آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

کیهان، ش 18269، 11/4/84
بعد از جنگ جهانی دوم و جنگ سرد، گروهی از دولت‏مردان، نویسندگان و کارشناسان امور بین‏الملل و سیاست‏های جهانی، موضوع جامعه مدنی جهانی را مطرح کردند، که در آن مردم مستقیما و در سازمان‏های غیر دولتی ملی و منطقه‏ای و بین‏المللی به‏طور مشترک در امور سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و محیط زیست مشارکت دارند. و هدف آن، بسیج سازمان‏ها و گروه‏های غیر دولتی در مقابله با تصمیم‏گیرهای بین‏المللی دولتی و اظهار نفوذ در امور سیاسی و اقتصادی و اجتماعی جهان امروز می‏باشد.
دکتر مولانا در ادامه به فرآیند جهانی‏سازی در جامعه مدنی پرداخته و می‏گوید: در جهان امروز دیگر نمی‏توان تلقی کلاسیک از روابط بین‏المللی در نظر گرفت. پیدایش شاخص‏های غیر دولتی، افزایش مراودات فردی و اقتصادی در سطح جهانی، به همراه تغییرات به عمل آمده در ماهیت دیپلماسی و تبلیغ، تماما بیان‏کننده وسعت بوجود آمده در معنای بین‏المللی و همچنین در روابط جوامع انسانی است. ابعاد ارتباطی و اجتماعی از نظر اقتصادی و سیاسی و فردی توسعه‏یافته و جنبش‏های جدید فرادولتی و مادون دولتی را در سطح جهانی، فراهم آورده است این حرکت به سمت حاکمیت مادون دولتی را می‏توان مشخصا در گسترش واحدهای تجارت جهانی مشاهده کرد. در مرتبه فرادولتی هم سازمان‏های فراگیر مثل سازمان ملل و هم سازمان‏های غیر دولتی از قبیل گروه‏های حقوق بشر و محیط زیست، با ملت‏ها به صورت جداگانه و در سطح دولتی ارتباط برقرار می‏کنند.
نویسنده به چالش‏های فراروی جهانی‏سازی اشاره و می‏نویسد. ناتوانی کشورهای به اصطلاح در حال توسعه یا ملت‏های کوچک در اثر گذاری بر روند پیشرفت‏های کنونی جهان در یک حد قابل اعتنا است.
علاوه بر آن ارتباطات بین‏المللی به ارتباطات جهانی تبدیل گردیده که خود معنای جدیدی از ارتباطات با جوامع است. از تعریف جهان‏شمول‏سازی به عنوان پدیده‏ای فاقد ایدئولوژی چنین برمی‏آید که آن را نیرویی بی‏سبب به حساب بیاوریم. انتساب صفت پیش‏بینی‏ناپذیری بدان، به این معنی است که جهان‏شمول‏سازی نه تنها فاقد بینش بوده بلکه خالی از ساختار نیز هست. آنتونی گیدنز معتقد است یکی از نتایج اولیه مدرن بودن همانا جهان‏شمول‏سازی است؛ جهان‏شمولی فرآیندی ناهموار است که هم پیوند می‏زند و هم متلاشی می‏سازد و اشکال جدیدی از وابستگی متقابل می‏آفریند که در آن، خبری از دیگران نیست. پس مدرن بودن نه تنها تسلط قطعی غرب بر زمان حاضر را تضمین می‏کند، بلکه به همین ترتیب بر آینده چنگ می‏اندازد. به عبارت دیگر جامعه مدنی حاصل از پدیده جهان‏شمول چیزی جز ادامه خط جامعه مدنی غرب در سطح ملی و کشورهای اروپا و آمریکا نیست. وی در ادامه مباحث خود تکوین جامعه مدنی در سطح جهانی را به چند علت قابل تأمل و تردید می‏داند: نخست اینکه مفهوم خود جامعه در غرب با ابعاد زبان، نژاد، قومیت و جغرافیا آمیخته است، دوم انگیزه‏ای معنوی و غیر مادی که بتواند این مجموعه جوامع را در سایه بستری عالی‏تر به همبستگی و ارتقا سوق دهد، در نظام کنونی جهانی قابل مشاهده نیست. پس به‏طور کلی می‏توان جهان‏شمول شدن را فرآیندی ساختارساز به شمار آورد که همسان و ناهمسان‏سازی را توأمان در بر می‏گیرد. فرآیندی که طی آن، عواملی فعال در توالی زمانی مختلف، متقابلاً به ربط و تغییر در ساختارهای حیات اجتماعی می‏پردازد. اینجاست که رفتارها و اهداف شرکت‏های فراملیتی به عنوان تسریع‏کنندگان اولیّه در روند جهان‏شمول شدن جامعه‏ها تحت نظام کنونی جهانی انجام وظیفه می‏کند. از طرف دیگر جامعه مدنی جهانی به معنای جامعه مدنی همگانی نیست؛ هر چند توزیع اطلاعات و کالاها به صورت جهانی در آمده، ولی شاخصه‏های هدایت کننده آن معدود است. جامعه مدنی جهانی پیشنهاد شده، یک جامعه مدنی مصرفی و دریافتی می‏شود و نه یک جامعه خلاق و محرک و مردم‏سالار.
نویسنده محترم در ادامه به دیگر ایرادات جهانی‏شدن اشاره می‏کند از جمله: در گذشته، روابط بین‏المللی به قدرت دولت، مردم و اقتصاد سیاسی به عنوان امور اساسی برای حرکت‏شناسی سیستم جهانی نگاه می‏کرد ولی امروزه، این جهت‏گیری به موازات ورود فرهنگی، قومیت و مذهب به صحنه دچار تغییری اساسی گشته است.
وی در رابطه با ارتباط گفت‏وگوی تمدن‏ها با جامعه مدنی می‏گوید: گرچه برخی روشن‏فکران و دولت‏مردان درباره این دو موضوع مشغولیت‏های فراوانی به وجود آورده مع ذلک این دو واژه کلی است و موجب سرگیجی بزرگی برای عامه مردم شده اما علل مطرح شدن این مباحث توسط سردمداران و رسانه‏ها عبارتند از: نخست پیروزی انقلاب اسلامی ایران و بوجود آمدن جنبش‏های مختلف مسلمانان در دنیاست که موجب علاقه و کنجکاوی سایرین گشته است. دوم، فروپاشی شوروی و نظام‏های کمونیستی در اروپای شرقی و شکست عناوین و سوژه‏هایی چون سوسیالیسم، کاپیتالیسم، پرولتاریا، دموکراسی، نوگرایی و... . سوم، زوال و پایان ایدئولوژی و مکتب به اصطلاح تجدد است و این خود سرخوردگی زیادی بین متفکران و اقتصاددانان نئوکلاسیک در غرب به وجود آورده است.
اما آمریکا در این دوران سه نوع سناریو یا مقوله ارائه کرد. نخست بر نهاد پایان تاریخ نویسندگانی مانند فرانسیس فوکومایا و تاریخ‏نویس و اقتصاددان این کشور به نام رابرت هیل تأکید کردند. دوم، بر نهاد آغاز اغتشاشات و هرج و مرج تکیه شود تا قدرت و اقتدار دولت کاهش پیدا کند. اما دیدگاه سوم همان ادعای ساموئل است که یکی از تئورسین‏های سرسخت دوره جنگ سرد می‏باشد که اندیشه تصادم و کشمکش تمدن‏ها را ارائه کرده این سه دیدگاه گوشه‏ای از جهان‏بینی امروز آمریکایی‏هاست. البته همه این نظریات مورد قبول تمام غرب و اروپا نیست. در اروپا نیز نظریات مختلفی وجود دارد و یکی از اینها کتابی است از ژان ماری درباره پایان دموکراسی، به عقیده او جهان‏شمولی و تحولات دهه اخیر، از قدرت دولت‏ها کاسته است و سیاست به یک نوع مدیریت سازمانی تبدیل شده است و تصمیم‏گیری به دست دلالان دیوان‏سالاری افتاده است. البته جناح محافظه‏کار اروپا این نظریه تصادم تمدن‏ها یا افول دموکراسی در غرب را رد می‏کند.
نویسنده محترم در ادامه درباره گفت‏وگوی تمدن‏ها می‏گوید: پرسش اصلی این است که در وضعیت هژمونی فرهنگی امروز جهان، آیا باب گفت‏وگو می‏تواند گشوده باشد؟ یکی از شرایط گفت‏وگو در هر چیزی طبیعی و همسان بودن محیط و حسن نیت و نیاز طرفین است. محیط زیست جهانی امروز بیشتر برای زورگویی آماده شده نه گفت‏وگو. اصطلاح گفت‏وگوی تمدن‏ها که از شرایط جامعه مدنی جهانی است یک نظریه کلی بوده که می‏بایست عملکرد و روش آن به خوبی تبیین و ترسیم شود، شکل‏گیری تمدن‏ها این‏گونه نیست که دولت‏ها، بنگاه‏ها و سازمان‏ها دور هم جمع شوند و صحبت و مذاکره کنند. تمدن وسیع‏تر از دیپلماسی، تجارت، آموزش و پرورش و حتی فرهنگ است.

تبلیغات