فلسفه اسلامی دوران معاصر
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
همشهری ماه، ش 7، تیرماه 84
نویسنده در این مقاله دکر میکند که؛ چند گرایش اصلی در فلسفه اسلامی دوران معاصر وجود دارد: گرایش اول، چالش اصول فرهنگی و فلسفی اسلام سنّتی با غرب است و خواستار این هستند که صورتی از تفکر را تأسیس کنند که با صورت سنّتی متفاوت است. از قرن 19 به این طرف فلاسفه اسلامی کوشیدهاند تا فلسفه اسلامی را اصلاح کنند؛ کسانی مثل حسن حنفی، صورتی از پدیدارشناسی عرضه میکنند تا استدلال کنند مفهوم جدیدی از توحید (وحدت الهی) میبایستی بسط داده شود تا اصل وحدت و برابری، همه انسانها را دربرگیرد. وی زوال را به غرب نیز نسبت میدهد و معتقد است که غرب وارد دوره زوال شده است و محتاج اندیشه و نیرویی از شرق است. از دیگر کسانی که در اینباره سعی کردهاند فلسفه اسلامی را اصلاح کنند علی مزروعی است. وی میکوشد عاملهای به هم مرتبط چندگانه در الاهیات اسلام را با واقعیتهای جهان امروز سازگار کند. او فرهنگ را به عنوان وسیلهای برای تغیرات اجتماعی بهکار میگیرد. او همچنین اسلام را اولین تحول اعتراضی (پروتستانی) در جهان مسیحیت میداند. وی معتقد است که در جهانی که سیاست گذاری اقتصاد جهانی به نحو روزافزونی وابستگی متقابلی را ایجاب میکند، مسلمانان باید دینشان را نوعی از جهانیشدن به شمار آورند.
در واقع حنفی و مزروعی سعی کردهاند که فلسفه اسلامی جدیدی بپرورند که مفهومی جهانی و برنامهای برای وحدت دنیا داشته باشد. دومین گرایش فلسفه اسلامی دوران معاصر؛ رویکرد ایرانیان به فلسفه است که سنّت دیرینهای است که علاقهای به افکار عرفانی و اشراقی دارد؛ مخصوصا در ایران که تأثیر ملاصدرا و سهروردی به شکل قوی باقی مانده است. تأثیر سهروردی را میتوان در آثار هانری کربن و سید حسین نصر مشاهده کرد. هانری کربن در ترجمه و تفسیر متون فلسفه اسلامی پس از ابن سینا با تأکید روی فکر شیعی و اشراقی و همچنین عرفان ابن عربی فعال بود. او وجود مکتب دیرینهای از حکمت فلسفی را مسلم فرض میکند که آن را میتوان از طریق بازگشتن به نمادهای ازلی همچون جلوههای نور مشخص کرد. دیگر کسی که آثار سهروردی در او تأثیر داشته سید حسین نصر است. وی معتقد است که انسانها از یک مؤلفه روحی بهرهمند هستند که نمیتواند بر حسب گزارشهای توصیفی یا عملی طبیعت تبیین شود. چشمانداز جهان نصر شامل یک عنصر هنجاری است که به یک شیوه در قالب جهانشناسیها و ادیان اولیه انسانها را به هم پیوند میدهد. نصر، عنصر مشترک اصلی همه ادیان را صوفیگری مینامد، یعنی به واسطه قلمرو و عرفان است که صورتهای مختلف معنویت میتوانند با یکدیگر آشتی کنند.
تأثیر ملاصدرا را میتوان بر شخصیتهایی همچون مهدی حائری یزدی و علمای حوزه علمیه قم، مخصوصا حضرت امام خمینی مشاهده کرد. امام خمینی استدلال میکند که انسانها به همان اندازه که اجتماعی هستند شهروندانی خصوصی نیز هستند، بنابراین آموزههای مذهبی نه تنها به اخلاق شخصی افراد مربوط میشود، بلکه به رفتارهای سیاسی و مسئولیتهای اجتماعی آنها نیز مربوط میشود. در عمل، این نظریه منجر به حکومت دینی میشود که تمایزی بین سیاست و مذهب قائل نیست. نویسنده در ادامه مقاله اشاره میکند که امام خمینی و متفکرانی چون علامه طباطبایی، مطهری و مصباح یزدی که تحت تأثیر اندیشههای امام پرورش یافته بودند افکار نیرومندشان را بهکار گرفتند تا به مبارزه با چالشهایی بپردازند که از طرف فلسفه غرب به فلسفه اسلامی روی آورده است. در این میان متأسفانه عبدالکریم سروش از کسانی است که تعدادی از مفاهیم فلسفه غربی را در ایران رواج داده است. از جمله تفکرات و اندیشههای کسانی چون: پوپر، مور، برلین و ویتگنشتیاین. با این مسائل سروش معتقد شده است که ما باید از عقل جمعی برای فهمیدن و تفسیر تفکرات مذهبی استفاده کنیم.
گرایش سوم با گرایشهای جدید: نویسنده در پایان مقاله عنوان میکند که سرانجام متفکرانی اندیشههای فلسفی انتخاب میکنند که اساسا غیر اسلامی هستند و آنرا به عنوان بخشی از فرایند فلسفی معمولی که در جستوجوی فهمیدن مسائل مفهومی است بهکار میبرند. تعدادی از فلاسفه که از قسمتهای زیادی از جهان اسلام هستند نیز در باب ارتباط مفاهیمی نظیر هگلگرایی و اگزیستانسیالیسم با اسلام پژوهش میکنند که در این بخش بسیار فعال هستند. در همین زمان فلسفه باطنی تأثیرات بسیار مهمی را ایجاد میکند. ازاینرو فلسفه اسلامی دوران معاصر کاملاً شاخه شاخه است و تنوع وسیعی از روشها و نگرشها را در باب موضوع خویش بهکار میبندد.
نویسنده در این مقاله دکر میکند که؛ چند گرایش اصلی در فلسفه اسلامی دوران معاصر وجود دارد: گرایش اول، چالش اصول فرهنگی و فلسفی اسلام سنّتی با غرب است و خواستار این هستند که صورتی از تفکر را تأسیس کنند که با صورت سنّتی متفاوت است. از قرن 19 به این طرف فلاسفه اسلامی کوشیدهاند تا فلسفه اسلامی را اصلاح کنند؛ کسانی مثل حسن حنفی، صورتی از پدیدارشناسی عرضه میکنند تا استدلال کنند مفهوم جدیدی از توحید (وحدت الهی) میبایستی بسط داده شود تا اصل وحدت و برابری، همه انسانها را دربرگیرد. وی زوال را به غرب نیز نسبت میدهد و معتقد است که غرب وارد دوره زوال شده است و محتاج اندیشه و نیرویی از شرق است. از دیگر کسانی که در اینباره سعی کردهاند فلسفه اسلامی را اصلاح کنند علی مزروعی است. وی میکوشد عاملهای به هم مرتبط چندگانه در الاهیات اسلام را با واقعیتهای جهان امروز سازگار کند. او فرهنگ را به عنوان وسیلهای برای تغیرات اجتماعی بهکار میگیرد. او همچنین اسلام را اولین تحول اعتراضی (پروتستانی) در جهان مسیحیت میداند. وی معتقد است که در جهانی که سیاست گذاری اقتصاد جهانی به نحو روزافزونی وابستگی متقابلی را ایجاب میکند، مسلمانان باید دینشان را نوعی از جهانیشدن به شمار آورند.
در واقع حنفی و مزروعی سعی کردهاند که فلسفه اسلامی جدیدی بپرورند که مفهومی جهانی و برنامهای برای وحدت دنیا داشته باشد. دومین گرایش فلسفه اسلامی دوران معاصر؛ رویکرد ایرانیان به فلسفه است که سنّت دیرینهای است که علاقهای به افکار عرفانی و اشراقی دارد؛ مخصوصا در ایران که تأثیر ملاصدرا و سهروردی به شکل قوی باقی مانده است. تأثیر سهروردی را میتوان در آثار هانری کربن و سید حسین نصر مشاهده کرد. هانری کربن در ترجمه و تفسیر متون فلسفه اسلامی پس از ابن سینا با تأکید روی فکر شیعی و اشراقی و همچنین عرفان ابن عربی فعال بود. او وجود مکتب دیرینهای از حکمت فلسفی را مسلم فرض میکند که آن را میتوان از طریق بازگشتن به نمادهای ازلی همچون جلوههای نور مشخص کرد. دیگر کسی که آثار سهروردی در او تأثیر داشته سید حسین نصر است. وی معتقد است که انسانها از یک مؤلفه روحی بهرهمند هستند که نمیتواند بر حسب گزارشهای توصیفی یا عملی طبیعت تبیین شود. چشمانداز جهان نصر شامل یک عنصر هنجاری است که به یک شیوه در قالب جهانشناسیها و ادیان اولیه انسانها را به هم پیوند میدهد. نصر، عنصر مشترک اصلی همه ادیان را صوفیگری مینامد، یعنی به واسطه قلمرو و عرفان است که صورتهای مختلف معنویت میتوانند با یکدیگر آشتی کنند.
تأثیر ملاصدرا را میتوان بر شخصیتهایی همچون مهدی حائری یزدی و علمای حوزه علمیه قم، مخصوصا حضرت امام خمینی مشاهده کرد. امام خمینی استدلال میکند که انسانها به همان اندازه که اجتماعی هستند شهروندانی خصوصی نیز هستند، بنابراین آموزههای مذهبی نه تنها به اخلاق شخصی افراد مربوط میشود، بلکه به رفتارهای سیاسی و مسئولیتهای اجتماعی آنها نیز مربوط میشود. در عمل، این نظریه منجر به حکومت دینی میشود که تمایزی بین سیاست و مذهب قائل نیست. نویسنده در ادامه مقاله اشاره میکند که امام خمینی و متفکرانی چون علامه طباطبایی، مطهری و مصباح یزدی که تحت تأثیر اندیشههای امام پرورش یافته بودند افکار نیرومندشان را بهکار گرفتند تا به مبارزه با چالشهایی بپردازند که از طرف فلسفه غرب به فلسفه اسلامی روی آورده است. در این میان متأسفانه عبدالکریم سروش از کسانی است که تعدادی از مفاهیم فلسفه غربی را در ایران رواج داده است. از جمله تفکرات و اندیشههای کسانی چون: پوپر، مور، برلین و ویتگنشتیاین. با این مسائل سروش معتقد شده است که ما باید از عقل جمعی برای فهمیدن و تفسیر تفکرات مذهبی استفاده کنیم.
گرایش سوم با گرایشهای جدید: نویسنده در پایان مقاله عنوان میکند که سرانجام متفکرانی اندیشههای فلسفی انتخاب میکنند که اساسا غیر اسلامی هستند و آنرا به عنوان بخشی از فرایند فلسفی معمولی که در جستوجوی فهمیدن مسائل مفهومی است بهکار میبرند. تعدادی از فلاسفه که از قسمتهای زیادی از جهان اسلام هستند نیز در باب ارتباط مفاهیمی نظیر هگلگرایی و اگزیستانسیالیسم با اسلام پژوهش میکنند که در این بخش بسیار فعال هستند. در همین زمان فلسفه باطنی تأثیرات بسیار مهمی را ایجاد میکند. ازاینرو فلسفه اسلامی دوران معاصر کاملاً شاخه شاخه است و تنوع وسیعی از روشها و نگرشها را در باب موضوع خویش بهکار میبندد.