بررسی گروه های مذهبی غیر متداول و نوظهور در جهان غرب (1) و (2)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
جمهوری اسلامی، ش 7504و7505، 23و24/3/84
جهان غرب از قرن هفدهم و یا حتی رنسانس به این سو، در جهت غیردینی کردن نگرش مردم و سست کردن علایق دینی تلاش کرده است و به نام «اومانیسم» و «فرد گرایی» به مخالفت با استیلای دین برخاسته است. بعد از جنگ جهانی دوم شمار زیادی از گروههای مذهبی خارج از چارچوپ ادیان سنتی به وجود آمدند که هدف آنها سکولار کردن دین بوده است، هرچند بنیانگذاران آنها خود را معلمانی دینی و روحانی معرفی میکنند.
این آیینها به عنوان «جنبشهای جدید دینی» به خصوص در آمریکا، کانادا و اروپای شمالی معروف شدند و با تضعیف ادیان سنتی، نفوذ کردهاند. رهبران این گروهها ترویج میکنند که هیچ کتاب مقدسی در جهان، ابدی نیست و انسان شایستگی خلق دین جدید را دارد، روشهای عقلی نیز مانع کشف حقایق دینی میشود و رستگاری بشر با کنار گذاشتن این روشها و پیروی مطلق از بنیانگذاران این گروهها حاصل خواهد شد. ازاینرو، گروهها بر محور شخصیت رهبران خود استوارند و با مرگ آنها فرومیپاشند. اکثر بنیانگذاران این گروهها مدعیاند که انسان با پیروی مطلق از ایشان میتواند «خدا» شود. همچنین از تحولات نهایی در هزاره سوم سخن میگویند و خود را منجی جامعه بشری و تنها راه رستگاری آن در آخرالزمان معرفی میکنند. امروزه با فرو ریختن ایدئولوژیهای ذهنی غرب که پس از قرون هیجده و نوزده میلادی جای دین را گرفته بود، رویکرد به دین رشد قابل توجهی یافته است. بیشتر فلاسفه معاصر غرب معتقدند که مکاتب فلسفی از این پس نمیتوانند گرهای از کار انسانهای تشنه هدایت معنوی بگشایند. تمدن غرب برای جهانیان تناقضات بیشماری را پدید آورده است که انواع بیعدالتیها در جوامع و تخریب محیط زیست و بیمعنا شدن زندگی نزد جوانان از آن جمله است. ازاینرو، در 25 سال گذشته در آمریکا و اروپا، جنبشی برای کسب تجارب روحانی به وجود آمده است. از طرفی، عقبنشینی مسیحیت در برابر یورش دنیا گرایانه سکولار، باعث گرایش مردم به سوی اسلام شده است. برای جلوگیری از گرایش مردم تشنه حقیقت و معنویت به اسلام، فقط در ربع قرن گذشته نزدیک به 2500 گروه از گروههای مذهبی غیرمتداول در اروپا و آمریکا به وجود آمدهاند که پیروان خود را به نام معنویت، به انجام کارهای مبتذل و غیراخلاقی وامیدارند. در این راستا، ترویج عرفان هندوئیسم و تعالیم افراطی صوفیانه نیز جایگاه قابل توجهی یافته است. این گروهها بنیادهای اعتقادی و عملی خود را به اشکال مختلف از ادیان سنتی اخذ میکنند و به صورت تحریف شده و به عنوان معنویت فردگرا و مذهب خصوصی عرضه میکنند. طالعبینی، جادوگری، غیب گویی، ورزشهای معنوی، ارتباط با ارواح و موجودات سیارات دیگر و امثال اینها، کارکردهای این گروهها را تشکیل میدهند. تمام اعمال و مناسک این گروهها توسط روانشناسان و جامعهشناسان و علمای مسیحی به شدت تکذیب شده است. روش این گروهها آن است که اعضای خود (که بیشتر جوان هستند) را زیر نفود شدید روانی رهبر گروه قرار دهند و خواستار تبعیت، پرداخت پول و گردآوری اعانه توسط آنها میشوند. به علت محدودیت شمار اعضای این گروهها، تعامل عاطفی شدید و روابط نامشروع جنسی در بین آنها گزارش شده است. رهبران آنها با تسلط و کنترل مطلق بر پیروان خود، آنها را خیر مطلق و دیگران را شر و گمراه میدانند و ترویج میکنند که پیروان ایشان نباید از انجام گناه و خلاف، احساس ندامت و حقارت کنند. آنها فقط به خواهشهای فردی توجه و تحولات اجتماعی را انکار میکنند به دلیل ویژگیهای التقاطی و اینکه فاقد معیاری معین هستند، گروهها از درون شاخه شاخه میشوند. این گروهها معمولاً با ترویج روشهای متعدد درمانی و معنوی توسط نوارهای سمعی و بصری و توزیع مجلات و کتب، به تبلیغ میپردازند که از نظر پزشکی و روانشناختی بسیار زیانبارست. نقش فراماسونها در ترویج و تقویت این گروهها و هدایت رهبران آنها را نباید از نظر دور داشت، به ویژه ارتباط مرموزی که بین آنها و صهیونیستها برقرار است. فراماسونها برای مبارزه با دین، همیشه از خرافات به عنوان جنبههای معنوی بهره بردهاند؛ از رواج جادوگری تا ایجاد امثال «باشگاه آتش جهنم» که در قرن هجده در سراسر انگلستان راه افتاد و به اعمال منافی با عفت میپرداخت.
گروههای غیرمتداول دینی، افکار خود را در جوامع غربی به عنوان کالای مصرفی و مطابق با فردگرایی حاکم بر این جوامع تبلیغ میکنند و جوانان برای تغییر و تجربه جدید به آنها جذب میشوند. رهبران آنها تلاش میکنند با هر وسیله ممکن افراد را در گروه خود نگهدارند. آنها فاقد تعلیمات دینیاند و فعالیتها فقط بر محور رهبران اداره میشود تا جایی که اگر برنامهای برای تعامل بین خود ندارند، تلاش میکنند اعضای خود را از جامعه دور نگه دارند. در پروژه کلان «سکولار کردن جوامع جهانی»، این گروهها را به عنوان ادیان جایگزین معرفی میکنند، یعنی هدف، سکولارسازی تمام ادیان از درون است.
باورهای دینی آنها تلفیقی از عقاید ادیان مختلف است. ازاینرو، پیروان خود را در خیالبافی غوطهور میکنند و حتی بسیاری از اعضا با استفاده از مواد مخدر و... حالت خلسه برای خود ایجاد میکنند، که این امر باعث بروز تضاد بین تعقل و احساسات و انشعاب در شخصیت فرد میشود.
اکثر این گروهها عقاید مکاتب قبل از مسیح، یا دوره وحشیگری اروپا، را با بعضی افکار مذهبی آسیای دور تلفیق میکنند و نوعی افکار شبه عرفان که به خودپسندی میانجامد را ترویج مینمایند و با توصیه به ریاضتهای سخت و برخی لذتجوییهای افراطی، مسیر یافتن حقیقت را بر پیروان میبندند.
نفوذ این گروهها در کشورهای پروتستان مذهب بسیار زیاد و در کشورهای کاتولیک ـ به دلیل کاهش نفوذ اجتماعی و سیاسی کلیسا ـ کمتر از آنهاست. ولی در کشورهای ارتدکس به دلیل تعاملی که بین دولت و کلیسا پس از فروپاشی کمونیست به وجود آمده، جلوی نفوذ این گروهها گرفته شده است. در برخی دانشگاهها و حوزههای دینی و مؤسسات مسیحی، مراکز مطالعات پیرامون این گروهها و بررسی آثار مخرب آنان به وجود آمده است و منشورات فراوانی در نقد و بررسی آنها منتشر شده است. مراسم عبادی غیرعادی این گروهها شاید در مرحله نخست، آرامش نسبی به آنها بدهد، ولی در درازمدت موجب اضطراب، ترس، رغبت به خودکشی، از دست دادن انگیزه زندگی و ضربات روحی دیگر میشود.
از خصوصیات این گروهها که به نام دین فعالیت میکنند، «ترویج معنویت منهای عبادت خداوند» است، مراسم عبادی مرموزی که معمولاً آثار روانی سوئی در پی دارد. در دو دهه گذشته، موارد فراوانی از فساد مالی و جنسی رهبران این گروهها گزارش شده، تا جایی که به درگیریهای خشونتآمیز انجامیده است. رهبران، انتقاد پیروانشان را برنمیتابند و اعضای آنها نیز مورد سوء استفادههای مختلف قرار میگیرند.
جهان غرب از قرن هفدهم و یا حتی رنسانس به این سو، در جهت غیردینی کردن نگرش مردم و سست کردن علایق دینی تلاش کرده است و به نام «اومانیسم» و «فرد گرایی» به مخالفت با استیلای دین برخاسته است. بعد از جنگ جهانی دوم شمار زیادی از گروههای مذهبی خارج از چارچوپ ادیان سنتی به وجود آمدند که هدف آنها سکولار کردن دین بوده است، هرچند بنیانگذاران آنها خود را معلمانی دینی و روحانی معرفی میکنند.
این آیینها به عنوان «جنبشهای جدید دینی» به خصوص در آمریکا، کانادا و اروپای شمالی معروف شدند و با تضعیف ادیان سنتی، نفوذ کردهاند. رهبران این گروهها ترویج میکنند که هیچ کتاب مقدسی در جهان، ابدی نیست و انسان شایستگی خلق دین جدید را دارد، روشهای عقلی نیز مانع کشف حقایق دینی میشود و رستگاری بشر با کنار گذاشتن این روشها و پیروی مطلق از بنیانگذاران این گروهها حاصل خواهد شد. ازاینرو، گروهها بر محور شخصیت رهبران خود استوارند و با مرگ آنها فرومیپاشند. اکثر بنیانگذاران این گروهها مدعیاند که انسان با پیروی مطلق از ایشان میتواند «خدا» شود. همچنین از تحولات نهایی در هزاره سوم سخن میگویند و خود را منجی جامعه بشری و تنها راه رستگاری آن در آخرالزمان معرفی میکنند. امروزه با فرو ریختن ایدئولوژیهای ذهنی غرب که پس از قرون هیجده و نوزده میلادی جای دین را گرفته بود، رویکرد به دین رشد قابل توجهی یافته است. بیشتر فلاسفه معاصر غرب معتقدند که مکاتب فلسفی از این پس نمیتوانند گرهای از کار انسانهای تشنه هدایت معنوی بگشایند. تمدن غرب برای جهانیان تناقضات بیشماری را پدید آورده است که انواع بیعدالتیها در جوامع و تخریب محیط زیست و بیمعنا شدن زندگی نزد جوانان از آن جمله است. ازاینرو، در 25 سال گذشته در آمریکا و اروپا، جنبشی برای کسب تجارب روحانی به وجود آمده است. از طرفی، عقبنشینی مسیحیت در برابر یورش دنیا گرایانه سکولار، باعث گرایش مردم به سوی اسلام شده است. برای جلوگیری از گرایش مردم تشنه حقیقت و معنویت به اسلام، فقط در ربع قرن گذشته نزدیک به 2500 گروه از گروههای مذهبی غیرمتداول در اروپا و آمریکا به وجود آمدهاند که پیروان خود را به نام معنویت، به انجام کارهای مبتذل و غیراخلاقی وامیدارند. در این راستا، ترویج عرفان هندوئیسم و تعالیم افراطی صوفیانه نیز جایگاه قابل توجهی یافته است. این گروهها بنیادهای اعتقادی و عملی خود را به اشکال مختلف از ادیان سنتی اخذ میکنند و به صورت تحریف شده و به عنوان معنویت فردگرا و مذهب خصوصی عرضه میکنند. طالعبینی، جادوگری، غیب گویی، ورزشهای معنوی، ارتباط با ارواح و موجودات سیارات دیگر و امثال اینها، کارکردهای این گروهها را تشکیل میدهند. تمام اعمال و مناسک این گروهها توسط روانشناسان و جامعهشناسان و علمای مسیحی به شدت تکذیب شده است. روش این گروهها آن است که اعضای خود (که بیشتر جوان هستند) را زیر نفود شدید روانی رهبر گروه قرار دهند و خواستار تبعیت، پرداخت پول و گردآوری اعانه توسط آنها میشوند. به علت محدودیت شمار اعضای این گروهها، تعامل عاطفی شدید و روابط نامشروع جنسی در بین آنها گزارش شده است. رهبران آنها با تسلط و کنترل مطلق بر پیروان خود، آنها را خیر مطلق و دیگران را شر و گمراه میدانند و ترویج میکنند که پیروان ایشان نباید از انجام گناه و خلاف، احساس ندامت و حقارت کنند. آنها فقط به خواهشهای فردی توجه و تحولات اجتماعی را انکار میکنند به دلیل ویژگیهای التقاطی و اینکه فاقد معیاری معین هستند، گروهها از درون شاخه شاخه میشوند. این گروهها معمولاً با ترویج روشهای متعدد درمانی و معنوی توسط نوارهای سمعی و بصری و توزیع مجلات و کتب، به تبلیغ میپردازند که از نظر پزشکی و روانشناختی بسیار زیانبارست. نقش فراماسونها در ترویج و تقویت این گروهها و هدایت رهبران آنها را نباید از نظر دور داشت، به ویژه ارتباط مرموزی که بین آنها و صهیونیستها برقرار است. فراماسونها برای مبارزه با دین، همیشه از خرافات به عنوان جنبههای معنوی بهره بردهاند؛ از رواج جادوگری تا ایجاد امثال «باشگاه آتش جهنم» که در قرن هجده در سراسر انگلستان راه افتاد و به اعمال منافی با عفت میپرداخت.
گروههای غیرمتداول دینی، افکار خود را در جوامع غربی به عنوان کالای مصرفی و مطابق با فردگرایی حاکم بر این جوامع تبلیغ میکنند و جوانان برای تغییر و تجربه جدید به آنها جذب میشوند. رهبران آنها تلاش میکنند با هر وسیله ممکن افراد را در گروه خود نگهدارند. آنها فاقد تعلیمات دینیاند و فعالیتها فقط بر محور رهبران اداره میشود تا جایی که اگر برنامهای برای تعامل بین خود ندارند، تلاش میکنند اعضای خود را از جامعه دور نگه دارند. در پروژه کلان «سکولار کردن جوامع جهانی»، این گروهها را به عنوان ادیان جایگزین معرفی میکنند، یعنی هدف، سکولارسازی تمام ادیان از درون است.
باورهای دینی آنها تلفیقی از عقاید ادیان مختلف است. ازاینرو، پیروان خود را در خیالبافی غوطهور میکنند و حتی بسیاری از اعضا با استفاده از مواد مخدر و... حالت خلسه برای خود ایجاد میکنند، که این امر باعث بروز تضاد بین تعقل و احساسات و انشعاب در شخصیت فرد میشود.
اکثر این گروهها عقاید مکاتب قبل از مسیح، یا دوره وحشیگری اروپا، را با بعضی افکار مذهبی آسیای دور تلفیق میکنند و نوعی افکار شبه عرفان که به خودپسندی میانجامد را ترویج مینمایند و با توصیه به ریاضتهای سخت و برخی لذتجوییهای افراطی، مسیر یافتن حقیقت را بر پیروان میبندند.
نفوذ این گروهها در کشورهای پروتستان مذهب بسیار زیاد و در کشورهای کاتولیک ـ به دلیل کاهش نفوذ اجتماعی و سیاسی کلیسا ـ کمتر از آنهاست. ولی در کشورهای ارتدکس به دلیل تعاملی که بین دولت و کلیسا پس از فروپاشی کمونیست به وجود آمده، جلوی نفوذ این گروهها گرفته شده است. در برخی دانشگاهها و حوزههای دینی و مؤسسات مسیحی، مراکز مطالعات پیرامون این گروهها و بررسی آثار مخرب آنان به وجود آمده است و منشورات فراوانی در نقد و بررسی آنها منتشر شده است. مراسم عبادی غیرعادی این گروهها شاید در مرحله نخست، آرامش نسبی به آنها بدهد، ولی در درازمدت موجب اضطراب، ترس، رغبت به خودکشی، از دست دادن انگیزه زندگی و ضربات روحی دیگر میشود.
از خصوصیات این گروهها که به نام دین فعالیت میکنند، «ترویج معنویت منهای عبادت خداوند» است، مراسم عبادی مرموزی که معمولاً آثار روانی سوئی در پی دارد. در دو دهه گذشته، موارد فراوانی از فساد مالی و جنسی رهبران این گروهها گزارش شده، تا جایی که به درگیریهای خشونتآمیز انجامیده است. رهبران، انتقاد پیروانشان را برنمیتابند و اعضای آنها نیز مورد سوء استفادههای مختلف قرار میگیرند.