبى بودن هر معرفتى با دیگرى متفاوت خواهد بود. نتیجه این دیدگاه تجدید نظر ناپذیرى در معرفتها، حتى در ریاضیات و منطق است. به همین دلیل این نظریه تجدید نظر پذیرى افراطى نالیل پشت رفت. نویسنده ضمن نقد این نظریه توضیحات بیشترى را به این بحث ضمیمه مىکند.
نویسنده در گام بعدى به سیر بحث بعد از کواین اشاره مىکند عمدتا درباره دو مسئله اصلى شکل گرفته است. یکى تبیین معرفت پیشینى از راهى به جز تحلیل معانى واژهها و دیگرى جایگاه معرفت پیشینى در معارف بشرى.
در پاسخ به مسئله اول، نظریه برترى فیلد مطرح شده است. او پیشینیت را مفهومى ارزشگذارانه مىداند که ارتباطى با معانى واژهها ندارد. وى ابتدا مفهوم توجیه را تغییر داده و آن را بر اساس قابل اعتماد بودن و نه معطوف به حقیقت تفسیر مىکند. در واقع ما در مقام توجیه، براى یک گزاره ارزش بالایى تعیین مىکنیم. و بر همین اساس واقعى بودن معقولیت را مىکند.
همچنین در مقام پاسخ به مسئله دوم یعنى جایگاه معارف پیشینى که مورد انکار کواین بود. مسائل حساب را مطرح مىکند. بدین صورت که هیچ دانشمندى براى تجدید نظر در نتایج تجربى به تجدید نظر در مسائل حساب نمىپردازد بلکه نظریهها و فرضیههاى کمکىاش را مجددا بررسى مىکند. برخى دیگر از معرفتشناسانهها نیز بر اساس فرایند تأیید تجربى نظریهها، نقدهایى را به کواین وارد کردهاند. نقل این نقدها آخرین فراز این مقاله است.
تأثیر رویکردهاى جدید بر آموزش تاریخ
دفاع ناپذیرى پساتجددگرایى
پیترون ورون/ سید علىاصغر سلطانى
جامجم، ش 1540، 3/7/84
بر این نکته اتفاق نظر وجود دارد که تاریخ نباید صرفا مبتنى بر یادآورى وقایع گذشته باشد. بلکه باید تاریخى اندیشید. نگرش رایجِ تجددگرا مدعى است که مهارتهاى اصلى زیر را باید فرا گرفت.
الف ـ توانایى ارزیابى و تولید فرضیات تاریخى و تبیینهاى علّى
ب ـ توانایى شناسایى و ارزیابى شواهد تاریخى
ج ـ توانایى تشخیص جانبدارى، تبلیغات و تحریفهاى معنایى در متون تاریخى
د ـ توانایى شناسایى و ارزیابى استدلالهاى حاصل از تفسیرهاى تاریخ متناقض
پساتجددگرایان این نگرش را به باد انتقاد گرفتهاند.
نظریات اصلى نقد پساتجددگرایى در تضاد با نظریات بنیادى تجددگرایى در تاریخ است ازاینرو لازم است این دیدگاهها در کنار هم مقایسه شوند.
در نظریه تجددگرا، تاریخ گذشته چیزى است که «روى داده است»، در مقابل نگرش پساتجددگرا بر این عقیده است که تاریخ غیر ارجاعى است و هرگز نمىتوانیم حقیقتا گذشته را بشناسیم.
در نظریات پساتجددگرایى تاریخ، تفسیر است. تاریخ به وسیله زمان حال که مورخ در آن قرار دارد مورد پیشداورى قرار مىگیرد در نتیجه تاریخ نمىتواند عارى از ذهنیات فردى و موقعیتى مورخ باشد. و نظریه جایگاه ممتازى ندارد بلکه توصیف، روایتهاى کوچک، بینش و گفتوگوى محل جایگزین نظریه مىشوند.
پساتجددگرایان تمایل دارند تا خلق معناى تاریخى را در جایى فراسوى روش و عقل عملى جستوجو کنند. از نظریات پساتجددگرایان مىتوان نتیجه گرفت که مهارتهاى فکرى باید کنار گذاشته شوند.
تقسیم معارف بشرى به پیشینى و پسینى جایگاه بسیار مهمى در معرفتشناسى امروز دارد. به همین منظور این مقاله به بررسى اجمالى چند نظریه در باب معرفت پیشینى همت گماشته است. و از آنجا که این تقسیم با تقسیم گزارهها به تحلیلى و ترکیبى و نیز تقسیم به ضرورى و ممکن پیوند وثیقى دارد، نویسنده بحث را با اشاره به این تقسیمات گوناگون آغاز کرده و سپس پرسشهاى مطرح در این زمینه را ذکر مىکند. که مضمون آنها، ارائه تعریف از مفاهیم فوق و ارتباط آنهاست. نویسنده در مقام پاسخ به این پرسشها ابتدا به نقل نظریه کانت مىپردازد و ضمن ارائه جدولى چهارخانه نشان مىدهد که در نظر کانت هیچ حکم تحلیلى پسینى نیست، و احکام پیشینى نیز مستقل از تجربه هستند درحالىکه صدق احکام ترکیبى را عقل یا تجربه مىفهمد. از آنجا که دیدگاه کانت در برابر تجربهگرایى کلاسیک ارائه شده است نویسنده این دیدگاه را نیز ذکر کرده و نقاط افتراق آن با نظریه کانت را برجسته
______________________________
1. نهجالبلاغه، خطبه 309
______________________________
مىکند، تجربهگرایان همه گزارهها را به مفاهیم صدق و همه مفاهیم را به تجربه باز مىگردانند. البته برخى از تجربه گرایان معارف پیشینى را مىپذیرند ولى جایگاهى اساسى براى آنها در نظر نمىگیرند.
نویسنده بخشى از مقاله را به ارتباط معرفت پیشینى با معرفت کلى اختصاص داده و در اینجا نیز ابتدا به سراغ کانت مىرود که تمام معارف پیشینى را ضرورى و در عین حال کلى مىدانست به حدى که معرفت ضرورى به اشیاى خاص (در صورت امکان) را هم ناشى از معارف کلى مىدید. در مقابل، جاناتان دنسى معتقد است پیش فرض کانت مبنى بر اینکه معرفت ضرورى به اشیاى خاص، حتما تجربى هستند، پیش فرضى است ناصحیح و با نقل مثالى از گریپکى، معرفتى خاص را نشان مىدهد که پیشینى و غیر تجربى است. نویسنده در ارزیابى نظریه کریپکى معتقد است آن چه وى ذکر کرده با مثالهاى معروف فلاسفه متفاوت است؛ زیرا در مثالهاى فلاسفه، استنتاج و تطبیق دخالت ندارد و این منافاتى با نظریه کریپکى ندارد که مثالش را از تطبیق یک قانون کلى بر یک مورد خاص حاصل آورده است. با این حال کریپکى نتوانسته معرفت پیشینى تجربى را ثابت کند بلکه فقط یک معرفت پیشینى غیر کلى را نشان داده است.
دیدگاه بعدى دیدگاه کواین و پاتنمه است. نتیجه نظریات این دو آن است که همه معارف ترکیبى پسینى هستند که در درون یک کل با تجربه حسى به دست مىآیند. البته درجه ترکیبى بودن هر معرفتى با دیگرى متفاوت خواهد بود. نتیجه این دیدگاه تجدید نظر ناپذیرى در معرفتها، حتى در ریاضیات و منطق است. به همین دلیل این نظریه تجدید نظر پذیرى افراطى نالیل پشت رفت. نویسنده ضمن نقد این نظریه توضیحات بیشترى را به این بحث ضمیمه مىکند.
نویسنده در گام بعدى به سیر بحث بعد از کواین اشاره مىکند عمدتا درباره دو مسئله اصلى شکل گرفته است. یکى تبیین معرفت پیشینى از راهى به جز تحلیل معانى واژهها و دیگرى جایگاه معرفت پیشینى در معارف بشرى.
در پاسخ به مسئله اول، نظریه برترى فیلد مطرح شده است. او پیشینیت را مفهومى ارزشگذارانه مىداند که ارتباطى با معانى واژهها ندارد. وى ابتدا مفهوم توجیه را تغییر داده و آن را بر اساس قابل اعتماد بودن و نه معطوف به حقیقت تفسیر مىکند. در واقع ما در مقام توجیه، براى یک گزاره ارزش بالایى تعیین مىکنیم. و بر همین اساس واقعى بودن معقولیت را مىکند.
همچنین در مقام پاسخ به مسئله دوم یعنى جایگاه معارف پیشینى که مورد انکار کواین بود. مسائل حساب را مطرح مىکند. بدین صورت که هیچ دانشمندى براى تجدید نظر در نتایج تجربى به تجدید نظر در مسائل حساب نمىپردازد بلکه نظریهها و فرضیههاى کمکىاش را مجددا بررسى مىکند. برخى دیگر از معرفتشناسانهها نیز بر اساس فرایند تأیید تجربى نظریهها، نقدهایى را به کواین وارد کردهاند. نقل این نقدها آخرین فراز این مقاله است.
تأثیر رویکردهاى جدید بر آموزش تاریخ
دفاع ناپذیرى پساتجددگرایى
پیترون ورون/ سید علىاصغر سلطانى
جامجم، ش 1540، 3/7/84
بر این نکته اتفاق نظر وجود دارد که تاریخ نباید صرفا مبتنى بر یادآورى وقایع گذشته باشد. بلکه باید تاریخى اندیشید. نگرش رایجِ تجددگرا مدعى است که مهارتهاى اصلى زیر را باید فرا گرفت.
الف ـ توانایى ارزیابى و تولید فرضیات تاریخى و تبیینهاى علّى
ب ـ توانایى شناسایى و ارزیابى شواهد تاریخى
ج ـ توانایى تشخیص جانبدارى، تبلیغات و تحریفهاى معنایى در متون تاریخى
د ـ توانایى شناسایى و ارزیابى استدلالهاى حاصل از تفسیرهاى تاریخ متناقض
پساتجددگرایان این نگرش را به باد انتقاد گرفتهاند.
نظریات اصلى نقد پساتجددگرایى در تضاد با نظریات بنیادى تجددگرایى در تاریخ است ازاینرو لازم است این دیدگاهها در کنار هم مقایسه شوند.
در نظریه تجددگرا، تاریخ گذشته چیزى است که «روى داده است»، در مقابل نگرش پساتجددگرا بر این عقیده است که تاریخ غیر ارجاعى است و هرگز نمىتوانیم حقیقتا گذشته را بشناسیم.
در نظریات پساتجددگرایى تاریخ، تفسیر است. تاریخ به وسیله زمان حال که مورخ در آن قرار دارد مورد پیشداورى قرار مىگیرد در نتیجه تاریخ نمىتواند عارى از ذهنیات فردى و موقعیتى مورخ باشد. و نظریه جایگاه ممتازى ندارد بلکه توصیف، روایتهاى کوچک، بینش و گفتوگوى محل جایگزین نظریه مىشوند.
پساتجددگرایان تمایل دارند تا خلق معناى تاریخى را در جایى فراسوى روش و عقل عملى جستوجو کنند. از نظریات پساتجددگرایان مىتوان نتیجه گرفت که مهارتهاى فکرى باید کنار گذاشته شوند.