دین و دولت، دولت دینی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
هفته نامه پگاه، ش 166، 12/6/84
به نظر میرسد همانگونه که تعبیر سادهانگارانه از معیشت و ملاحظه آن در امور خرد زندگی بشر و منحصرکردن برنامهریزی معیشت به تدبیر امور جزئی، موجب غفلت بسیاری متفکران، از ارتباط معیشت و عبودیت گشته، تحلیل سادهانگارانه و سطحی از مقوله دولت، به تلقی مقطع بودن رسالت دولت از دین دامن زده است؛ بر این مبنا یکی از پیشفرضهایی، که در قضاوت نسبت میان دین و دولت و تحلیل ماهیت حکومت دینی مؤثر میباشد این است که ما چه تفسیری از مفهوم دولت داشته باشیم؟ یکی از تعاریف قدیمی در اینباره، رسالت دولت را چیزی جز انتظام اجتماعی و جلوگیری از اغتشاش و تجاوز به حدود و حقوق دیگران نمیداند و اساسا انگیزه محوری شکلگیری دولت را هم به این نیاز ضروری انسان باز میگرداند و اعتقاد دارد که؛ عقل عملی انسانها به ضرورت امنیت اجتماعی و رعایت حدود و حقوق دیگران در جامعه حکم میکند. در این تعریف رسالت دیگری که در نهایت برای این دولت تصویر میشود، تأمین امنیت خارجی ملت است. به این معنا که حکومت باید ارتباط خود را با جوامع و دول دیگر به تعادل مطلوب و نیکو برساند. اگر دولت را اینچنین ساده تعریف کنیم و وظیفه آن را در ایجاد نظم و امنیت منحصر کنیم، محتمل است که بین دین و دولت، جدایی بیفتد و گفته شود، که دین عهدهدار سعادت ابدی بشر است و سعادت ابدی با امنیت داخلی و خارجی یک ملت ارتباط برقرار نمیکند. اما این کار مستلزم تحمل زحمت و مشقت فراوانی است. در این حال ممکن است تعیین ارتباط میان زوایای معیشت با دین و سعادت کمی مشکل شود، اما همانگونه که در این خصوص میتوان از طریق ارتباط امور خرد با امور کلان و ارتباط امور کلان با امر توسعه رابطه همین امور خرد را با فرهنگ توسعه و از آن طریق با دین تمام کرد؛ در باب دولت و حکومت نیز این منوال جاری است. به سخن دیگر، یک روی سکه بحث ارتباط دین و دولت تحلیل حداکثری یا حداقلی بودن حوزه اضطرار به دین است و سوی دیگر آن مفهوم دولت است؛ که آیا قلمرو حضور دولت تنها حداقلی از فضای جامعه است یا اینکه دولت همه گستره جامعه را میپوشاند؟
در این نوشتار میکوشیم با تکیه بر تحلیل جدیدی که از مقوله دولت در عصر جدید به دست داده میشود، رویکردی دیگر، نسبت به رابطه دین و دولت ارائه داده، باز به تعریف دولت اسلامی بپردازیم. اگر فرض کنیم که در گذشته دولتها دارای رسالتی محدود در تدبیر امور جامعه بوده و تنها به تأمین امنیت داخلی و خارجی ملتها و فراهم آوردن شرایط برای همزیستی مسالمتآمیز آنها در محیط جغرافیایی خاص میاندیشیدند؛ بیتردید چنین پنداری در مورد دولتهای مدرن روا نخواهد بود. دولتهای کنونی آشکارا مدعی سرپرستی تکامل بشر هستند و برخلاف آنچه نئولیبرالیسم مدعی بود که، باید دولتی حداقلی بسازد، که تصرفات آن در جامعه محدود باشد و بقیه امور در زمره آزادیهای فردی انسانها جای بگیرد. این دولتها هیچ ابایی از ابراز این مطلب ندارند، که ما در پی تغییر سنن، آداب، اخلاق و انگیزههای ملتها هستیم. اگر در جامعهای صنعت مدرن، با انسانهایی که متناسب با مدرنیزم نمیاندیشند و گرایشها و رفتارهای سازگار با آن را ندارند، جمع کنیم؛ جامعه مدرن و توسعه اجتماعی فراهم نمیآید. متأسفانه مدعیان فهم سیاسی و داعیهداران صلاحیت قضاوت در این امور، غافل از این مسئله واضح و روشن به تحلیل ارتباط دین و حکومت پرداختهاند. چشم بستن به سوی واقعیتی که پیش روی ماست و موضوع واقعه مبتلا را، با یک موضوع خیالی و فرضی حل و فصل کردن و حکم آن را به موضوع عینی تسری دادن، اساس رفتار کسانی است که، در تحلیل این مسئله رابطه دین و دولت را منقطع دیدهاند. با ملحوظ واقع شدن این قید ما با دولتی مواجهایم که، بر محور سازمانها و نهادهای اجتماعی اداره میشود و فرهنگ خاصی بر آن سیطره دارد. بنابراین اینگونه نیست که دولتها تنها معیشت انسانها را تأمین کند و نظم و امنیت اجتماعی را به ارمغان آورد، بلکه معیشت بشر را، بهطور کلی متحول میسازد. حقیقت حکومت در عصر جدید، به معنای وکالت شهروندان یا نظارت بر موضعگیریهای اجتماعی نیست، بلکه حکومت مرادف با ولایت و سرپرستی فراگیر جمهور مردم است.
نکته دیگر در تحلیل مفهوم دولت در عصر جدید، این است که، در دولتهای مدرن افراد و آحاد در محور امور قرار ندارند، بلکه این سازمانها و ساختارهای اجتماعی هستند که، در محور مدیریت جای گرفتهاند. محدوده دولت مدرن تا آنجا امتداد دارد که مرزهای سیاسی را در مینوردد؛ ولی میخواهد همه ملتهای دنیا را زیر چتر خود بگیرد و نظم نوینی را برای جهان تعریف کند.
به باور ما از آنجا که پرسش خداوند مطلق است، دین اسلام نیز که تناسبات عبودیت و بندگی است، امری جامع و فراگیر است. به بیان دیگر اگر اصل اضطرار بشر را به دین پذیرفتیم نظر به اینکه دولت مدرن دارای رسالت حداکثری است و هیچ شعبهای از شعبههای حیات از سیطره دولت در عصر جدید گریزی ندارند. پس باید هماهنگسازی امور بشر از سوی ولایت دینی انجام پذیرد و توسعه انسانی سازگار با آموزههای قدسی اتفاق بیفتد. برای دولتهای مدرن که به ویژه پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفتهاند هرگز چنین رسالتی تصور نمیشود از منظر دیگر تعطیل دولت دینی در دنیای کنونی به منزله پذیرش سلطه کفر بر جوامع اسلامی است. زیرا اصل دولت در هیچ شرایطی تعطیلبردار نیست. غفلت از واقعیت دولت در عصر جدید و پرداختن به مفاهیمی که در باب دولت در گذشته بوده از یک طرف و بسنده کردن به معرفتهای دینی دانشمندان گذشته در مورد دولت و به دنبال استنباط حکم دولت حداکثری از بین متون دینی نبودن از طرف دیگر، خطاهای فاحشی هستند که، بسیاری از اندیشمندان جامعه ما را مبتلا ساخته است.
واپسین فیلسوف وجود (1)، (2) و (3)
مارتین هایدگر/ حمیدرضا فرزاد
ایران، ش 3244 و 3245 و 3246، 15و16و17/7/84
در این نوشتار، نویسنده سعی دارد تا با مروری هر چند کوتاه بر افکار و آثار مارتین هایدگر، خواننده را با پیشینههای ذهنی او آشنا کند.
او عقیده داشت که راه تأمل در این پرسش آن است که درباره خود وجود پرسشگر (انسان) پرسش شود. از دید او وجود در معنای عام آن، با دازاین (اصطلاحی که او برای وجود ویژه انسان بهکار میبرد) پیوند دارد. در کتاب وجود و زمان، تحلیل و تأمل در هستی دازاین از دید هایدگر به این قصد بود که، برای تحقیق در معنای وجود به ماهو وجود یک بنیان باشد. به همین خاطر بعد از وجود و زمان آثار مهم دیگری همچون، متافیزیک چیست؟ کانت و مسئله متافیزیک، رسالههایی درباره شعر نیز از او منتشر شد. در مورد هایدگر از دو دوره سخن میگویند. مک کواری مینویسد: وقتی به کل کار فلسفی هایدگر مینگریم متوجه میشویم تغییرات عمدهای در آن به چشم میخورد. آشکارترین آنها تغییر جایگاه دازاین که در دوره اول کانون توجه او بود با مفهوم وجود در عامترین معنای آن. دیگری، خصلت علمی روش پدیدارشناسانه که در تحلیل دازاین بهکار رفته است؛ منتهی شد. به تأکید بر زبان
به نظر میرسد همانگونه که تعبیر سادهانگارانه از معیشت و ملاحظه آن در امور خرد زندگی بشر و منحصرکردن برنامهریزی معیشت به تدبیر امور جزئی، موجب غفلت بسیاری متفکران، از ارتباط معیشت و عبودیت گشته، تحلیل سادهانگارانه و سطحی از مقوله دولت، به تلقی مقطع بودن رسالت دولت از دین دامن زده است؛ بر این مبنا یکی از پیشفرضهایی، که در قضاوت نسبت میان دین و دولت و تحلیل ماهیت حکومت دینی مؤثر میباشد این است که ما چه تفسیری از مفهوم دولت داشته باشیم؟ یکی از تعاریف قدیمی در اینباره، رسالت دولت را چیزی جز انتظام اجتماعی و جلوگیری از اغتشاش و تجاوز به حدود و حقوق دیگران نمیداند و اساسا انگیزه محوری شکلگیری دولت را هم به این نیاز ضروری انسان باز میگرداند و اعتقاد دارد که؛ عقل عملی انسانها به ضرورت امنیت اجتماعی و رعایت حدود و حقوق دیگران در جامعه حکم میکند. در این تعریف رسالت دیگری که در نهایت برای این دولت تصویر میشود، تأمین امنیت خارجی ملت است. به این معنا که حکومت باید ارتباط خود را با جوامع و دول دیگر به تعادل مطلوب و نیکو برساند. اگر دولت را اینچنین ساده تعریف کنیم و وظیفه آن را در ایجاد نظم و امنیت منحصر کنیم، محتمل است که بین دین و دولت، جدایی بیفتد و گفته شود، که دین عهدهدار سعادت ابدی بشر است و سعادت ابدی با امنیت داخلی و خارجی یک ملت ارتباط برقرار نمیکند. اما این کار مستلزم تحمل زحمت و مشقت فراوانی است. در این حال ممکن است تعیین ارتباط میان زوایای معیشت با دین و سعادت کمی مشکل شود، اما همانگونه که در این خصوص میتوان از طریق ارتباط امور خرد با امور کلان و ارتباط امور کلان با امر توسعه رابطه همین امور خرد را با فرهنگ توسعه و از آن طریق با دین تمام کرد؛ در باب دولت و حکومت نیز این منوال جاری است. به سخن دیگر، یک روی سکه بحث ارتباط دین و دولت تحلیل حداکثری یا حداقلی بودن حوزه اضطرار به دین است و سوی دیگر آن مفهوم دولت است؛ که آیا قلمرو حضور دولت تنها حداقلی از فضای جامعه است یا اینکه دولت همه گستره جامعه را میپوشاند؟
در این نوشتار میکوشیم با تکیه بر تحلیل جدیدی که از مقوله دولت در عصر جدید به دست داده میشود، رویکردی دیگر، نسبت به رابطه دین و دولت ارائه داده، باز به تعریف دولت اسلامی بپردازیم. اگر فرض کنیم که در گذشته دولتها دارای رسالتی محدود در تدبیر امور جامعه بوده و تنها به تأمین امنیت داخلی و خارجی ملتها و فراهم آوردن شرایط برای همزیستی مسالمتآمیز آنها در محیط جغرافیایی خاص میاندیشیدند؛ بیتردید چنین پنداری در مورد دولتهای مدرن روا نخواهد بود. دولتهای کنونی آشکارا مدعی سرپرستی تکامل بشر هستند و برخلاف آنچه نئولیبرالیسم مدعی بود که، باید دولتی حداقلی بسازد، که تصرفات آن در جامعه محدود باشد و بقیه امور در زمره آزادیهای فردی انسانها جای بگیرد. این دولتها هیچ ابایی از ابراز این مطلب ندارند، که ما در پی تغییر سنن، آداب، اخلاق و انگیزههای ملتها هستیم. اگر در جامعهای صنعت مدرن، با انسانهایی که متناسب با مدرنیزم نمیاندیشند و گرایشها و رفتارهای سازگار با آن را ندارند، جمع کنیم؛ جامعه مدرن و توسعه اجتماعی فراهم نمیآید. متأسفانه مدعیان فهم سیاسی و داعیهداران صلاحیت قضاوت در این امور، غافل از این مسئله واضح و روشن به تحلیل ارتباط دین و حکومت پرداختهاند. چشم بستن به سوی واقعیتی که پیش روی ماست و موضوع واقعه مبتلا را، با یک موضوع خیالی و فرضی حل و فصل کردن و حکم آن را به موضوع عینی تسری دادن، اساس رفتار کسانی است که، در تحلیل این مسئله رابطه دین و دولت را منقطع دیدهاند. با ملحوظ واقع شدن این قید ما با دولتی مواجهایم که، بر محور سازمانها و نهادهای اجتماعی اداره میشود و فرهنگ خاصی بر آن سیطره دارد. بنابراین اینگونه نیست که دولتها تنها معیشت انسانها را تأمین کند و نظم و امنیت اجتماعی را به ارمغان آورد، بلکه معیشت بشر را، بهطور کلی متحول میسازد. حقیقت حکومت در عصر جدید، به معنای وکالت شهروندان یا نظارت بر موضعگیریهای اجتماعی نیست، بلکه حکومت مرادف با ولایت و سرپرستی فراگیر جمهور مردم است.
نکته دیگر در تحلیل مفهوم دولت در عصر جدید، این است که، در دولتهای مدرن افراد و آحاد در محور امور قرار ندارند، بلکه این سازمانها و ساختارهای اجتماعی هستند که، در محور مدیریت جای گرفتهاند. محدوده دولت مدرن تا آنجا امتداد دارد که مرزهای سیاسی را در مینوردد؛ ولی میخواهد همه ملتهای دنیا را زیر چتر خود بگیرد و نظم نوینی را برای جهان تعریف کند.
به باور ما از آنجا که پرسش خداوند مطلق است، دین اسلام نیز که تناسبات عبودیت و بندگی است، امری جامع و فراگیر است. به بیان دیگر اگر اصل اضطرار بشر را به دین پذیرفتیم نظر به اینکه دولت مدرن دارای رسالت حداکثری است و هیچ شعبهای از شعبههای حیات از سیطره دولت در عصر جدید گریزی ندارند. پس باید هماهنگسازی امور بشر از سوی ولایت دینی انجام پذیرد و توسعه انسانی سازگار با آموزههای قدسی اتفاق بیفتد. برای دولتهای مدرن که به ویژه پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفتهاند هرگز چنین رسالتی تصور نمیشود از منظر دیگر تعطیل دولت دینی در دنیای کنونی به منزله پذیرش سلطه کفر بر جوامع اسلامی است. زیرا اصل دولت در هیچ شرایطی تعطیلبردار نیست. غفلت از واقعیت دولت در عصر جدید و پرداختن به مفاهیمی که در باب دولت در گذشته بوده از یک طرف و بسنده کردن به معرفتهای دینی دانشمندان گذشته در مورد دولت و به دنبال استنباط حکم دولت حداکثری از بین متون دینی نبودن از طرف دیگر، خطاهای فاحشی هستند که، بسیاری از اندیشمندان جامعه ما را مبتلا ساخته است.
واپسین فیلسوف وجود (1)، (2) و (3)
مارتین هایدگر/ حمیدرضا فرزاد
ایران، ش 3244 و 3245 و 3246، 15و16و17/7/84
در این نوشتار، نویسنده سعی دارد تا با مروری هر چند کوتاه بر افکار و آثار مارتین هایدگر، خواننده را با پیشینههای ذهنی او آشنا کند.
او عقیده داشت که راه تأمل در این پرسش آن است که درباره خود وجود پرسشگر (انسان) پرسش شود. از دید او وجود در معنای عام آن، با دازاین (اصطلاحی که او برای وجود ویژه انسان بهکار میبرد) پیوند دارد. در کتاب وجود و زمان، تحلیل و تأمل در هستی دازاین از دید هایدگر به این قصد بود که، برای تحقیق در معنای وجود به ماهو وجود یک بنیان باشد. به همین خاطر بعد از وجود و زمان آثار مهم دیگری همچون، متافیزیک چیست؟ کانت و مسئله متافیزیک، رسالههایی درباره شعر نیز از او منتشر شد. در مورد هایدگر از دو دوره سخن میگویند. مک کواری مینویسد: وقتی به کل کار فلسفی هایدگر مینگریم متوجه میشویم تغییرات عمدهای در آن به چشم میخورد. آشکارترین آنها تغییر جایگاه دازاین که در دوره اول کانون توجه او بود با مفهوم وجود در عامترین معنای آن. دیگری، خصلت علمی روش پدیدارشناسانه که در تحلیل دازاین بهکار رفته است؛ منتهی شد. به تأکید بر زبان