هویت ایرانی در گذرگاه تاریخ
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
ایران، ش 3245و3246، 16 و 17/6/84
این مقاله، گفتوگو با شهرام اسلامی در باب هویت ایرانی است که با این پرسش شروع میشود:
چرا هویت در عصر جدید تا این حد اهمیت پیدا کرده است؟
طرح مسئله هویت برای یک فرد با یک ملت، در رابطه با تغییرات زیست جهانی قابل توضیح است. هویت، مجموعه خصایصی است که تعلق فرد را به یک مکان محکم میکند و نظام ارزشها و هنجارهای او را مشروعیت میبخشد. در دورههای مختلف همراه با تحول نظرات فلسفی، ویژگیهای هویت فردی در حوزههای مختلف به گونهای متمایز مورد بررسی قرار گرفته است. استنتاج هویت ملی (جمعی) از هویت فردی، با شکلگیری دولتهای سرمایهداری ملی در اروپا همزمان است. در کشور ما با توجه به ضعف تاریخی فردیت، این دگرگونی، شکل مبهمی به دنبال داشته تا آنجا که در داشتن هویت ملی تردیدهای جدی وجود دارد. مسئله هویت ملی، در حال حاضر، باید با توجه به دو روند متناقض مورد ارزیابی قرار گیرد: 1. روند جهانیشدن که در عرصههای گوناگون تمایزات ملی را کم رنگتر میکند. 2. فروپاشی نظام سوسیالیست با سراب انترناسیونالیست بینالمللی برای برخی از کشورها، مسئله هویت را در دستور روز قرار داده است.
علت اینکه توجه به هویت در عمل، به رشد جریانهای تندرویی؛ مانند پان ترکیسم و پان عربیسم و... انجامیده چه بوده است؟
جریانات مذکور، هویتسازی از نوع گذشتهاند که محصول دوران استعمار است و مضمون ایدئولوژیک آنها، ناتوان از پاسخگویی به مشکلات دوران جدید است؛ چرا که قادر به فعال کردن فردیت در هویت اجتماعی نمیشود، حتی تلاش دارد هویت فردی را محو کند. این عدم فعالسازی فردیت در گفتمان هویت ایرانی هم دیده میشود. به قول کانت، دستیابی به بلوغ و خروج از مغارت، انسان محور و معنای روشنگری است، به این معنا من فکر میکنم ما به بلوغ نرسیدهایم و دیگران، هویتمان را تعیین میکنند. این دیگران، اعم از افراد مختلف و نهادهای گوناگون هستند. سطوح مختلف نظری با انگیزههای متفاوت، حول مسئله هویت در نزاعند؛ درحالیکه باید در گفتوگو باشند. چرا هویت ایرانی فلسفی نیست؟ آیا علت آن، فرهنگ شعری ـ ادبیاتی ایرانی است؟
هویتهای ملی و یا حتی فردی، هیچ کدام هویتهای فلسفی صرف نیستند؛ ولی بهطور کلی سهم تفکر مفهومی در هویت ما بسیار ناچیز است. هژمونی، ادبیات منظوم در روان ایرانی درآغاز شکلگیری تمدنها علت نبوده، ولی بعدها خود به مثابه علت عمل میکند که میتوان از آن به فرهنگ نیمه گفتاری ـ نیمه نوشتاری نام برد.
آیا برای رسیدن به توسعه، نیاز است که هویت خو را بر مبنای فلسفه مدرن بازسازی کنیم؟
بدیهی است که به یاری فلسفه نمیتوانیم، بدون واسطه مشکلات گوناگون را حل کنیم، اما فلسفه میتواند با عث تغییر رویکردها شود. تاکنون چنین بوده است که ما رویکردی غیر فلسفی داشتهایم از آنجا که ما دستگاه مفاهیم خودساختهای نداریم، نمیتوانیم هویت گذشته خودمان را به درستی بشناسیم. بنده این دوران را دوران تدارک فلسفی نامیدهام و در واقع پنجرهای است که فعلاً بر روی ما گشوده شده و اکنون از جانب اهل فن و دانشجویان مورد استقبال قرار گرفته است. در این تدارک فلسفی، باید بهطور جدی در مورد مرجعیت علمی دانشگاهها و پذیرش این مسئولیت از جانب آنها فکر و برنامهریزی نمود و تنها با تلاش عده کمی از دانشوران به هدف نخواهیم رسید. اشاره نکردن به این یا آن متفکر ایرانی ـ اسلامی و یا حتی درگیری با تمام فلسفه غرب، ما را برای آغاز نو کمک نمیدهد.
آیا پذیرش عناصر مدرن هویتی، سبب تضعیف عناصر ریشهای فرهنگی مثل زبان فارسی و... خواهد شد؟
بحران هویت در ایران، به گونهای بحران زبان فارسی نیز هست. زبان فارسی در استمرار خود با ذهنیت عرفانی پیوند خورده است. زبان فارسی، بدون تغییرات در جهت تفکر، مفهومی سدی در مقابل هویت نوین است. زبان فارسی به دلایل گوناگون، مشکلاتی دارد و برای ما ناکارآمد جلوه میکند. برخی از این مشکلات، ناشی از ناتوانی ما از به کارگیری ظرفیتهای زبان فارسی میباشد. زبان فارسی، تنها یکی از مؤلفههای هویتی است و به هر حال بدون دگرگونی ظرفیت کافی برای برتابی دوران نوین را ندارد؛ چرا که قادر به بیان مناسب از پدیدههای دوران ما نیست.
فکر نمیکنید، لازم است بر جنبه کلیگرایانه و انسانی زبان فارسی توجه شود؟
ما باید به این جنبهها نیز توجه کنیم، چرا که به نظر من هویت اجتماعی در شکل تحقق یافته آن، از هر دو وجوه عقلانی و غیر عقلانی استفاده میبرد. مهم آگاهی ما به وجوه است، تأکید بر جنبههای کلی در اساطیر و ادبیاتمان بدین اعتبار که ما را در پیوندهای منطقهای و جهانی مجهز میکند، باید مورد توجه باشد.
به نظر شما با چه رویکردی میتوان به یک هویت ناب، مبتنی بر زندگی در عصر مدرن دست یافت؟
به علت خصلت تاریخی هویت، دگرگونی و تغییرات حتی ریشهای، امری معمولی است مثل دگرگونی زبانی و خطی. پس برای ما مسلم است که هویت ملی (جمعی)، پدیدهای ایستا نیست تا هویتی ناب داشته باشیم. به نظر من چهار مؤلفه، تلاشهای ما را برای هویتسازی جدید هدفمند میسازد: 1. فرهنگ: به معنای وسیع کلمه، اعم از دین و زبان و... . برخورد کثرتگرا با فرهنگ در ایران با توجه به تنوع اقلیمی بسیار مهم ماست 2. حقوق: رعایت حقوق بشر، عدالت و دوری از تبعیض و.... باعث میشود که همبستگی ملی در کوچکترین زوایای ملی، شکل عملی به خود بگیرد. 3. اقتصاد: در بُعد مادی باید در جهت رفع تبعیضها سامان یابد. بیعدالتی اجتماعی و نابرابری، شکلگیری هویت ملی را دچار خدشه میکند 4. دولت: که در سر لوحه حیات خود، همیشه دغدغه منافع ملی را دارد و آشتی ملی و مشارکت و کنترل عمومی از ویژگیهای آن است. در حوزه تحقق واقعی هویت، فضاهای فراعقلانی؛ مانند احساس و عاطفه و اراده نقش مهمی دارند. وظیفه ما، شناخت این ضرورتهای عقلانی و فراعقلانی میان عناصر متفاوت و تدارک برای پاسخگویی به این نیازهاست. هرگونه افراطگرایی در برخورد با پدیدههای نو، شانس ما را محدودتر میکند، همچنانکه پذیرش بیتعمّق، ما را به مقلّدین بیهویت بدل میکند. مشکل ترکیب و درجه عظمت عناصر متفاوت، همیشه به عنوان مسئله باقی میماند (بهطور دائم). از آنجا که آگاهی ملی، پیششرط ورود به مسئله هویت ملی است، از آنجا که آگاهی (ملی) منوط به رویکرد نوین ما به جهان و خودمان است، از آنجا که در تقابل با جهان و دیگری به ویژگیهای خود در حیطه فردی و ملی واقف شویم، هویت برای ما پدیدهای همواره در حال سیلان خواهد ماند.
شخصیت و اندیشه کربن (1) و (2)
غلامرضا اعوانی
شرق، ش 562 و564، 7 و 9/6/84
روزنامه شرق درباره شخصیت و اندیشه هانری کربن (1978 ـ 1903)، یکی از برجستهترین مفسران غربی حکمت معنوی و فلسفه اسلامی ایران، گفتوگویی را با دکتر غلامرضا اعوانی انجام داد. دکتر اعوانی درباره شخصیت کربن میگوید: ایشان زباندان و زبانشناس بوده و زبانهای زیادی میدانست، ولی این برای او غایت نبوده، بلکه وسیلهای بوده برای تفکر. همچنین او به معنای متعارف کلمه مستشرق نبوده، ولی طالب شرق، طالب نور، طالب حقیقت، طالب معرفت و حکمت و به معنای واقعی عاشق حقیقت بود. او حکیم بود، عارف
این مقاله، گفتوگو با شهرام اسلامی در باب هویت ایرانی است که با این پرسش شروع میشود:
چرا هویت در عصر جدید تا این حد اهمیت پیدا کرده است؟
طرح مسئله هویت برای یک فرد با یک ملت، در رابطه با تغییرات زیست جهانی قابل توضیح است. هویت، مجموعه خصایصی است که تعلق فرد را به یک مکان محکم میکند و نظام ارزشها و هنجارهای او را مشروعیت میبخشد. در دورههای مختلف همراه با تحول نظرات فلسفی، ویژگیهای هویت فردی در حوزههای مختلف به گونهای متمایز مورد بررسی قرار گرفته است. استنتاج هویت ملی (جمعی) از هویت فردی، با شکلگیری دولتهای سرمایهداری ملی در اروپا همزمان است. در کشور ما با توجه به ضعف تاریخی فردیت، این دگرگونی، شکل مبهمی به دنبال داشته تا آنجا که در داشتن هویت ملی تردیدهای جدی وجود دارد. مسئله هویت ملی، در حال حاضر، باید با توجه به دو روند متناقض مورد ارزیابی قرار گیرد: 1. روند جهانیشدن که در عرصههای گوناگون تمایزات ملی را کم رنگتر میکند. 2. فروپاشی نظام سوسیالیست با سراب انترناسیونالیست بینالمللی برای برخی از کشورها، مسئله هویت را در دستور روز قرار داده است.
علت اینکه توجه به هویت در عمل، به رشد جریانهای تندرویی؛ مانند پان ترکیسم و پان عربیسم و... انجامیده چه بوده است؟
جریانات مذکور، هویتسازی از نوع گذشتهاند که محصول دوران استعمار است و مضمون ایدئولوژیک آنها، ناتوان از پاسخگویی به مشکلات دوران جدید است؛ چرا که قادر به فعال کردن فردیت در هویت اجتماعی نمیشود، حتی تلاش دارد هویت فردی را محو کند. این عدم فعالسازی فردیت در گفتمان هویت ایرانی هم دیده میشود. به قول کانت، دستیابی به بلوغ و خروج از مغارت، انسان محور و معنای روشنگری است، به این معنا من فکر میکنم ما به بلوغ نرسیدهایم و دیگران، هویتمان را تعیین میکنند. این دیگران، اعم از افراد مختلف و نهادهای گوناگون هستند. سطوح مختلف نظری با انگیزههای متفاوت، حول مسئله هویت در نزاعند؛ درحالیکه باید در گفتوگو باشند. چرا هویت ایرانی فلسفی نیست؟ آیا علت آن، فرهنگ شعری ـ ادبیاتی ایرانی است؟
هویتهای ملی و یا حتی فردی، هیچ کدام هویتهای فلسفی صرف نیستند؛ ولی بهطور کلی سهم تفکر مفهومی در هویت ما بسیار ناچیز است. هژمونی، ادبیات منظوم در روان ایرانی درآغاز شکلگیری تمدنها علت نبوده، ولی بعدها خود به مثابه علت عمل میکند که میتوان از آن به فرهنگ نیمه گفتاری ـ نیمه نوشتاری نام برد.
آیا برای رسیدن به توسعه، نیاز است که هویت خو را بر مبنای فلسفه مدرن بازسازی کنیم؟
بدیهی است که به یاری فلسفه نمیتوانیم، بدون واسطه مشکلات گوناگون را حل کنیم، اما فلسفه میتواند با عث تغییر رویکردها شود. تاکنون چنین بوده است که ما رویکردی غیر فلسفی داشتهایم از آنجا که ما دستگاه مفاهیم خودساختهای نداریم، نمیتوانیم هویت گذشته خودمان را به درستی بشناسیم. بنده این دوران را دوران تدارک فلسفی نامیدهام و در واقع پنجرهای است که فعلاً بر روی ما گشوده شده و اکنون از جانب اهل فن و دانشجویان مورد استقبال قرار گرفته است. در این تدارک فلسفی، باید بهطور جدی در مورد مرجعیت علمی دانشگاهها و پذیرش این مسئولیت از جانب آنها فکر و برنامهریزی نمود و تنها با تلاش عده کمی از دانشوران به هدف نخواهیم رسید. اشاره نکردن به این یا آن متفکر ایرانی ـ اسلامی و یا حتی درگیری با تمام فلسفه غرب، ما را برای آغاز نو کمک نمیدهد.
آیا پذیرش عناصر مدرن هویتی، سبب تضعیف عناصر ریشهای فرهنگی مثل زبان فارسی و... خواهد شد؟
بحران هویت در ایران، به گونهای بحران زبان فارسی نیز هست. زبان فارسی در استمرار خود با ذهنیت عرفانی پیوند خورده است. زبان فارسی، بدون تغییرات در جهت تفکر، مفهومی سدی در مقابل هویت نوین است. زبان فارسی به دلایل گوناگون، مشکلاتی دارد و برای ما ناکارآمد جلوه میکند. برخی از این مشکلات، ناشی از ناتوانی ما از به کارگیری ظرفیتهای زبان فارسی میباشد. زبان فارسی، تنها یکی از مؤلفههای هویتی است و به هر حال بدون دگرگونی ظرفیت کافی برای برتابی دوران نوین را ندارد؛ چرا که قادر به بیان مناسب از پدیدههای دوران ما نیست.
فکر نمیکنید، لازم است بر جنبه کلیگرایانه و انسانی زبان فارسی توجه شود؟
ما باید به این جنبهها نیز توجه کنیم، چرا که به نظر من هویت اجتماعی در شکل تحقق یافته آن، از هر دو وجوه عقلانی و غیر عقلانی استفاده میبرد. مهم آگاهی ما به وجوه است، تأکید بر جنبههای کلی در اساطیر و ادبیاتمان بدین اعتبار که ما را در پیوندهای منطقهای و جهانی مجهز میکند، باید مورد توجه باشد.
به نظر شما با چه رویکردی میتوان به یک هویت ناب، مبتنی بر زندگی در عصر مدرن دست یافت؟
به علت خصلت تاریخی هویت، دگرگونی و تغییرات حتی ریشهای، امری معمولی است مثل دگرگونی زبانی و خطی. پس برای ما مسلم است که هویت ملی (جمعی)، پدیدهای ایستا نیست تا هویتی ناب داشته باشیم. به نظر من چهار مؤلفه، تلاشهای ما را برای هویتسازی جدید هدفمند میسازد: 1. فرهنگ: به معنای وسیع کلمه، اعم از دین و زبان و... . برخورد کثرتگرا با فرهنگ در ایران با توجه به تنوع اقلیمی بسیار مهم ماست 2. حقوق: رعایت حقوق بشر، عدالت و دوری از تبعیض و.... باعث میشود که همبستگی ملی در کوچکترین زوایای ملی، شکل عملی به خود بگیرد. 3. اقتصاد: در بُعد مادی باید در جهت رفع تبعیضها سامان یابد. بیعدالتی اجتماعی و نابرابری، شکلگیری هویت ملی را دچار خدشه میکند 4. دولت: که در سر لوحه حیات خود، همیشه دغدغه منافع ملی را دارد و آشتی ملی و مشارکت و کنترل عمومی از ویژگیهای آن است. در حوزه تحقق واقعی هویت، فضاهای فراعقلانی؛ مانند احساس و عاطفه و اراده نقش مهمی دارند. وظیفه ما، شناخت این ضرورتهای عقلانی و فراعقلانی میان عناصر متفاوت و تدارک برای پاسخگویی به این نیازهاست. هرگونه افراطگرایی در برخورد با پدیدههای نو، شانس ما را محدودتر میکند، همچنانکه پذیرش بیتعمّق، ما را به مقلّدین بیهویت بدل میکند. مشکل ترکیب و درجه عظمت عناصر متفاوت، همیشه به عنوان مسئله باقی میماند (بهطور دائم). از آنجا که آگاهی ملی، پیششرط ورود به مسئله هویت ملی است، از آنجا که آگاهی (ملی) منوط به رویکرد نوین ما به جهان و خودمان است، از آنجا که در تقابل با جهان و دیگری به ویژگیهای خود در حیطه فردی و ملی واقف شویم، هویت برای ما پدیدهای همواره در حال سیلان خواهد ماند.
شخصیت و اندیشه کربن (1) و (2)
غلامرضا اعوانی
شرق، ش 562 و564، 7 و 9/6/84
روزنامه شرق درباره شخصیت و اندیشه هانری کربن (1978 ـ 1903)، یکی از برجستهترین مفسران غربی حکمت معنوی و فلسفه اسلامی ایران، گفتوگویی را با دکتر غلامرضا اعوانی انجام داد. دکتر اعوانی درباره شخصیت کربن میگوید: ایشان زباندان و زبانشناس بوده و زبانهای زیادی میدانست، ولی این برای او غایت نبوده، بلکه وسیلهای بوده برای تفکر. همچنین او به معنای متعارف کلمه مستشرق نبوده، ولی طالب شرق، طالب نور، طالب حقیقت، طالب معرفت و حکمت و به معنای واقعی عاشق حقیقت بود. او حکیم بود، عارف