آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

مردم‏سالاری، ش 1013و1017و1019، 6و11و13/5/84
این گفت‏وگو در سه عنوان مطرح شده؛ بخش نخست: روشن‏فکری دست اول، روشن‏فکری دست دوم.
بخش دوم: فرو افتادن پایگاه روشن‏فکران و بخش سوم: مدرنیزاسیون نه مدرنیته.
در بخش نخست این مقاله آقای آشوری به بیان روند شکل‏گیری جریان روشن‏فکری در ایران اشاره می‏کند و می‏گوید: روشن‏فکری در جامعه ما پدیده نوپایی است که از دل جامعه ما بیرون نیامده بلکه، پدیده‏ای جهانی است و مثل همه جنبه‏های تمدن مدرن با گسترش و جهانگیر شدن آن تمدن جهانگیر شده است وی جریان روشن‏فکری در ایران را به سه دوره تقسیم می‏کند:
1. از آغاز انقلاب مشروطه و دنباله آن تا کودتای 1299 در این دوره، روشن‏فکران (یا منورالفکران، به اصطلاح زمان) ایده‏هایی مثل عدالت و آزادی و حکومت قانون را در جامعه ایرانی می‏پراکندند و پرچمداران پیدایش پارلمانتاریسم، برپایی ژورنالیسم و از آن راه، ارتباط با توده‏های مردم بودند و زمینه‏های تحولات فکری‏ای را آماده کردند که به انقلاب مشروطه انجامید، مانند دکتر مصدق
2. دوره رضا شاه، در این دوران به دلیل دیکتاتوری محض، روشن‏فکران در بدنه بوروکراسی جذب شدند و به‏کار بر پاکردن نهادهای دولت مدرن پرداختند؛ و نقش سیاسی را کنار گذاشتند مانند: فروغی، دهخدا.
3. از سال 1320 ش تا 1357 ش. در این دوران به دلیل باز شدن فضای سیاسی و جو حاد سیاسی و پراکنده شدن ایدئولوژی مارکسیسم، لنینسیم از طریق حزب توده، نقش فرهنگی روشن‏فکران ضعیف‏تر شد و بیشتر به‏کار سیاسی پرداختند. خواه تحت تأثیر ناسیونالیسم، خواه ایدئولوژی رادیکال چپ. ایدئولوژی ناسیونالیسم در آن دوران برای مثال، حزب ایران را به وجود آورد که رجال ملی در آن جمع بودند و بعد جبهه ملی جنبش ملی شدن صنعت نفت را که سمبل آن مصدق بود. ناسیونالیسم تندرو، حزب پان ایرانیت را به وجود آورد که در میان جوانان جاذبه داشت. وی تأکید می‏کند که، روشن‏فکر جهان غرب با روشن‏فکر جهان سومی متفاوت است. روشن‏فکر غربی تولید کننده اندیشه و روشن‏فکر ما مصرف کننده آن است. بر همین مبنا است که روشن‏فکر پس از شهریور 1320 ش به دام ایدئولوژی‏های سیاسی می‏افتد و تمام سعی خود را بر مبارزات ضد امپریالیسمی مصروف می‏گرداند اما امروزه، پس از تحولات اجتماعی سال 57، «تاتی تاتی کنان دارد راه می‏افتد»، به گونه‏ای که «در جبین این کودک نوپا می‏شود آینده‏ای را دید».
در بخش دوم مقاله، آشوری در پاسخ به این سؤال که؛ روشن‏فکری دیوان‏سالار با روشن‏فکری غرب‏زدگی در ارتباط مدرنیسم با شکست نسبی مواجه شده است؛ تأثیر این شکست در روشن‏فکری دوران ما (پس از انقلاب) را چگونه می‏توان ارزیابی کرد؟ بیان می‏دارد که این مسئله تنها در ایران نیست بلکه فروپاشی اتحاد شوروی به معنای ورشکستگی ایدئولوژی‏های روایت کلان و راه رستگاری نهایی، سبب فرو افتادن پایگاه روشن‏فکران، به ویژه روشن‏فکران انقلابی، به عنوان پرچم‏داران جنبش‏های اجتماعی و سیاسی شده است. در ایران هم حرکت اجتماعی یکباره زیگ زاگ غریبی زد و تصویری که روشن‏فکری ما از انقلاب و آرمان‏های انقلابی داشت ناگهان جهت خود را عوض کرد و به جهتی رفت که هیچ کس انتظارش را نداشت. امروزه با آمدن نوع آمریکایی جهانگیری تکنولوژی، پراگماتیسم و گریز از انتلکتوالیسم بر جهان حاکم شده است. در نتیجه بخش عمده روشن‏فکران می‏روند در بدنه بوروکراسی‏ها و تکنوکراسی‏ها جذب شوند و کاری را که به آنها تکلیف می‏شود انجام می‏دهند. دیگر نه آن نوع قدرت رهبری اجتماعی و نفوذ اجتماعی سیاسی را دارند نه سودای تغییر انقلابی جهانی را. یعنی، مقام عقل کل را از دست داده‏اند، به نظر داریوش آشوری روشن‏فکری بعد از شهریور تمام گناهان عدم پیشرفت را به گردن غرب می‏انداخت و صرفا نگاه ضد غرب و ضد امپریالیستی داشت درحالی‏که امروزه دوباره به سوی مدرنیته بازگشت کرده و به نگاه کردن به خودش مشغول شده است. «پیش از این ما هیچ وقت به خودمان برای یافتن عیب‏مان نگاه نمی‏کردیم و همیشه دنبال گناهکار و مقصر در بیرون می‏گشتیم».
در بخش سوم و پایانی مقاله یعنی مدرنیزاسیون نه مدرنیته، وی اشاره می‏کند که؛ مدرنیته یا به اصطلاح من «مدرنیت» یک پدیده خاص دنیای غربی است و کم و بیش خاص کشورهای پیشگام مدرنیته مثل آلمان و انگلیس و فرانسه و تا حدودی ایتالیا. دنیای بیرون از اینها، زیر پرتوافشانی ایده‏های مدرن و دست‏آوردهای انقلابی صنعتی، در واقع، خواهان مدرنیزاسیون است.
مدرنیزاسیون یعنی گرفتن تکنولوژی و صنعت مدرن، بر پا کردن نهادهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، دولتی و ارتشی مدرن، و در کل، آموختن شکل‏های مادی و ذهنی زندگی مدرن از پیشگامان آن. مدرنیته به معنای مجموع دگرگشت‏های اجتماعی و انقلاب‏های بزرگ فکری و دستاوردهای عظیم علمی که در غرب اتفاق افتاد، در جامعه‏های دیگر تکرارپذیر نیست و تکرار آن بی‏معناست، ما باید به دنبال مدرنیزاسیون باشیم نه مدرنیته.

تبلیغات