نویسندگان:
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

ایشان در این مقاله ضمن بیان افراط در توجه به غرب، که یکی از آفت‏های مهم عرصه تولید علم است اشاره و این روند را، خطری جدی برای فراموشی فرهنگ خودی دانسته که اندیشه‏های مبتنی بر فرهنگ غرب را شکننده می‏داند که مانع پیشرفت فرهنگ خودی و تولید علم و پژوهش بود. وی این مسیر را سبب انباشت حجیم از اطلاعات راکد می‏داند که عامل حذف بخشی دیگر باشد. در نهایت می‏توان از این انباشت دو نتیجه گرفت که، منجر به پیدایش تمدنی بر اساس اندیشه‏های غرب شده و تمدن خودی به فراموشی سپرده و از میان برود. جهان اسلام دو قرن ترجمه کننده بود لذا از پیشرفت بازمانده است.
ایشان می‏گوید؛ ما همچنان در دوره ترجمه و ابتدایی به سر می‏بریم که قرن‏ها پیش در این موقعیت قرار داشتیم؛ با این وضع اندیشمندان ما دچار تغییر ماهیت شده‏اند. بهتر است بگوییم ماهیت غربی به خود گرفته و ماهیت خودی را از دست داده‏اند. بر این اساس نمی‏توان یک مترجم و عرضه کننده فرهنگ غرب را یک اندیشمند روشن‏فکر دانست؛ چون وقتی می‏توان از کسی به عنوان دانشمند یاد کرد، که در قبال این داده‏ها که در لابه لای کتاب‏ها و کتابخانه‏ها انباشته شده موضعی اتخاذ کند تا به تولید و یا بازتولید بر اساس فرهنگ خودمان محقق شود، یکی از وظایف دانشمند شناخت مبانی و ریشه‏های تئوری‏های غربی است. وی معتقد است تألیفات ما یا ملهم از غرب یا سامان دادن به مواد آن است. رفته رفته این روند به جایی رسیده، که موضوعات مورد پژوهش نیز غربی شده است. این ویژگی به صورت الزام درآمده و زبانهای بیگانه مرسوم و علمی شناخته می‏شوند.
وی می‏نویسد؛ به خاطر این بینش، غرب‏شناسی در میان ما واژگون شده و پژوهشگران ما به جای این‏که تصویر دیگری را در ذهن خود بررسی کنند تصویر خود را در ذهن دیگری جست‏وجو می‏کنند، (یعنی خودشان گم کرده‏اند) و در میان اندیشه و آثار غربیان، دنبال هویت خود می‏گردند؛ لذا تصویرهایی چون «فردگرایی اسلامی» و «اومانیزم و اگزیستانسیالیسم اسلامی» اختراع می‏کنند. آقای حنفی این نوع غرب‏شناسی را که در جهان اسلام وجود دارد؛ گرفتار آسیب‏های می‏داند که عبارتند از: 1. گزینش جزیی‏نگر از میراث گفتمان غرب و تکیه بر مکاتب فکری غربی مثل مارکسیسم، اومانیسم و... . 2. انتزاع این اجزاء از شرایط محیطی بدون در نظر گرفتن ویژگی‏های تاریخی آنها. چون هر یک از این افکار در قبال افکار دیگری با توجه به شرایط خاص تاریخی به وجود آمده‏اند مثلاً اومانیزم در مقابل خدامحوری در فلسفه مسیحی به وجود آمد و... . 3. بازخوانی میراث اسلامی از منظر غرب و مقایسه ایدئولوژی اسلامی با ایده‏های غربی. 4. تجزیه کلیت گفتمان اسلامی به یکی از اجزای مشابه در گفتمان غربی و مقایسه با آن، مثل رویکرد ماتریالیستی در مثال‏گرایی فارابی و رویکرد اومانیستی در صوفی‏گری. 5 . نهادینه شدن احساس حقارت در پژوهشگران جوان در برابر گفتمان رقیب (غربی) و فراموشی میراث فرهنگ خودی و عدم دفاع از علوم عقلی و نقلی در مقابل علوم غربی مثل علوم حدیث و فلسفه اسلامی و تفسیر و... . وی با بیان آسیب‏های غرب‏شناسی فعلی به بیان راه‏های منطقی غرب‏شناسی می‏پردازد؛ 1. نگریستن ابزاری به علوم غربی نه غائی؛ 2. عدم تأثیر از غرب‏پژوهشی؛ 3. واقف بودن به اینکه بازشناسی فلسفه غرب، بازشناسی فلسفه اسلامی نیز می‏باشد؛ 4. هدف از غرب‏شناسی شناساندن آن به غرب، به گونه‏ای که از غربیان نیز پیشتاز باشیم و بی‏طرفانه ارائه نظر کرده؛ چنان‏که آنها در شرق‏شناسی این روش را گرفته‏اند؛ چون غرب‏شناسی با پایان دوره استعمار و عصر آزادی آغاز شده. ایشان درباره برخورد با میراث گذشته، در میان دانشمندان اسلامی، به سه نکته اشاره می‏کند؛ 1. جدا شدن از فرهنگ خود احساس حقارت نسبت به پیشینه آن؛ 2. دفاع از فرهنگ بیگانه و جذب نحله‏های فکری آنها شدن؛ 3. فرار از واقعیت‏هایی که در فرهنگ خودمان وجود دارد. وی در مواجهه به غرب، نیز سه خطا را در پیشرو پژوهشگر می‏داند: 1. انتزاع فرهنگ غربی از فضای بومی آن؛ 2. تعمیم دادن فرهنگ غربی و فراگیر دانستن و ترویج آن؛ 3. نزاع خرده فرهنگ‏های بومی و محلی با یکدیگر، درحالی‏که در مقابل تهاجم فرهنگ غربی قرار دارند.
وی دلایل اتخاذ موضع واحد در مقابل غرب را برمی‏شمارد: 1. غربگرایی به بحران هویت در فرهنگ ما منجر شد؛ 2. وجود استعمار فرهنگی و سیطره غرب بر تمام ابزارهای ارتباط جمعی؛ 3. رسیدن به استقلال تمدنی با توجه به پیدایش نهضت نوین اسلامی؛ 4. نمایان شدن بحران در غرب و شکسته شدن باور شکست‏ناپذیری غرب.
عمده‏ترین وظایف علم غرب‏شناسی:
1. نفی اروپامحوری در جهان؛ 2. نفی این اندیشه که، تمام پیشرفت‏ها و تمام امکانات مادی و معنوی و تولیدات و.. از غرب و اروپا سرچشمه می‏گیرد؛ 3. رهایی از سیطره رسانه اروپا و فرهنگ اروپا و عدم تلقی آن به عنوان خودی؛ 4. عدم احساس حقارت در مقابل آن؛ 5 . نفی ذهنیت، منشأ علوم اروپا بوده و توجه به نقش سایر تمدن‏ها که توسط استعمار نادیده انگاشته شده.
عوامل انکار نقش تمدن‏ها در پیشرفت تمدن بشری: 1. خودپرستی ناشی از نژادپرستی؛ 2. نادیده انگاشتن تاریخ تمدن‏های بزرگ غیر اروپایی، آفریقایی، آمریکایی، آسیایی و ماقبل تاریخی؛ 3. تحمیل این اندیشه که تاریخ این سرزمین‏ها از زمان حضور استعمار آغاز می‏شود؛ 4. آغاز استعمار کلاسیک که اروپاییان از آن با مفاهیم «اکتشافات جغرافیایی» یاد می‏کنند؛ 5 . قلع و قمع فرهنگ‏های محلی و بومی پس از شناسایی و جمع‏آوری اطلاعات و جایگزین کردن فرهنگ غربی به عنوان تنها جایگزین که، از آن با عنوان، آنتروپولوژی یا انسان‏شناسی یاد می‏کنند.
6. بزرگترین پروژه‏ای که از سوی اروپاییان در دوره اکتشاف رخ داده غارتگری و چپاول است که با تحمیل تقسیماتی از جوامع به: الف) مدنی، ب) بدوی، ج) صنعتی، د) عقب مانده، ه ) اسطوره‏ای، ه ) ذهنی و عینی. و از تاریخ به؛ الف) عصر باستان (یونان و روم)، ب) قرون وسطی (مسیحیت، یهود، اسلام) ج) عصر مدرن، جهت قانونی نمودن استیلا و غارت و نادیده گرفتن نقش سایر تمدن‏ها و تحقیر آنها صورت گرفته.
بررسی الاهیات سیستماتیک پل تیلیش
جیمزوا / ویلفرد وتانجرنان / علی ملک محمدی
همشهری، ش 3801، 24/6/84
این نوشته گزارشی از تفکرات پل تیلیش، متکلم مسیحی که بر اساس کتاب الاهیات سیستماتیک او سامان یافته است. مقاله با زندگی‏نامه‏ای کوتاه از تیلیش آغاز می‏شود. نویسندگان در سطور بعدی به صورت خلاصه ویژگی‏های این الاهیات را معرفی می‏کنند و تلاش برای کشف رابطه، میان مفاهیم و نهادها و نیز درک الاهیات به مثابه یک کل منسجم را از خصوصیات آن می‏شمرند. سپس پنج بخش کتاب را، که با نام پنج نهاد عمده، کتاب مقدس نامیده شده‏اند؛ یادآوری می‏کنند. لوگوس، خدا به عنوان خالق، عیسی به عنوان مسیح، روح الاهی و بالاخره ملکوت خدا نام‏های این پنج بخش‏اند. بنابراین وجه غیره الاهیات تیلیش، رویکرد وجودی او به الاهیات، که دارای دو مؤلفه است؛ یکی، توجه به دلبستگی واپسین انسان و دیگری، تعلق به مسئله‏ای که بودن یا نبودن انسان در گرو آن است.

تبلیغات