آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

آقای باقی در این نوشتار سه رویکرد متفاوت را در باب دین، حقوق بشر و سکولاریسم در جامعه کنونی ایران مطرح می‏کند: 1. حقوق بشر در نظام غیر سکولار قابل تحقق نیست؛ 2. مفاد حقوق بشر کاملاً در دین وجود دارد؛ 3. امکان التیام و تلائم بین دین و حقوق بشر و یا دین و سکولاریسم. نویسنده با اعتقاد به رویکرد سوم بین دین (نصوص دینی) و دانش‏های دینی (مثل فقه) تفاوت قائل است و بر این باور است که دین با آموزه‏های حقوق بشر تعارضی ندارد ولی تفکر فقهی و سنتی در مواردی با آن متعارض است و این سازگاری به این دلیل است که اسلام آیینی صرفا اخروی نیست بلکه دینی دنیوی هم هست و سکولاریسم با دولت دین‏داران هیچ تعارض و مخالفتی ندارد.

متن

در باب دین، حقوق بشر و سکولاریسم در جامعه کنونی ما رویکردهای گوناگون و گاه متعارضی وجود دارد.
1. حقوق بشر مبتنی بر اومانیسم است و فقط در یک نظام سکولار قابل تحقق است و در یک نظام غیر سکولار نمی‏توان انتظار حقوق بشر داشت.
2. رویکرد دیگر مشابه همان رویکردی است که چند دهه پیش که تعارض علم و دین مسئله روز بود مطرح می‏گردید. در آن روزگار کسانی نه تنها داعیه‏دار این ادعا شدند که علم و دین تعارضی ندارند بلکه می‏کوشیدند برای هر نظریه علمی یک آیه یا روایت مؤید بجویند و از کشف مولکول و سیارات تا اعزام سفینه به کره ماه و کشف میکروب‏ها را تاریخی دینی ببخشند و الفضل للمتقدم را ثابت کنند و بگویند هرآنچه علم امروز بدان دست یافته است دین پیشتر از آن رازش را گشوده است. این رویکرد در باب دین و حقوق بشر هم بر آن است که اساسا تمام مفاد حقوق بشر در متن دین وجود دارد و اینها دو روی یک سکه‏اند و دو قرائت از یک متن هستند. مراد آنها از دین تمامیت قرآن و فقه است.
3. رویکرد سوم نه در پی اثباب ثنویت و نه اثبات یگانگی آن دو است و در مقام بیان عدم ناسازگاری و امکان التیام و تلائم دین و حقوق بشر و یا دین و سکولاریسم است. رأی مختار نگارند. نیز بر همین است.
گرچه در این رویکرد نیز گرایشات متفاوتی وجود دارد. یک گرایش بر این است که فقه امری مقدس نیست و تافته ذهن بشری است. فقه یعنی متنی که انباشت اجتهاد فقیهان است و عین دین نیست. میان فقه با حقوق بشر در نقاط و محورهای فراوانی تضاد و تناقض وجود دارد اما قرآن به عنوان خالص‏ترین متن دینی با حقوق بشر تعارضی ندارد. در قرآن نیز آیات منسوخ یا احکام ثابت و متغیر وجود دارند از همین رو تناقض و تعارض‏های موردی حقوق بشر با معدود آیاتی از قرآن قابل رفع یا تفسیر و تأویل هستند. در صورت ابتنای تفکر اسلامی بر نصوص و متون اصلی دینی مانند قرآن و نهج البلاغه سازشی سهل‏تر قابل وصول است. برای مثال شباهت شگفت موارد کنوانسیون اول، دوم و سوم ژنو مصوب 1949 درباره مجرمین و بیماران و اسرای جنگی با دستورالعمل قرآن و نهج البلاغه بسیار درخشان است. قرآن می‏گوید اگر جنگی روی داد آب به روی دشمن نبندید، زنان و کودکان را نکشید، درختان را قطع نکنید، و مفاد فرمان امام علی به سربازان و فرماندهان لشکر در جنگ در نامه 14 و فرازهای دیگر نهج البلاغه همان است که آیین حقوق بشر امروز می‏گوید. از این قبیل همبودی‏ها در متون حقوق بشر و قرآن و نهج‏البلاغه کم نیستند.
در رویکرد سوم البته قلیلی هم یافت می‏شوند که می‏کوشند حتی میان فقه با حقوق بشر و سکولاریسم وجه سازش بجویند. هرچه گوینده به گرایش نخست تعلق خاطر دارد و حتی حقوق بشر را معیار اجتهاد می‏داند اما در اینجا میان فقه که نماد اسلام تاریخی و سنتی است با سکولاریسم و حقوق بشر هم نسبتی را معرفی می‏کند.
فقه چیزی جز صورت‏بندی رسوم و عادات و مناسک و مقررات اجتماعی نیست. هنجارها و آیین‏ها و مقرراتی به صورت طبیعی و آزمون خطایی در فرایندی طولانی در تعاملات اجتماعی شکل گرفته و رسوبی شده‏اند و عالمان و فقیهان این روابط و مناسبات را تئوریزه کرده و با رجوع به کلیات دین احکام وضع موجود را بیان کرده‏اند .در حقیقت فقیهان و عالمان کاملاً دنیوی رفتار کرده و کوشیده‏اند یک سازگاری نظری میان وضع موجود با شریعت را رقم زنند. حاصل آن فقه یا حقوق اسلامی است. چون جامعه مدنی وجود نداشته فقه ما در عالی‏ترین شکل خود بخشی از حقوق خصوصی را تشکیل می‏دهد.
فقه یک متن کاملاً حقوقی است. از 52 کتاب فقهی فقط 5 یا 6 مورد در باب عبادات محض است که عبارتند از نماز، روزه، حج (صوم، صلاه، حج)، اعتکاف، نذر و کفارات و بقیه کتاب‏ها درباره امور دنیوی است، مانند کتاب نکاح (ازدواج) و طلاق، مزارعه، مسافات، مضاربه، عتق (آزادی اسیران)، جهاد، خمس، زکاة، قضا و... برخی از موارد مربوط به عبادات هم کاملاً عبادی نیست، حج یک آیین اجتماعی است و سیاسی هم به شمار می‏آید و نماز جمعه را هم آیین سیاسی، عبادی می‏دانند.
سکولاریسم به خطا در میان موافقان و مخالفان کنونی حکومت دینی سوء تعبیر می‏شود. سکولاریسم نه ضدیت با دین و نه حتی غیریت با دین است. زیرا مفهوم سکولاریسم عبارت است از دنیوی کردن دین و دین را از آسمان به زمین آوردن. سکولاریسم در چالش با آموزه‏های اسلامی پدید نیامده است بلکه در برابر مذهب مسیحیت قرون وسطی به وجود آمد که مؤمنان بهشت را می‏فروختند و یک‏سره وعده آخرت می‏دادند و وارستگی اخروی را از راه گسستگی مطلق از دنیا نوید می‏دادند و دین امری آسمانی و در جدال با حظ دنیوی بود. اربابان کلیسا درحالی که خود اشرفی می‏زیستند اما مردم را لاهوتی می‏کردند. در برابر آن سکولاریسم (که تجلی نخستین‏اش را در پروتستانتیسم می‏توان نشان داد که دین‏داران طلیعه‏دار آن بودند) در پی دنیوی کردن دین بود.
در فرهنگ اسلامی سعادت آخرت از راه دنیا می‏گذرد «الدنیا مزرعه الاخره» و در نیایش قرآنی آنها آمده است. «ربنا اتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخرة الحسنه»، قرآن، حسنه وخوشبختی دنیا و آخرت را توامان طلبیده است و اگر مسیحیت یک مذهب صرفا عبادی اخلاقی بود احکام شریعت در اسلام گستره‏ای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نیز داشت چنان‏که عمده ابواب فقه ناظر بر معیشت و زیست روزمره آدمیان است. نحوه شکل‏گیری فقه و یا قواعد اقتصادی، اجتماعی و فردی بر اساس دین، شبیه شکل‏گیری قواعد زبان است. این‏گونه نیست که نخست قواعد زبان به وجود آمده باشد سپس بر اساس آن آدمیان زبان را آموخته باشند. برعکس؛ نخست زبان به وجود آمده و آدمیان بر اساس نیاز خویش و با استفاده از صداها و علائم، نام‏گذاری‏هایی انجام داده‏اند و این نام‏گذاری‏ها بدون اینکه به صورت قرارداد رسمی باشد به شکل قراردادهای خودجوش، خودانگیخته و غیر رسمی شکل گرفته و رواج یافته و نهادینه و تثبیت شده است سپس برای تسهیل و تسریع در آموزش و انتقال آن، جماعتی به فرموله کردن آن و استخراج اشتراک و قواعدی از آن پرداخته و برای زبان قواعدی ساخته‏اند.
قانون مجازات اسلامی و یا قانون مدنی امروز نیز دقیقا به همان نحوی سامان گرفته که فقه در قرون گذشته صورت‏بندی شده است. این قوانین بر اساس نیاز زمان و به وسیله عالمان رشته‏های دین و حقوق و تحت تأثیر دانش روز و با رجوع به کلیات و منابع دینی نوشته شده است، به نحوی که با دنیای امروز سازگار باشد. جالب این است که قانون مدنی، که همتراز قوانین مدنی بسیاری از کشورهای پیشرفته است به وسیله جمعی از دین‏شناسان و حقوق‏دانان مسلمان و برپایه همان فقه سنتی استخراج شده است، چنان‏که قوانین مدنی کشورهای دموکراتیک نیز ریشه در تعالیم مسیحیت داشته است.
از این منظر می‏توان گفت کتاب لمعه شهید ثانی نیز که در هفتصد سال پیش نوشته شده در ظرف زمانی خود بسیار مترقی و آوانگارد بوده است. لمعه در واقع قانون اساسی سربداران بود که شهید ثانی در زندان دمشق برای حکومت سربداران نوشت و حجم و حتی ساختار آن و نیز ایجاز و فشردگی‏اش مشابه قوانین اساسی امروز است به گونه‏ای که ظرفیت شرح و تفسیر فراوانی داشته و با حواشی و شروح خود امروزه به کتابی حجیم مبدل گردیده است.
احکام معاملات، زمین‏داری، جهاد، مالیات و حقوق خصوصی در هفتصد سال پیش در مقایسه با قوانین سایر جوامع و وضعیت موجود آن زمان و سطح تکامل فکری و اجتماعی، قوانینی پیشرفته و مطلوب بوده‏اند. فقه سنتی به نیازهای عصر خویش پاسخ می‏داده ولی در جایی متوقف شده است. مسیر تغییرات اجتماعی تا قرن هجدهم آن‏قدر کند بود که می‏توان گفت قانون اساسی نوشته شده در قرن هفتم هجری پاسخگوی حاجت‏های قرن دوازدهم هجری هم بود زیرا جامعه و مناسبات اقتصادی و سیاسی آن دچار تحول زیادی نشده بود. قرن بیستم عصر سرعت بود و چنان سیر تغییرات و تحولات و رشد اطلاعات شتاب گرفت که گفته می‏شود تعداد دانشمندان در پنج دهه اخیر برابر و یا بیش از تعداد دانشمندان تمام تاریخ بشریت است و حجم تولیدات فکری بیست سال اخیر بیش از دو هزار سال گذشته است. این حادثه بدون شک مانند شوکی بر دستگاه‏های فکری کلاسیک است. از آنجا که دستگاه فقهی ما به موازات تغییراتی که در قرن اخیر رخ داد پیش نیامده جهان اسلام را با بحران مواجه ساخته است.
فهرست کتاب‏های فقهی (ابواب فقه) به شرح زیر است: طهارت، صلاة، زکاة، خمس، صوم، اعتکاف، حج، جهاد، کفارات، نذز، قضا، شهادات، وقف، عطیه، متاجر، دین، رهن، حجر، ضمان، حواله، کفاله، صلح، شرکت، مضاربه، ودیعه، عاریه، مزارعه، مساوات، اجاره، وکالت، شفعه، سبق و رمایه، جعاله، وصایا، نکاح، طلاق، خلع و مبارات، ظهار، ایلاء، لعان، عتق، تدبیر و مکاتبه و استیلاء، اقرار، قذف، لقطه، احیاءالموات، صید و ذباحه، اطعمه و اشربه، میراث، حدود، قصاص، دیات.
این مقدمه با هدف توضیح این نکته بود که هیچ تعارض ذاتی میان دین، سکولاریسم و حقوق بشر وجود ندارد.
بنابراین گرچه اسلام تاریخی یا اسلام سنتی با حقوق بشر در این برهه و برش زمانی که در آن به سر می‏بریم در نقاط فراوانی متعارض‏اند اما روند شکل‏گیری و صورت‏بندی اسلام تاریخی نشان می‏دهد که نمی‏توان به تعارض ذاتی حکم راند و با همان منطق اسلام تاریخی(نه با برون‏داده‏های آن) می‏توان اسلامی نو درافکند.
وحشت بی‏جا از سکولاریسم و حقوق بشر در میان آنان که به واقع دغدغه دین دارند وجود دارد اما در میان رانت‏خواران قدرت این وحشت طبیعی است زیرا آنها امتیازات ویژه و منافع و قدرت‏های بادآورده را از کف می‏دهند. دین‏ورزان واقعی در صورتی که نگران دین و ارزش‏های اخلاقی باشند باید از حقوق بشر استقبال کنند، در جامعه ایران اکثریت مسلمان هستند. در جامعه اسلامی میان دینی بودن دولت و دین‏دار بودن دولت‏مردان تفاوت وجود دارد. سکولاریسم با دولت دین‏داران مخالفتی ندارد.
اشاره
جناب آقای عمادالدین باقی در مقدمه نوشتار دو تذکر را یادآوری می‏کنند:
اول اینکه این نوشتار، یک مقاله تدوین شده علمی است که برای یک سخنرانی تهیه شده است. این یادآوری بسیار بجا طرح شده، چون تکلیف خواننده را روشن می‏کند که به نوشتار به چشم سخنرانی و بدیهه گویی ننگرد بلکه ارزیابی علمی و منطقی از آن داشته باشد.
دوم اینکه رویکرد ایشان به دین، سکولاریسم و حقوق بشر هیچ ارتباطی با مقوله دین و سیاست ندارد و نباید در حوزه فلسفه سیاسی از آن نتیجه‏گیری کرد. به نظر می‏رسد مؤلف محترم پای‏بند به این تذکر نمی‏ماند؛ زیرا سه رویکردی که در جامعه اسلامی از آنها بحث می‏کند و فضای نوشتار کاملاً سیاسی و در چارچوب فلسفه سیاسی قابل ارزیابی است و جالب است خود ایشان هم جمع‏بندی و نتیجه همه نوشتارشان را چنین بیان می‏کند: «وحشت بی‏جا از سکولاریسم و حقوق بشر در میان... رانت‏خواران قدرت طبیعی است زیرا آنها امتیازات ویژه و منافع و قدرت‏های بادآورده را از کف می‏دهند...در جامعه اسلامی میان دینی بودن دولت و دین‏دار بودن دولت‏مردان تفاوت وجود دارد سکولاریسم با دولت دین‏داران مخالفتی ندارد» این نتیجه‏گیری از مباحث دقیقا در چارچوب فلسفه سیاسی است مگر اینکه ایشان تلقی خاصی از فلسفه سیاسی داشته باشند که مخالف اصطلاح رایج نزد اندیشمندان سیاسی و صاحب‏نظران این رشته باشد.
نویسنده در موارد زیادی از مقاله خود که عبارتی چون «اسلام سنتی»، «اسلام تاریخی»، «اسلام مدرن» و «دین سکولار» دارد و درصدد است تا جایگاه افکار خود را مشخص نمایند. برای روشن‏تر شدن این مفاهیم و نحله‏های فکری و جایگاه این نوشتار، یادآوری ماجرای مواجهه اسلام و جهان اسلام با مدرنیته ضروری است پیش از یکصد سال بیش زمانی که مسلمین با دنیای مدرن مواجه شدند و اندیشه دینی با دیواره مدرنیته برخورد کرد به یکباره دستگاه دینی با انبوهی از سؤالات و ابهامات به چالش برخاست و به تدریج سه نحله فکری متمایز شکل گرفت.
1. نحله فکری‏ای که در مواجهه با پدیده‏های مدرن و مفاهیم جدید دچار مشکل شد و نتوانست با دنیای مدرن مفاهمه برقرار کند و با دغدغه دینی به نوعی سلفی‏گری و بنیادگرایی رسید.
2. جریان سکولار: در مواجهه با دنیای مدرن و مفاهیم جدید و دستاوردهای جدید این جریان شیفته و شیدای آن شد و مسیر خود را از دین‏داران پای‏بند به دین جدا کرد.
3. جریان نواندیشی دینی: جریانی که هم دغدغه دینی داشت و هم خواهان استفاده از تجارب و دستاوردهای بشری مدرن بود. این جریان اعتقاد داشت که در دنیای جدید هم می‏توان با رهاورد وحیانی زندگی کرد. این نحله با انقلاب اسلامی جان گرفت اما به تدریج گرایش‏های متفاوتی در درون آن شکل گرفت که در سه گرایش قابل اشاره است:
الف) گرایشی که با اعتقاد به مرجعیت وحی و قدرت هژمونیک دین به بازسازی مفاهیم دینی پرداخت و با مفاهیم بیگانه برخوردی محتاطانه نمود. این گرایش معتقد است با فعال کردن دستگاه اندیشگی دینی می‏توان به تولید مفاهیم دینی متناسب با دنیای مدرن پرداخت و جذابیت‏های نوینی را به بشریت ارائه داد.
ب) گرایشی که به دنبال اسلامیزه کردن مفاهیم مدرن بود و به تعبیر آقای باقی می‏کوشید همه دستاوردهای مثبت جدید را با دین تطبیق دهد و برای هر نظریه علمی یک آیه یا روایت مؤید بجوید.
ج) گرایشی که اخیرا به وجود آمده است و معتقدان آن برای سازگار کردن دین با مفاهیم مدرن به دو عملیات همزمان دست می‏زنند از یک‏طرف به دنبال قرائت‏هایی می‏روند که به تعبیر آقای باقی «اسلامی مدرن» را ارائه کنند و از طرف دیگر با «پاک‏انگاری» و تقدیس و تنزیه و «ساده‏سازی» و «مشروعیت‏بخشی» به مفاهیم مدرنی هستند که پیش از این با دیده نفی و تردید نگریسته می‏شد تا آنها را نه تنها سازگار با دین بلکه «درون دینی» جلوه دهند.
به نظر می‏رسد مقاله حاضر در چارچوب این گرایش اخیر از نواندیشی دینی قابل ارزیابی است و در خود مقاله هم تصریح شده است که با همان منطق اسلام تاریخی (نه با برون‏دادهای آن) می‏توان اسلامی نو در افکند... که آن اسلام با سکولاریسم و حقوق بشر منافاتی ندارد. با این تفاوت که نویسنده آن بر خلاف سایر مقالاتش که تلاش دارد معتقدات خود را درون‏دینی کند ـ مثلاً «سکولاریسم اسلامی» را مطرح کند ـ در اینجا نه سکولاریسم اسلامی بلکه سازگاری ذاتی اسلام با سکولاریسم را مطرح می‏کند.
مؤلف محترم در تعریف سکولاریسم بدون اینکه به پیش‏فرض‏های خود اشاره کند چشم‏پوشی از پوشه تاریخی سکولاریسم و پیشینه آن که انبوهی از پیش‏فرض‏ها، چالش‏ها و گفتمان‏ها را با خود به همراه دارد، به برون‏داد آن در دنیای غرب اشاره می‏کند وبا همان تلقی، مخالفان خود را به سوء برداشت متهم می‏کند که سکولاریسم را به خطا در ضدیّت با دین تعریف کرده‏اند چرا که معتقد است: «سکولاریسم نه ضدیت با دین و نه حتی غیریت با دین است زیرا مفهوم سکولاریسم عبارت است از دنیوی کردن دین و دین را از آسمان به زمین آوردن».
در یکصد سال اخیر با شیوه رایج و تکراری «تخطئه و تجدد» پروژه انفعالی، سازگاری دین با مفاهیم مدرن صورت گرفته است اما آنچه در این مقاله به چشم می‏خورد اینکه نویسنده برای درک مفهوم سکولاریسم گویا به کتب فرهنگ لغات مراجعه کرده‏اند و «دنیوی کردن دین» را منافی با «اسلام مدرن» نمی‏داند درحالی‏که فقه‏اللغة‏ای که فارغ از شأن نزول مفاهیم باشد جز به بیراهه رفتن نیست. اینکه معنای سکولاریسم را دنیوی کردن دین و از آسمان به زمین آوردن دین معنا کنیم، ساده‏سازی سکولاریسم است. تردیدی نیست که این مفهوم زمانی در دنیای غرب مطرح شد که مسیحیت هم دنیوی بود و هم در آسمان نبود بلکه قدرت مطلقه و استبدادی‏ای را در قرون وسطی به وجود آورده بود که جایی برای هیچ اندیشه مخالف باقی نمی‏گذاشت، اندیشه سکولار که با عناوینی چون نهضت اصلاحی و رنسانس فکری در مقابل مسیحیت به وجود آمد در حقیقت به دنبال نفی اتوریته وحیانی دین مسیح و آزاد گذاردن دست بشر در ویرایش و حذف و اضافه احکام دینی بر اساس مقتضیات زندگی جدید بود بنابراین در کنار مفهوم «دنیوی کردن دین» نوعی رفض و انکار ساختار و بافت دینی هم وجود دارد و حکم به الغای هرگونه داوری و مرجعیت وحی در مفهوم سکولاریسم خوابیده است و بسیاری از صاحب‏نظران سکولاریسم تصریح دارند که در این مکتب حوزه زندگی اجتماعی و سیاسی از دایره شمول احکام دینی خارج می‏شود و داوری مطلق به عقل خودبنیاد بشری واگذار می‏گردد. بنابراین آقای باقی چگونه می‏تواند به راحتی ادعا کند که سکولاریسم مخالف دین نیست؟ ایشان «اسلام مدرن» را چگونه معنا می‏کنند که با این سکولاریسم قابل جمع است؟
در ترسیم «اسلام مدرن» ایشان بین «قرآن» و «فقه» تمایز قائل می‏شود و با توجه به اینکه فقه را امر نامقدس و تافته ذهن بشر و انباشت اجتهاد فقیهان می‏داند آن را عین دین می‏داند لذا بابت اینکه با سکولاریسم و حقوق بشر موجود در تلقی رایج!! سازگاری ندارد عذرخواهی می‏کند و با اصل قرار دادن «حقوق بشر» قرآن را با آن سازش می‏دهد و هر جا تعارضی دیده شود از ظواهر قرآن دست برمی‏دارد و به تأویل تفسیر آیات روی می‏آورد تا سازش برقرار گردد. ایشان در ادامه می‏نگارند: «از همین رو تناقض و تعارض‏های موردی حقوق بشر با معدود آیاتی از قرآن قابل رفع یا تفسیر و تأویل هستند در صورت ابتنای تفکر اسلامی بر نصوص و متون اصلی دینی مانند قرآن و نهج البلاغه سازشی سهل‏تر قابل حصول است».
اما در ادامه نوشتار مؤلف محترم به تجزیه و تحلیل فقه هم می‏پردازد و در صدد است که بگویند فقه هم با سکولاریسم سازگاری دارد زیرا از میان 52 کتاب فقهی به‏جز پنج یا شش مورد آنکه عبادی است بقیه ابواب فقه به امور دنیوی پرداخته است و همین‏ها را نشان سازش فقه باسکولاریسم می‏داند و تصریح می‏کند که «گوینده به گرایش نخست تعلق دارد و حتی حقوق بشر را معیار اجتهاد می‏داند اما در اینجا میان فقه که نماد اسلام تاریخی و سنتی است با سکولاریسم و حقوق بشر هم نسبتی را معرفی می‏کند». در پایان مقاله نویسنده با دلسوزی در صدد دلجویی از فقه سنتی برمی‏آید تا بلکه آن را هم با حقوق بشر و سکولاریسم آشتی دهد، او با تشبیه فقه به زبان و قواعد زبانی می‏گوید «اگر فقه مانند زبان است و صورت‏بندی شده رسوم و روابط و مناسک جاری و قواعدی است که می‏خواهد واقعیت موجود را با مراجعه به کلیات دینی تئوریزه کرده و تحت نظم و نظام در آورد و میان آنچه در میان مردم رایج است با دین سازگاری پدید آورد این همان کاری است که پیامبر اسلام و سایر انبیاء انجام داده‏اند چرا در ادامه همان سنت و سیره، همان فرآیند رخ ندهد؟ و امروز نتوان وضع موجود و جاری را که محصول تکامل طبیعی بشر است با مراجعه به کلیات دینی سازگار کرد و صورت‏بندی نوینی ارائه داد؟».
جناب آقای باقی در تشبیه فقه به زبان، خلط بزرگی مرتکب شده‏اند، زبان مقوله‏ای انسانی است و در معرض آن است که همواره نوسازی شود و در قالب‏های نوین ارائه گردد و تغییرات رایج میان مردم و محاورات عمومی را تئوریزه کند اما در مسئله فقه چگونه می‏توان ادعا کرد که «فقه میان آنچه در میان مردم رایج است با دین سازگاری پدید آورد» درحالی‏که فقه تحت کلیات دین و قالب‏های پذیرفته شده نصوص دینی احکام خود را در میان مردم صادر می‏کند و افعال و روابط رایج میان مردم را می‏سنجد.
ایشان در ادامه همین بحث به رفتار پیامبر اسلام اشاره می‏کند که در آن روزگار برخی رسوم فاسد را نهی و ملغی کرد و برخی را اصلاح نمود یا به صورت تدریجی تغییر داد. سپس وی می‏گوید چرا در زمان ما نتوان با عقلانیت مدرن، همان کار پیامبر را انجام داد؟
گویا جناب باقی عقلانیت بشر امروزی را دارای قدرت فائقه‏ای می‏داند که می‏تواند به جای شارع بنشیند و کار پیامبری بکند و بدین صورت عقلانیت سکولار با دین سازگار شود و بلکه با تقدم بر دین به تفسیر آن بپردازد و این معنای «اسلام مدرن» است که چیزی از آن باقی نمی‏ماند. در سرانجام مقاله نویسنده نتیجه‏گیری کرده‏اند که اسلام سنتی و تاریخی هم حتی با حقوق بشر و سکولاریسم تعارض ذاتی ندارد و «وحشت بی‏جا از سکولاریسم و حقوق بشر درمیان آنان که به واقع دغدغه دین دارند وجود دارد» و حکم نهایی ایشان این است که «سکولاریسم با دولت دین‏داران مخالفتی ندارد».

تبلیغات