دیکتاتوری و دشمنان آن
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
ایران، ش 3213، 15/5/84
در این مقاله، نویسنده محترم، با تمرکز بر مفهوم دیکتاتوری به عنوان یکی از اشکال حکومتی در تاریخ اندیشه سیاسی، تبارشناسی مفهومی و سیر و سرگذشت آن را محل تأمل قرار داده و سپس به انواع دیکتاتوری در جوامع مختلف پرداخته است.
استبداد و دیکتاتوری همواره مترادف با سلطنت بود. ولی پادشاهی، به ویژه از صد سال پیش به این طرف، ضرورتا به معنای دیکتاتوری نیست. در دموکراسیهای پارلمانی اروپای غربی، پادشاه رئیس تشریفاتی دولت و نماد وحدت ملی است. پادشاه و ملکه انگلستان و هلند و سوئد و... هیچ قدرت و اختیاری در اداره مملکت ندارد و حکومت و اداره آن دست دولت و پارلمان است. تعداد حکومتهای پادشاهی که مبنای مشروعیت آنها سلطنت موروثی بود در قرن بیستم بسیار کم شد. اما دیکتاتوری به صورتهای مختلف در سراسر جهان گسترش پیدا کرد. ظهور کسانی چون موسولینی، هیتلر، استالین و فرانکو، و صدها حکمران مستبد از قبیل آنها در سراسر جهان به ما حق میدهد که قرن بیستم را قرن دیکتاتوری بنامیم.
در ادامه آقای دکتر فولادوند به دو نکته مهم اشاره میکند نکته اول این که دیکتاتوری یا استبداد، کهنترین نظام حکومتی بشر است و قدمت آن با دموکراسی که سابقه واقعیاش از حدود دو قرن تجاوز نمیکند قابل مقایسه نیست و به هزاران سال میرسد.
نکته دوم آنکه دیکتاتوری همیشه برای انبوهی از مردم و فرهنگها و تمدنهای مختلف جاذبه قوی داشت.
دموکراسی از مردم میخواهد که در همه امور آزادانه تصمیم بگیرند، اما دیکتاتوری، آزادانه تصمیم را میگیرد و در عوض وعده نان و امنیت میدهد و تجربه تاریخی نشان داده که اغلب موارد، نان و امنیت بر آزادی پیروز میشود.
در برخی از قوانین اساسی کشورهای دموکراتیک، گاهی پیشبینی شده است که دراوضاع ضروری، اختیارات فوقالعاده نزدیک به دیکتاتوری به دولت اعطا شود. چنانکه در جنگ جهانی دوم، چنین اختیاراتی در بریتانیا و آمریکا به قوه مجریه داده شد.
نویسنده در بخش دیگر مطالب خویش به ویژگیهای عمومی و مشترک انواع دیکتاتوریها پرداخته است:
1. انحصارطلبی یا طرد غیرخودیها و خودسری در اعمال قدرت؛
2. از میان بردن یا سست کردن قید و بندهای قانونی در اعمال قدرت سیاسی؛
3. لغو یا محدودیت شدید آزادیهای مدنی به جای همکاری داوطلبانه گروههای مستقل اجتماعی و سیاسی در اداره امور؛
4. تصمیمگیریهای عمدتا تجاوزگرانه و آنی و شتابزده برای دگرگون کردن جامعه و ایجاد انظباط اجباری.
5. استفاده از روشهای استبداد برای کنترل سیاسی و اجتماعی مانند تبلیغات و ایجاد رعب و وحشت و... حاصل آنکه مراد از دیکتاتوری هر وسیله حکمرانی و هر قسم رژیم سیاسی است که اساس آن تمرکز نامحدود قدرت در دست یک تن یا گروهی از افراد یا نهادی باشد که زمام امور را برای مدت نامحدود در اختیار داشته باشند و بدون نظارت و کنترل نهادهای دولتی یا مردم قدرت را قبضه کنند.
دیکتاتوری چه از آغاز چه در جریان تحولاتی که پیدا کرده، در دو نقش ظاهر شده است. گاهی پشتیبان برقراری حکومت قانون بوده است و گاهی کاملاً ضد آن. در ضمن باید توجه داشت که یکی از علتهای عمده حکومتهای دیکتاتوری، ضعف داخلی و اختلال کارکرد دموکراسی بوده است. مثلاً نظام کمونیستی توتالیتر اتحاد شوروی در نتیجه فرو ریختن نظام خود کامه تزاری و پیدایش جنبشی توده به وجود آمد.
مؤلف محترم در ادامه مباحث خویش به بررسی، سیر تاریخی دیکتاتوری در جوامع مختلف پرداخته است. مقررات دیکتاتوری احتمالاً از قرن پنجم قبل از میلاد در نظام حکومتی روم گنجانده شد و در دوره جمهوری تا پیش از امپراتوری عبارت بود از تعلیق موقت حقوق شهروندان در دوره جنگهای خارجی یا آشوبهای داخلی. در طول سیصد سال عمر جمهوری روم و در مواقع اضطراری، 88 دیکتاتوری به همین ترتیب منصوب شدند.
در قرن اول قبل از میلاد، سولا و ژول سزار برای مدت نامحدودی به مقام دیکتاتوری رسیدند. پس از مرگ سزار، مارک آنتونی نهاد دیکتاتوری را ملغی کرد ولی در دوره امپراتوری روم احیا شد. در عصر جدید ماکیاولی اولین کسی بود که از دیکتاتوری دفاع کرد. پس از او ژان بُدن فرانسوی و تامسن هابز انگلیسی در قرن 16 و 17 به طرفداری از دیکتاتوری پرداختند. در عصر روشنگری یعنی قرن 18 فیلسوفانی چون ژان ژاک روسو معتقد بود که در مواقع اضطراری و خاص میتوان کسی را موقتا به ریاست عالیه با تمام اختیارات انتخاب کرد و قوانین را کنار گذاشت. در قرن نوزدهم باز واژه دیکتاتوری به معنای اصلی خود برگشت و سیمون پولیوار به عنوان دیکتاتور در جنگ بخش عظیمی از امریکای جنوبی را از دست اسپانیا گرفت. همچنین در این دوران میتوان از گاریبا لدی، میهنپرست ایتالیایی نام برد. البته اینها به انگیزه وطنپرستی و مبارزه با دشمنان، بدون قصد خودکامگی و فرمانروایی دائمی دست به این کارها نزدند لکن بعدا در قرن نوزدهم بهانهای شد برای کسانی چون ناپلئون بناپارت و ناپلئون سوم که به صورت دیکتاتوریهایی به معنای امروزی درآیند که معمولاً با کودتا آغاز میشود. و بعد با همهپرسی به خود مشروعیت میدهند. همینطور است اصطلاح قیصرمآبی که سر نمونه آن، ژول سزار بود. آخرین پدیده مهمی که در زمینه فکر دیکتاتوری در قرن نوزدهم به وجود آمد، دیکتاتوری پرولتاریاست که به عنوان قدرت انقلابی از متن تفکر سوسیالیستی جوشید. لویی اگوست بلانکی بانی این نظریه بود. لکن مارکس و انگلس از این نظریه انتقاد کردند و معتقدند شدند که دیکتاتوری پرولتاریا به معنای تشکل طبقه کارگر در سطح دولت بعد از تسخیر قدرت در دوره گذار از جامعه سرمایهداری به جامعه کمونیستی است. در سال 1917 وقتی در روسیه قدرت به دست لنین افتاد مفهوم دیکتاتوری پرولتاریا هم شاخ و برگ بیشتری پیدا کرد و به آن تغییرات اساسی افزود. او دیکتاتوری نامحدود و بیگذشت و آشتیپذیر را ضروری دانست. این نظریه مورد انتقاد برخی انقلابگران مارکسیستی چون رزالوکزامبورگ واقع شد. از بعد از 1922، جهان هر سال شاهد تأسیس حکومتهای دیکتاتوری دست راستی در ایتالیا و اسپانیا و ترکیه و لهستان و یونان و پرتغال و اتریش و آلمان و کشورهای کرانه دریای بالتیک بود. در سال 1949 که «مائو تسه تونگ» با استراتژی متفاوت و در شرایط دیگر در چین به موفقیت و قدرت دست پیدا کرد برخلاف مارکس و لنین که پرولتاریای شهری را بازوی انقلاب و مردم برون شهری را فاقد آگاهی طبقاتی میدانستند، او معتقد بود که کار انقلاب با توجه به وضع چین باید از مناطق روستایی شکل گیرد. برحسب سنت همیشگی انقلاب، هر چه از استقرار مائو برمسند قدرت بیشتر گذشت، کیش شخصیت او ابعاد وسیعتری پیدا کرد تا تقریبا به پای پرستش رسید و به عنوان مقام دیکتاتوری مقدس و بلامنازع شناخته شد.
جناب دکتر فولادوند در بخش پایانی سخنان خویش به انواع دیکتاتوری پرداخته و معتقد است دیکتاتوری در جهان معاصر انواع بسیار مختلف دارد. نظامی و غیر نظامی؛ محافظه کار و انقلابی؛ فردی و جسمی؛ سنتگرا و مدرنیست؛ بورکراتیک و کاریزماتیک؛ اقتدارگرا و توتالیتر. دیکتاتوریهای معاصر هیچ وجه مشترک با پیشینیان در روزگار باستان ندارند به جز تمرکز قدرت. لذا بر حسب عوامل تاریخی و جغرافیایی و فرهنگی و شرایط اقتصادی و اجتماعی و سیاسیای نیز که موجب ظهور و رشد آنها شده است با هم تفاوتهای بسیار دارند. بنابراین با توجه به پیچیدگی و تنوع پدیده دیکتاتوری، به دست دادن نظریهای کلی و واحد درباره آن بسیار دشوار است. اما مهمترین نمونههای دیکتاتوری در نظامهای حکومتی که از تعامل عوامل فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و روانی منشعب شدهاند عبارتند از: 1. حکمرانی استبدادی فردی یا دیکتاتوری ساده؛ 2. حکمرانی نخبگان که به نظر برخیها شبیه «دیکتاتوری قیصرمآبانه» است؛ 3. سلطنت مطلقه، چه در تئوری و چه در عمل مانند نوع حکومت لویی چهاردهم؛ 4. استبداد شرقی، در کشورهای آسیایی چون تمدنهای قدیم چین و هند و خاور نزدیک و تاتار و روسیه تزاری.
در این مقاله، نویسنده محترم، با تمرکز بر مفهوم دیکتاتوری به عنوان یکی از اشکال حکومتی در تاریخ اندیشه سیاسی، تبارشناسی مفهومی و سیر و سرگذشت آن را محل تأمل قرار داده و سپس به انواع دیکتاتوری در جوامع مختلف پرداخته است.
استبداد و دیکتاتوری همواره مترادف با سلطنت بود. ولی پادشاهی، به ویژه از صد سال پیش به این طرف، ضرورتا به معنای دیکتاتوری نیست. در دموکراسیهای پارلمانی اروپای غربی، پادشاه رئیس تشریفاتی دولت و نماد وحدت ملی است. پادشاه و ملکه انگلستان و هلند و سوئد و... هیچ قدرت و اختیاری در اداره مملکت ندارد و حکومت و اداره آن دست دولت و پارلمان است. تعداد حکومتهای پادشاهی که مبنای مشروعیت آنها سلطنت موروثی بود در قرن بیستم بسیار کم شد. اما دیکتاتوری به صورتهای مختلف در سراسر جهان گسترش پیدا کرد. ظهور کسانی چون موسولینی، هیتلر، استالین و فرانکو، و صدها حکمران مستبد از قبیل آنها در سراسر جهان به ما حق میدهد که قرن بیستم را قرن دیکتاتوری بنامیم.
در ادامه آقای دکتر فولادوند به دو نکته مهم اشاره میکند نکته اول این که دیکتاتوری یا استبداد، کهنترین نظام حکومتی بشر است و قدمت آن با دموکراسی که سابقه واقعیاش از حدود دو قرن تجاوز نمیکند قابل مقایسه نیست و به هزاران سال میرسد.
نکته دوم آنکه دیکتاتوری همیشه برای انبوهی از مردم و فرهنگها و تمدنهای مختلف جاذبه قوی داشت.
دموکراسی از مردم میخواهد که در همه امور آزادانه تصمیم بگیرند، اما دیکتاتوری، آزادانه تصمیم را میگیرد و در عوض وعده نان و امنیت میدهد و تجربه تاریخی نشان داده که اغلب موارد، نان و امنیت بر آزادی پیروز میشود.
در برخی از قوانین اساسی کشورهای دموکراتیک، گاهی پیشبینی شده است که دراوضاع ضروری، اختیارات فوقالعاده نزدیک به دیکتاتوری به دولت اعطا شود. چنانکه در جنگ جهانی دوم، چنین اختیاراتی در بریتانیا و آمریکا به قوه مجریه داده شد.
نویسنده در بخش دیگر مطالب خویش به ویژگیهای عمومی و مشترک انواع دیکتاتوریها پرداخته است:
1. انحصارطلبی یا طرد غیرخودیها و خودسری در اعمال قدرت؛
2. از میان بردن یا سست کردن قید و بندهای قانونی در اعمال قدرت سیاسی؛
3. لغو یا محدودیت شدید آزادیهای مدنی به جای همکاری داوطلبانه گروههای مستقل اجتماعی و سیاسی در اداره امور؛
4. تصمیمگیریهای عمدتا تجاوزگرانه و آنی و شتابزده برای دگرگون کردن جامعه و ایجاد انظباط اجباری.
5. استفاده از روشهای استبداد برای کنترل سیاسی و اجتماعی مانند تبلیغات و ایجاد رعب و وحشت و... حاصل آنکه مراد از دیکتاتوری هر وسیله حکمرانی و هر قسم رژیم سیاسی است که اساس آن تمرکز نامحدود قدرت در دست یک تن یا گروهی از افراد یا نهادی باشد که زمام امور را برای مدت نامحدود در اختیار داشته باشند و بدون نظارت و کنترل نهادهای دولتی یا مردم قدرت را قبضه کنند.
دیکتاتوری چه از آغاز چه در جریان تحولاتی که پیدا کرده، در دو نقش ظاهر شده است. گاهی پشتیبان برقراری حکومت قانون بوده است و گاهی کاملاً ضد آن. در ضمن باید توجه داشت که یکی از علتهای عمده حکومتهای دیکتاتوری، ضعف داخلی و اختلال کارکرد دموکراسی بوده است. مثلاً نظام کمونیستی توتالیتر اتحاد شوروی در نتیجه فرو ریختن نظام خود کامه تزاری و پیدایش جنبشی توده به وجود آمد.
مؤلف محترم در ادامه مباحث خویش به بررسی، سیر تاریخی دیکتاتوری در جوامع مختلف پرداخته است. مقررات دیکتاتوری احتمالاً از قرن پنجم قبل از میلاد در نظام حکومتی روم گنجانده شد و در دوره جمهوری تا پیش از امپراتوری عبارت بود از تعلیق موقت حقوق شهروندان در دوره جنگهای خارجی یا آشوبهای داخلی. در طول سیصد سال عمر جمهوری روم و در مواقع اضطراری، 88 دیکتاتوری به همین ترتیب منصوب شدند.
در قرن اول قبل از میلاد، سولا و ژول سزار برای مدت نامحدودی به مقام دیکتاتوری رسیدند. پس از مرگ سزار، مارک آنتونی نهاد دیکتاتوری را ملغی کرد ولی در دوره امپراتوری روم احیا شد. در عصر جدید ماکیاولی اولین کسی بود که از دیکتاتوری دفاع کرد. پس از او ژان بُدن فرانسوی و تامسن هابز انگلیسی در قرن 16 و 17 به طرفداری از دیکتاتوری پرداختند. در عصر روشنگری یعنی قرن 18 فیلسوفانی چون ژان ژاک روسو معتقد بود که در مواقع اضطراری و خاص میتوان کسی را موقتا به ریاست عالیه با تمام اختیارات انتخاب کرد و قوانین را کنار گذاشت. در قرن نوزدهم باز واژه دیکتاتوری به معنای اصلی خود برگشت و سیمون پولیوار به عنوان دیکتاتور در جنگ بخش عظیمی از امریکای جنوبی را از دست اسپانیا گرفت. همچنین در این دوران میتوان از گاریبا لدی، میهنپرست ایتالیایی نام برد. البته اینها به انگیزه وطنپرستی و مبارزه با دشمنان، بدون قصد خودکامگی و فرمانروایی دائمی دست به این کارها نزدند لکن بعدا در قرن نوزدهم بهانهای شد برای کسانی چون ناپلئون بناپارت و ناپلئون سوم که به صورت دیکتاتوریهایی به معنای امروزی درآیند که معمولاً با کودتا آغاز میشود. و بعد با همهپرسی به خود مشروعیت میدهند. همینطور است اصطلاح قیصرمآبی که سر نمونه آن، ژول سزار بود. آخرین پدیده مهمی که در زمینه فکر دیکتاتوری در قرن نوزدهم به وجود آمد، دیکتاتوری پرولتاریاست که به عنوان قدرت انقلابی از متن تفکر سوسیالیستی جوشید. لویی اگوست بلانکی بانی این نظریه بود. لکن مارکس و انگلس از این نظریه انتقاد کردند و معتقدند شدند که دیکتاتوری پرولتاریا به معنای تشکل طبقه کارگر در سطح دولت بعد از تسخیر قدرت در دوره گذار از جامعه سرمایهداری به جامعه کمونیستی است. در سال 1917 وقتی در روسیه قدرت به دست لنین افتاد مفهوم دیکتاتوری پرولتاریا هم شاخ و برگ بیشتری پیدا کرد و به آن تغییرات اساسی افزود. او دیکتاتوری نامحدود و بیگذشت و آشتیپذیر را ضروری دانست. این نظریه مورد انتقاد برخی انقلابگران مارکسیستی چون رزالوکزامبورگ واقع شد. از بعد از 1922، جهان هر سال شاهد تأسیس حکومتهای دیکتاتوری دست راستی در ایتالیا و اسپانیا و ترکیه و لهستان و یونان و پرتغال و اتریش و آلمان و کشورهای کرانه دریای بالتیک بود. در سال 1949 که «مائو تسه تونگ» با استراتژی متفاوت و در شرایط دیگر در چین به موفقیت و قدرت دست پیدا کرد برخلاف مارکس و لنین که پرولتاریای شهری را بازوی انقلاب و مردم برون شهری را فاقد آگاهی طبقاتی میدانستند، او معتقد بود که کار انقلاب با توجه به وضع چین باید از مناطق روستایی شکل گیرد. برحسب سنت همیشگی انقلاب، هر چه از استقرار مائو برمسند قدرت بیشتر گذشت، کیش شخصیت او ابعاد وسیعتری پیدا کرد تا تقریبا به پای پرستش رسید و به عنوان مقام دیکتاتوری مقدس و بلامنازع شناخته شد.
جناب دکتر فولادوند در بخش پایانی سخنان خویش به انواع دیکتاتوری پرداخته و معتقد است دیکتاتوری در جهان معاصر انواع بسیار مختلف دارد. نظامی و غیر نظامی؛ محافظه کار و انقلابی؛ فردی و جسمی؛ سنتگرا و مدرنیست؛ بورکراتیک و کاریزماتیک؛ اقتدارگرا و توتالیتر. دیکتاتوریهای معاصر هیچ وجه مشترک با پیشینیان در روزگار باستان ندارند به جز تمرکز قدرت. لذا بر حسب عوامل تاریخی و جغرافیایی و فرهنگی و شرایط اقتصادی و اجتماعی و سیاسیای نیز که موجب ظهور و رشد آنها شده است با هم تفاوتهای بسیار دارند. بنابراین با توجه به پیچیدگی و تنوع پدیده دیکتاتوری، به دست دادن نظریهای کلی و واحد درباره آن بسیار دشوار است. اما مهمترین نمونههای دیکتاتوری در نظامهای حکومتی که از تعامل عوامل فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و روانی منشعب شدهاند عبارتند از: 1. حکمرانی استبدادی فردی یا دیکتاتوری ساده؛ 2. حکمرانی نخبگان که به نظر برخیها شبیه «دیکتاتوری قیصرمآبانه» است؛ 3. سلطنت مطلقه، چه در تئوری و چه در عمل مانند نوع حکومت لویی چهاردهم؛ 4. استبداد شرقی، در کشورهای آسیایی چون تمدنهای قدیم چین و هند و خاور نزدیک و تاتار و روسیه تزاری.