آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

این دو مجموعه که حاصل سخنرانی جان هیک در سال 2002 در بریتانیا است، به تبین سه قرائت انحصارگرایی دینی، شمول‏گرایی دینی و پلورالیسم دینی می‏پردازد. وی 60 سال پیش آن‏گاه که دانشجوی رشته حقوق بوده است، به دلیل عدم آشنایی با سایر ادیان و نیز عدم ملاقات با افرادی از سایر ادیان، معتقد به انحصارگرایی دینی بوده است. اما در پایان و هم اینک با وجودی که با باور قلبی به مسیحیت می‏زید و معتقد است که این دین پایدار، با دوام در حوزه رشد معنوی است، اما در عین حال، به سایر ادیان و صاحبان آنان آزادی عمل داده، به رسمیت شناخته و معتقد است که دیگر ادیان را نباید رقیب یا دشمن فرض کرد؛ چرا که این ادیان واکنش‏های متفاوت انسان از حقیقت الاهی بوده که برگرفته از فرهنگ انسانی است. و بدینسان وی به پلورالیسم دینی معتقد می‏شود.

متن

شرق، ش 531و533، 2و4/5/84
الف) انحصارگرایی دینی
برتری یک دین برای یک فرد موجب برتری‏طلبی فرد در سایر زمینه‏ها از جمله محل تولد وی و... می‏شود. معمولاً افراد در خانه مسلمان، مسیحی یا یهودی می‏شوند.
در انجیل «سنت جان» آمده است: «من راه حقیقت و زندگی هستم. هیچ کس جز من به آفریدگار نمی‏رسد». این هم مؤید انحصارگرایی دینی حضرت مسیح است. مسیح معتقد است که راه وی تنها راه رستگاری و فلاح و دین او تنها راه راستین است.
امروزه بسیاری از انجیل‏شناسان و مسیحیان دیدگاه «سنت جان» را در انجیل باور ندارند و بر این باورند که مسیح معتقد نبود که تجسم عینی خداوند است. اینها معتقدند که هر چند کلیسا در مورد باور «تجسم عینی خدا بودن مسیح» بر حق است، اما شواهد دال بر این است که خود مسیح چنین فکر نمی‏کرده است. مؤید این ادعا این است:
1. چارلی مول از دانشگاه کمبریج می‏نویسد: «هر مسئله‏ای در باب مسیح‏شناسی مقالی که اثبات آن به صحت ادعاهای اظهار شده مسیح در مورد خودش باشد، متزلزل و بی‏ثبات است».
2. برایان هیلث رایت در کالج ملکه در کمبریج معتقد است: «ممکن نیست از الوهیت مسیح با توجه و رجوع به ادعاهای خود مسیح دفاع کرد».
3. جمیز دان از دانشگاه دورهام نیز معتقد است: «هیچ گواه واقعی درباره آنچه که یک خود آگاهی الاهی خوانده می‏شود، در مسیح دیده نمی‏شود. این روشن‏فکران و سایر متفکران مسیحی افرادی هستند که به دکترین سنتی «تجسم عینی خدا بودن حضرت مسیح» اعتقاد دارند اما معتقدند که خود حضرت مسیح به این موضوع نمی‏پرداخت و عباراتی نظیر «... من... هستم». در کتاب انجیل چهارم مربوط به مسیح نیست، بلکه به وسیله نویسنده‏ای مسیحی 70 ـ 60 سال بعد به انجیل اضافه شده است. همچنین گفته‏های مسیح در انجیل‏های موجز را نمی‏توان گواه و شاهدی بر ادعای تجسم عینی خداوند بودن مسیح دانست.
همه کشیشان به این موضوع واقفند اما آن را بیان نمی‏کنند. هنگامی که همین موضوع در سال 1977 به وسیله برخی اندیشمندان مسیحی آکسفورد در کتابی تحت عنوان «اسطوره تجسم خداوند» منتشر شد، نویسندگان آن مورد شدیدترین حملات قرار گرفتند. اما امروزه پس از 20 سال، طرح این‏گونه مباحث طبیعی است. برای مثال «پسر خدا» واژه منحصر به فرد نیست. در دین یهود «آدم» پسر خدا است. در انجیل لوک، «فرشتگان» پسران خداوند نامیده شده‏اند. و «پادشاهان عبری باستان»، پسران خداوند بوده‏اند. واژه «پسران خداوند» تعابیر استعاره‏آمیز است و به معنی خدمتکار و بنده واقعی است. این واژه در آیین یهود استعاره‏آمیز است و هرگز به معنی الوهیت به‏کار نمی‏رود. اما با توسعه و بسط مسیحیت، به تدریج واژه پسر خدا، به پسر متافیزیکال خداوند یا همان فرد دوم تثلیث تغییر شکل یافت و مورد سؤال قرار گرفت.
امروزه پس از بیست سال این تفکر که تنها دین راستین و تنها منبع رستگاری و فلاح دین مسیح است و صرفا مسیحیان گروه رستگارند، تفکری انحصار گرایانه است و بسیاری از اندیشمندان مسیحی از این تفکر انحصار گرایانه به سمت و سوی تفکر شمول گرایانه و تکثرگرایانه سوق پیدا کرده‏اند.
ب) شمول گرایانه
شمول‏گرایی مدعی است که مرگ حضرت مسیح بر روی صلیب، کفاره گناهان افراد بشر، اعم از مسیحی و غیر مسیحی می‏باشد. و رستگاری تنها از طریق حضرت مسیح قابل وصول است. ولی افراد غیر مسیحی نیز می‏توانند از مرگ مکافات گونه آن حضرت بهره ببرند. بسیاری از اندیشمندان معاصر مسیحی و حتی پاپ ژان پل دوم و اربابان کلیسای انگلستان و آمریکا همین عقیده را دارند.
نکته قوت و مثبت این عقیده در این است که از یک سو، به باور سنتی محدودیت، هنجاریت و برتری مسیحیت وفادار است و از سوی دیگر، تنها مسیحیان را رستگار نمی‏داند. ولذا این عقیده جذاب و پر طرفدار است.
نکته منفی: این عقیده این است که ایشان عالم را همچون منظومه‏ای فرض کرده‏اند که در این منظومه خداوند همچون خورشید است و سایر ادیان به عنوان سیاره‏هایی هستند که حول خورشید می‏گردند. نور و گرمای حیات بخش خورشید تنها مستقیما به زمین مسیحیت می‏تابد! اما بعد از آن به دیگر سیارات (ادیان) منعکس می‏شود. در واقع، گرما و نور سایر ادیان انعکاسی است نه اصیل. ازاین‏رو، چون رستگاری به عنوان بخشیده شدن و پذیرفته شدن از سوی خدا به خاطر مکافات گناهان مردم از سوی حضرت مسیح است، لذا رستگاری همه افراد بشر تنها براساس تعریف مسیحی آن پذیرفته می‏شود.
رستگاری واقعیت عینی است که می‏توان آن را تغییر شکل تدریجی مردان و زنان از خودخواهی طبیعی و ذاتی دانست؛ یک جهت‏گیری نوین حول محور حقیقت الاهی است؛ حقیقتی که خداوند است. بدین ترتیب، رستگاران همسایگان خود را دوست دارند؛ به هم مهربان بوده و توان و دقت و هوش و منابع خود را صرف نیازمندان می‏کنند. مهم مسیحی بودن شما نیست، بلکه مهم این است که شما در چه مسیری گام بر می‏دارید. حضرت مسیح بر این باور بود که ما زندگی می‏کنیم تا همسایگان را دوست بداریم و... .
این تفسیر از رستگاری را در آموزه‏های مسیح علیه‏السلام کتب مقدس عربی آموزه‏های تلمود، تورات و همچنین در تعالیم هندو و آموزه‏های بودائی و حتی در قرآن مجید مشاهده می‏کنیم. بنابراین، این دیدگاه اخلاقی بنیادین و جهان شمول است و رستگاری را یک انتقال معنوی و روحانی می‏داند که عشق و رحمت بی‏انتها و نامحدود نمایش طبیعی است. این آموزه‏ها جهان شمول هستند. اما اینکه در مجموع مسیحیان از نظر اخلاقی و معنوی از دیگران بهترند یا نه جای بحث دارد؟ از یک سو، به تعبیر مولوی چراغ‏ها متفاوتند اما منبع نور یکی است. این نورها از فراسوها می‏آیند. در این تجربه نمی‏توان گفت در مجموع مسیحیان و غیر مسیحیان از نظر اخلاقی و تقلید به آموزه‏های مذهبی و اخلاقی یکسان هستند؛ انسان‏های خوب و بد در همه ادیان وجود دارند. با مراجعه به تاریخ گذشته تمدن مسیحیت از جمله جنگ‏های صلیبی، سوزاندن انسان‏های جادوگر و افراد از دین برگشته، تصرف و استثمار جهان سوم و... بیانگر این حقیقت است که این تمدن از سایر تمدن‏ها برتر نیست. لذا از نظر من، مسیحیان از نظر فردی و جمعی بهتر از سایر نژادها و یا ادیان نیستند. اما براساس دکترین سنتی، مسیحیان از معرفتی منحصر به فرد برخوردارند و می‏توانند مستقیما با خداوند ارتباط برقرار کنند و آنان از نظر اخلاقی و معنوی بهتر از سایر ادیان هستند.
ج) پلورالیسم دینی
راهها و مجراها و مسیرهای متعدد و مستقل و معتبری وجود دارند که از طریق آنها می‏توان به رستگاری رسید. این هم در مسیحیت و هم در سایر ادیان وجود دارد. در منظر پلورالیسم، دین چیزی جز واکنش انسانی ما به حقیقتی متعالی به نام خدا نیست. تصویر خداوند در یهود از یک خدای خشن قومی، که به یهودیان دستور نسل کشی ساکنان فلسطینی را می‏دهد، تا به خدای جهان‏شمول و فراگیر یهودیت مدرن تغییر کرده است. در جهان مسیحیت هم تا مدت‏های مدید، خداوند چهره‏ای خشن بود که افراد را به جهنم ابدی می‏فرستاد و همواره انسان‏ها را مورد بازخواست قرار می‏داد. بدبختی‏ها، مصائب، بیماری، مرگ، سیل، طاعون و... به منزله کیفر خداوند در قبال گناهان انسان‏ها به شمار می‏رود. انسان‏ها برای جلوگیری از عصبانیت خداوند دست به دامان قدیسان محلی و حضرت مریم می‏شدند. اما در قرن 13 و 14 میلادی حضرت مسیح، به شکل عشق الاهی و آسمان در اذهان مردم به تصویر درآمد.
بنابراین، این نوع تفسیرهای متفاوت از خداوند در مسیحیت و یهودیت ناشی از تغییر و تحول تصاویر ذهنی مردم از خداوند است، نه اینکه ذات خداوند تغییر کرده باشد. شناخت ما از خداوند برگرفته از تصاویر ذهنی است که ما از او در ذهن داریم و این تصاویر از طریق ایده‏های انسانی و مفروضات فرهنگی مان به شکل اجتناب‏ناپذیر در ذهن ما افزوده می‏شود. این تصاویر هم در همه ادیان و حتی درون یک دین کاملاً متفاوت است.
امکان پلورالیسم دینی
اصل بنیادین این اصول را توماس آکویناس بیان کرده است: «میزان و نحوه شناخت اشیاء نزد فردی که در پی شناخت بر می‏آید، بستگی به حالت این فرد دارد.» این اصل به وسیله کانت تبیین و در جامعه‏شناسی و روانشناسی مورد تایید قرار گرفت. شناخت اشیاء بستگی به حالت فرد شناسانده دارد و حالت او در ادیان و فرهنگ‏های مختلف با هم متفاوتند. برای مثال، خداوند در مسیحیت تثلیثی مرکب از پدر، پسر و روح القدس است. در یهودیت و اسلام، خدا وجودی کاملاً واحد است. برای مسیحیان خداوند نفر دوم تثلیت است. درحالی‏که، برای پیروان ادیان ابراهیمی پیامبر بزرگ و معلمی مذهبی است، نه خداوندی عینی که روی زمین راه می‏رود. و برای یک بودایی حقیقت غایی، یک فرد و وجود نیست، بلکه حقیقتی ورای حوزه تمایز شخصی ـ غیر شخصی است. اگر بپذیریم که بین حقیقت مطلق و غایی و حقیقتی که ما از او به تصویر می‏کشیم، تمایز وجود دارد، به این نتیجه می‏رسیم که در مورد حقیقت غایی در دیدگاه مسیحیت و حقیقت غایی (مطلق) تمایز و تفاوت وجود دارد. ادعاهای متفاوتی که در ادیان مختلف مبنی بر حقیقتی غایی مطرح می‏شود، نمایش‏های متفاوتی از حقیقت غایی است که در طول تاریخ و در فرهنگ‏های مختلف در اذهان انسان‏ها شکل گرفته است و به معنی دقیق کلمه آنها ناقص هم نیستند. «اللّه‏» مسلمانان مغایرتی با «روح القدس» ندارد. بنابراین، سایر ادیان نیز مانند مسیحیت پرتوی از حقیقت‏اند و به رستگاری رهنمون می‏شوند.
حاصل سخن
باید صمیمانه با باور به دین خودمان (مسیحیت) زندگی کنیم؛ زیرا دین پایدار و بادوام و حوزه رشد معنوی است. اما در عین حال، آزادانه باید برابری به سایر ادیان داد. وقتی می‏توان به کمک بینش‏ها و اعمال معنوی آنان را غنی‏تر نمود، دیگر ادیان را نباید رقیب و یا دشمن در نظر گرفت، بلکه آنها واکنش‏های متفاوت انسانی از حقیقت الاهی‏اند که برگرفته از فرهنگ‏های انسانی است. باید با پیروان سایر ادیان دوستی داشت که این امر موجب خنثی شدن دشمنی‏ها و خطر مطلق نگری است.
اشاره
از آنجایی که نویسنده محترم خود انحصارگرایی و شمول‏گرایی را قبول نداشته و معتقد به پلورالیسم دینی می‏باشند، صرفا به نقد پلورالیسم دینی می‏پردازیم: در دیدگاه پلورالیسم دینی همه ادیان برحق‏اند و یا آمیخته از حق و باطل‏اند. بنابراین، همه متدینان اهل سعادت و رستگاری هستند و می‏توانند به بهشت بروند. ادله پلورالیسم بر سه قسم است:
الف) دلیل جامعه‏شناسی: از آنجایی که انسان‏ها در جوامع مختلف زندگی می‏کنند، نیازمند تعامل و داد و ستد و برقراری روابط سیاسی، اعتقادی اجتماعی و... می‏باشند. تا نیازهای خود را برطرف نمایند. اصولاً در عصر ارتباطات و لازمه جهانی‏شدن، رشد و توسعه همه جانبه و برقراری ارتباط با سایر ملل در همه عرصه است و این به معنی پذیرش پلورالیسم در همه عرصه‏ها حتی عرصه دین است. پس معنا ندارد ما سایر ملل را در همه عرصه‏ها قبول کرده و با آنان روابط سیاسی فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی داشته باشیم، ولی در عرصه دین و جهان بینی آنان را باطل بدانیم!
نقد دلیل جامعه‏شناختی پلورالیسم: اولاً لازمه برقراری تعامل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و...، به منزله بر حق دانستن جهان بینی و یا ایدئولوژی سایر جوامع نیست؛ چرا که در این صورت و در دهکده جهانی تنها می‏بایست یک دین و جهان بینی و یا ایدئولوژی حاکم باشد که چنین نیست. ثانیا، ملاک حقانیت و بطلان یک دین پایه‏های استدلال و برهان آن دین است، بهره‏گیری از محصولات علمی و تکنولوژیکی ملاک حقانیت نیست.
ب) دلیل معرفت‏شناختی: قائلان پلورالیسم دینی قائل به نسبیت در اندیشه و شناخت هستند. براساس این تفکر، واقعیت و حقیقت فی نفسه دست یافتنی نیست، بلکه هر کس واقعیت را آن چنان‏که بر او پدیدار گشته، درک می‏کند و صاحبان آیین‏ها واقعیات را چنان‏که بر ایشان ظاهر گشته درک می‏کنند. این درک‏ها و توصیف‏ها به ظاهر متعارض و متناقض یک واقعیت هستند. لذا هیچ معرفتی باطل نیست و هر معرفتی را باید به گونه‏ای درست تلقی کرد. و این به معنای نسبیت است.
نقد دلیل معرفت‏شناختی: اولاً، براساس این دیدگاه، واقعیت دست نیافتنی است و معرفت تابع پدیدارها و نمودهاست، نه پدیده‏ها و بودها. و هر کس واقعیت را آنچنان که بر او پدیدار می‏گردد، درک می‏کند. لذا هر آیینی واقعیت فی نفسه را درک نمی‏کند و راه معرفت بر انسان مسدود است. ثانیا، وقتی نسبیت مطلق حاکم شد، هیچ اصل بدیهی قابل شناخت و پذیرش وجود نخواهد داشت. و لازمه این امر این است که هم اصل امتناع تناقض درست باشد و هم نقض آن! به عبارت دیگر، باید هم پلورالیسم را پذیرفت و هم اندیشه نقیض آن‏را!
ج) مبانی کلامی پلورالیسم: دین یعنی تجربه شخصی. در نتیجه، هر شهودی از انسان رسمیت دارد. و معرفت دینی تابعی از معارف بشری است. ثانیا، گوهر ادیان واحد است و اختلاف ادیان تنها در ظاهر شریعت است. ثالثا، زبان دین بیانگر حقایق نیست؛ چون زبان دین تابع فهم و درک بشر از دین است و این معرفت قابل تغییر است، لذا ادیان زبان واحدی ندارند. هیچ دینی بیانگر حقیقت نیست. و هیچ دینی بر دین دیگر برتری ندارد. بنابراین، هر دینی گوهری دارد، گوهر ادیان قرب به خداست، اما صراط‏ها مختلف‏اند. و صراط مستقیم تنها یک صراط نیست.
نقد دلیل کلامی: اگر گوهر ادیان واحد و صراط‏ها مختلف باشد، لازمه‏اش این است که صراط‏ها (وسایل نیل به اهداف ادیان) ارزشمند باشند و این به منزله توجیه وسایل به‏وسیله هدف است. و این توجیه باطل است. ثانیا، براساس این نگرش باید همه ادیان حتی کمونیسم نیز بر حق باشد! در این صورت، صراط مستقیم یا دین حق امری موهوم خواهد بود. چون در این صورت، هر امر موهومی و هر نحله‏ای حتی شیطان پرستی نیز راهی به سوی خدا محوری و حقیقت خواهد بود! علاوه بر این، باید حقیقت و گوهر دین را صرفا تجربه‏ای شخصی تلقی کنیم؛ دین یعنی تجربه دینی!
اگر ملاک و معیار گوهر دین تنها براساس احساس درونی افراد باشد، بنابراین اعتقادات، اعمال و ارزش‏های اخلاقی اصالت نخواهند داشت. افزون بر این همه گزاره‏های دینی براساس شهود و تجربه دینی به دست نمی‏آیند. اصول عقاید دینی از راه برهان و استدلال و براهین عقلی اثبات پذیرند و اگر چنین باشد که دین حاصل تجارب و تلقی افراد باشد، آنها قابل انتقال به دیگران نخواهند بود.
از منظر دین اسلام باید گفت اسلام علی رغم اینکه شمول‏گرایی، پلورالیسم و انحصار گرایی را محکوم می‏کند، در بعد شناخت دین و حقانیت ادیان به معنی خاصی انحصار گراست و صد البته با انحصارگرایی یهودی و مسیحی تفاوت ماهوی دارد. دیدگاه انحصار گرایانه اسلام در بعد حقانیت دین بدین معناست که پس از بعثت حضرت محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم به نبوت، هر کس که پیام آن حضرت را بشنود در فهم آن پیام و یا در شناخت آن نباید کوتاهی کند، و لازم است که به آن پاسخ مثبت دهد. ما هم معتقدیم در زمان حضرت عیسی یا موسی متدینان به آن دین به بهشت می‏روند و در عصر حضرت مسیح، تنها راه رستگاری منحصر در دین عیسی بوده است، اما پس از آن، و ارسال دین دیگری از سوی خداوند، مسیر حقانیت و شناخت و رستگاری فرق می‏کند. شرط بهشت رفتن اطاعت از خداست. و فرد مطیع، اعم از مسیحی یا یهودی ... به بهشت می‏رود، اما مراد آن مسیحی یا یهودی است که در زمان مسیح یا موسی متدین به آن دین باشند، و الا پس از نزول قرآن، باید مسلمان شوند.
حق بودن دین الاهی محدود به زمان نزول همان دین است، با نزول دین بعدی از سوی خدای متعال، حقانیت دین قبلی از بین می‏رود. خدای عیسی که راه بهشت را در این دین قرار داده بود، اینک مسیر بهشت را در دین محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم قراد داده است. پس دین واقعی خداوند یکی است «إنَّ الدّینَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ»
در عین حال، هر چند ما از نظر دینی وشناختی انحصارگرایی به معنی خاص هستیم، اما از نظر رفتاری، پلورالیسم عمل می‏کنیم. از نظر اسلام و پیروان اهل بیت علیه‏السلام اهل کتاب و اهل ذمه در حکومت و جامعه اسلامی می‏توانند آزادانه زندگی کنند و طبق شرایطی با پرداخت جزیه به حاکم اسلامی، عامل به دین خود باشند. اما هرگز این به معنی حقانیت دادن به سایر ادیان نیست. اما معنای کریمه «لا اکراه فی الدین» آن است که اصولاً دین و اعتقاد قلبی به هر دینی امری باطنی و قلبی است و هرگز قابل اکراه و اجبار نیست. نه اینکه هر کس می‏تواند با میل هوی و هوس خویش هر دینی را برگزیند. لذا هرگز نمی‏توان نتیجه گرفت که چون ادیان، زبان‏های مختلف یک واقعیت هستند، پس گزینش با خود انسان است!
بنابراین، شمول‏گرایی دینی و پلورالیسم دینی باطل است؛ چرا که یکی به نسبیت مطلق می‏انجامد و دیگری، ترجیح بلا مرجح یک دین بر دیگری است. پلورالیسم دینی هم چه به معنی تنوع فهم‏ها از متون دینی و یا تنوع تفسیرها از تجارب دینی هیچگاه قابل پذیرش نخواهند بود زیرا از دیدگاه ادیان گزاره‏های دینی جزو دین به شمار می‏روند و از این نظر تفسیر دین به تجربه دینی تفسیری ناسازگاری با دین است.
ما هم با نویسنده محترم همنوا هستیم که نباید در دشمنی با سایر ادیان را گشود، باید حق حیات و برابری به دیگر ادیان داد. اما این به معنا اعطای حقانیت به سایر ادیان نیست. این همان پلورالیسم رفتاری است که دین اسلام بر آن تأکید دارد. ما معتقدیم پس از ارسال دین اسلام و قرآن کریم، و پیامبری حضرت ختمی مرتبت سایر ادیان باطل و تنها راه رستگاری در دین اسلام است. هر چند این حکم در زمان حضرت عیسی به دین ایشان و در زمان حضرت موسی به دین یهود تعلق داشت.

تبلیغات