آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

در این میز گرد ابتدا آقای ملکیان مشکلات و موانع نظری سنجه‏های دین‏داری را در چهار دسته برمی‏شمرند. به نظر ایشان در چهار مبحث تعریف دین، انواع و اقسام دین، انواع و اقسام دین‏داری و نیز ملاک دین‏داری و معیار تشخیص آن مشکل وجود دارد و به همین دلیل باید تعریف خود را از دین و دین‏داری ارائه کرد. اما آقای شجاعی زند معتقد است که می‏توان از مشکلات دسته اول و دوم صرف‏نظر کرد و به مسئله سوم و چهارم پرداخت، به نظر ایشان می‏توان از طریق هستی‏شناسی و انسان‏شناسی ادیان به مؤلفه‏های دین‏داری دست یافت، هرچند دریافت برخی مؤلفه‏ها به دلیل درونی بودن بسیار دشوار است.

متن

مصطفی ملکیان: به نظر می‏رسد که موانع و مشکلات نظری و مفهومی در مبحث سنجه‏های دین‏داری به چهار دسته قابل تقسیم هستند: نخست تعریف دین، دوم انواع دین، سوم اقسام دین‏داری و چهارم ملاک و معیار تشخیص دین‏داری. در این‏باره اگر از اصطلاحات دکارتی استفاده کنیم و بگوییم در هر بحثی باید آن بحث «وضوح» و «تمایز» پیدا کند، آن وقت باید گفت که در وضوح و تمایز مفهوم دین، مشکل داریم. به تعبیر دیگر، ما در تعریف دین یک بخش سلبی و یک بخش ایجابی داریم؛ سلبی با بخش تمایز و ایجابی با بخش وضوح مفهوم دین، ارتباط پیدا می‏کند.
چند پدیده در بخش سلبی، با مفهوم دین خلط می‏شود: معنویت، اخلاقی زیستن، عرفانی‏نگری، تعبد، ایمان، خرافه‏پرستی، بت‏پرستی و خشکه‏مقدسی. در وجه ایجابی نیز که به وضوح خود دین مربوط است، مشکلات عدیده‏ای وجود دارد، این مشکلات در چهار دسته تقسیم‏بندی می‏شود: نخست آنکه برخی تعاریف ارائه شده از دین، «جامع افراد» نیستند، یعنی شامل همه ادیان نمی‏شوند. دوم اینکه گاهی هم «مانع اغیار» نیستند؛ یعنی شامل همه دین‏ها می‏شوند، ولی چیزهای دیگری را هم در برمی‏گیرند.
مشکل سوم این است که گاهی تعاریف دین، بیش از حد بدبینانه هستند. مثلاً گفته می‏شود که دین افیون توده هاست. چهارمین مشکل هم به تعاریف خوش‏بینانه از دین برمی‏گردد. مثلاً دین را به عنوان اخلاق تعالی یافته یا بهترین و زیباترین کاری که با تنهایی خود می‏توان انجام داد، تعریف می‏کنند.
نگاه نخستین و خام به مسئله این است که ادیان جهان را گردآوری کنیم و ببینم در میان این ادیان، چند مؤلفه مشترک وجود دارد. سپس آن مؤلفه‏ها را در تعریف دین بگنجانیم. اما این روش، با اینکه به نظر ساده و واقع‏بینانه می‏آید، خیلی مشکل است.
بسیاری از روان‏شناسان و جامعه‏شناسان دین گفته‏اند که باید از تعریف ارسطویی و جان‏لاکی از دین دست برداریم و به تعریف «شباهت‏های خانوادگی» ویتگنشتاین بپردازیم. اما ویتگنشتاین هم در تعریف دین، مشکلات ارسطو و جان‏لاک را دارد.
اکنون فرض کنیم که تعریفی از دین داریم. اما ادیان در درون خود انواع و اقسامی دارند و نمی‏توانیم همه آنها را از یک سنخ بدانیم. اگر از این مباحث پیچیده نظری بگذریم، می‏توانیم چند ساحت را در درون خودمان تشخیص دهیم؛ ساحت باورها، عقاید و دانش، ساحت احساسات، عواطف، لذات و آلام، ساحت و خواسته‏ها.
ساحت چهارمی هم وجود دارد که ساحت عمل است؛ یعنی ساحتی که در آن، دست به عمل می‏زنیم. این ساحت در درون خود به دو گونه تقسیم می‏شود: عمل بیرونی و عمل درونی.
اعمال یا کنش‏های بیرونی که برای ناظر، قابل رؤیت هستند، خود به دو قسم تقسیم می‏شوند: فردی و جمعی. عمل بیرونی فردی، عملی است که در تنهایی هم قابل انجام است. مثل خوردن ولی عمل بیرونی جمعی، عملی است که برای انجامش لااقل باید یک نفر دیگر هم حاضر باشد. مثل راست گفتن یا همکاری کردن.
اعمال بیرونی جمعی خود به دو بخش بسیط و مرکب تقسیم می‏شوند. اعمال بیرونی جمعی بسیط را می‏توان به یک نفر نسبت داد، ولو اینکه هیچ‏کس دیگری این کار را انجام ندهد. مثل سخن گفتن من در این جمع. حالا سخن گفتن را با شرکت در تظاهرات مقایسه کنید؛ اگر هیچ کس دیگری سخن نگوید، من می‏توانم سخن بگویم، اما اگر کسی در تظاهرات نباشد، من نمی‏توانم بگویم که در تظاهرات شرکت کرده‏ام.
بر اساس این تقسیم‏بندی، ادیان نیز خود دارای انواعی هستند. یعنی بسته به اینکه به کدام یک از این ساحت‏ها بیشتر یا کمتر بپردازند، متنوع می‏شوند، نه فقط متکثر.
«چارلز موریس» که یکی از بزرگ‏ترین روان‏شناسان و جامعه‏شناسان دین است، در کتاب بسیار معروف «راه‏های زندگی» می‏گوید که می‏توان ادیان جهان را به چند دسته تقسیم کرد. ادیانی که در آنها عمل درونی، ارزش بسیار بالایی دارد و احساسات و عواطف، ارزش بسیار پایین. مثال مهم این نوع ادیان، دین بودا است. ادیانی که در آنها احساسات و عواطف، ارزش بسیار بالایی دارند و عمل بیرونی، ارزش بسیار کمی دارد که از جمله آنها باید ادیان دیونوسوسی را نام برد.
ادیانی که عمل بیرونی ارزش بسیار بالایی دارد و عمل درونی، ارزش بسیار پایین. بیشتر ادیان غرب، از این نوع هستند. اما ادیانی هستند که عمل درونی در آنها ارزش بالایی دارد، ولی عمل بیرونی ارزش پایین دارد. و متقابلاً ادیانی که احساسات و عواطف، ارزش بالایی در آنها دارد و عمل بیرونی، ارزشی پایین. همچنین ادیانی هستند که عمل درونی و بیرونی احساسات و عواطف را متعادل کرده‏اند. در نگاه دقیقتر از این تعریف دیده می‏شود که ساحت باورها، اصلاً محل بحث نیست؛ چرا که موریس می‏گوید باور در ادیان، نقشی بازی نمی‏کند.
دین و دین‏داری با یکدیگر فرق می‏کند. چون سنخ روان‏شناسی انسان‏هایی که متدین به ادیان جهان می‏شوند، با همدیگر فرق می‏کند. به همین خاطر، دین‏داری آنها هم متفاوت می‏شود.
تیپولوژی خانم «مری میدا» برای من از دیگر تیپولوژی‏ها جذاب‏تر است. خانم مری میدا معتقد است که سنخ‏های کنشگر و فعال که برون‏گرا هم هستند، وقتی به دین روی می‏آورند، در آن دین، انقلابی می‏شوند. یعنی می‏خواهند با دین، نظم جهانی را تغییر دهند و طرح نو در عالم دراندازند. اما به نظر او کسانی که کنش‏پذیرند ولی برون‏گرا هستند، اهل عبادت و مراقبه و راز و نیازند. آنها همیشه در خلوت دوست هستند و سعی می‏کنند به خودشان بپردازند. افراد کنشگر اما درون‏گرا، نیز معمولاً اهل ریاضت و تقویت اراده هستند تا بتوانند از این راه‏ها به نوعی شهود برسند و به باطن جهان راه یابند.
اما فقط از حیث تیپولوژی نیست که دین‏داری‏های متفاوتی وجود دارد، بلکه از این حیث هم تلقی‏ها متفاوت می‏شود که آیا دین‏داری مفهومی روان‏شناختی است یا مفهومی جامعه‏شناختی؟ به عبارتی دیگر، آیا دین امری است مربوط به نهادها یا مربوط به افراد؟
«والتر گلاک» می‏گوید که دین بعضی‏ها شخصی است و دین برخی دیگر موروثی. این تفکیک، همان تفکیک بین دین فردی و دین جمعی است. «ناک» هم بین کسانی که به دین آبا و اجدادی خود می چسبند و آنها که از دینی کنده می‏شوند، تفکیک قائل می‏شد.
«مازلو» تفکیک دیگری می‏کرد. به نظری او دین روحانیون یک دین است و دین عارفان و پیامبران، دینی دیگر؛ یعنی دین روحانیون، دینی اجتماعی است، ولی دین عارفان و پیامبران و آنها که تجارب اوج دارند، دینی کاملاً شخصی است.
تفکیک «دیویس» بر اساس آنهایی است که دین را رعایت می‏کنند و آنهایی که متدین هستند. «فروید» نیز بین دین اقتدار گرایانه و دین انسان گرایانه تفکیک قائل می‏شد. به اعتقاد او افرادی که دین اقتدار گرایانه دارند، از بیرون به آنها دستور داده می شود، اما آنها که دین انسان گرایانه دارند، به ندای درون خود گوش می‏دهند.
«ویلیام جیمز» هم معتقد است که باید بین آنها که تجربه شخصی از دین دارند و آنها که تابع بیرونی از دین هستند، تفکیک قائل شویم.
آیا دین، «انجام» کارهایی است یا «کوشش» برای انجای آن کارها؟ برای مثال، در مقایسه فردی که از کودکی راست گوست، با کسی که مداوم با خودش کلنجار می‏رود تا راست گو باشد، کدام اخلاقی‏ترند؟
نکته دیگر این است که آیا باید به دین‏داری سلبی توجه کرد یا به دین‏داری ایجابی؟ کسی که از ابتدا تا آخر عمر معتقد به وجود خدا بوده و در این راه هیچ تلاشی هم نکرده، با کسی که معتقد بوده خدا وجود ندارد ولی دائما کتاب می‏خوانده تا شاید دلیلی برای وجود خدا پیدا کند، یکسان است؟
آیا ملاک دین‏داری، ابژکتیو یا سوبژکتیو است، و یا هر دو؟ آیا دین‏داری را باید از خود فرد پرسید یا از عملکرد او فهمید؟ آیا دین‏داری مثل گرسنگی است؟ یعنی باید از خود فرد پرسید که گرسنه است یا نه؟
در سنجه‏های دین‏داری، پرسش‏نامه‏ها چگونه تنظیم می‏شوند؟ آیا می‏پرسند که تو به اعتقاد خودت دین‏دار هستی یا اینکه به شیوه دیگری دین‏داری فرد را می‏سنجید؟
چون در چهار مبحث تعریف دین، انواع و اقسام دین، انواع و اقسام دین‏داری و ملاک و معیار تشخیص دین‏داری، قول فصلی وجود ندارد، تنها راه این است که در سنجه‏های دین‏داری، تعریف خودتان از دین و انواع و اقسام دین و دین‏داری را ارائه کنید. همچنین بگویید که ملاک‏هایتان ابژکتیو است یا سوبژکتیو. در این صورت است که می‏توانید تحقیقات‏تان را به پیش ببرید. هیچ سنجه‏ای برای دین‏داری وجود ندارد که بتواند همه دین‏ها و انواع دین‏داری‏ها را پوشش بدهد.
دکتر شجاعی زند: تلقی من این است که اگر نتوانیم از آن معضلات چهارگانه، معضل تعریف دین و انواع و اقسام آن را حل کنیم، مانعی برای ادامه راه از معضل سوم و چهارم وجود ندارد. یعنی می‏توانیم از معضل سوم و چهارم شروع کنیم و تلاشی برای ساخت سنجه‏های دین‏داری داشته باشیم.
برای سنجه‏های دین‏داری، احتیاج به تشخیص مؤلفه‏های دین‏داری داریم. این مؤلفه‏ها تحت تأثیر دو عامل هستند که هر دو درون‏دینی به شمار می‏روند، اول هستی‏شناسی ادیان که در دین‏های مختلف، متفاوت است و دوم قلمرو و ساخت ادیان. با چنین اصلی، باید به خود دین رجوع کنیم و به الگوهایی در درون آن برسیم و آنها را ارائه کنیم.
اگر بتوان عاملی را که تحت تأثیر پروسه تاریخی دین‏داری وجود دارد، جدا کرد و به اصل آن دین رجوع کرد، یک گام بسیار ضروری و مهم برای ساخت سنجه در یک دین خاص، برداشته شده است. مشکلاتی هم در این عرصه وجود دارد، از جمله دست‏یابی به یک استنتاج متقن در تعریف دین‏داری. البته شاید بتوان به چند مؤلفه در آیین اسلام رسید، اما در این صورت هم تعیین وزن هر یک از مؤلفه‏ها، یکی از دشواری‏ها و مشکلات جدی کار است. مشکلات دیگر مربوط به واقعیت است؛ برخی از مؤلفه‏های دین‏داری، مانند اخلاق و ایمان، بسیار دیریاب و پنهان هستند. برخی دیگر هم مؤلفه نیستند، بلکه نشانه‏های دین‏داری هستند.
اشاره
1. اشکالات آقای ملکیان با توجه به عنوان «سلسله نشست‏های تخصصی سنجه‏های دین‏داری» تا حدودی وارد است؛ زیرا عنوان عام دین‏داری ایجاب می‏کند که تعریف‏های ما از دین، انواع دین و اقسام دین‏داری، تعریف‏های برون‏دینی و جامع میان ادیان باشد و چنین کاری با دشواری‏ها و اشکالاتی که ایشان ذکر کرده‏اند مواجه می‏شود. اگر عنوان نشست‏ها و هدف کار دقیق‏تر و جزئی‏تر می‏شد، این اشکالات کمتر پدید می‏آمد. مثلاً اگر به جای دین‏داری از مفهوم «مسلمانی» استفاده می‏شد، وضع به کلی تفاوت می‏کرد. اما با توجه به هدف برگزار کنندگان نشست‏ها می‏توان فهمید که مقصود از دین‏داری، همان مسلمانی است؛ زیرا این نشست‏ها به منزله مقدمه یک طرح ملی برای سنجش میزان دین‏داری مردم مسلمان ایران است، نه طرحی جهانی برای سنجش دین‏داری همه ملل و نحل. حتی در این صورت نیز می‏توان گفت که چنین سنجشی باید بر اساس هر دینی متفاوت از سایر ادیان باشد؛ زیرا ملاک و معیار دین‏داری افراد وابسته به نوع برداشتی است که از دین خود و ملاک‏ها و معیارهای دین خود دارند و نمی‏توان با معیارهای مسلمانی، به سنجش میزان دین‏داری یهودیان نشست یا با معیارهای بودایی‏گری به سنجش دین‏داری مسیحیان دست زد. رسیدن به معیارهایی واحد نیز نه ممکن است (چنان‏که آقای ملکیان اشاره کرده‏اند) و نه مطلوب (به دلیلی که گفته شد).
2. بر اساس آنچه ذکر شد، تمام گفته‏های جناب آقای ملکیان خارج از موضوع می‏شود. البته ایشان با توجه به عنوان عام سلسله نشست‏ها بحث کرده‏اند. اما جا داشت با توجه به هدف این سلسله نشست‏ها، بر معیارهای مسلمانی متمرکز می‏شدند. در این صورت نه مشکلات تعریف دینی در اینجا پدید می‏آید، نه مشکلات انواع دین؛ زیرا با یک دین روبه رو هستیم و می‏توان آن را نیز با اتکا به متون همان دین تعریف کرد. در این صورت فهم دین‏داری و انواع و مراتب آن نیز به مراتب آسان‏تر می‏شود. برای به دست آوردن سنجه‏های دین‏داری با اتکا به یک دین خاص ابتدا باید معیارها و ملاک‏های دین‏داری را برای سطوح و مراتب مختلف، از همان دین و به شکل درون دینی اخذ کرد، سپس بر اساس این ملاک‏ها و معیارها و برای تشخیص میزان تحقق آنها در پیروان آن دین سنجه‏هایی برساخت. شاید آنچه جناب شجاعی زند گفته‏اند نیز ناظر به همین موضوع باشد، گو اینکه در کلام ایشان تصریحی به آن نشده است. آقای شجاعی زند سؤال اول را چندان مهم ندانسته‏اند و به سؤالات سوم و چهارم پرداخته‏اند. اگر دامنه بحث به یک دین محدود شود، این کار درست است، اما اگر این کار صورت نپذیرد و قرار باشد سنجه‏هایی برای مطلق دین‏داری، با هر نوع دین و مسلکی، ساخته شود، اشکالات آقای ملکیان وارد است و نمی‏توان بدون تعریف دین و بدون تعیین انواع دین وارد بحث دین‏داری و ملاک‏های آن شد.
3. بحثی که آقای ملکیان درباره ساحت‏های وجودی انسان کرده‏اند، بحثی مفید است که در فهم ملاک‏های دین‏داری باید مورد توجه قرار گیرند. به جای بحث از تنوع ادیان باید از تنوع ساحت‏های وجودی انسان بحث کرد و تلاش کرد که ملاک دین‏داری را با توجه به ساحت‏های چهارگانه یاد شده، کشف و ارائه کرد. برای ما مهم نیست که ادیان دیگر جهان نسبت به کدام یک از ساحت‏های چهارگانه توجه بیشتری می‏دارند، بلکه مهم این است که بدانیم نظر اسلام درباره هر یک از آن ساحت‏ها چیست و آیا یکی را بر دیگری ترجیح می‏دهد، اگر آری، تا چه حد؟.
4. از سوی دیگر به دلیل اختلاف انسان‏ها در ابعاد روانی و اجتماعی و تنوع رویکرد آنها به دین، لازم است در سنجش دین‏داری آنها و نیز در خود سنجه‏های دین‏داری به این موضوع نیز توجه شود؛ زیرا برای فهم دین‏داری آدمیان نمی‏توان اختلاف ظرفیت‏ها و گرایش‏ها و تمایلات آنان را به کلی نادیده گرفت و صرفا با معیارهایی اخذ شده از دین به داوری کلی درباره آنها نشست. باید در این داوری به این اختلاف‏ها نیز توجه کرد و به موضوع تیپولوژی آدمیان نیز بها داد. بنابراین، آنچه جناب ملکیان به نقل از خانم مری میدا در باب تیپولوژی آدم‏ها آورده‏اند می‏تواند در این راستا کارساز باشد، با اینکه شاید تیپولوژی کامل و جامعی نباشد. اگر بتوان با ضرب کردن ملاک‏ها در تیپ‏ها و سنخ‏های متفاوت آدمیان، به سنجه‏های متفاوتی دست پیدا کرد، به نظر می‏رسد که به واقعیت نزدیک‏تر گشته، داوری درست‏تری از آن خواهد شد.
5 . تکلیف فردی بودن یا اجتماعی بودن دین‏داری را خود دین می‏تواند روشن کند و نباید آن را به نظر سنجش‏گر یا دیگران واگذار نمود. بنابراین، اینکه به گفته «ناک» برخی به دین آبا و اجدادی خود می‏چسبند و برخی از آن کنده می‏شوند، تأثیری در این بحث ندارد و تنها وجه تیپولوژیک آن می‏تواند مؤثر باشد، که آن هم در بند قبلی گذشت. بنابراین، آنچه آقای ملکیان اضافه می‏کند و به عنوان محور جدیدی غیر از بحث تیپولوژی پیش می‏کشد، چندان وجهی ندارد.
6. آقای ملکیان به تفکیک مازاد میان دین روحانیون دین عارفان و دین پیامبران اشاره می‏کند و آن را مؤثر در بحث می‏دانند. این نیز با توجه به اینکه قرار است تنها یک دین ملاک باشد و بر اساس آن و معیارهایی که از آن به دست می‏آید سنجه‏هایی برساخته شود، نمی‏تواند تأثیری در بحث داشته باشد. دین روحانیون و عارفان باید همان دین پیامبران، یا به تعبیر دقیق دین پیامبر همان دین باشد، و با معیارهای همان سازگار باشد و اگر به گونه‏ای دیگر است، از معیارهای دین‏داری انحراف پیدا کرده است، نه اینکه خودش بتواند معیاری مستقل ارائه دهد.
7. پاسخ پرسش‏های دیگر آقای ملکیان درباره «کوشش و عمل»، «دین‏داری سلبی یا ایجابی»، «ابژکتیو بودن یا سوبژکتیو بودن ملاک دین‏داری»، «انسان‏گرایانه یا اقتدار گرایانه بودن دین‏داری»، «تبعیت از تجربه شخصی یا از مفهوم بیرونی» و... تماما درون یک دین به دست می‏آیند و نباید آنها را به عقل بیرون دینی و نظریه‏های شخصی واگذار کرد، حال این شخص خود سنجه‏ساز باشد یا فیلسوفان و روان‏شناسانی مانند فروید، ویلیام جیمز و آقای ملکیان.
8 . خلاصه اینکه آنچه نیاز و در امکان ماست، آن است که بر اساس اسلام تعریفی از دین‏داری، یعنی از مسلمانی، و ملاک‏های آن ارائه داد، سپس بر اساس آن سنجه‏هایی متنوع ساخت تا با تیپ‏های روانی مختلف قابل تطبیق باشد، آن‏گاه به سنجش دین‏داری مسلمانان پرداخت. البته این کار نیز دشواری‏های فراوانی دارد که برخی از آنها را آقای شجاعی زند اشاره کرده‏اند.

تبلیغات