عدالت بدون آزادی عدالت راستین نیست
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
ذات دموکراسی، آزادی است و ذات سوسیالیسم، عدالت است. عدالت جنبه والاتر و ذاتی دارد و آزادی برای عدالت، جنبه آلی و ابزاری. ما آزادی را برای ارزش بالاتری میخواهیم، آزادی یک راه و ابزار است، اما نه یک ابزاری که نیاز موقتی باشد. انقلاب اسلامی مدعی این بود که میخواهد پارادوکس دو انقلاب فرانسه و انقلاب شوروی را حل کند و به سازشناپذیری و تناقض آزادی و عدالت خاتمه دهد. دموکراسی، رابطه حکومت کننده و حکومت شونده نیست، بلکه باید در همه مناسبات انسانی شاهد آن باشیم. متفکران مدرن جز یک نمله فردی هیچگاه خود را روشنفکر ضد دینی نمیدانستند. تمام تلاشهای آنها معطوف به این بود که آن چنان قرائتی از دین ارائه کنند که با فهم و درک انسان مدرن سازگاری داشته باشد».متن
دکتر «هاشم آقاجری» در سخنانی با عنوان روشنفکری دینی، سوسیالیسم و دموکراسی، گفت: ذات دموکراسی با آزادی است و ذات سوسیالیسم عدالت است. تاریخ چند ساله اخیر، ظاهرا به نسبت تناقضآمیز این دو حکم میکند. آزادی به معنایی که ما امروز میفهمیم عمر کوتاهی دارد، شاید به این علت است که عدالت جنبه والاتر و ذاتی دارد و آزادی برای عدالت جنبه آلی و ابزاری دارد.
وی افزود: ما آزادی را برای ارزش بالاتری میخواهیم، آزادی یک راه و ابزار است، اما نه یک ابزاری که نیاز موقتی باشد. آزادی ارزش ذاتی دارد اما هیچ ارزش ذاتیای نیست که بدون این ارزش ابزاری قابل تحقق باشد. رسیدن به عدالت بدون آزادی امکانپذیر نیست.
اگر عدالت را به معنای وجودی و هستیشناختی بفهمیم، بدون آزادی محقق نمیشود. وی ادامه داد: در سوسیالیسم روسی، شاهد نوعی عدالت بودیم. عدالت توزیعی در شوروی نظام سرمایهداری را از بین برد، سرمایهداری وجود نداشت، مالکیت ابزار توسعه سوسیالیستی شد. در آن سوسیالیسم شاهد نوعی عدالت بودیم، توزیع نسبتا برابر امکانات. اما این توزیع نسبتا برابر به چه قیمتی ایجاد شده بود؟ آیا به قیمت حفظ فضیلت و خودمختاری و اصالت و شخصیت انسان ایجاد شد؟ در این عدالت سوسیالیستی اخلاق، چه جایی داشت؟ در آن نوع عدالت و سوسیالیسم که انسان آزاد نیست، جایی برای رشد معنویت باقی نمیماند. واکنشهایی که ما در قرن 19 دیدیم این تلقی را به وجود آورد که، ما ناچاریم یا آزادی را بپذیریم و از عدالت صرف نظر کنیم و یا دموکراسی داشته باشیم و سوسیالیسم را نادیده بگیریم. روشنفکری دینی در ایران با توجه به این دو تجربه میخواست که از این تناقض گذر کند و به نظریهای برسد که در آن ناچار نباشیم عدالت را به خاطر آزادی رها کنیم. شعارهای انقلاب اسلامی این معنا را منعکس میکرد. عدالت در ضمن جمهوری اسلامی نهفته بود.
آقاجری به متون سیاسی ایران اشاره کرد و گفت: در بستر تاریخ اندیشه سلطنت الاهی ایرانی در چارچوب تفکر پاتریمونیالیسم ایرانی، شاه عادل کسی است که بکوشد هر طبقهای را در جایگاه خودش نگه دارد و اجازه ندهد که طبقات مختلف جامعه جای ضروری خود را ترک کنند. عدالت شرط لازم برای شاه بود اما عدالت در این چارچوب معنایی جز پاسداری از نظام طبقاتی نداشت، یعنی عدالت در آنجا این است که هر طبقهای در جای خودش باشد.
وی تصریح میکند که؛ دموکراسی رابطه حکومت کننده و حکومت شونده نیست، بلکه باید از همه مناسبات انسانی شاهد آن باشیم. معنای این دموکراسی، گفتوگو و بحث آزاد است و در این دموکراسی، ما شهروند آگاه، آزاد و فعال داریم.
وی اضافه میکند: جالب است عدهای که امروز حرف از عدالت میزنند در اولین سالهای بعد از انقلاب عدالتخواهان جامعه را متهم به کمونیسم میکردند و میگفتند که شما مجری کمونیسم هستید. جناح راست همین کسانی که امروز شعار عدالت میدهند و میخواهند در زیر ماسک عدالت با آزادی و دموکراسی ستیزه کنند فریاد وا اسلاما بلند میکردند. معمولاً تصور بر این است که مدرنیته با نوعی انقطاع از دین آغاز میشود، درحالیکه واقعیت تاریخی برخلاف این میگوید. متفکران مدرن جز یک نحله فردی هیچگاه مدعی روشنفکر ضددینی بودن، نبودند. تمام تلاشهای آنها معطوف به این بود که آن چنان قرائتی از دین ارائه کنند که با فهم و درک انسان مدرن سازگاری داشته باشد.
اشاره
در این نوشتار نکاتی قابل تأمل است که در ضمن اشاراتی بیان میشود.
1. یکی از مباحث مطرح در گفتار فوق، مسئله «عدالت» است. وی میگوید: «جالب است عدهای که امروز حرف از عدالت میزنند در اولین سالهای بعد از انقلاب عدالتخواهان جامعه را متهم به کمونیسم میکردند.
آنچه میتوان گفت این است که هیچ کس با عدالت، آزادیخواهی و احقاق حقوق مردم مخالف نیست. آنچه موجب اختلاف است تفسیرهای گوناگون و متضاد است که از این «عناوین کشدار» مثل «عدالت» صورت میپذیرد. زدودن برداشتهای جریانی و گروهی از این مفهوم ارزشمند، شرایط را برای خواست و مطالبه عمومی و همچنین نقد و انتقاد از عملکرد مسئولین بهطور صحیح فراهم میکند.
2. تناقضی میان گفتار سخنران محترم مشاهده میشود. از یک طرف آزادی را «ابزار و آلت» میداند؛ «آزادی برای عدالت، جنبه آلی و ابزاری دارد». و از طرف دیگر، معتقد است آزادی دارای «ارزش ذاتی» است؛ چون میگوید: «آزادی ارزش ذاتی دارد».
اگر از نظر گوینده محترم، آزادی دارای ارزش والا و مقدس و ذاتی است، بنابراین، هیچ چیز نباید آن را محدود سازد. لازمه سخن فوق، این خواهد بود که امور دیگر، مانند عدالت باید در راه آزادی فدا شده و یا لااقل محدود گردند، و در تعارض میان آن دو، باید آزادی را برگزید. اما چنانچه آزادی صرفا جنبه آلی و ابزاری داشته باشد، بنابراین، میتوان آن را تضییق کرد، و هنگام تعارض میان آزادی و عدالت، میشود از آزادی صرف نظر کرد.
گاه گفته میشود همانطور که «عدالت» از واژگان مقدس است، «آزادی» نیز جایگاه ویژهای دارد. آیا امکان ندارد با عمل کردن به آن، مانع از تحقق دیگری شویم؟ مثلاً آیا ممکن نیست با اجرای عدالت، آزادیهای فردی و اجتماعی محدود و به اصطلاح قربانی شود؟
پاسخ مثبت یا منفی به این پرسش، به تفسیر ما از آزادی و عدالت بستگی دارد. تفسیر مطلق از آزادی به ویژه تفسیر مدافعان آزادیِ منفی که بر آزادی عمل فرد بدون توجه به ارزشهای انسانی و منافع جامعه تکیه میکنند، با عدالت ناسازگار است و این طیف از افراد برای رفع تعارض، عدالت را قربانی میکنند.
ولی اگر دقیقتر بنگریم، درخواهیم یافت که آزادی حقیقی، مطلق نیست؛ بلکه به قرار داشتن قانون، ضرر نرسانیدن به دیگران و... مشروط است. به عبارتی روشنتر، آزادی حقیقی در گرو عدالت است و تا هنگامی مشروع و معتبر است که موجب ناعدالتی و ستم نشود.
3. عدالت، یکسانی انسانها، آری یانه؟!
از مباحث سخنران محترم این مطلب مستفاد است که عدالت به معنای «تساوی همه افراد جامعه و انسانها» است و معتقد است که نظام سوسیالیسم بر «عدالت» مبتنی بود؛ چون میگوید: «در آن سوسیالیسم شاهد نوعی عدالت بودیم». یا میگوید: «در سوسیالیسم روسی، شاهد نوعی عدالت بودیم».
در جای دیگر، عدالت به معنای «رعایت شایستگی افراد جامعه» را نفی میکند؛ چون میگوید: «در بستر تاریخ اندیشه سلطنت الاهی ایرانی در چارچوب تفکر پاتریمونیالیسم ایرانی، شاه عادل کسی است که بکوشد هر طبقهای را در جایگاه خودش نگه دارد و اجازه ندهد که طبقات مختلف جامعه جای ضروری خود را ترک کنند».
در مواردی از «عدالت اجتماعی» به «عدالت توزیعی» یاد میشود. گاه گفته میشود که «عدالت» به معنای «مساوات» است و یا لازمه «عدالت توزیعی» این است که همه به صورت تساوی از حقوق و مزایا بهرهمند گردند؛ درحالیکه عدالت به معنای مساوات نیست.
این سخن از دیر باز مطرح بوده است که قانون برای همه اعضای جامعه باید یکسان باشد و نباید هیچ تفاوت قانونی میان افراد به چشم بخورد. این سخن همواره محرومان را به سوی خود فرا میخوانده و دستاویز سیاستبازان بوده است. اما حقیقت آن است که میان «عدالت» و «مساوات» تفاوت است.
در دوران حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام ، گروهی نزد او رفتند و به وی گفتند: «چرا بیتالمال را در میان مردم یکسان پخش میکنی؟» استدلال این گروه آن بود که اگر امام علی علیهالسلام ، زورمندان و توانایان را بهرهای بیشتر ببخشد، آنها نیز پشتیبان و یار وی خواهند بود. امام در پاسخ آنان فرمود:
«أتأمرونی ان اَطلُبَ النصر بالجور؟؛(1) آیا از من میخواهید که با ستم به پیروزی دست یابم»؟!
برای دریافت مفهوم این پاسخ حضرت، باید دانست که در تفکر اسلامی، اموال بر چند دستهاند که از آن میان به سه دسته اشاره میکنیم: یک دسته از اموال را باید یکسان در میان همه تقسیم کرد. دسته دوم را باید به تفاوت میان افراد پخش کرد. دسته سوم از اموال بهطور ویژه و اختصاصی بین برخی تقسیم میشود.
مساوات در آنجا جریان دارد که همه افراد همدوش و همسان در انجام کاری ایفای وظیفه کرده باشند. مثلاً غنایم یک نبرد در میان همه مجاهدانی که یکسان رنج بردهاند، یکسان تقسیم میشود. اما اگر در این میان برخی رنج بیشتری برده باشند و سهم افزونتری از پیروزیها و مجاهدت از آن ایشان باشد، غنایم بیشتری دریافت میکنند. به
______________________________
1. نهجالبلاغه، خطبه 126، ص 56
______________________________
همین ترتیب، اگر گروهی از حضور در میدان نبرد شانه خالی کرده باشند، هرگز بهرهای از این دستاوردهای جنگی ندارد. میبینید که هر سه شکل تقسیم بهرهها و اموال در این مثال نمایان است، که عبارتند از: مساوات، تفاوت و اختصاص.
با این توضیح، روشن میشود که امام علی علیهالسلام بیت المال را از دسته اول اموال میشمرده و آن را از آن همه افراد جامعه میدانستهاند و ازاینرو، مساوات را در تقسیم آن مراعات میفرموده است. شعار پرهوادار «مساوات» تنها هنگامی با حق و عدالت برابر است که سخن از اموال دسته نخست در میان باشد. آری؛ همه در پیشگاه قانون عدل، برابر و مساویاند، اما قانونِ عدل برای همه یکسان نیست. با عقل و انصاف سازگار نیست که همه افراد، با استعدادها و بهرههای متفاوت جسمی و روانی و هوشی، دارای قانون یکسان باشند. نمیتوان پذیرفت که اعضای جامعه، با همه تفاوتهایی که در نوع مسئولیت و میزان رنج و تلاش دارند، یکسان پاداش یابند. ازاینرو، «مساوات» با «عدالت» برابر نیست و در جای آن نمینشیند.(1)
4. عدالت؛ حقیقتی راستین
لزوم آراستگی به عدالت برای تصدی امور حکومت از شروط بنیادی است که با خلل در آن، شروط دیگر مختل میشود؛ زیرا حیات همه امور به عدالت است، چنانکه به فرمایش حضرت امیر مؤمنان علیهالسلام ، عدالت زندگی است.(2)
در حکومت، کمترین بیعدالتی نیز ویرانگر است؛ بنابراین، وجود صفت عدالت در زمامداران، اهمیت بسیاری دارد. عدالت، اساس سلامت جامعه و نشاط مردمان، و عامل قوت سیاست و مشارکت همگان، و سبب توانمندی دین در راهبری، و گرایش مردمان به دینداری است. با عدالت، انگیزه خدمت به درستی فراهم میشود و رحمت، محبت و برکت جامعه را فرا میگیرد. تحقق عدالت جز با زمامدارانی عدالتپیشه ممکن نمیگردد، و امانت حکومت و مدیریت جز با عدالت ادا نمیشود. این معیار محکم، دارای آثار فراوان فردی و اجتماعی است که با استناد به سخنان گهربار حضرت امیر مؤمنان علیهالسلام به برخی از آنها اشاره میکنیم:
الف) آثار اقامه عدالت
1. موجب حفظ دین است: «دین و امانت خویش را با انصاف دادن درباره خود و عمل به عدالت در بین مردم و افراد تحت حکومتت پاسداری کن».(3)
2. موجب استمرار قدرت و نفوذ حکومت است: «به عدل عمل کن تا قدرت تو تداوم یابد».(4)
______________________________
1. ر. ک: آیة اللّه عبداللّه جوادی آملی، فلسفه حقوق بشر، قم، اسراء، 1375،، صص 218ـ 220
2. شرح غرر الحکم، ج 1، ص 64
3. همان، ص 180
4. همان، 60
______________________________
3. عامل پیروزی و عزت است: «پیروزی جوانمردان به عدل و نیکی است».(1)
4. حکومتپذیری مردم و پیروی از حاکم: «مردم گروهی بزرگ هستند که عدل، آنها را فرمانبردار میسازد».(2)
5. توسعه و رفاه: «به درستی که در عدل، توسعه و گشایش هست و کسی که عدل برای او موجب سختی و فشار باشد، ظلم برایش سختتر است».(3)
6. افزایش نعمتها: «بهوسیله عدل، برکتها دو چندان میشود».(4)
ب) آثار ظلم و ترک عدالت
1. سقوط و هلاکت: «هر حاکمی که در حوزه حکومتش ستم کند، دولتش از بین میرود».(5)
«هر که در دولت خود ستم کاری کند، مردم هلاکتش را آرزو کنند».(6)
2. خرابی و ویرانی: «مادام که سلطان ستم روا میدارد، سازندگی ایجاد نخواهد شد».(7)
«ستم، خرابکننده شهرها و خانهها است».(8)
3. تفرقه و نزاع: «ستمکاری، دوستی و برادری را از بین میبرد».(9)
«کار را به عدالت انجام ده و از ستم بپرهیز که ستم، رعیت را به آوارگی وادار میکند و بیدادگری شمشیر را در میان آورد».(10)
نویسنده محترم گفتهاند با تاریخ بر تناقض بین آزادی و عدالت حکم کرده است. درحالیکه مسلما در واقع چنین نبوده است. در تاریخ وجود داشته افرادی که آزادی و عدالت در حکومتشان تحقق یافته است. مانند حکومت نبیاکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم و حکومت حضرت علی علیهالسلام .
______________________________
1. همان، ج 2، ص 5.
2. بحارالانوار، ج 78، ص 83
3. نهجالبلاغه، خطبه 15
4. غرر الحکم، ج 2، ص 146
5. همان، ج 2، ص 706
6. همان، ج 2، ص 119
7. همان، ج 2، ص 35
8. همان، ج 1، ردیف 111
9. همان، ج 1، ردیف 612
10. نهجالبلاغه، حکمت 468
وی افزود: ما آزادی را برای ارزش بالاتری میخواهیم، آزادی یک راه و ابزار است، اما نه یک ابزاری که نیاز موقتی باشد. آزادی ارزش ذاتی دارد اما هیچ ارزش ذاتیای نیست که بدون این ارزش ابزاری قابل تحقق باشد. رسیدن به عدالت بدون آزادی امکانپذیر نیست.
اگر عدالت را به معنای وجودی و هستیشناختی بفهمیم، بدون آزادی محقق نمیشود. وی ادامه داد: در سوسیالیسم روسی، شاهد نوعی عدالت بودیم. عدالت توزیعی در شوروی نظام سرمایهداری را از بین برد، سرمایهداری وجود نداشت، مالکیت ابزار توسعه سوسیالیستی شد. در آن سوسیالیسم شاهد نوعی عدالت بودیم، توزیع نسبتا برابر امکانات. اما این توزیع نسبتا برابر به چه قیمتی ایجاد شده بود؟ آیا به قیمت حفظ فضیلت و خودمختاری و اصالت و شخصیت انسان ایجاد شد؟ در این عدالت سوسیالیستی اخلاق، چه جایی داشت؟ در آن نوع عدالت و سوسیالیسم که انسان آزاد نیست، جایی برای رشد معنویت باقی نمیماند. واکنشهایی که ما در قرن 19 دیدیم این تلقی را به وجود آورد که، ما ناچاریم یا آزادی را بپذیریم و از عدالت صرف نظر کنیم و یا دموکراسی داشته باشیم و سوسیالیسم را نادیده بگیریم. روشنفکری دینی در ایران با توجه به این دو تجربه میخواست که از این تناقض گذر کند و به نظریهای برسد که در آن ناچار نباشیم عدالت را به خاطر آزادی رها کنیم. شعارهای انقلاب اسلامی این معنا را منعکس میکرد. عدالت در ضمن جمهوری اسلامی نهفته بود.
آقاجری به متون سیاسی ایران اشاره کرد و گفت: در بستر تاریخ اندیشه سلطنت الاهی ایرانی در چارچوب تفکر پاتریمونیالیسم ایرانی، شاه عادل کسی است که بکوشد هر طبقهای را در جایگاه خودش نگه دارد و اجازه ندهد که طبقات مختلف جامعه جای ضروری خود را ترک کنند. عدالت شرط لازم برای شاه بود اما عدالت در این چارچوب معنایی جز پاسداری از نظام طبقاتی نداشت، یعنی عدالت در آنجا این است که هر طبقهای در جای خودش باشد.
وی تصریح میکند که؛ دموکراسی رابطه حکومت کننده و حکومت شونده نیست، بلکه باید از همه مناسبات انسانی شاهد آن باشیم. معنای این دموکراسی، گفتوگو و بحث آزاد است و در این دموکراسی، ما شهروند آگاه، آزاد و فعال داریم.
وی اضافه میکند: جالب است عدهای که امروز حرف از عدالت میزنند در اولین سالهای بعد از انقلاب عدالتخواهان جامعه را متهم به کمونیسم میکردند و میگفتند که شما مجری کمونیسم هستید. جناح راست همین کسانی که امروز شعار عدالت میدهند و میخواهند در زیر ماسک عدالت با آزادی و دموکراسی ستیزه کنند فریاد وا اسلاما بلند میکردند. معمولاً تصور بر این است که مدرنیته با نوعی انقطاع از دین آغاز میشود، درحالیکه واقعیت تاریخی برخلاف این میگوید. متفکران مدرن جز یک نحله فردی هیچگاه مدعی روشنفکر ضددینی بودن، نبودند. تمام تلاشهای آنها معطوف به این بود که آن چنان قرائتی از دین ارائه کنند که با فهم و درک انسان مدرن سازگاری داشته باشد.
اشاره
در این نوشتار نکاتی قابل تأمل است که در ضمن اشاراتی بیان میشود.
1. یکی از مباحث مطرح در گفتار فوق، مسئله «عدالت» است. وی میگوید: «جالب است عدهای که امروز حرف از عدالت میزنند در اولین سالهای بعد از انقلاب عدالتخواهان جامعه را متهم به کمونیسم میکردند.
آنچه میتوان گفت این است که هیچ کس با عدالت، آزادیخواهی و احقاق حقوق مردم مخالف نیست. آنچه موجب اختلاف است تفسیرهای گوناگون و متضاد است که از این «عناوین کشدار» مثل «عدالت» صورت میپذیرد. زدودن برداشتهای جریانی و گروهی از این مفهوم ارزشمند، شرایط را برای خواست و مطالبه عمومی و همچنین نقد و انتقاد از عملکرد مسئولین بهطور صحیح فراهم میکند.
2. تناقضی میان گفتار سخنران محترم مشاهده میشود. از یک طرف آزادی را «ابزار و آلت» میداند؛ «آزادی برای عدالت، جنبه آلی و ابزاری دارد». و از طرف دیگر، معتقد است آزادی دارای «ارزش ذاتی» است؛ چون میگوید: «آزادی ارزش ذاتی دارد».
اگر از نظر گوینده محترم، آزادی دارای ارزش والا و مقدس و ذاتی است، بنابراین، هیچ چیز نباید آن را محدود سازد. لازمه سخن فوق، این خواهد بود که امور دیگر، مانند عدالت باید در راه آزادی فدا شده و یا لااقل محدود گردند، و در تعارض میان آن دو، باید آزادی را برگزید. اما چنانچه آزادی صرفا جنبه آلی و ابزاری داشته باشد، بنابراین، میتوان آن را تضییق کرد، و هنگام تعارض میان آزادی و عدالت، میشود از آزادی صرف نظر کرد.
گاه گفته میشود همانطور که «عدالت» از واژگان مقدس است، «آزادی» نیز جایگاه ویژهای دارد. آیا امکان ندارد با عمل کردن به آن، مانع از تحقق دیگری شویم؟ مثلاً آیا ممکن نیست با اجرای عدالت، آزادیهای فردی و اجتماعی محدود و به اصطلاح قربانی شود؟
پاسخ مثبت یا منفی به این پرسش، به تفسیر ما از آزادی و عدالت بستگی دارد. تفسیر مطلق از آزادی به ویژه تفسیر مدافعان آزادیِ منفی که بر آزادی عمل فرد بدون توجه به ارزشهای انسانی و منافع جامعه تکیه میکنند، با عدالت ناسازگار است و این طیف از افراد برای رفع تعارض، عدالت را قربانی میکنند.
ولی اگر دقیقتر بنگریم، درخواهیم یافت که آزادی حقیقی، مطلق نیست؛ بلکه به قرار داشتن قانون، ضرر نرسانیدن به دیگران و... مشروط است. به عبارتی روشنتر، آزادی حقیقی در گرو عدالت است و تا هنگامی مشروع و معتبر است که موجب ناعدالتی و ستم نشود.
3. عدالت، یکسانی انسانها، آری یانه؟!
از مباحث سخنران محترم این مطلب مستفاد است که عدالت به معنای «تساوی همه افراد جامعه و انسانها» است و معتقد است که نظام سوسیالیسم بر «عدالت» مبتنی بود؛ چون میگوید: «در آن سوسیالیسم شاهد نوعی عدالت بودیم». یا میگوید: «در سوسیالیسم روسی، شاهد نوعی عدالت بودیم».
در جای دیگر، عدالت به معنای «رعایت شایستگی افراد جامعه» را نفی میکند؛ چون میگوید: «در بستر تاریخ اندیشه سلطنت الاهی ایرانی در چارچوب تفکر پاتریمونیالیسم ایرانی، شاه عادل کسی است که بکوشد هر طبقهای را در جایگاه خودش نگه دارد و اجازه ندهد که طبقات مختلف جامعه جای ضروری خود را ترک کنند».
در مواردی از «عدالت اجتماعی» به «عدالت توزیعی» یاد میشود. گاه گفته میشود که «عدالت» به معنای «مساوات» است و یا لازمه «عدالت توزیعی» این است که همه به صورت تساوی از حقوق و مزایا بهرهمند گردند؛ درحالیکه عدالت به معنای مساوات نیست.
این سخن از دیر باز مطرح بوده است که قانون برای همه اعضای جامعه باید یکسان باشد و نباید هیچ تفاوت قانونی میان افراد به چشم بخورد. این سخن همواره محرومان را به سوی خود فرا میخوانده و دستاویز سیاستبازان بوده است. اما حقیقت آن است که میان «عدالت» و «مساوات» تفاوت است.
در دوران حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام ، گروهی نزد او رفتند و به وی گفتند: «چرا بیتالمال را در میان مردم یکسان پخش میکنی؟» استدلال این گروه آن بود که اگر امام علی علیهالسلام ، زورمندان و توانایان را بهرهای بیشتر ببخشد، آنها نیز پشتیبان و یار وی خواهند بود. امام در پاسخ آنان فرمود:
«أتأمرونی ان اَطلُبَ النصر بالجور؟؛(1) آیا از من میخواهید که با ستم به پیروزی دست یابم»؟!
برای دریافت مفهوم این پاسخ حضرت، باید دانست که در تفکر اسلامی، اموال بر چند دستهاند که از آن میان به سه دسته اشاره میکنیم: یک دسته از اموال را باید یکسان در میان همه تقسیم کرد. دسته دوم را باید به تفاوت میان افراد پخش کرد. دسته سوم از اموال بهطور ویژه و اختصاصی بین برخی تقسیم میشود.
مساوات در آنجا جریان دارد که همه افراد همدوش و همسان در انجام کاری ایفای وظیفه کرده باشند. مثلاً غنایم یک نبرد در میان همه مجاهدانی که یکسان رنج بردهاند، یکسان تقسیم میشود. اما اگر در این میان برخی رنج بیشتری برده باشند و سهم افزونتری از پیروزیها و مجاهدت از آن ایشان باشد، غنایم بیشتری دریافت میکنند. به
______________________________
1. نهجالبلاغه، خطبه 126، ص 56
______________________________
همین ترتیب، اگر گروهی از حضور در میدان نبرد شانه خالی کرده باشند، هرگز بهرهای از این دستاوردهای جنگی ندارد. میبینید که هر سه شکل تقسیم بهرهها و اموال در این مثال نمایان است، که عبارتند از: مساوات، تفاوت و اختصاص.
با این توضیح، روشن میشود که امام علی علیهالسلام بیت المال را از دسته اول اموال میشمرده و آن را از آن همه افراد جامعه میدانستهاند و ازاینرو، مساوات را در تقسیم آن مراعات میفرموده است. شعار پرهوادار «مساوات» تنها هنگامی با حق و عدالت برابر است که سخن از اموال دسته نخست در میان باشد. آری؛ همه در پیشگاه قانون عدل، برابر و مساویاند، اما قانونِ عدل برای همه یکسان نیست. با عقل و انصاف سازگار نیست که همه افراد، با استعدادها و بهرههای متفاوت جسمی و روانی و هوشی، دارای قانون یکسان باشند. نمیتوان پذیرفت که اعضای جامعه، با همه تفاوتهایی که در نوع مسئولیت و میزان رنج و تلاش دارند، یکسان پاداش یابند. ازاینرو، «مساوات» با «عدالت» برابر نیست و در جای آن نمینشیند.(1)
4. عدالت؛ حقیقتی راستین
لزوم آراستگی به عدالت برای تصدی امور حکومت از شروط بنیادی است که با خلل در آن، شروط دیگر مختل میشود؛ زیرا حیات همه امور به عدالت است، چنانکه به فرمایش حضرت امیر مؤمنان علیهالسلام ، عدالت زندگی است.(2)
در حکومت، کمترین بیعدالتی نیز ویرانگر است؛ بنابراین، وجود صفت عدالت در زمامداران، اهمیت بسیاری دارد. عدالت، اساس سلامت جامعه و نشاط مردمان، و عامل قوت سیاست و مشارکت همگان، و سبب توانمندی دین در راهبری، و گرایش مردمان به دینداری است. با عدالت، انگیزه خدمت به درستی فراهم میشود و رحمت، محبت و برکت جامعه را فرا میگیرد. تحقق عدالت جز با زمامدارانی عدالتپیشه ممکن نمیگردد، و امانت حکومت و مدیریت جز با عدالت ادا نمیشود. این معیار محکم، دارای آثار فراوان فردی و اجتماعی است که با استناد به سخنان گهربار حضرت امیر مؤمنان علیهالسلام به برخی از آنها اشاره میکنیم:
الف) آثار اقامه عدالت
1. موجب حفظ دین است: «دین و امانت خویش را با انصاف دادن درباره خود و عمل به عدالت در بین مردم و افراد تحت حکومتت پاسداری کن».(3)
2. موجب استمرار قدرت و نفوذ حکومت است: «به عدل عمل کن تا قدرت تو تداوم یابد».(4)
______________________________
1. ر. ک: آیة اللّه عبداللّه جوادی آملی، فلسفه حقوق بشر، قم، اسراء، 1375،، صص 218ـ 220
2. شرح غرر الحکم، ج 1، ص 64
3. همان، ص 180
4. همان، 60
______________________________
3. عامل پیروزی و عزت است: «پیروزی جوانمردان به عدل و نیکی است».(1)
4. حکومتپذیری مردم و پیروی از حاکم: «مردم گروهی بزرگ هستند که عدل، آنها را فرمانبردار میسازد».(2)
5. توسعه و رفاه: «به درستی که در عدل، توسعه و گشایش هست و کسی که عدل برای او موجب سختی و فشار باشد، ظلم برایش سختتر است».(3)
6. افزایش نعمتها: «بهوسیله عدل، برکتها دو چندان میشود».(4)
ب) آثار ظلم و ترک عدالت
1. سقوط و هلاکت: «هر حاکمی که در حوزه حکومتش ستم کند، دولتش از بین میرود».(5)
«هر که در دولت خود ستم کاری کند، مردم هلاکتش را آرزو کنند».(6)
2. خرابی و ویرانی: «مادام که سلطان ستم روا میدارد، سازندگی ایجاد نخواهد شد».(7)
«ستم، خرابکننده شهرها و خانهها است».(8)
3. تفرقه و نزاع: «ستمکاری، دوستی و برادری را از بین میبرد».(9)
«کار را به عدالت انجام ده و از ستم بپرهیز که ستم، رعیت را به آوارگی وادار میکند و بیدادگری شمشیر را در میان آورد».(10)
نویسنده محترم گفتهاند با تاریخ بر تناقض بین آزادی و عدالت حکم کرده است. درحالیکه مسلما در واقع چنین نبوده است. در تاریخ وجود داشته افرادی که آزادی و عدالت در حکومتشان تحقق یافته است. مانند حکومت نبیاکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم و حکومت حضرت علی علیهالسلام .
______________________________
1. همان، ج 2، ص 5.
2. بحارالانوار، ج 78، ص 83
3. نهجالبلاغه، خطبه 15
4. غرر الحکم، ج 2، ص 146
5. همان، ج 2، ص 706
6. همان، ج 2، ص 119
7. همان، ج 2، ص 35
8. همان، ج 1، ردیف 111
9. همان، ج 1، ردیف 612
10. نهجالبلاغه، حکمت 468