آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

این مقاله اینترنتی را خبرنگار روزنامه شرق، تحت عنوان «بنیادگرایی و مدرنیته» طی گفت‏وگو با آقای داوود فیرحی از اساتید دانشگاه تهران، تهیه کرده است. گوینده در این مقاله می‏کوشد تا سرنوشت بنیادگرایی در اسلام را به حذف تاریخ اسلامی گره بزند، بی‏آنکه تعریف مشخصی از واژگان کلیدی داشته باشد.

متن


بنیادگرایی، یعنی بازگشت به بنیادهای مذهبی و نفی تاریخ جهان اسلام به مثابه تاریخ اسلام. این موضوع، با فروپاشی دولت‏های سنتی در جهان اسلام مطرح می‏شود و ما شاهد ظهور اسلام به مثابه امر سیاسی و حکومت اسلامی هستیم. این جمله را دکتر «داوود فیرحی» استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران، در واکنش به نظریه‏های اندیشمندان غربی معتقد به اینکه، بنیادگرایی، رگه‏های مارکسیستی و چپ دارد؛ بیان کردند. بنابراین بنیادگرایی در مواجهه با مدرنیته، پدید آمده است. به‏طور مثال، مفهوم حکومت اسلامی در ایران، سابقه‏ای کمتر از 60 سال و در کشورهای غربی نیز سابقه‏ای کمتر از 80 سال دارد. این سابقه نشان می‏دهد که نگاه به حکومت اسلامی و ظهور اسلام سیاسی، مربوط به دوران جدید است. بنیادگرایی در ایران، اصلاً روند خشونت را طی نکرد، بلکه راه و روند انقلاب را برای استقرار حکومت اسلامی انتخاب کرد. روند انقلاب فرایندی کاملاً دموکراتیک است. اسلام سیاسی با سلفی‏گری در اهل سنت، پیوند دارد؛ زیرا در سلفی‏گری، یک نوع عبور از تاریخ نهفته است. به هر حال طرف‏داران اسلام سیاسی بنیادگرایانی هستند که، اسلام سنتی آنها را نمی‏پذیرد. یکسان دانستن اسلام سیاسی با مارکسیسم، بدین معنا است که، اسلام سیاسی جامعه، تغییر شکل یافته مارکسیسم است. اما احساس من این که، اسلام سیاسی، اعم از مارکسیسم است و به بسیاری از پدیده‏های لیبرالی سمپاتی نشان داده است. اسلام سیاسی نسبت به مباحثی مخل قانون، مجلس و انتخابات اظهار همدردی کرده است. بنابراین اسلام سیاسی هم از مارکسیسم و هم از لیبرالیسم متأثر است. تأثیرگذاری این دو و با عطف توجه به نظام دانایی و تجربه جهان اسلام است. علت تأثیرپذیری بیشتر اسلام سیاسی از مارکسیسم، هژمونی چپ در کشورهای اسلامی در دهه‏های گذشته است. به نظر نمی‏رسد اسلام‏گرایی بتواند سکولاریسم را به‏طور کامل بپذیرد، زیرا مفاهیم اسلام سیاسی خیلی سکولار نمی‏شود. اما با دنیای سکولار نیز تضاد ندارد. باید توجه داشت که تفاوت غیر از تضاد است. در کشورهای دموکراتیک، سکولاریسم به سود اسلام‏گرایان عمل می‏کند، زیرا در نظام‏های سکولاریستی یک دین رسمی حاکم نیست که بتوان، فعالیت ادیان غیر رسمی را محدود کرد این تجربه مفید در مالزی، اندونزی، ترکیه و لبنان دقیقا روی داده است. جهان اسلام و اسلام سیاسی ذاتا تمایل به حذف سایر روابط ندارد، مگر اینکه ایدئولوژیک شده باشد. فرد هالیدی «در کتاب دو ساعتی که دنیا را لرزاند» این نکته را بیان می‏کند که، جنبش‏های اسلامی، ذهنیتی مارکسیستی دارند و خواسته‏هایشان مملو از نشانه‏های سکولاریستی است. نویسنده مقاله در ادامه اضافه می‏کند که؛ مجلس و مشروطه مفاهیم چپ نیستند، بلکه از انگلستان وارد ایران شدند، اندیشمندانی مثل نائینی و پیروان ایشان نوعی دموکراسی شیعی را به وجود می‏آورند، این تفکر را علامه طباطبایی و یا در فیلسوفانی جدید، مهدی حائری دنبال می‏کند. مشروطه‏خواهی با نائینی روایت شیعه پیدا کرد، لذا در اینجا ما با مفهوم چپ روبه رو نیستیم بلکه با مفاهیم لیبرال سروکار داریم، این موضوع با نائینی و طباطبایی در ایران، صدر در عراق و شمس‏الدینی در لبنان رونق پیدا می‏کند. مفاهیمی که از پاکستان توسط مودودی و یا اقبال ترویج پیدا می‏کند، چندان سازگاری با اندیشه‏های چپ ندارند. اینها بیشتر از مفاهیم لیبرال استفاده کرده‏اند. بنابراین مباحث فوق نیز تبارشناسی بخشی از جنبش اسلام سیاسی در جهان اسلام است.
اشاره
از محسنات این گفت‏وگو آن است که گوینده، تفسیر هابرماسی از بنیادگرایی در غرب را، بر همین واژه در شرق نمی‏پذیرد. در عین حال بدون آنکه این سه واژه کلیدی «اسلام سیاسی، بنیادگرایی، و رادیکالیسم» را حتی معنا کند، به تفصیل به بررسی آن‏ها روی کرده است. وی تنها در خصوص واژه دوم گفته است: «بنیادگرایی، یعنی بازگشت به بنیادهای مذهبی و نفی تاریخ جهان اسلام به مثابه تاریخ اسلام». این تعریف از بنیادگرایی در جهان اسلام صحیح به نظر نمی‏رسد، پس بهتر آن بود که اولاً؛ واژگان را به خوبی تعریف می‏کرد و ثانیا هر واژه‏ای در دو رویکرد غربی و اسلامی آن تبیین می‏شدند.
نگاه غربی و اساسا دگراندیشان به این نوع واژه‏ها، معمولاً غرض‏آلود و غیر اسلامی است، چنانچه اگر ما، مرزهایمان را مشخص نکنیم؛ مرزگذاری ننموده وارد بحث شویم، به پذیرش همان مبنا متهم خواهیم شد.
آقای مارتین مارتی تعریفی که ـ استاد مدرسه الاهیات دانشگاه شیکاکو ـ در اوایل تیرماه (1375) در خصوص بنیادگرایی داشته؛ آن را مساوی با سنت‏گرایی، بدویت، ملی‏گرایی مذهبی و قبیله‏گرایی می‏داند که متضاد با طبیعت‏گرایی و جهان‏گرایی است. در عین حال، خانم نیکی.آر.کدی استاد تاریخ ملل مسلمان، نظر مخالف داشته، و کاربرد «سنت‏گرایی» را برابر بنیادگرایی نمی‏داند؛ زیرا آن را یک پدیده قرن بیستمی دانسته است.او می‏گوید: بنیادگرایی واژه‏ای است عام، که برای اشاره به نهضت‏های دینی به‏کار خواهد رفت. همچنین خانم مری هگلند در استفاده از واژه بنیادگرایی، احتیاط بسیار نشان می‏دهد. و نزیه ایوبی استادیار علوم سیاسی، کاربرد واژه اسلام‏گرایی تندرو و یا اسلام‏گرایی سیاسی را به جای کاربرد واژه بنیادگرایی، ترجیح داده است. چنان‏که مارک جرگنزمیر، واژه بنیادگرایی را مبهم خوانده، واژه ملی‏گرایی مذهبی را به جایش پیشنهاد می‏کند.(1) به نظر می‏رسد با وجود این همه تعریف برای این واژه، در کنفرانسی که تحت عنوان «بررسی تطبیقی بنیادگرایی» مورخه 1373 در دانشگاه کالیفرنیا برگزار شد، سخنرانان این سمینار زمینه‏های مشترک بنیادگرایی را چنین برشمردند: بازگشت به اصول اولیه مکتب فردی خود، ضدیت با تفسیر، رفتار دفع‏کننده، افراطی بودن، و برتری داشتن، یعنی بنیادگرایان رفتار و افکار خود را بر حق و برتر از دیگران می‏دانند. نیکی کدی که خود ریاست این اجلاس را برعهده دارد دو ویژگی دیگر نیز بر پنج ویژگی قبلی افزود؛ بنیادگرایان سعی می‏کنند همه مردم را به خود جلب کنند، و اینکه آنها به شدت سیاست‏زده هستند.(2) با این اوصاف، چنانچه معنای واژه را درست معین نکنیم روا نخواهد بود. به ویژه این موضع گوینده که (به قول خبرنگار) در واکنش به نظریه‏های غربی می‏گوید: «در برخی از گرایش‏های بنیادگرایانه در خاورمیانه، نوعی الهام از آموزه‏های چپ سیاسی نهفته است.» این گفته، یک انفعال است، پیش از آنکه یک واکنش باشد! در ادامه مقاله این موضع انفعالی شفاف‏تر خواهد شد.
______________________________
1. فصلنامه خاورمیانه، مرکز پژوهش‏های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه، سال اول، ش 3، ص 667 و 668
2. همان، ص 669
______________________________
اشتباه دیگر گوینده آن است که بنیادگرایی و اسلام سیاسی را، مرتبط با مدرنیته و به دهه‏های اخیر مربوط می‏داند، او معتقد است مفهوم حکومت اسلامی در ایران کمتر از 60 سال و در جهان عرب کمتر از 80 سال سابقه دارد. حال آنکه اگر به لحاظ مفهومی بررسی کنیم، بیش از دو قرن پیش، مرحوم ملا احمد نراقی، بحث حکومت اسلامی را در کتاب عوائد الایام موشکافانه بررسی نمود. در طول غیبت کبری نیز، علمای اسلامی فلسفه سیاسی اسلام، حکومت اسلامی و مباحث ولایت فقیه را مستدل نموده‏اند. اما به لحاظ مصداقی باید گفته می‏شد کمتر از 30 سال تا انقلاب اسلامی منظور گردد، نه کمتر از 60 سال. در این میان مشکل دیگری رخ می‏دهد و آن این‏که بالاخره ندانستیم، اسلام سیاسی و بنیادگرایی کدام است؟ و اساسا آیا نگاه درستی به آنها وجود دارد یا خیر؟! بنیادگرایی زمانی پذیرفتنی نیست که سنت‏گرایی محض و بی‏دلیل باشد، چنان‏که به قول استاد مطهری اگر از میان همه احکام سیاسی فقط مبارزه را گرفتیم و تمام اسلام را در جهاد خلاصه نمودیم؛ اسلام سیاسی یا اسلام انقلابی خواهیم داشت که با انقلاب اسلامی متفاوت و البته غیر قابل قبول است.(1) اما چنانچه بنیادگرایی را به بازگشت به اصول اولیه که همان اصول دین و مذهب و اساس شریعت است دانستیم، و اسلام سیاسی را نیز اسلامی که دارای احکام عبادی و سیاسی نیز می‏باشد بدانیم، آن‏گاه تعریف صحیح و قابل قبولی از این واژگان ارائه کرده‏ایم.
رویکرد دیگر بحث آن است که از اساس، تسلیم بحث بنیادگرایی و فاندامنتالیزم نگردیم. زیرا دلیلی ندارد که هر آنچه غربیان برای ما ساختند ما نیز آن را پردازش کنیم. چنان‏که برای اهل خرد روشن است، یکی از تفاوت‏های عمده میان اسلام و مسیحیت آن است که مسیحیت اساسا یک دین تاریخی است که، با حذف تاریخ از آن هیچ موجودیتی برایش باقی نخواهد ماند. در مسیحیتِ موجود، چنانچه شخصی، گناه آدم، هبوط او، آمدن پسر خدا در روی زمین (حضرت عیسی علیه‏السلام ) و به صلیب کشیده شدنش جهت پاک شدن انسان‏ها از گناه، و این قبیل مباحث تاریخی را منکر شود کافر است و یک مسیحی واقعی شمرده نمی‏شود. لکن اسلام بر اساس اصولی محکم و بنیادین بنا شده و دارای مذهب، شریعت، اخلاق و... منحاز از تاریخ می‏باشد. هر چند سیره پیشوایان صالح آن، قابل اتکا و الگوبرداری است، و ضمنا هیچ تاریخی نظیر تاریخ اسلام منقح و روشن نمی‏باشد. پس این که گوینده محترم در جای جای مقاله بر این نکته اصرار دارد تا اسلام تاریخی را از اصل آن جدا نماید تا به فاندامنتالیزم اسلامی، اسلام سیاسی و این چیزها برسد باز یک انفعال است.
هم‏چنان‏که با بحث بنیادگرایی در این مقاله برخورد غیر منفعلانه و صحیحی نشد؛ با
______________________________
1. مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، قم، صدرا، ص 45
______________________________
مسئله اسلام سیاسی نیز فعالانه و مرزبندی شده برخورد نشد. پیش‏تر اشاره شد که استاد شهید مرتضی مطهری، میان اسلام انقلابی و انقلاب اسلامی تفاوت بسیار قائل شده، اولی را رد و دومی را تأیید می‏کند. اما آنچه در این مقاله به چشم می‏خورد تنها اوج و فرودهایی است که، اجازه قضاوت در مورد اسلام سیاسی را از انسان سلب می‏کند. یک جا اسلام سیاسی، پدیده مثبتی است که بر اساس آن، حکومت اسلامی تشکیل می‏شود، و یا در جای دیگر، اسلام سیاسی آن‏قدر با ظرفیت و بردبار جلوه می‏کند که، می‏تواند متحمل هر متضادی بشود، و مثلاً انقلاب (بدون خشونت)، انتخاب و مکانیسم انتخابات، حضور در روند دموکراسی، و یا حتی حضور در قدرت را نیز در خود جایی دهد. اما از طرفی به عقیده گوینده، اسلام سیاسی با سلفی‏گری در اهل سنت پیوند دارد، چرا که آنها از تاریخ عبور کرده‏اند و یا اینکه اسلام سیاسی اعم از مارکسیسم و لیبرالیسم و بعضا متأثر از آنها بوده است! یعنی همان تبار دوگانه‏ای که در تبارشناسی اسلام سیاسی در روایت شیعی نشانش می‏دهد. این اوج و فرودها گوینده را به آنجا می‏کشاند که، در انتها اسلام سیاسی را با، سکولاریسم سازش می‏دهد؛ یا میان آنها عینیت قائل می‏شود! به عقیده او «اسلام‏گرایی» به‏طور کامل نمی‏تواند سکولاریسم را بپذیرد (لکن به‏طور ناقص می‏تواند) و در کشورهای دموکراتیک سکولاریسم به سود اسلام‏گرایان عمل می‏کند! حال آن‏که آنچه در جبهه نجات اسلامی الجزایر، حزب فضیلت در ترکیه، و... شاهد هستیم آن است که با نام دموکراسی به جنگ دموکراسی می‏روند.
شگفت‏آورترین قسمت این گفتمان پس از مطالب اخیر آن است که، گوینده محترم به دلیل آنکه نمی‏خواهد تسلیم این سخن از فرد هالیدی بشود که، اسلام سیاسی تنها از چپ و مارکسیسم متأثر است؛ از آن طرف غلطیده اسلام سیاسی را بیشتر متأثر از راست، لیبرالیسم و به ویژه انگلیس دانسته. اندیشه اندیشمندانی، نظیر آیت اللّه‏ نائینی و پیروان ایشان، و مرحوم علامه طباطبایی را در کنار کسانی مثل مهدی حائری، مصادیق اثرپذیری از آن می‏داند. به نظر او مشروطه‏خواهی نائینی با مفاهیم لیبرالی متأثر از انگلستان رونق یافت. اندیشه لیبرالی در ایران با علامه طباطبایی و نائینی، در عراق شهید آیت اللّه‏ صدر، در لبنان شمس‏الدینی و در پاکستان به واسطه مودودی و اقبال ادامه یافت. قضاوت در این زمینه به عهده خواننده محترم که این بیان از اسلام سیاسی از کجا تا به کجا سرایت کرد!
به راستی اگر دوستان اندیشه‏ورز ما در قبال مفهوم‏سازی و فرهنگ‏سازی غرب فعالانه برخورد نکنند، مواضع انفعالی، هرگز ما را به جایی نمی‏رسانند، و تنها تا زمانی که بر اصول و مبانی تکیه کنیم، دیگران برای ما ارزش قائل می‏شوند.

تبلیغات