آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

مردم‏سالاری، ش 999، 21/4/84
پست مدرنیسم راهی میانبر برای جوامع اسلامی است تا ضمن برخورداری از مواهب مدرنیسم از آفات آن نیز در امان بمانند؛ چرا که پست‏مدرنیسم با نفی هرگونه قاعده و قانون کلی بیش از هر چیز مدرنیسم را مورد خطاب قرار می‏دهد و راه و روش و ابزاری مساعد در اختیار جوامع اسلامی می‏گذارد تا مدرنیسم را دور بزنند و بدون اینکه آلوده به آفاقش شوند، به چیزی دست یابند که فراتر از مدرنیسم است.
در این مقاله نویسنده در صدد است به نقد و ارزیابی مطلب فوق بپردازد و نشان دهد که چنین سخنی گمانی باطل است. و نه تنها راهی مطئن برای غلبه بر آفات مدرنیسم نیست بلکه خود، آفات دیگری را متوجه جوامع اسلامی خواهد کرد.
وی معتقد است که مفهوم پست‏مدرنیسم که عبارت است از پسا تجددگرایی، فرانوگرایا، فرامدرنیسم، اما باید توجه داشت که پسوند post یک مهفوم زمانی نیست، یعنی post در کنار مدرنیسم این معنا را نمی‏دهد که درباره دورانی سخن می‏گوییم که پس از تمام شدن دوران مدرنیسم به وجود آمده است. بلکه مراد از آن نوعی بُعد وجودی است که در آن همه مؤلفه‏های وجودی مدرنیسم به چالش کشیده می‏شود. پست‏مدرنیسم رویکردی است که مبتنی بر هیچ بنیاد و ساختاری نیست بلکه اساسا ضد ساختار است از این رو، شناخت پست‏مدرنیسم نیز کاری بس ثقیل است؛ زیرا، عملاً جز با مجموعه‏ای از متن‏های پراکنده و اندیشه‏های اندیشمندانی که پست‏مدرن خوانده می‏شوند مواجه نیستیم. آنها هیچ‏گونه الگویی برای اندیشیدن و زیستن ارائه نمی‏دهند. با توجه به این ویژگی برخی بن‏مایه پست‏مدرنیسم را اعتقاد به عدم قطعیت، فقدان مرکز، پراکندگی و نگاه نسبی‏گرا و تکثرسالار می‏دانند. در تفکر مدرن معرفت‏شناسی هر چند به دو گونه خام و انتقادیش تقسیم می‏شود اما به هر حال واقعیتی هست که معلومات آدمی در انطباق با آن حقیقت پیدا می‏کنند درحالی‏که در پست‏مدرنیسم چیزی به نام «واقعیت» وجود ندارد که ذهن در صدد شناخت آن باشد. اساسا در پست‏مدرنیسم حقیقت، حقیقت ندارد. این موضوع معرفت‏شناختی از آن روست که در معرفت‏شناسی پست‏مدرنیستی استقلال سوژه ویژه آنچنان که در مدرنیسم بر آن تأکید می‏شود از بین می‏رود. در معرفت‏شناسی مدرنیستی سوژه یا محقق برای رسیدن به حقیقت باید از موضوع تحقیق خود یعنی ابژه فاصله بگیرد و در فاصله ایجاد شده دست به شناخت بزند درحالی‏که در پست‏مدرنیسم نفس همین فاصله مورد انکار است. آدمی نمی‏تواند از متن، انسان، جامعه و طبیعت فاصله بگیرد تا آنها را بشناسد. زمانی که ما جزء آنها هستیم فاصله‏گیری ما امکان‏پذیر نیست.
با این اوصافی که از پست‏مدرنیسم گفته شد، چگونه می‏توان بین پست‏مدرنیسم و اسلام رابطه و نسبتی برقرار کرد؟ با وجود برخی اشتراک‏ها میان اندیشه‏های اسلامی و تفکرات پست‏مدرنیسم همچون تأکید بر محدودیت فهم انسانی و تأکید بر مفاهیمی چون احساس و گرایش‏ها و امور قلبی و نیز گذشته از توافق‏هایی که بر سر نقد مدرنیسم وجود دارد نباید از نظر دورداشت که عناصری چون نسبی‏گرایی افراطی و تکثرگرایی رادیکال و نیز قدرت‏زدایی و مرجعیت‏گریزی و... نمی‏تواند با دینی همچون اسلام که مدعی داشتن حقیقت است و نسخه نجات بشریت را در خود نهفته دارد سازگار باشد. همچنین در تفکر پست‏مدرنیستی مفاهیمی چون حقیقت، عقلانیت، عدالت، هنجارها و ارزش‏ها همگی در هاله‏ای از نسبیت فرو خواهند رفت و در تأثر از گفتمان‏های منطقه‏ای و اعتباری خواهند بود و به هیچ چیزی جز ورای گفتمان‏ها دلالت نخواهند کرد. اگر نیک نگریسته شود معلوم می‏گردد که مضرات ناهماهنگی‏ها و ناسازگاری‏های پست‏مدرنیسم با اسلام بسیار بیشتر از فواید، هماهنگی‏ها و سازگاری‏های آن است. مؤلفه‏های پست‏مدرنیسم بر فرض که محقق گردند دیگر چیزی به نام حقیقت باقی نمی‏ماند که بخواهیم برای آن بیندیشیم و زندگی کنیم. زمانی که هیچ حقیقت جهان‏شمولی را قبول نداریم حال این حقیقت هرچه که می‏خواهد باشد و در هر لباسی که می‏خواهد متبلور شود دیگر چه جای مبارزه و تلاش برای رسیدن به کنه وجود و حقیقت باقی می‏ماند؟ یکی از موارد آشکاری که موضع پست‏مدرنیسم را با آموزه‏های اسلام در ناسازگاری قرار می‏دهد این است که با مواضع تکثر گرایانه و نسبی گرایانه‏ای که پست‏مدرنیسم دارد دیگر مجالی برای نقد و به چالش کشیدن هیچ پدیده و اندیشه‏ای باقی نمی‏ماند. زیرا ملاکی برای درستی و نادرستی وجود ندارد، در غالب تفکر پست‏مدرنیستی چیزی به نام معروف و منکر باقی نمی‏ماند که بتوان بر آن امر یا از آن نهی کرد درحالی‏که یکی از ویژگی‏های مسلمانان از نظر قرآنی، امر به معروف و نهی از منکر است.
به هر حال در وضعیت کلی و از منظر جامعه‏شناختی از آنجایی که تفکر پست‏مدرن مجال ظهور و بروز دین را در حوزه اجتماعی فراهم می‏کند نباید ما را از این نکته مهم غافل کند که چنین ظهوری در چنین رویکردی منفعلانه خواهد بود. در تفکر پست‏مدرنیستی «دین هست چون که هست» و هیچ دلیل دیگری برای بودن دین وجود ندارد. و دین باید به همین «بودگی» خودش قناعت کند و از ادعای جهان‏شمول بودن خود دست بردارد. و این مصداق «یک منفعت و صد ضرر» است.

تبلیغات