نویسندگان: خسرو ناقد
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

نویسنده تلاش دارد، تا چالش فرهنگ‏ها و تمدن‏ها را در دو سطح داخلی و بین‏المللی به تحلیل بکشد. وی معتقد است که، در درون جامعه ما، زمینه‏های رواج تحجر و خرافه پرستی رو به افزایش است و همین امر باعث افزایش تنش ما با دیگر دولت‏ها می‏شود.

متن

نگارنده، نوشته خود را با دو سؤال آغاز می‏کند که یکی، ناظر به تعاملات داخلی و دیگری، به بازتاب‏های بیرونی در سطح روابط بین‏الملل و در تعامل با قدرت‏های بزرگ مربوط است. وی معتقد است که، در درون جامعه زمینه‏های رواج تحجر و خرافه‏پرستی رو به افزایش است و همین امر، باعث افزایش تنش‏ها با دیگر دولت‏ها می‏شود.
ایشان، بر این عقیده است که، برخورد فرهنگ‏ها و تمدن‏ها، تفاوتی اساسی با گذشته دارد. وسایل ارتباط جمعی، رشد جمعیت و مهاجرت‏ها، فروپاشی نظام کمونیستی، پدیدار شدن نهضت‏ها در گوشه و کنار جهان، جابه جایی در تناسب و موازنه قدرت، فرایند جهانی‏شدن و...، جهان را در شرف تغییرات بنیادین قرار داده است.
در جوامعی که آمادگی جذب و دفع آگاهانه و آزادانه عناصر فرهنگی بیگانه را ندارند، نگرانی‏هایی پدید می‏آید. اگر این نگرانی‏ها همراه با احساس ضعف درونی (در هر زمینه‏ای) باشد، منجر به اعمال قهرآمیز و خشونت‏بار در سطح ملی و بین بینش‏ها و نگرش‏های موجود، در یک فرهنگ و یا چالش و ستیز میان فرهنگ‏های و تمدن‏ها متفاوت می‏شود.
از جمله نمودهای این چارچوب نظری، جامعه ایران است که در حال گذار از سنت و تحجر، به یک جامعه مدنی و متجدد می‏باشد. لازمه این دگرگونی آن است که، عقلانیت و اصول اخلاقی و مدارا و تسامح می‏بایست، بر منافع و کشمکش‏های سیاسی حکمفرما باشد، در غیر این صورت، اعمال و اقدامات خشونت‏آمیز و تبهکارانه، حاکم می‏شود. بخش سنتی جامعه، به دلیل ناتوانی‏ها و تنگ‏نظری‏ها و یا عدم کارآیی سنت، جایگاه اجتماعی خود را در مخاطره می‏بیند ودر ظاهر، با طرح انگیزه‏های معنوی و اخروی، جامعه را با بحران‏ها و چالش‏ها روبه رو می‏سازد.
در خصوص فرهنگ‏ها و تمدن‏ها نیز، موضوع در وسعت بیشتری خود را نشان می‏دهد. فرهنگ‏ها و تمدن‏ها، همواره در حال تعامل و تبادل با یکدیگر بوده‏اند که گاه این تعامل‏ها به جنگ‏ها رسیده است. امروزه، جنگ‏ها بیش از آثار مثبت تعاملات فرهنگی جلوه‏گر شده است و بیشتر بر سوء استفاده‏ها، سلطه‏طلبی‏ها و... پاره‏ای از دولت‏های غربی تأکید شده است. به جای تأکید بر نقاط مشترک ادیان و تأثیر متقابل آنها بر هم، به حوادث کم اهمیت تاریخی و امور اختلاف برانگیز، اصرار و پافشاری می‏شود و برای اثبات مدعای خود، بر نظریه‏هایی همچون، «رویارویی تمدن‏ها» از ساموئل هانتینگتون تأکید می‏کنند.
امروزه جهان، اجازه آن را نمی‏دهد که به نام «صدور دموکراسی» و یا «دفاع از حقوق بشر» و یا هر عنوان دیگری، با کمک توانمندی‏های اقتصادی و نظامی به کشورهای دیگر حمله‏ور شوند، چنان‏که جامعه جهانی، موضع خود را در قبال سیاست‏های آمریکا اعلان داشته است. بنابراین، تنها راه تحقق صلح جهانی دو چیز است:
1. گسترش فرهنگ گفت‏وگو؛ 2. توافق بر سر پذیرش و پای‏بندی به مجموعه‏ای از ارزش‏های اخلاقی و معیارهای بشر دوستانه.
موفقیت گفت‏وگوی فرهنگ‏ها و تمدن‏ها، متوقف بر آن است که آمیخته با پیش داوری‏ها، انگیزه برتری‏جویی و... نباشد و صرفا در راستای تبادل فرهنگ‏ها صورت پذیرد. این امر به افزایش آگاهی‏ها و علاقه ملت‏ها به هم منجر می‏شود.
در پذیرش ارزش‏ها و معیارهای اخلاقی، اصول حقوق بشر کافی نیست. زیرا در فرهنگ‏های متفاوت، اصول اخلاقی متفاوتی وجود دارد که می‏بایست مورد توجه قرار گیرد. به علاوه آنکه تحولات پیش آمده در جامعه جهانی، ما را ملزم می‏کند که در برخی اصول حقوق بشر، بازخوانی صورت گیرد تا به وفاق جهانی ختم شود. نادیده گرفتن موارد یاد شده، جهان را با مخاطره روبه‏رو می‏سازد.
اشاره
نگارنده مقاله، تلاش می‏کند چالش فرهنگ‏ها و تمدن‏ها را در دو سطح به تحلیل بکشد، یکی، در سطح داخلی جامعه و دیگری، در سطح بین‏المللی. تحلیل ایشان در سطح داخلی از جهات متعددی قابل تأمل است:
اولاً جریان مقابل، منتقد و یا متضاد با فرآیند اصلاحات را با سنت‏گرا، متحجر، ضعیف خواندن از سرراه بردارد. این نشان می‏دهد که ایشان، خود در عرصه گفت‏وگوی فرهنگ‏ها و تمدن‏ها راه حل بحران را گفت‏وگوی عاری از پیش‏داوری، حق‏جویانه، برتری‏طلب و حق به جانب می‏داند، اما وقتی نوبت به تحلیل شرایط داخلی کشور است، با رویکرد شعاری به تحلیل وضعیت می‏پردازد مناسب بود ابتدا تعریف دقیقی از سنت و ویژگی‏های سنت‏گرایی بیان می‏کردند و سپس به عملکرد سنت گرایان می‏پرداختند.
ثانیا در هیچ کجای این مقاله، نشانه و یا علامتی را برای بازشناسی‏عناصر تحجر و یا سنت‏گرا و معتقد به اعمال خشونت‏آمیز نشان نمی‏دهد، به همین دلیل نگارنده و یاخواننده، خود می‏تواند شاخص‏ها و مؤلفه‏هایی را برای این برچسب و نسبت پیدا کند و او را آماج حملات خود قرار دهد. انصاف علمی، حکم می‏کند که، نگارش‏ها به گونه‏ای باشد که، نگارنده نتواند طیف گسترده‏ای را در مصادیق مدعای خود قرار دهد، بلکه به شکل کاملاً واضح و روشن معلوم باشد، معانی مفاهیم و واژگان به‏کار گرفته شده، چیست.
ثالثا اگر قرار باشد که جریان‏ها و گروه‏های موجود، همگی، ساز فرار از سنت‏های خود سردهند و از سنت‏های گذشته گریزان گردند، چگونه می‏توان بر هویت دینی، ملی و تاریخی خود تکیه کرد؟ کدام امر اجتماعی و تاریخی، توان آن را دارد که شکاف حاصل بین حال و گذشته را جبران نماید؟ و سخن جامعه‏شناسان که بر بقای الگوها و ایستارهای فرهنگی و سنتی تأکید می‏کنند، چه می‏شود؟
و رابعا برخی از عناصر سنتی ما، در جهان‏بینی و اعتقادات دینی ما ریشه دارد و به این سادگی قابل تفسیر مجدد و قرائت دیگر نیست. دست کشیدن از آن عناصر، به مثابه آن است که، دیگر دیندار نباشیم و یا حداقل از «اسلام»، به عنوان دین حاکم، فراگیر و تام دست بکشیم.
2. علاوه بر آنچه بیان شد، یکی از مهم‏ترین محورهای انسجام‏بخش در جامعه ما، باور و تأکید بر آموزه‏های دین مبین اسلام است، چنان‏که امام خمینی قدس‏سره توانست با استعدادهای نهفته همین دین و با تکیه بر سنت‏های دینی و ملی، انقلاب اسلامی را به کمک آحاد اعضاء جامعه به ثمر برساند. اگر اسلام و سنت‏ها، توان ایجاد اتحاد و همدلی در بین اقشار مختلف جامعه را نداشت، چگونه می‏توانست به چنین دستاورد مهم نایل شود.

تبلیغات