مسئولیت فرهیختگان در فضای انتخابات
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
اطلاعات، ش 23258، 17/3/84
این مقاله که در آستانه انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری نوشته شده است، تلاش میکند با تبیین ارتباط فرهنگ و سایر حوزههای مدیریتی، راهی پیش روی انتخاب کنندگان قرار دهد. نویسنده تداوم حیات نظام جمهوری اسلامی را در گروی توسعه متوازن در سه بعد اقتصاد، سیاست و فرهنگ میداند و چون به زعم او در حوزه فرهنگی با رکود، بحران و مشکلات جدی مواجه هستیم، ترجیح میدهد مقاله خود را به حوزه فرهنگ اختصاص دهد. و از آنجا که ایشان معتقد است دریافت مشترکی از موضوع فرهنگ و جایگاه آن در توسعه و نیز نقش دولت و نخبگان در این عرصه وجود ندارد، گامهای ابتدایی نوشته خود را مصروف توضیح مفهوم فرهنگ میکند.
وی هسته مرکزی فرهنگ را در جامعه ما «دین» میداند که با عادات و رسوم و رفتارهای متنوع آمیخته شده است و همه تصمیمگیریهای روزمره ما را تحت تأثیر قرار میدهد. بنابراین، بسیاری از معضلات سیاسی و اقتصادی، ریشهای نیز در فرهنگ خواهند داشت.
نویسنده با استناد به نتایج چند نظرسنجی و مقایسه آنها نتیجه میگیرد که مجموعه اقدامات و عملکردها نتوانسته است اعتقادات صحیح مردم را به رفتارهای اجتماعی تبدیل کند. سپس با نظری به اهداف چشمانداز بیست ساله کشور به این باور میرسد که با این موقعیت فرهنگی رسیدن به آن اهداف ممکن نخواهد بود. نویسنده با ترسیم جدولها و نمودارهای مختلف این عقیده را به روشنی تصویر میکند.
گام بعدی این مقاله بررسی نقش رییس جمهور و دولت در تحول فرهنگ عمومی است و به همین منظور ابتدا تعریفی از فرهنگ عمومی ارائه داده میشود و سپس با تقسیمبندی فرهنگسازی به فرهنگسازی ارادی و طبیعی، هر یک از این دو اصطلاح را توضیح میدهد و جایگاه مربی را در هر یک از دو شیوه مورد بررسی قرار میدهد.
نویسنده در فراز بعدی با توجه دادن به 9 نکته در زمینه تغییرات فرهنگی، چنین قضاوت میکند که فرآیند فرهنگسازی آگاهانه از سوی دولتها، روندی نزولی به خود گرفته است. وی سپس چهار دلیل برای قضاوت خود ذکر میکند که عبارتاند از: اختصاص فرهنگسازی به شاخه تربیتی آموزش و پرورش؛ محدود شدن وظیفه آموزش عالی به توسعه علم؛ کاهش انتظار از وزارت ارشاد به هدایت و نظارت در تولید خدمات فرهنگی خروج سایر وزارتخانهها از دایره فرهنگ و فراموشی وظایف فرهنگی از سوی آنها.
اما آنچه مهم است علل به وجود آمدن این وضعیت است. مجموعه این علل تحت چهار عنوان ماهیت فرهنگ، ماهیت دموکراسی، ماهیت اقتصاد ایران و عدم تعادلها توضیح داده شده است. بیشترین نکته نویسنده بر علت چهارم است و به همین دلیل هشت مورد از عدم تعادلهای جاری در کشور را ذکر میکند. عنوان نهایی مطرح شده در مقاله آن است که «چه باید کرد؟» ولی نویسنده به جای ارائه راهحل، پرسشهای متعددی را مطرح میکند و پاسخ آنها را از کاندیداهای ریاست جمهوری طلب میکند. البته آن را حداقل خواستههای فرهیختگان جامعه میداند و خواستار تجلی بخشیدن به حضور تفکر ناب اسلامی در تمامی عرصههای فرهنگی، اقتصادی و سیاسی میشود.
این مقاله که در آستانه انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری نوشته شده است، تلاش میکند با تبیین ارتباط فرهنگ و سایر حوزههای مدیریتی، راهی پیش روی انتخاب کنندگان قرار دهد. نویسنده تداوم حیات نظام جمهوری اسلامی را در گروی توسعه متوازن در سه بعد اقتصاد، سیاست و فرهنگ میداند و چون به زعم او در حوزه فرهنگی با رکود، بحران و مشکلات جدی مواجه هستیم، ترجیح میدهد مقاله خود را به حوزه فرهنگ اختصاص دهد. و از آنجا که ایشان معتقد است دریافت مشترکی از موضوع فرهنگ و جایگاه آن در توسعه و نیز نقش دولت و نخبگان در این عرصه وجود ندارد، گامهای ابتدایی نوشته خود را مصروف توضیح مفهوم فرهنگ میکند.
وی هسته مرکزی فرهنگ را در جامعه ما «دین» میداند که با عادات و رسوم و رفتارهای متنوع آمیخته شده است و همه تصمیمگیریهای روزمره ما را تحت تأثیر قرار میدهد. بنابراین، بسیاری از معضلات سیاسی و اقتصادی، ریشهای نیز در فرهنگ خواهند داشت.
نویسنده با استناد به نتایج چند نظرسنجی و مقایسه آنها نتیجه میگیرد که مجموعه اقدامات و عملکردها نتوانسته است اعتقادات صحیح مردم را به رفتارهای اجتماعی تبدیل کند. سپس با نظری به اهداف چشمانداز بیست ساله کشور به این باور میرسد که با این موقعیت فرهنگی رسیدن به آن اهداف ممکن نخواهد بود. نویسنده با ترسیم جدولها و نمودارهای مختلف این عقیده را به روشنی تصویر میکند.
گام بعدی این مقاله بررسی نقش رییس جمهور و دولت در تحول فرهنگ عمومی است و به همین منظور ابتدا تعریفی از فرهنگ عمومی ارائه داده میشود و سپس با تقسیمبندی فرهنگسازی به فرهنگسازی ارادی و طبیعی، هر یک از این دو اصطلاح را توضیح میدهد و جایگاه مربی را در هر یک از دو شیوه مورد بررسی قرار میدهد.
نویسنده در فراز بعدی با توجه دادن به 9 نکته در زمینه تغییرات فرهنگی، چنین قضاوت میکند که فرآیند فرهنگسازی آگاهانه از سوی دولتها، روندی نزولی به خود گرفته است. وی سپس چهار دلیل برای قضاوت خود ذکر میکند که عبارتاند از: اختصاص فرهنگسازی به شاخه تربیتی آموزش و پرورش؛ محدود شدن وظیفه آموزش عالی به توسعه علم؛ کاهش انتظار از وزارت ارشاد به هدایت و نظارت در تولید خدمات فرهنگی خروج سایر وزارتخانهها از دایره فرهنگ و فراموشی وظایف فرهنگی از سوی آنها.
اما آنچه مهم است علل به وجود آمدن این وضعیت است. مجموعه این علل تحت چهار عنوان ماهیت فرهنگ، ماهیت دموکراسی، ماهیت اقتصاد ایران و عدم تعادلها توضیح داده شده است. بیشترین نکته نویسنده بر علت چهارم است و به همین دلیل هشت مورد از عدم تعادلهای جاری در کشور را ذکر میکند. عنوان نهایی مطرح شده در مقاله آن است که «چه باید کرد؟» ولی نویسنده به جای ارائه راهحل، پرسشهای متعددی را مطرح میکند و پاسخ آنها را از کاندیداهای ریاست جمهوری طلب میکند. البته آن را حداقل خواستههای فرهیختگان جامعه میداند و خواستار تجلی بخشیدن به حضور تفکر ناب اسلامی در تمامی عرصههای فرهنگی، اقتصادی و سیاسی میشود.