هرمنوتیک و تفسیر قرآن
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
جناب استاد معتقد است دانش هرمنوتیک از دو دیدگاه قابل طبقهبندی است: الف) از دیدگاه کاربرد آن؛ از این زاویه هرمنوتیک را به «هرمنوتیک متن» و «هرمنوتیک فلسفی» تقسیم میکنند. هرمنوتیک متن هرمنوتیک شلایر ماخر است که، به تفسیر متن میپردازد. و هرمنوتیک فلسفی، هرمنوتیک هایدگر است که، هرمنوتیک را در ساحت وجودشناسی بهکار میگیرد و به تفسیر هستی میپردازد. در این طبقهبندی باید از اقسام دیگری از هرمنوتیک مانند هرمنوتیک روششناسانه دیلتای و هرمنوتیک گادامر که، آمیزهای از روششناسی و وجودشناسی است؛ میتوان نام برد. ب) از دیدگاه دوره تاریخی؛ هرمنوتیک به لحاظ تاریخی به سه دوره «کلاسیک»، «مدرن» و «پسامدرن» تقسیم میشود. مؤلف محترم در ادامه هر کدام از این اقسام را تبیین و تحلیل کرده. ابتدا در مورد هرمنوتیک متن میگوید: شلایر ماخر، وقتی با تفاسیر مختلف کتاب مقدس و تفاوت و تشتت این برداشتها مواجه شد؛ تحت تأثیر اندیشههای کانت به جستوجوی قواعد عمومی تفسیر برآمد. هرمنوتیک شلایر ماخر از دو مکتب بهره برده؛ یکی کانت، که اندیشههایش در این زمینه بر جنبههای عمومی فهم تأکید میکرد و دیگری رومانتیسم. حاصل تلاش شلایر ماخر، دو اصطلاح تفسیر دستوری و تفسیر فنی بود. تفسیر دستوری، تفسیر متن بر اساس دستور زبان است که، بر جنبههای عمومی زبان تکیه دارد، این تفسیر گرچه واقعگرا، اما در عین حال، منفی میباشد؛ زیرا قلمرو محدودیت فهم قرار میگیرد. تفسیر فنی، یک تفسیرروانشناختی است که، بر ویژگیهای فردی صاحب اثر تکیه دارد. این تفسیر که ذهنی و سوژهگراست، تفسیری مثبت است؛ زیرا به عناصری چون ذهنیت، ابداع و ابتکارات صاحب سخن و... تکیه میکند. شلایر ماخر معتقد بود این دو تفسیر با یکدیگر نوعی تناقض و تنافی دارند، اما هدف واقعی هرمنوتیک تفسیر فنی است؛ زیرا مقصد اصلی تفسیر، رسیدن به ذهنیت خاص نویسنده است. شلایر ماخر در باب «معنای نهایی متن»، با دیدگاه کلاسیک موافق است و بر وجود چنین معنایی تأکید دارد؛ معنایی که مفسر در جستوجوی آن است. مفسر برای دستیابی به معنای نهایی متن باید تمام هستی مؤلف را بازشناسی کند. شلایر ماخر به دنبال قواعد عمومی تفسیر، هرمنوتیک متن را ایجاد کرد، ولی هیچ گونه قاعده مشخصی بر آثار او برای تفسیر نمیتوان یافت.
استاد هادوی در مورد هرمنوتیک روششناسانه میگوید: ویلهم دیلتای (1832ـ1911 م) به دنبال پاسخی در برابر پیروان مکتب تحصّلی بود که گزارههای علوم انسانی را فاقد معنا معرفی میکند. دیلتای این پاسخ را در هرمنوتیک یافت. تحصّلیها، معیار معناداری گزارهها را آزمونپذیری میدانستند و دانشهای انسانی مانند تاریخ را، به دلیل عدم امکان آزمون در آنها فاقد ارزش علمی میشمردند. به اعتقاد دیلتای، روش شناخت در علوم فیزیک یا طبیعی، به توصیف مناسبات علت و معلولی، میان پدیدارها میپردازد. اما در علوم معنوی یا انسانی، خود انسان موضوع شناخت است و از دید دیلتای، آدمیان در هویت بشری مشترکاند و تفاوت آنها تنها به خصوصیات تاریخی روزگارشان بازمیگردد. پس روش علوم فیزیکی یا طبیعی، شیوه توصیف پدیدهها و استقرای علمی است؛ درحالیکه روش علوم معنوی یا انسانی تفسیر و بهرهگیری از هرمنوتیک است. لذا در اندیشه دیلتای، هرمنوتیک، به روش عام برای علوم انسانی تبدیل شد و هرمنوتیک متن به هرمنوتیک روششناسانه بدل گردید. او مانند کلادینوس معنای نهایی متن را «نیت مؤلف» دانست و آن را به «معنایی که مؤلف در سر داشته و تلاش کرده در اثر خود بیان کند»، تفسیر کرد. نویسنده محترم در بخش دیگری به تبیین هرمنوتیک فلسفی اشاره کرده و مینویسد: هایدگر (1889ـ1976 م) که از بحرانها و پرسشهای هرمنوتیک دیلتای به خوبی آگاه بود، در جستوجوی پاسخی به همه این ابهامات، وجه وجودی انسان را، مورد مطالعه قرار داد. ازاینرو حاصل کار او هرمنوتیک وجودشناسانهای بود، که در آن، پرسش از وجود، هستی و تفسیر آن، مطرح میشد؛ بدون آنکه این وجود تعیّن خاصی پیدا کند. هدف فلسفی هایدگر روشن ساختن معنای وجود است. لذا سؤال «من چیستم؟» را بر پرسش «من چگونه میفهمم؟» مقدم میشمارد. اما ناکامی هایدگر به گفته ریکور در آن است که او به سمت هستیشناسی رفت و نتوانست به سوی علوم انسانی بازگردد و آن مفاهیم معرفتشناسانه را در پرتو مفاهیم وجودشناسانه تفسیر کند. فلسفهای که نتواند به علم برگردد، ارتباطش با علوم قطع میشود و نمیتواند در علوم تأثیر گذارد.
استاد هادوی به بخش پایانی نوشته خویش، به هرمنوتیک نسبیگرایی گادامر (1960 م) اشاره کرده و میگوید: به اعتقاد گادامر، هر انسانی در یک جایگاه فرهنگی خاص، متولد و از طریق زبان، اندیشههای آن فرهنگ، به او منتقل میشود. او به پیروی از هایدگر فاصله بین زبان و اندیشه را انکار میکند و زبان را همان اندیشه میشمارد. از نگاه گادامر، هر انسانی در بستر یک موقعیت فرهنگی به نام «سنت» متولد میشود و افکار و فهم خود را از طریق زبان از آن «سنت» میگیرد. هر کسی بر اساس سنت خود دارای افق معنایی خاصی است و در هنگام تفسیر میان هر افق، افق معنایی متن و افق معنایی مفسر، مکالمهای مستمر روی میدهد. لذا هر فهمی، وابسته به افق معنای امروز و گره خورده با جریان سنت است. اما جهانی که گادامر ترسیم میکند، جهان فهمهای شخصی و زمانی است. هر کس فهمی خاص در هر زمان دارد. فهمها نه فقط به لحاظ افراد متنوع و متفاوتاند بلکه فهمهای یک فرد در طول زمان گرفتار تحول و دگرگونی میشوند.
همشهری، ش 3785 و 3786، 6 و 7/6/84
در فلسفه قرن بیستم، اصطلاح «عالم» و «در عالم بودن» انسان بهطور مبسوط به صورتهای مختلف مورد بحث قرار گرفته است. عالم معاصر ایرانی حاصل دو دسته از اجزا و عناصر است. ما برای هر گونه بحث درباره وضع ایران امروز باید ببینم چگونه این عناصر متفاوت با هم تلاقی پیدا کردهاند؟ در مقابل، پرسش از وضع تفکر در ایران معاصر، باید وارد عالمی بشویم که، این تفکر در آن به وجود آمده. ما بدون نگاه تاریخی نمیتوانیم یک عالم را بفهمیم. لذا برای ورود به عالم معاصر ایرانی، باید یک عقبگرد داشته باشیم و آنچه امروز به عنوان سنت پیش روی ماست، باید ببینیم چه سرگذشتی داشته است. تفاوت ملتها هم به تفاوت همین عوالم است. جناب استاد در مورد مؤلفهها و ویژگیهای عالم جدید ایرانی و تمایزش
استاد هادوی در مورد هرمنوتیک روششناسانه میگوید: ویلهم دیلتای (1832ـ1911 م) به دنبال پاسخی در برابر پیروان مکتب تحصّلی بود که گزارههای علوم انسانی را فاقد معنا معرفی میکند. دیلتای این پاسخ را در هرمنوتیک یافت. تحصّلیها، معیار معناداری گزارهها را آزمونپذیری میدانستند و دانشهای انسانی مانند تاریخ را، به دلیل عدم امکان آزمون در آنها فاقد ارزش علمی میشمردند. به اعتقاد دیلتای، روش شناخت در علوم فیزیک یا طبیعی، به توصیف مناسبات علت و معلولی، میان پدیدارها میپردازد. اما در علوم معنوی یا انسانی، خود انسان موضوع شناخت است و از دید دیلتای، آدمیان در هویت بشری مشترکاند و تفاوت آنها تنها به خصوصیات تاریخی روزگارشان بازمیگردد. پس روش علوم فیزیکی یا طبیعی، شیوه توصیف پدیدهها و استقرای علمی است؛ درحالیکه روش علوم معنوی یا انسانی تفسیر و بهرهگیری از هرمنوتیک است. لذا در اندیشه دیلتای، هرمنوتیک، به روش عام برای علوم انسانی تبدیل شد و هرمنوتیک متن به هرمنوتیک روششناسانه بدل گردید. او مانند کلادینوس معنای نهایی متن را «نیت مؤلف» دانست و آن را به «معنایی که مؤلف در سر داشته و تلاش کرده در اثر خود بیان کند»، تفسیر کرد. نویسنده محترم در بخش دیگری به تبیین هرمنوتیک فلسفی اشاره کرده و مینویسد: هایدگر (1889ـ1976 م) که از بحرانها و پرسشهای هرمنوتیک دیلتای به خوبی آگاه بود، در جستوجوی پاسخی به همه این ابهامات، وجه وجودی انسان را، مورد مطالعه قرار داد. ازاینرو حاصل کار او هرمنوتیک وجودشناسانهای بود، که در آن، پرسش از وجود، هستی و تفسیر آن، مطرح میشد؛ بدون آنکه این وجود تعیّن خاصی پیدا کند. هدف فلسفی هایدگر روشن ساختن معنای وجود است. لذا سؤال «من چیستم؟» را بر پرسش «من چگونه میفهمم؟» مقدم میشمارد. اما ناکامی هایدگر به گفته ریکور در آن است که او به سمت هستیشناسی رفت و نتوانست به سوی علوم انسانی بازگردد و آن مفاهیم معرفتشناسانه را در پرتو مفاهیم وجودشناسانه تفسیر کند. فلسفهای که نتواند به علم برگردد، ارتباطش با علوم قطع میشود و نمیتواند در علوم تأثیر گذارد.
استاد هادوی به بخش پایانی نوشته خویش، به هرمنوتیک نسبیگرایی گادامر (1960 م) اشاره کرده و میگوید: به اعتقاد گادامر، هر انسانی در یک جایگاه فرهنگی خاص، متولد و از طریق زبان، اندیشههای آن فرهنگ، به او منتقل میشود. او به پیروی از هایدگر فاصله بین زبان و اندیشه را انکار میکند و زبان را همان اندیشه میشمارد. از نگاه گادامر، هر انسانی در بستر یک موقعیت فرهنگی به نام «سنت» متولد میشود و افکار و فهم خود را از طریق زبان از آن «سنت» میگیرد. هر کسی بر اساس سنت خود دارای افق معنایی خاصی است و در هنگام تفسیر میان هر افق، افق معنایی متن و افق معنایی مفسر، مکالمهای مستمر روی میدهد. لذا هر فهمی، وابسته به افق معنای امروز و گره خورده با جریان سنت است. اما جهانی که گادامر ترسیم میکند، جهان فهمهای شخصی و زمانی است. هر کس فهمی خاص در هر زمان دارد. فهمها نه فقط به لحاظ افراد متنوع و متفاوتاند بلکه فهمهای یک فرد در طول زمان گرفتار تحول و دگرگونی میشوند.
همشهری، ش 3785 و 3786، 6 و 7/6/84
در فلسفه قرن بیستم، اصطلاح «عالم» و «در عالم بودن» انسان بهطور مبسوط به صورتهای مختلف مورد بحث قرار گرفته است. عالم معاصر ایرانی حاصل دو دسته از اجزا و عناصر است. ما برای هر گونه بحث درباره وضع ایران امروز باید ببینم چگونه این عناصر متفاوت با هم تلاقی پیدا کردهاند؟ در مقابل، پرسش از وضع تفکر در ایران معاصر، باید وارد عالمی بشویم که، این تفکر در آن به وجود آمده. ما بدون نگاه تاریخی نمیتوانیم یک عالم را بفهمیم. لذا برای ورود به عالم معاصر ایرانی، باید یک عقبگرد داشته باشیم و آنچه امروز به عنوان سنت پیش روی ماست، باید ببینیم چه سرگذشتی داشته است. تفاوت ملتها هم به تفاوت همین عوالم است. جناب استاد در مورد مؤلفهها و ویژگیهای عالم جدید ایرانی و تمایزش