آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

به نظر آقای ماهرویان مشکل اصلی انسان شرقی به ویژه مردمان ایران زمین در این است که از سویی خود را علاقه‏مند به تجدد نشان می‏دهند و از دیگر سو به شدت وابسته به سنّت‏های فکری و تاریخی خود هستند. و این موجب شده است که در نسبت بین تجدد و مدرنیته و سنّت‏های فکری، دینی، تاریخی خود، نه سنّت خود را آن‏گونه که هست و نه تجدد را آن‏گونه که شایسته آن است، بشناسد. در حالی از تجدد حرف می‏زنیم که هیچ‏یک از مؤلفه‏های اصلی مدرنیته در سرزمین ما جامه تحقق بر تن نکرده است. نهایت اینکه تنها راه بیرون رفت از مشکلاتی که با آنها دست به گریبانیم این است که خرد مدرن و مدرنیته ایرانی را ایجاد کنیم و الا محکوم به فروپاشی خواهیم بود.

متن

شما مدعی هستید آشنایی مابا غرب در ما ایجاد بحران کرده، به اعتقاد شما ما در کسب شناخت از غرب تا چه حدی موفق بوده‏ایم؟
ما نه غرب را با دقت و تأمل شناختیم و نه ایران خودمان را. آن‏گاه که با گلوله‏های روسی مورد اصابت قرار گرفتیم به گونه‏ای با مدرنیته مواجه شدیم، سپس در این راستا اصلاحاتی به وسیله امیر کبیر صورت گرفت. امثال میرزا ملکم خان لیبرالیسم را در ایران ترویج کردند، سپس نگاه چپ، بعد از آن نگاه استالینی به جامعه عرضه شد و این خود نشان از این می‏داد که ما دچار بحران گشته‏ایم و نمی‏دانیم با مسائل پیش رو چگونه برخورد کنیم. ماشین را به عنوان محصول مدرنیته وارد کردیم درحالی‏که از تفکر تکنولوژیکی آن بی‏خبر ماندیم. تفکر تکنولوژیکی به خرد مدرن مربوط است که در چند قرن اخیر شکل گرفته است. و از آن اسطوره فردا باشد و تفکر علمی سامان یافته است. چون هنوز خرد مدرن در کشور ما شکل نگرفته است لذا علوم تجربی و انسانی هنوز هم به شکل وارداتی هستند، میرزا ملکم خان می‏خواهد هر چه را در تمدن غربی دیده در میان آداب و سنن خودمان بیابد. میرزای نائینی هم می‏خواهد تفکیک قوا را از میان ستون دینی خودمان در بیاورد و یا طبری مطالب مطرح شده به وسیله جان لاک را در آثار فارابی رویابی کند و دیگری از آثار مولوی مباحث هگلی استخراج کند. تمدن غربی مراحلی را طی کرده که ما این مراحل را طی نمی‏کنیم.
مرحله اول دین‏زدایی از عرصه حاکمیت است که با ظهور کسانی مانند ماکیاولی و مونتسکیو جامه تحقق به خود گرفت. نتیجه این تفکیک این شد که مردم در عین تدیّن داشتن و تحت تأثیر عناصر دینی قرار گرفتن، آن را با مسائل حقوقی و آزمایشگاهی خلط نمی‏کنند. و این تفکیک در کشور، صورت نگرفت و لذا همه مسائل با هم ادغام می‏شوند و این یعنی اینکه ما نه مدرنیته را و نه خودمان را خوب شناخته‏ایم.
شما خرد و تفرد را دو دستاورد تمدن غربی می‏دانید، تعاریف این دو و نسبت ما با آنها را بیان کنید؟
در دوره‏ای از تمدن غربی تفکر مستقل فلسفی متولد شد و این زمانی بود که فلسفه از زیر سلطه اسطوره و دین خارج شد و در نتیجه خرد اسطوره‏زدایی شد و مستقلاً قضایای این‏جهانی را تجزیه و تحلیل، مفهوم‏سازی و مقدارسازی کرد. این خردِ به استقلال رسیده و به خود متکی، همان خرد مدرن نامیده می‏شود و این البته در ایران مجال بروز نیافت همان‏گونه که در ایران تفکر مستقل فلسفی به وجود نیامد ما حتی مباحث افلاطون و ارسطو را هنوز می‏خواهیم از طریق شریعت توضیح دهیم. از سوی دیگر تفرد و فردیت‏گرایی نیز در ایران مجال ظهور نیافت و البته دلایلی هم می‏توان برای آن ذکر نمود از جمله زندگی مبتنی بر کشاورزی مردم ایران که محتاج همیاری و همکاری جمعی بود و از دیگر سو، تعدی و تعرض حاکمیت به مال و جان مردم مستلزم این بود که مردم بیشتر به فکر زندگی جمعی باشند تا به فردیت خود فکر کنند و البته در این اوضاع فردیت ظهور و بروز پیدا نمی‏کند. درحالی‏که در غرب به ویژه از قرن پانزدهم به بعد حوزه‏های خصوصی و عمومی از هم متمایز شد به نحوی که کسی جرأت نمی‏کند در حوزه خصوصی افراد دخالت نماید و ما اصلاً به چنین چیزی دست نیافته‏ایم، حوزه خصوصی را نمی‏شناسیم و به آن احترام نمی‏گذاریم.در غرب حتی نوع و چگونگی ارتباط آدمی با عالم قدس یک امر خصوصی تلقی می‏شود و کسی حق دخالت در این زمینه را ندارد و این حاصل پنج قرن مبارزه است.
به نظر آقای ماهرویان خردگرایی برای مغرب‏زمینیان منشأ رشدِ اندیشه و شخصیت انسانی آنان شد. و این به نوبه خود نتایج دیگری را در پی داشت از جمله نقد منصفانه خود. به نظر ایشان در فرهنگ مدرن ضمن اینکه جهان هستی تجزیه و تحلیل می‏شود، نویسنده به نقد خود نیز می‏پردازد. در غرب انواع نقد و بررسی حال و گذشته به وفور دیده می‏شود درحالی‏که چنین کاری در شرق کمتر به چشم می‏خورد و ما حاضر به نقد گذشته خود نیستیم.
آقای ماهرویان معتقدند روشنگری قرن هیجدهم از همه چیز اسطوره‏زدایی کرد. در نتیجه علوم از زیر سلطه کلیسا بیرون آمد. و حکومت دیگر موهبت الاهی تلقی نمی‏شود و سیاستمدار نماینده مردم تلقی می‏شود نه نماینده خدا. درحالی‏که ما در فلسفه سیاسی در همان سطح که حکومت را یک موهبت الاهی می‏دانست ماندیم و نتوانستیم با آن فلسفه گسست لازم را ایجاد کنیم.
ایشان معتقدند برای نهادینه کردن فرهنگ دموکراتیک باید فرهنگ استبدادی نقد شود، گذشته نقد شود و بین گذشته و امروز فاصله ایجاد گردد.
به نظر ایشان هر چند ممکن است در مغرب زمین مذهب نیز حضور داشته باشد اما تفکیکی که بین مسائل مذهبی و سیاسی و اجتماعی روی داده همچنان مراعات می‏شود. با توجه به همین تفکیک حوزه دین و سیاست است که در مغرب زمین پیروان ادیان دیگر براحتی می‏توانند مجوز ساختن مراکز دینی و عبادی دریافت نمایند. درحالی‏که اگر حاکمیت نگاه دینی داشت پیروان ادیان دیگر نمی‏توانستند از چنین آزادی‏هایی بهره‏مند گردند.
آقای ماهرویان علت اینکه همچنان مسائل مطرح شده در جامعه معاصر ما، تازگی خود را حفظ کرده‏اند، این می‏داند که ما هنوز با آثار تاریخی خود فاصله نگرفته‏ایم و دلبستگی‏های خود را به آن از دست نداده‏ایم و آن آثار در لحظات فهم ما حضور دارند به گونه‏ای که از دیدن آنها قلبمان به تپش می‏افتد. و این نشان می‏دهد که ما هنوز آنها را متعلق به گذشته نمی‏دانیم. چرا که وقتی آثار متعلق به گذشته خواهد بود که بتوان از آنها فاصله گرفت، و قدرت نقد آنها را پیدا نمود در عین حال که به آنها افتخار نیز کرد. وقتی شما نتوانید آثار تاریخی را نقد کنید و تجزیه و تحلیل انتقادی از آنها به عمل آورید. معنایش این است که هنوز آنها را نشناخته‏اید. و نهایتا اینکه ایشان راه برون رفتن از مشکلات فعلی جامعه را ایجاد خردِ مدرن و رسیدن به مدرنیته ایرانی می‏داند که در غیر این صورت محکوم به فروپاشی خواهیم بود.
اشاره
در اینکه انسان شرقی از جمله مردمان ایران زمین بایستی برای حل مشکلات فکری، سیاسی، علمی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود راه‏حل‏های معقول و منطقی بیابند و کم کم آنها را حل نمایند و گره از کار خود بگشایند، هیچ تردیدی وجود ندارد اما تمام سخن در این است که آیا تنها راه رسیدن به این هدف ایجاد خرد مدرن و رسیدن به مدرنیته غربی است. آن خرد مدرن و مدرنیته‏ای که از آن سخن گفته می‏شود تماما آثار و نشانه‏ها و رنگ و بوی فرهنگ غربی را با خود دارد. و درست است که خرد مدرن غربی توانسته است طبیعت را زیر پای آدمی آرام نماید و آن را همچون موم در دستان انسان مدرن نرم گردانیده است و بدین‏سان انبوهی از مشکلات و مسائل مهم حیات مادی و علمی آن را حل نماید، اما آیا توانسته مسائل و مشکلات معنوی انسان را پاسخ گوید؟ آیا انسان غربی با تکیه بر خرد مدرن توانسته است انسان را که در حال فرو رفتن در منجلاب فساد و تباهی است و در آن دست و پا می‏زند به ساحل نجات برساند؟ بحران معنویتی که امروزه انسان مدرن غربی با آن دست به گریبان است میوه همان خرد مدرنی است که خود را از عالم قدس آزاد نموده و خویش را به جای آن نشانده است. آیا می‏توان با همان خرد مدرن گره از کار فروبسته و درهم تنیده بحران معنویت گشود.
علاوه بر آن، سؤال اساسی این است که چرا باید آدمی را برای ایجاد خرد مدرن فراخواند درحالی‏که از نگاه دقیق فلسفی پایه‏های نظری چنین امری سخت متزلزل نشان می‏دهد. چرا باید عقل و خرد آدمی را به گونه‏ای متصل و خودبنیاد دید که به کلی از عالم اله بریده و به محور و بنیاد و اساس هستی تبدیل گردد. با چه برهان و استدلالی از همان خرد مدرن می‏توان اعتبار آن را به اثبات رساند. با توجه به آنچه به اختصار گفته شد، بایستی فضای مناسب و قابل قبول برای حرکت و فعالیت خرد آدمی ایجاد شود و حق خرد انسان به آن بازگردانده شود. و نباید آن را زیر چرخ‏های تعبد و تقلید و توقف در گذشته خُرد نمود اما این همه بدین معنا نیست که عقل و خرد انسانی را به بنیاد و اساس هستی تبدیل کنیم و هر چه را که با معیارهای آن درست در نیاید به حاشیه برانیم و شلاق بی‏مهری را بر صورت آن فرو آوریم. راه‏حل درست مسئله را در این است که ضمن احترام عمیق قائل شدن به حوزه عقل و تجزیه و تحلیل عقلانی در مسائل بشری و علمی، برای رسیدن به نتایج و ثمرات جدید در حوزه‏های معرفت بشری و دینی، نباید رابطه خرد آدمی از عالم قدس و بنیاد هستی یعنی خداوند متعال گسسته گردد چرا که برای هدایت انسان به قله‏های کمال، سعادت و معنویت حقیقی خرد مرتبط با عالم قدس کارساز و چاره‏ساز است. در غیر این صورت آینده آدمی از حیث معنویت و کمال و سعادت حقیقی بیش از پیش در هاله‏ای از ابهام و سرگشتگی فرو خواهد رفت. و صد البته که اهمیت این مسئله اگر بیش از اهمیت و ضرورت پیشرفت و ترقی در ابعاد مادی و علمی انسان نباشد، قطعا کمتر نیست.

تبلیغات