از عقل قدسی تا عقل ابزاری
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
رسالت، ش 5969، 14/6/84
نویسنده در ابتدای مقاله برای عقل معانی و اصطلاحات مختلفی را بیان میکند، که هر یک از آنها ناظر بر یکی از ابعاد، مراتب و لایههای عقل است. مهمترین آنها عبارتند از: عقل ابزاری، عقل متافیزیکی، عقل عملی، عقل نظری، عقل مفهومی، عقل کلی، عقل جزئی، عقل تجربی، عقل بالقوه، عقل بالملکه، عقل بالفعل، عقل مستفاد، عقل فعال، عقل اول، عقل طولی و عرضی. وی با تبیین هر یک از معانی فوق، عقل قدسی را نوعی عقل شهودی و متعالی بیان میکند و مینویسد: صاحب عقل قدسی از ارتباط مستقیم و حضوری با حقایق عقلی بهرهمند است. کسی که دارای عقل قدسی است، حقایق و اموری را که دیگران با روشهای مفهومی و برهانی دریافت میکنند؛ بهطور مستقیم مییابد. ایشان اضافه میکند که، آنچه از طریق عقل قدسی به بشر عرضه میشود، اگر از احکامی باشد که عقل مفهومی ـ اعم از نظری یا عملی ـ میفهمد حکم ارشادی نامیده میشود، زیرا عقل قدسی، دیگران را به آنچه آنان خود میتوانند دریابند، راهنمایی و ارشاد میکند، و اگر امری فراتر از دریافت بشر است، حکم تأسیسی نام میگیرد؛ حکم تأسیسی فرا عقلی است و نه ضد عقل.
نویسنده در ادامه مقاله، روشنگری مدرن را با پشت کردن به عقل قدسی و عقل شهودی میداند و بیان میدارد که دنیای مدرن، روشنگری خود را از افق عقل مفهومی آغاز میکند. روشنگری در قبل از دنیای مدرن ریشه در عقل قدسی دارد و روشنگری در عصر مدرن با عقل مفهومی آغاز میشود فیلسوفان مسلمان، نظیر ابن سینا و شیخ اشراق با براهین مفهومی، اثبات میکردند که شناخت حقیقت نفس انسان، جز از طریق شهودی ممکن نیست. ایشان یکی از مهمترین خصوصیات دنیای مدرن را عقلانیت تلقی کرده و مینویسد: بسیاری از محسنات یا نواقص آن بر محور آن تحلیل میشود. عقل نیت، لایهها و ابعاد متعددی دارد و هر جامعه، بسته به اینکه از کدام بعد و لایه آن بهرهمند شود، فرهنگ و تمدن خاص پیدا میکند. وی کاستیهای عقل ابزاری را ناشی از ناتوانی عقل ابزاری از داوری درباره گزارههای متافیزیکی میداند و میگوید: پوزیتیویستهای منطقی، حلقه وین به جای آنکه نظیر پوزیتیویستهای قرن نوزدهم به داوری درباره گزارههای متافیزیکی پرداخته و آنها را رد یا ابطال کنند، از مهمل بودن این گزارهها خبر دادند. نویسنده در ادامه مقاله افول روشنگری عقل ابزاری را ناشی از حذف مراتب عالی عقل در مواجهه با بنیانهای معرفتی میداند و بیان میکند که، عقل ابزاری هنگامی که با حذف مراتب عالی عقل، بنیانهای معرفتی خود را از دست میدهد، صدر و ذیل آن در دامن عقل عرفی که پایینترین و نازلترین لایه آگاهی بشری است قرار میگیرد، یعنی عرف هم بنیانها و هم جهتگیریهای آن را مشخص میسازد و عقل عرفی، واقعیتی است که نه بر اساس روشهای منطقی یا شهودی بلکه در چارچوب معادلات اقتدار اجتماعی توسط کسانی رقم میخورد، که وسایل ارتباط جمعی و ابزارهای تبلیغاتی را در دست دارند.
ایشان در پایان مقاله به مقایسه عقل ابزاری با عقل قدسی اشاره کرده و اضافه میکند که، با برترین مرتبه عقل، عقل قدسی است که در پرتو اشراق و افاضه مستقیم الاهی، از روحالقدس بهره برده و وحی و کلام خداوند را به بشر عرضه میکند، و مراتب بعدی آن، عقل مفهومی در دو بعد نظری و عملی است که به تأمل در آغاز و انجام انسان و وظایف و تعهدات او میپردازد. عقل قدسی و عقل مفهومی، دو حجت و دو پیامآور الاهی هستند و یکدیگر را تأیید میکنند. عقلانیت ابزاری و عرفی که خالی از مرجعیت عقل و وحی است، یعنی عرف سکولار، دو لاشه بر جای مانده مدرنیته است و این لاشه بیجان را نور عقل است که دیگر بار، حیات و زندگی میبخشد.
دین و دولت، دولت دینی
میرباقری
هفته نامه پگاه، ش 166، 12/6/84
به نظر میرسد همانگونه که تعبیر سادهانگارانه از معیشت و ملاحظه آن در امور خرد زندگی بشر و منحصرکردن برنامهریزی معیشت به تدبیر امور جزئی، موجب غفلت بسیاری متفکران، از ارتباط معیشت و عبودیت گشته، تحلیل سادهانگارانه و سطحی از مقوله دولت، به تلقی مقطع بودن رسالت دولت از دین دامن زده است؛ بر این مبنا یکی از پیشفرضهایی، که در قضاوت نسبت میان دین و دولت و تحلیل ماهیت حکومت دینی مؤثر میباشد این است که ما چه تفسیری از مفهوم دولت داشته باشیم؟ یکی از تعاریف قدیمی در اینباره، رسالت دولت را چیزی جز انتظام اجتماعی و جلوگیری از اغتشاش و تجاوز به حدود و حقوق دیگران نمیداند و اساسا انگیزه محوری شکلگیری دولت را هم به این نیاز ضروری انسان باز میگرداند و اعتقاد دارد که؛ عقل عملی انسانها به ضرورت امنیت اجتماعی و رعایت حدود و حقوق دیگران در جامعه حکم میکند. در این تعریف رسالت دیگری که در نهایت برای این دولت تصویر میشود، تأمین امنیت خارجی ملت است. به این معنا که حکومت باید ارتباط خود را با جوامع و دول دیگر به تعادل مطلوب و نیکو برساند. اگر دولت را اینچنین ساده تعریف کنیم و وظیفه آن را در ایجاد نظم و امنیت منحصر کنیم، محتمل است که بین دین و دولت، جدایی بیفتد و گفته شود، که دین عهدهدار سعادت ابدی بشر است و سعادت ابدی با امنیت داخلی و خارجی یک ملت ارتباط برقرار نمیکند. اما این کار مستلزم تحمل زحمت و مشقت فراوانی است. در این حال ممکن است تعیین ارتباط میان زوایای معیشت با دین و سعادت کمی مشکل شود، اما همانگونه که در این خصوص میتوان از طریق ارتباط امور خرد با امور کلان و ارتباط امور کلان با امر توسعه رابطه همین امور خرد را
نویسنده در ابتدای مقاله برای عقل معانی و اصطلاحات مختلفی را بیان میکند، که هر یک از آنها ناظر بر یکی از ابعاد، مراتب و لایههای عقل است. مهمترین آنها عبارتند از: عقل ابزاری، عقل متافیزیکی، عقل عملی، عقل نظری، عقل مفهومی، عقل کلی، عقل جزئی، عقل تجربی، عقل بالقوه، عقل بالملکه، عقل بالفعل، عقل مستفاد، عقل فعال، عقل اول، عقل طولی و عرضی. وی با تبیین هر یک از معانی فوق، عقل قدسی را نوعی عقل شهودی و متعالی بیان میکند و مینویسد: صاحب عقل قدسی از ارتباط مستقیم و حضوری با حقایق عقلی بهرهمند است. کسی که دارای عقل قدسی است، حقایق و اموری را که دیگران با روشهای مفهومی و برهانی دریافت میکنند؛ بهطور مستقیم مییابد. ایشان اضافه میکند که، آنچه از طریق عقل قدسی به بشر عرضه میشود، اگر از احکامی باشد که عقل مفهومی ـ اعم از نظری یا عملی ـ میفهمد حکم ارشادی نامیده میشود، زیرا عقل قدسی، دیگران را به آنچه آنان خود میتوانند دریابند، راهنمایی و ارشاد میکند، و اگر امری فراتر از دریافت بشر است، حکم تأسیسی نام میگیرد؛ حکم تأسیسی فرا عقلی است و نه ضد عقل.
نویسنده در ادامه مقاله، روشنگری مدرن را با پشت کردن به عقل قدسی و عقل شهودی میداند و بیان میدارد که دنیای مدرن، روشنگری خود را از افق عقل مفهومی آغاز میکند. روشنگری در قبل از دنیای مدرن ریشه در عقل قدسی دارد و روشنگری در عصر مدرن با عقل مفهومی آغاز میشود فیلسوفان مسلمان، نظیر ابن سینا و شیخ اشراق با براهین مفهومی، اثبات میکردند که شناخت حقیقت نفس انسان، جز از طریق شهودی ممکن نیست. ایشان یکی از مهمترین خصوصیات دنیای مدرن را عقلانیت تلقی کرده و مینویسد: بسیاری از محسنات یا نواقص آن بر محور آن تحلیل میشود. عقل نیت، لایهها و ابعاد متعددی دارد و هر جامعه، بسته به اینکه از کدام بعد و لایه آن بهرهمند شود، فرهنگ و تمدن خاص پیدا میکند. وی کاستیهای عقل ابزاری را ناشی از ناتوانی عقل ابزاری از داوری درباره گزارههای متافیزیکی میداند و میگوید: پوزیتیویستهای منطقی، حلقه وین به جای آنکه نظیر پوزیتیویستهای قرن نوزدهم به داوری درباره گزارههای متافیزیکی پرداخته و آنها را رد یا ابطال کنند، از مهمل بودن این گزارهها خبر دادند. نویسنده در ادامه مقاله افول روشنگری عقل ابزاری را ناشی از حذف مراتب عالی عقل در مواجهه با بنیانهای معرفتی میداند و بیان میکند که، عقل ابزاری هنگامی که با حذف مراتب عالی عقل، بنیانهای معرفتی خود را از دست میدهد، صدر و ذیل آن در دامن عقل عرفی که پایینترین و نازلترین لایه آگاهی بشری است قرار میگیرد، یعنی عرف هم بنیانها و هم جهتگیریهای آن را مشخص میسازد و عقل عرفی، واقعیتی است که نه بر اساس روشهای منطقی یا شهودی بلکه در چارچوب معادلات اقتدار اجتماعی توسط کسانی رقم میخورد، که وسایل ارتباط جمعی و ابزارهای تبلیغاتی را در دست دارند.
ایشان در پایان مقاله به مقایسه عقل ابزاری با عقل قدسی اشاره کرده و اضافه میکند که، با برترین مرتبه عقل، عقل قدسی است که در پرتو اشراق و افاضه مستقیم الاهی، از روحالقدس بهره برده و وحی و کلام خداوند را به بشر عرضه میکند، و مراتب بعدی آن، عقل مفهومی در دو بعد نظری و عملی است که به تأمل در آغاز و انجام انسان و وظایف و تعهدات او میپردازد. عقل قدسی و عقل مفهومی، دو حجت و دو پیامآور الاهی هستند و یکدیگر را تأیید میکنند. عقلانیت ابزاری و عرفی که خالی از مرجعیت عقل و وحی است، یعنی عرف سکولار، دو لاشه بر جای مانده مدرنیته است و این لاشه بیجان را نور عقل است که دیگر بار، حیات و زندگی میبخشد.
دین و دولت، دولت دینی
میرباقری
هفته نامه پگاه، ش 166، 12/6/84
به نظر میرسد همانگونه که تعبیر سادهانگارانه از معیشت و ملاحظه آن در امور خرد زندگی بشر و منحصرکردن برنامهریزی معیشت به تدبیر امور جزئی، موجب غفلت بسیاری متفکران، از ارتباط معیشت و عبودیت گشته، تحلیل سادهانگارانه و سطحی از مقوله دولت، به تلقی مقطع بودن رسالت دولت از دین دامن زده است؛ بر این مبنا یکی از پیشفرضهایی، که در قضاوت نسبت میان دین و دولت و تحلیل ماهیت حکومت دینی مؤثر میباشد این است که ما چه تفسیری از مفهوم دولت داشته باشیم؟ یکی از تعاریف قدیمی در اینباره، رسالت دولت را چیزی جز انتظام اجتماعی و جلوگیری از اغتشاش و تجاوز به حدود و حقوق دیگران نمیداند و اساسا انگیزه محوری شکلگیری دولت را هم به این نیاز ضروری انسان باز میگرداند و اعتقاد دارد که؛ عقل عملی انسانها به ضرورت امنیت اجتماعی و رعایت حدود و حقوق دیگران در جامعه حکم میکند. در این تعریف رسالت دیگری که در نهایت برای این دولت تصویر میشود، تأمین امنیت خارجی ملت است. به این معنا که حکومت باید ارتباط خود را با جوامع و دول دیگر به تعادل مطلوب و نیکو برساند. اگر دولت را اینچنین ساده تعریف کنیم و وظیفه آن را در ایجاد نظم و امنیت منحصر کنیم، محتمل است که بین دین و دولت، جدایی بیفتد و گفته شود، که دین عهدهدار سعادت ابدی بشر است و سعادت ابدی با امنیت داخلی و خارجی یک ملت ارتباط برقرار نمیکند. اما این کار مستلزم تحمل زحمت و مشقت فراوانی است. در این حال ممکن است تعیین ارتباط میان زوایای معیشت با دین و سعادت کمی مشکل شود، اما همانگونه که در این خصوص میتوان از طریق ارتباط امور خرد با امور کلان و ارتباط امور کلان با امر توسعه رابطه همین امور خرد را