واپسین فیلسوف وجود
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
ایران، ش 3244 و 3245 و 3246، 15و16و17/7/84
در این نوشتار، نویسنده سعی دارد تا با مروری هر چند کوتاه بر افکار و آثار مارتین هایدگر، خواننده را با پیشینههای ذهنی او آشنا کند.
او عقیده داشت که راه تأمل در این پرسش آن است که درباره خود وجود پرسشگر (انسان) پرسش شود. از دید او وجود در معنای عام آن، با دازاین (اصطلاحی که او برای وجود ویژه انسان بهکار میبرد) پیوند دارد. در کتاب وجود و زمان، تحلیل و تأمل در هستی دازاین از دید هایدگر به این قصد بود که، برای تحقیق در معنای وجود به ماهو وجود یک بنیان باشد. به همین خاطر بعد از وجود و زمان آثار مهم دیگری همچون، متافیزیک چیست؟ کانت و مسئله متافیزیک، رسالههایی درباره شعر نیز از او منتشر شد. در مورد هایدگر از دو دوره سخن میگویند. مک کواری مینویسد: وقتی به کل کار فلسفی هایدگر مینگریم متوجه میشویم تغییرات عمدهای در آن به چشم میخورد. آشکارترین آنها تغییر جایگاه دازاین که در دوره اول کانون توجه او بود با مفهوم وجود در عامترین معنای آن. دیگری، خصلت علمی روش پدیدارشناسانه که در تحلیل دازاین بهکار رفته است؛ منتهی شد. به تأکید بر زبان شعر در تفسیر معنای وجود و رابطه آن با دازاین. همچنین در تفکر اولیه او جهان یک نظام ابزاری است و اشیا برای استفاده دازاین از آنها، دم دست هستند. ولی در آثار بعدی او جهان یک کارگاه نیست بلکه منزلت خاص خود را دارد. جان کاپوتو حتی از چندین دگرگونی اساسی از جمله؛ چرخش از آیین کاتولیک به نوعی آیین پروتستان مستقل است؛ شاهد بر این مدعی اثر کوتاه او به نام راه روستا که در آن رویکردی عرفانی ـ نیمه اسطورهای مشهود است.
یکی از مباحث مهم فلسفی هایدگر مفهوم شیء است. او شیء را صرفا امری مادی و وسیله نمیداند او معنای یونانی، پراگماتا در مورد شیء را تأیید میکند و دیدگاه عینی گرایانه غربی را امری انتزاع شده از یک شیوه کاربردتر میداند. در نگاه اول اشیا اموری عینی برای مشاهده نیستند؛ بلکه ابزار و تجهیزاتی برای کارهای دازاین هستند. دازاین که ترجمه تحت اللفظی آن آنجا (در جهان) بودن میشود. وجود در جهان دازاین یا پیوند دازاین با جهان کاملاً متفاوت است با پیوند درونی اشیا با جهان. دازاین از جهان تعالی میجوید. دازاین نقطهای است که از آن جهان دیده میشود و به فهم درمیآید. هایدگر با انتخاب این اصطلاح میخواسته در عین حال که ویژگی خاص وجود انسان را بیان کند او را از همه موجودات دیگر متمایز سازد. از نظر او دازاین تنها موجودی است که در مورد معنای وجود پرسش میکند. او درباره مایه تفاوت انسان و موجودات دیگر به دو مؤلفه اشاره میکند؛ اول، ذات انسانی در وجود خاص او نهفته است. موجودات دیگر خصوصیاتی دارند که بنابر طبیعتشان به آنها داده شده است اما دازاین امکانات مختلفی دارد که با انتخاب هر یک از آنها به راههای مختلفی میافتد. مؤلفه دوم، که باعث تفاوت بنیادین بین انسان و دیگر موجودات میشود آن فردیت یگانهای است که به او تعلق دارد؛ یعنی هر دازاینی جانشینناپذیر است. مثلاً وقتی یک دازاین از دنیا میرود چیزی منحصر به فرد از میان رفته است. دازاین میتواند خود باشد یا میتواند از اصالت خود فاصله بگیرد؛ به این معنی که تبدیل به موجودی برآمده از قراردادها و امور باب روز شود.
او معتقد است که بیشتر انسانها در این وضعیت به سر میبرند و از آن به وجود روزمره تعبیر میکند. بر همین اساس ارتباط میان انسانها را هم به اصیل ـ که در آن سنخیت دیگران مورد احترام است ـ و غیر اصیل ـ که با افراد دیگر به صورت سلطهجویانه رفتار میکند ـ تقسیم میکند و اعتقاد دارد که بیشتر ارتباطها غیر اصیل است. او از افراد چنین جامعهای به آنها (they) تعبیر میکند. در چنین جامعهای وی اشاره مهمی به الاهیات میکند و میگوید: «در روزگار مدرن تعریف مسیحی از انسان از خصلت الهیاتیاش تهی شده است. اما مفهوم تعالی یا استعلا ریشه در اصول عقاید مسیحی دارد.» به ویژه بیان میدارد که انسان ارباب موجودات نیست بلکه شبان وجود است. این دیدگاه در قالب اصطلاحی که هایدگر آن را ابعاد چهارگانه خوانده بیان شده است؛ چهار بعد عبارتند از: زمین، آسمان، امور فانی و خدایان. به نظر میرسد او با بهکار بردن این تعابیر از قلمرو فلسفه به قلمرو اسطوره و شعر سوق پیدا کرده است.
هایدگر در مورد تکنولوژی نظری ابهامآمیز دارد: از یک سو ناخرسندی خود را از تکنولوژی مدرن نشان میدهد چه به دید او تکنولوژی نشانه جذب و غوطهور شدن در موجودات و غفلت از وجود است. اما از سوی دیگر به این واقعیت اشاره دارد که انسانها، اکنون دیگر در برابر تکنولوژی راه تسلیم را در پیش گرفتهاند و به اصطلاح در فضای تکنولوژی به سر میبرند. دیگر برای طرح این پرسش که آیا باید در یک جامعه تکنولوژیک زندگی کرد یا نه؛ خیلی دیر شده؛ چرا که ما از قبل در آن غوطهور شدهایم. هایدگر میگوید، که ذات تکنولوژی Gestell (گشتل) به معنای جمعآوری، ذخیرهسازی و منبع به حساب آوردن همه چیز در راه تولید برای رسیدن به قدرت است؛ در این تعبیر حتی خود انسان هم یک منبع است. به باور او رفع خطرات تکنولوژی از خود او برنمیآید. تکنولوژی جنبهای ابزاری دارد و اگر اهدافی داشته باشد این اهداف تعریف درستی ندارد یا کیفیت موقت دارند. او در بخش آخر رساله پرسش در باب تکنولوژی مینویسد: نقش گشتل این است که میتواند مانع از آن شود که انسان وارد آشکارگی اصیلتری گردد و به این وسیله بتواند به حقیقت والاتری دست یابد. ازاینرو وقتی گشتل به قصد تولید و مصرف، حاکمیت پیدا کند خطر در بالاترین حد خود است. سپس شعر هولدرین (شاعر مورد علاقهاش) را نقل میکند: «اما هر جا خطر هست نیروی نجات بخشی هم همان جا رشد میکند». و از چیزی سخن به میان میآورد که به دید او میتواند راهی برای نجات بگشاید و آن هنر است به ویژه شعر.
در این نوشتار، نویسنده سعی دارد تا با مروری هر چند کوتاه بر افکار و آثار مارتین هایدگر، خواننده را با پیشینههای ذهنی او آشنا کند.
او عقیده داشت که راه تأمل در این پرسش آن است که درباره خود وجود پرسشگر (انسان) پرسش شود. از دید او وجود در معنای عام آن، با دازاین (اصطلاحی که او برای وجود ویژه انسان بهکار میبرد) پیوند دارد. در کتاب وجود و زمان، تحلیل و تأمل در هستی دازاین از دید هایدگر به این قصد بود که، برای تحقیق در معنای وجود به ماهو وجود یک بنیان باشد. به همین خاطر بعد از وجود و زمان آثار مهم دیگری همچون، متافیزیک چیست؟ کانت و مسئله متافیزیک، رسالههایی درباره شعر نیز از او منتشر شد. در مورد هایدگر از دو دوره سخن میگویند. مک کواری مینویسد: وقتی به کل کار فلسفی هایدگر مینگریم متوجه میشویم تغییرات عمدهای در آن به چشم میخورد. آشکارترین آنها تغییر جایگاه دازاین که در دوره اول کانون توجه او بود با مفهوم وجود در عامترین معنای آن. دیگری، خصلت علمی روش پدیدارشناسانه که در تحلیل دازاین بهکار رفته است؛ منتهی شد. به تأکید بر زبان شعر در تفسیر معنای وجود و رابطه آن با دازاین. همچنین در تفکر اولیه او جهان یک نظام ابزاری است و اشیا برای استفاده دازاین از آنها، دم دست هستند. ولی در آثار بعدی او جهان یک کارگاه نیست بلکه منزلت خاص خود را دارد. جان کاپوتو حتی از چندین دگرگونی اساسی از جمله؛ چرخش از آیین کاتولیک به نوعی آیین پروتستان مستقل است؛ شاهد بر این مدعی اثر کوتاه او به نام راه روستا که در آن رویکردی عرفانی ـ نیمه اسطورهای مشهود است.
یکی از مباحث مهم فلسفی هایدگر مفهوم شیء است. او شیء را صرفا امری مادی و وسیله نمیداند او معنای یونانی، پراگماتا در مورد شیء را تأیید میکند و دیدگاه عینی گرایانه غربی را امری انتزاع شده از یک شیوه کاربردتر میداند. در نگاه اول اشیا اموری عینی برای مشاهده نیستند؛ بلکه ابزار و تجهیزاتی برای کارهای دازاین هستند. دازاین که ترجمه تحت اللفظی آن آنجا (در جهان) بودن میشود. وجود در جهان دازاین یا پیوند دازاین با جهان کاملاً متفاوت است با پیوند درونی اشیا با جهان. دازاین از جهان تعالی میجوید. دازاین نقطهای است که از آن جهان دیده میشود و به فهم درمیآید. هایدگر با انتخاب این اصطلاح میخواسته در عین حال که ویژگی خاص وجود انسان را بیان کند او را از همه موجودات دیگر متمایز سازد. از نظر او دازاین تنها موجودی است که در مورد معنای وجود پرسش میکند. او درباره مایه تفاوت انسان و موجودات دیگر به دو مؤلفه اشاره میکند؛ اول، ذات انسانی در وجود خاص او نهفته است. موجودات دیگر خصوصیاتی دارند که بنابر طبیعتشان به آنها داده شده است اما دازاین امکانات مختلفی دارد که با انتخاب هر یک از آنها به راههای مختلفی میافتد. مؤلفه دوم، که باعث تفاوت بنیادین بین انسان و دیگر موجودات میشود آن فردیت یگانهای است که به او تعلق دارد؛ یعنی هر دازاینی جانشینناپذیر است. مثلاً وقتی یک دازاین از دنیا میرود چیزی منحصر به فرد از میان رفته است. دازاین میتواند خود باشد یا میتواند از اصالت خود فاصله بگیرد؛ به این معنی که تبدیل به موجودی برآمده از قراردادها و امور باب روز شود.
او معتقد است که بیشتر انسانها در این وضعیت به سر میبرند و از آن به وجود روزمره تعبیر میکند. بر همین اساس ارتباط میان انسانها را هم به اصیل ـ که در آن سنخیت دیگران مورد احترام است ـ و غیر اصیل ـ که با افراد دیگر به صورت سلطهجویانه رفتار میکند ـ تقسیم میکند و اعتقاد دارد که بیشتر ارتباطها غیر اصیل است. او از افراد چنین جامعهای به آنها (they) تعبیر میکند. در چنین جامعهای وی اشاره مهمی به الاهیات میکند و میگوید: «در روزگار مدرن تعریف مسیحی از انسان از خصلت الهیاتیاش تهی شده است. اما مفهوم تعالی یا استعلا ریشه در اصول عقاید مسیحی دارد.» به ویژه بیان میدارد که انسان ارباب موجودات نیست بلکه شبان وجود است. این دیدگاه در قالب اصطلاحی که هایدگر آن را ابعاد چهارگانه خوانده بیان شده است؛ چهار بعد عبارتند از: زمین، آسمان، امور فانی و خدایان. به نظر میرسد او با بهکار بردن این تعابیر از قلمرو فلسفه به قلمرو اسطوره و شعر سوق پیدا کرده است.
هایدگر در مورد تکنولوژی نظری ابهامآمیز دارد: از یک سو ناخرسندی خود را از تکنولوژی مدرن نشان میدهد چه به دید او تکنولوژی نشانه جذب و غوطهور شدن در موجودات و غفلت از وجود است. اما از سوی دیگر به این واقعیت اشاره دارد که انسانها، اکنون دیگر در برابر تکنولوژی راه تسلیم را در پیش گرفتهاند و به اصطلاح در فضای تکنولوژی به سر میبرند. دیگر برای طرح این پرسش که آیا باید در یک جامعه تکنولوژیک زندگی کرد یا نه؛ خیلی دیر شده؛ چرا که ما از قبل در آن غوطهور شدهایم. هایدگر میگوید، که ذات تکنولوژی Gestell (گشتل) به معنای جمعآوری، ذخیرهسازی و منبع به حساب آوردن همه چیز در راه تولید برای رسیدن به قدرت است؛ در این تعبیر حتی خود انسان هم یک منبع است. به باور او رفع خطرات تکنولوژی از خود او برنمیآید. تکنولوژی جنبهای ابزاری دارد و اگر اهدافی داشته باشد این اهداف تعریف درستی ندارد یا کیفیت موقت دارند. او در بخش آخر رساله پرسش در باب تکنولوژی مینویسد: نقش گشتل این است که میتواند مانع از آن شود که انسان وارد آشکارگی اصیلتری گردد و به این وسیله بتواند به حقیقت والاتری دست یابد. ازاینرو وقتی گشتل به قصد تولید و مصرف، حاکمیت پیدا کند خطر در بالاترین حد خود است. سپس شعر هولدرین (شاعر مورد علاقهاش) را نقل میکند: «اما هر جا خطر هست نیروی نجات بخشی هم همان جا رشد میکند». و از چیزی سخن به میان میآورد که به دید او میتواند راهی برای نجات بگشاید و آن هنر است به ویژه شعر.