دین و عرفان (1) و (2)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
همشهری، ش 3715 - 3716، 16و17/3/84
این نوشته چکیدهای است از یک سخنرانی در حوزه فلسفه عرفان و گزارشی از موقعیت گذشته و امروز عرفان. بنابراین، نخست به ماهیت عرفان میپردازد و نسبت آن را با دین جستوجو میکند و عرفان را زبان مشترک همه ادیان میداند. چرا که عرفان لب و حقیقت همه ادیان است. نویسنده این نکته را از تقسیم معارف ادیان به شریعت و طریقت نتیجه میگیرد. که البته در هر یک از ادیان ابراهیمی نسبتی خاص بین این دو جنبه برقرار است و تعادل کامل بین آنها را نیز اسلام به نمایش میگذارد. نویسنده همین نکته را در آیینهای غیرابراهیمی نیز پیگیری میکند.
از این پس نویسنده به بررسی مشترکات عرفان در همه ادیان میپردازد و البته تأکید میکند که حتی بدون توجه به دین نیز این مشترکات وجود دارند. این مشترکات عبارتاند از: قول به حقیقت واحد که این عالم مظهر آن است؛ حضوری بودن علم به حقیقت در عرفان؛ راه بودن دین و سالک شمرده شدن متدین، که این راه به کشف منتهی میشود و البته راهی است بیپایان، و همراهی نظر و عمل در عرفان، سمبولیک بودن زبان عرفانی. نویسنده ضمن ارائه توضیحی درباره هر یک از این امور مشترک، نسبت عرفان با هنر و نیز عاشقانه بودن عبادت در عرفان را نیز به این مشترکات میافزاید و شواهدی بر آن ذکر میکند.
نکته مهمی که نویسنده بر آن تأکید میکند آن است که تفکر عرفانی خاتم الانبیاء، خاتم شریعت است، نه طریقت و از همین نکته مفهوم ولایت در عرفان را بیان میکند و تلاش مینماید ریشههای اشتراک تشیع و تصوف را در همین قول به تصوف جستوجو کند و البته مرزبندی خود را با مستشرقین حفظ میکند.
بر اساس مقدماتی که ذکر شده است، نویسنده نتیجه میگیرد که عرفان در دین یهود به دلیل غلبه شریعت ضعیف است و در مسیحیت نیز با وجود غلبه طریقت بر شریعت، به دلیل حاکمیت ظاهربینی باز هم عرفان مجال ظهور نیافته است. وی البته «گنوسیان» را نخستین عارفان مسیحی میشمارد و تصریح میکند که عرفان در فرقه ارتدوکس رگههای بیشتری دارد.
فراز بعدی نوشته به مطالعه موقعیت عرفان در تفکر مدرن اختصاص یافته است. پس از قرون وسطا عرفان در میان متفکرین رمانتیک یافت میشود که در واقع در مقابل راسیونالیسم موضعگیری میکند. نخستین کتاب مستقل در این زمینه را نوشته شلایر ماخر است که بحث تجربه دین و تجربه عرفانی را مطرح کرده است و به نوعی جانشین عرفان شده است، نویسنده پس از بحث مختصری درباره نسبت تجربه با عرفان، نکاتی نیز درباره تفکر عرفانی در ایران ذکر میکند و البته آن را بسیار پیچیده میداند؛ چرا که هم علیه تصوف موضعگیری میکنیم و هم از عرفان استفاده میکنیم و همه مفهوم عرفان را به معانی مختلف بهکار میبریم.
نویسنده در پایان، یکی از مشکلات عرفان را در ایران این نکته میداند که بسیاری به دلیل ناتوانی از فهم متون عرفانی، سر از رمانهای عرفانی درمیآورند و جامعه نیز در این مسیر دچار سردرگمی میشود.
این نوشته چکیدهای است از یک سخنرانی در حوزه فلسفه عرفان و گزارشی از موقعیت گذشته و امروز عرفان. بنابراین، نخست به ماهیت عرفان میپردازد و نسبت آن را با دین جستوجو میکند و عرفان را زبان مشترک همه ادیان میداند. چرا که عرفان لب و حقیقت همه ادیان است. نویسنده این نکته را از تقسیم معارف ادیان به شریعت و طریقت نتیجه میگیرد. که البته در هر یک از ادیان ابراهیمی نسبتی خاص بین این دو جنبه برقرار است و تعادل کامل بین آنها را نیز اسلام به نمایش میگذارد. نویسنده همین نکته را در آیینهای غیرابراهیمی نیز پیگیری میکند.
از این پس نویسنده به بررسی مشترکات عرفان در همه ادیان میپردازد و البته تأکید میکند که حتی بدون توجه به دین نیز این مشترکات وجود دارند. این مشترکات عبارتاند از: قول به حقیقت واحد که این عالم مظهر آن است؛ حضوری بودن علم به حقیقت در عرفان؛ راه بودن دین و سالک شمرده شدن متدین، که این راه به کشف منتهی میشود و البته راهی است بیپایان، و همراهی نظر و عمل در عرفان، سمبولیک بودن زبان عرفانی. نویسنده ضمن ارائه توضیحی درباره هر یک از این امور مشترک، نسبت عرفان با هنر و نیز عاشقانه بودن عبادت در عرفان را نیز به این مشترکات میافزاید و شواهدی بر آن ذکر میکند.
نکته مهمی که نویسنده بر آن تأکید میکند آن است که تفکر عرفانی خاتم الانبیاء، خاتم شریعت است، نه طریقت و از همین نکته مفهوم ولایت در عرفان را بیان میکند و تلاش مینماید ریشههای اشتراک تشیع و تصوف را در همین قول به تصوف جستوجو کند و البته مرزبندی خود را با مستشرقین حفظ میکند.
بر اساس مقدماتی که ذکر شده است، نویسنده نتیجه میگیرد که عرفان در دین یهود به دلیل غلبه شریعت ضعیف است و در مسیحیت نیز با وجود غلبه طریقت بر شریعت، به دلیل حاکمیت ظاهربینی باز هم عرفان مجال ظهور نیافته است. وی البته «گنوسیان» را نخستین عارفان مسیحی میشمارد و تصریح میکند که عرفان در فرقه ارتدوکس رگههای بیشتری دارد.
فراز بعدی نوشته به مطالعه موقعیت عرفان در تفکر مدرن اختصاص یافته است. پس از قرون وسطا عرفان در میان متفکرین رمانتیک یافت میشود که در واقع در مقابل راسیونالیسم موضعگیری میکند. نخستین کتاب مستقل در این زمینه را نوشته شلایر ماخر است که بحث تجربه دین و تجربه عرفانی را مطرح کرده است و به نوعی جانشین عرفان شده است، نویسنده پس از بحث مختصری درباره نسبت تجربه با عرفان، نکاتی نیز درباره تفکر عرفانی در ایران ذکر میکند و البته آن را بسیار پیچیده میداند؛ چرا که هم علیه تصوف موضعگیری میکنیم و هم از عرفان استفاده میکنیم و همه مفهوم عرفان را به معانی مختلف بهکار میبریم.
نویسنده در پایان، یکی از مشکلات عرفان را در ایران این نکته میداند که بسیاری به دلیل ناتوانی از فهم متون عرفانی، سر از رمانهای عرفانی درمیآورند و جامعه نیز در این مسیر دچار سردرگمی میشود.