اپوزیسیون و حاکمیت
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
نویسنده مقاله «اپوزیسیون و حاکمیت» در مقاله خود ضمن مقایسه مسئولین غیرمعصوم با امیر مؤمنان نسبت اشتباه به آن حضرت داده است؛ غافل از اینکه التزام به این مسئله با عصمت معصومان سازگاری نداشته و برخلاف عقاید شیعه میباشد. در قسمتی از مقاله نیز بحث جدایی دین از سیاست را پیش کشیدهاند.متن
آقای کیوان صمیمی با تقطیع و بریدن جملاتی از خطبه 216 امیرمومنان مطالبی نوشتهاند:
«گویی برخی از حکومتگران به هیچ عنوان حاضر نیستند اشتباهات خود را بپذیرند و گویا فراموش کردهاند رویه مولا علی را که میگفت «انی لست بفوق ان اخطه» و خود را مصون از اشتباه نمیدانست و در مواردی که به خطای خود پی میبرد، بسیار صریح و همچون آزادگان آنرا میپذیرفت و ادامه اشتباه را خطایی بزرگتر میدانست. مثل موردی که در تعیین مسئولی بلندپایه، تصمیم ناصوابی گرفته بود و پس از مدتی با شجاعت گفت: «غرنی به صلاح ابیک» و تعبیری شبیه به اینکه «گول خوردم» را صادقانه بهکار بود. اشتباه کردن جزء لاینفک و محتمل همراه هر عمل است. همه انسانها در معرض اشتباه کردن قرار دارند. ولی آنچه اهمیت دارد پذیرفتن خطا و تلاش برای عدم تکرار آن است. اشتباه نیروهای انقلابی در 25 سال پیش و پشتیبانی نکردن تمام عیار از دولت موقت در قبال جریان موسوم به خط امام نیز باید به صراحت پذیرفته شود.
اکنون زمان آن رسیده که حکومتگران نیز اشتباهات خود را بپذیرند و برای خود جایگاهی بالاتر از علی که خود را پیرو ایشان میدانند قائل نباشند.
اشاره
نویسنده مقاله بدون در نظر گرفتن تمام محتوای خطبه که درباره حقوق متقابل حاکم و مردم است، نسبت اشتباه به امام امیرالمومنین علیهالسلام داده است. درحالیکه در ادامه همان جمله، امام به مصونیت و عصمت خویش از اشتباه و خطا، به طور تلویحی، اشاره فرموده است.
«فانی لستُ بفوق ان اخطی و لا امن ذالک من فعلی الا ان یکفی اللّه من نفسی ما هو املک به منی؛(1) من خویشتن را بالاتر از اینکه خطا نمیدانم و افعال خویش را از خطا مصون نمیپندارم، مگر اینکه خداوند مرا از نفس خویش مصون داشته و به مقام عصمت نائل نموده و حافظ من میباشد». چنانکه حضرت یوسف پیامبر نیز با آن مقام ثبوت و عصمت، جملهای نظیر همین جمله امیرمؤمنان را فرموده که قرآن آنرا نقل کرده است: «و ما ابری نفسی، ان النفس لامارة باالسوء الا ما رحم ربی»(2)
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم و اهل بیت آن حضرت، بنابر تصریح قرآن کریم و با ادله آیات قرآن، معصوم بوده و از هرگونه خطا و اشتباه مصون میباشند. براساس آیه تطهیر، دامن آنها از هرگونه اشتباه و خطا محفوظ است؛ چنانکه امیرمؤمنان در آخر همان خطبه به این مطلب اشاره نموده است.(3) قرآن درباره عصمت اهل بیت پیامبر چنین میفرماید: «إنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرًا؛(4) خداوند اراده فرموده که تمام لغزشها و خطاها و پلیدیها (که یکی از مصادیق بارز پلیدی اشتباه است) را از شما اهل بیت بزداید و شما را به مقام اکمل طهارت نایل نماید».
علی و اهل بیت او (که شامل ائمه علیهمالسلام هم میشود) مصداق کامل این آیه کریمه هستند که میفرماید: «... فی بُیُوتٍ أذِنَ اللّهُ أنْ تُرْفَعَ...». وقتی این آیه نازل شد، ابوبکر برخاست و از پیامبر سؤال کرد: یا رسول اللّه آیا خانه علی و اهل بیت او نیز از مصادیق این آیه است. آن حضرت صلیاللهعلیهوآلهوسلم جواب داد: مصداق اشرف و اکمل آن خانه علی و اهل بیت اوست(5)
امام درباره علم خویش و درباره سرنوشت انسانها و مسائل دیگر چنین میفرماید: «سوگند به خدا که (جانها) در دست اوست و جان من در دست اوست، من از تمام وقایع تا روز قیامت آگاهم و بر آنها واقفم. از من سؤال کنید تا بدانید... . تمام جزئیات وقایع را میدانم، از گروهی که مردم را فرا بخواند و رهبری کند و کجا فرود آورد و کجا بار خود را برنهند و چگونه کشته بشوند و یا باقی بمانند، چه کسانی کشته شده و چه کسانی باقی
______________________________
1. نهجالبلاغه، خطبه 216
2. یوسف، 12: 53
3. «... الا ان یکفی اللّه من نفسی...؛ مگر اینکه خداوند کفایت کند مرا از نفسم که مضمون آیه تطهیر ناظر براین مطلب است.
4. احزاب، 33: 33
5. علامه حلی، کشفالیقین، چاپ اول، مجمع احیاء الثقافه الاسلامیه، قم، 1413 ق، ص 381، به نقل از شواهد التنزیل، حسکانی، ج 1، ص 410 و کشف الغمه اربلی، ج 1، ص 319
______________________________
مانند. اگر از تمام اینها سؤال کنید جواب خواهید شنید (هیچکس جز من بر سؤال شما جواب نتواند بگوید».(1) در جای دیگر میفرماید «ایها الناس سلونی قبل ان تفقدونی...؛ ای مردم از من سؤال کنید از چیزهایی که نمیدانید، پیش از اینکه مرا از دست بدهید... که من به راههای آسمان را از راههای زمین آگاهترم...».(2) در خطبه دیگر میفرماید: «واللّه لوشئت ان اُخبر کل رحل منکم مجزجه و مولجه و جمیع شأنه لفعلتُ...؛ سوگند به خدا اگر بخواهم میتوانم هر کدام از شما را از آغاز و پایان کارش و از تمام شئون زندگی و جزئیات وقایع که بر او پیشآمد میکند، آگاه سازم...».(3)
اما قسمت دوم «مثل موردی که در تعیین غرنی به صلاح ابیک(4) در مواردی به خطای خود پی میبرد».
1. با توجه به شواهدی که درباره علم امام به جزئیات افراد که از زبان خودش در نهجالبلاغه نقل شد، نسبت اشتباه به ساحت آن امام همام ناصواب بوده و نویسنده با مراجعه به موارد مختلف و مطالعه بیشتر درباره شخصیت مولا الموحدین به راه اعتدال و مستقیم ملتزم خواهد شد. انشاءاللّه.
2. امام پس از رسیدن به حکومت، با توجه به شرایط اجتماعی مجبور بود برای اداره امپراطوری بزرگ اسلامی، از افرادی در مدیریت و اداره کشور استفاده کند که به مراتب از منذربنجارود که پدرش فرد صالح بود بدتر بودند. افرادی چون اشعثبنغیث که مدتها حاکم آذربایجان و فرمانده قسمتی از سپاه بود، امام در جنگ صفین از روی ناچاری او را تحمل میکرد، با اینکه از تمام مقاصد و نیات درونی او و سرنوشت او آگاهی کامل داشت(5) و حتی میدانست دختر و پسر او در قتل فرزندانش حسن و حسین علیهمالسلام شریک خواهند بود. زیادبنابیه نیز از جمله این افراد بود که امام از روی اجبار و ناچاری او را حاکم فارس نموده بود؛ چون افراد لایق و شایسته و متعهد مثل مالک اشتر نخعی معدود و انگشت شمار بودند. امام از شناختی که درباره منذربنجارود داشت و به تمام روحیات او آگاه بود، او را به خوبی توصیف میکند که در همان نامه موجود است. بنابراین به کار بردن عبارتی نظیر «اشتباه و گول خوردن» درباره استانداری منذربن جارود(6) از طرف امام علیهالسلام ناصواب است. چونهیچ یک از شارحان نهجالبلاغه این عبارات را نیاوردهاند و امام از تمام افعال منذر در محل مأموریت خبردار بوده است، چنانکه در نامه این مطلب را به منذر نوشته است. امام هرگز با علم امامت و عصمت با مردم برخورد نکرده است. چنانکه اگر اینگونه رفتار میکرد باید اشعث را میکشت و ابنملجم مرادی را که قاتلش بود و در بین سپاه و
______________________________
1. نهجالبلاغه، خطبه 93
2. نهجالبلاغه، خطبه 189
3. همان، خطبه 175
4. نهجالبلاغه، نامه 71
5. همان نامه که حضرت به اشعث در آذربایجان نوشته است.
6. نهجالبلاغه، نامه 71
______________________________
امام بود، دستوری میداد گردنش را بزنند. ما نمیتوانیم بگوییم چون امام او را نکشت، نعوذباللّه اشتباه کرد و یا معاویه را ابقاء ننمود اشتباه کرد! بنابراین، امام براساس ظاهر و عرف و طبق حال افراد با آنها تعامل مینمود و قبل از ارتکاب جرم، هیچکس را کیفر نمیداد. این منطق امام را نمیتوان با تعبیر اشتباه یاد کرد.
3. نویسنده در قسمتی از مقاله نیز دین را از حکومت جدا دانسته غافل از اینکه التزام به چنین مطلبی به دور از سیره نبوی و علوی است که سالها حکومت دینی داشتند. «... حکومتگران که 25 سال است با اصرار تمام دین و حکومت را به هم پیوند زده و قائلین به ضرورت جداسازی این دو مقوله را با انواع ناسزاها متهم کرده و میکنند، میبایست به اشتباه خود اقرار کرده و حکومت را از دین تفکیک کنند...». پایهگذار دین اسلام و حکومت اسلامی، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم است که سیره آن حضرت در طول دوران اقامتش در مدینه و تمام کارهای آن حضرت در ابعاد مختلف، سیاسی، نظامی، قضایی و روابط خارجی حکایت از این واقعیت دارد که آن حضرت در تمام امور شخصا و رأسا دخالت و همه امور با نظر حضرتش انجام میگرفت و اینگونه نبود که امور سیاسی و کشورداری را به شخص یا اشخاص دیگر واگذار کند(1) و خودش فقط اقامه نماز و به وعظ و نصیحت بپردازد. بلکه آنحضرت صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرماندهی نظامی را نیز عهده دار بود و با ولایت خود، گاهی آن را به افراد دیگر نظیر امیرمؤمنان میسپرد و تا جایی حضرتش به امر حکومت و اداره جامعه اهتمام داشت که گاهی بهطور موقت که از مدینه خارج میشد برای خود جایگزین انتخاب میکرد تا امور حکومت و مردم معطل نباشد.(2)
چنانکه حضرت امام خمینی قدسسره که بنیانگذار این حکومت اسلامی است، این حکومت را با اقتباس از حکومت نبوی و علوی بنیان نهاده است و بارها تأکید فرموده که ماهیت اسلام اقتضا میکند که حکومت از آن تفکیکناپذیر باشد، تمام فقه و اجرای آن برابر است با ضرورت وجود حکومت اسلامی.(3) بنابراین، هیچکس در اسلام نمیتواند به این گفتار ملتزم باشد که حکومت از دین جداست. چنانکه در مسیحیت اینگونه افکار توسط امپریالیسم و صهیونیسم رواج یافته و اینگونه افکار از تفکر سکولاریسم غربی نشأت گرفته است.(4)
______________________________
1. محمد ابراهیم آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، چاپ ششم، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1378، صص 378 ـ 390 و 292 ـ 306
2. شیخ مفید، الارشاد، چاپ اول، آلالبیت، قم، 1413 ق، ج 1، ص 154
3. امام خمینی، ولایت فقیه «حکومت اسلامی»، چاپ اول، قم، انتشارات آزادی، بیتا، صص 23، 65، 84 و 151
4. اقتباس از همان ص 6 و 7، برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به علامه طباطبائی، مقاله «ولایت و زعامت» در المیزان، ج 4، ص 121 و محمد یوسف موسی، نظام الحکم فی الاسلام، ص 14
«گویی برخی از حکومتگران به هیچ عنوان حاضر نیستند اشتباهات خود را بپذیرند و گویا فراموش کردهاند رویه مولا علی را که میگفت «انی لست بفوق ان اخطه» و خود را مصون از اشتباه نمیدانست و در مواردی که به خطای خود پی میبرد، بسیار صریح و همچون آزادگان آنرا میپذیرفت و ادامه اشتباه را خطایی بزرگتر میدانست. مثل موردی که در تعیین مسئولی بلندپایه، تصمیم ناصوابی گرفته بود و پس از مدتی با شجاعت گفت: «غرنی به صلاح ابیک» و تعبیری شبیه به اینکه «گول خوردم» را صادقانه بهکار بود. اشتباه کردن جزء لاینفک و محتمل همراه هر عمل است. همه انسانها در معرض اشتباه کردن قرار دارند. ولی آنچه اهمیت دارد پذیرفتن خطا و تلاش برای عدم تکرار آن است. اشتباه نیروهای انقلابی در 25 سال پیش و پشتیبانی نکردن تمام عیار از دولت موقت در قبال جریان موسوم به خط امام نیز باید به صراحت پذیرفته شود.
اکنون زمان آن رسیده که حکومتگران نیز اشتباهات خود را بپذیرند و برای خود جایگاهی بالاتر از علی که خود را پیرو ایشان میدانند قائل نباشند.
اشاره
نویسنده مقاله بدون در نظر گرفتن تمام محتوای خطبه که درباره حقوق متقابل حاکم و مردم است، نسبت اشتباه به امام امیرالمومنین علیهالسلام داده است. درحالیکه در ادامه همان جمله، امام به مصونیت و عصمت خویش از اشتباه و خطا، به طور تلویحی، اشاره فرموده است.
«فانی لستُ بفوق ان اخطی و لا امن ذالک من فعلی الا ان یکفی اللّه من نفسی ما هو املک به منی؛(1) من خویشتن را بالاتر از اینکه خطا نمیدانم و افعال خویش را از خطا مصون نمیپندارم، مگر اینکه خداوند مرا از نفس خویش مصون داشته و به مقام عصمت نائل نموده و حافظ من میباشد». چنانکه حضرت یوسف پیامبر نیز با آن مقام ثبوت و عصمت، جملهای نظیر همین جمله امیرمؤمنان را فرموده که قرآن آنرا نقل کرده است: «و ما ابری نفسی، ان النفس لامارة باالسوء الا ما رحم ربی»(2)
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم و اهل بیت آن حضرت، بنابر تصریح قرآن کریم و با ادله آیات قرآن، معصوم بوده و از هرگونه خطا و اشتباه مصون میباشند. براساس آیه تطهیر، دامن آنها از هرگونه اشتباه و خطا محفوظ است؛ چنانکه امیرمؤمنان در آخر همان خطبه به این مطلب اشاره نموده است.(3) قرآن درباره عصمت اهل بیت پیامبر چنین میفرماید: «إنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرًا؛(4) خداوند اراده فرموده که تمام لغزشها و خطاها و پلیدیها (که یکی از مصادیق بارز پلیدی اشتباه است) را از شما اهل بیت بزداید و شما را به مقام اکمل طهارت نایل نماید».
علی و اهل بیت او (که شامل ائمه علیهمالسلام هم میشود) مصداق کامل این آیه کریمه هستند که میفرماید: «... فی بُیُوتٍ أذِنَ اللّهُ أنْ تُرْفَعَ...». وقتی این آیه نازل شد، ابوبکر برخاست و از پیامبر سؤال کرد: یا رسول اللّه آیا خانه علی و اهل بیت او نیز از مصادیق این آیه است. آن حضرت صلیاللهعلیهوآلهوسلم جواب داد: مصداق اشرف و اکمل آن خانه علی و اهل بیت اوست(5)
امام درباره علم خویش و درباره سرنوشت انسانها و مسائل دیگر چنین میفرماید: «سوگند به خدا که (جانها) در دست اوست و جان من در دست اوست، من از تمام وقایع تا روز قیامت آگاهم و بر آنها واقفم. از من سؤال کنید تا بدانید... . تمام جزئیات وقایع را میدانم، از گروهی که مردم را فرا بخواند و رهبری کند و کجا فرود آورد و کجا بار خود را برنهند و چگونه کشته بشوند و یا باقی بمانند، چه کسانی کشته شده و چه کسانی باقی
______________________________
1. نهجالبلاغه، خطبه 216
2. یوسف، 12: 53
3. «... الا ان یکفی اللّه من نفسی...؛ مگر اینکه خداوند کفایت کند مرا از نفسم که مضمون آیه تطهیر ناظر براین مطلب است.
4. احزاب، 33: 33
5. علامه حلی، کشفالیقین، چاپ اول، مجمع احیاء الثقافه الاسلامیه، قم، 1413 ق، ص 381، به نقل از شواهد التنزیل، حسکانی، ج 1، ص 410 و کشف الغمه اربلی، ج 1، ص 319
______________________________
مانند. اگر از تمام اینها سؤال کنید جواب خواهید شنید (هیچکس جز من بر سؤال شما جواب نتواند بگوید».(1) در جای دیگر میفرماید «ایها الناس سلونی قبل ان تفقدونی...؛ ای مردم از من سؤال کنید از چیزهایی که نمیدانید، پیش از اینکه مرا از دست بدهید... که من به راههای آسمان را از راههای زمین آگاهترم...».(2) در خطبه دیگر میفرماید: «واللّه لوشئت ان اُخبر کل رحل منکم مجزجه و مولجه و جمیع شأنه لفعلتُ...؛ سوگند به خدا اگر بخواهم میتوانم هر کدام از شما را از آغاز و پایان کارش و از تمام شئون زندگی و جزئیات وقایع که بر او پیشآمد میکند، آگاه سازم...».(3)
اما قسمت دوم «مثل موردی که در تعیین غرنی به صلاح ابیک(4) در مواردی به خطای خود پی میبرد».
1. با توجه به شواهدی که درباره علم امام به جزئیات افراد که از زبان خودش در نهجالبلاغه نقل شد، نسبت اشتباه به ساحت آن امام همام ناصواب بوده و نویسنده با مراجعه به موارد مختلف و مطالعه بیشتر درباره شخصیت مولا الموحدین به راه اعتدال و مستقیم ملتزم خواهد شد. انشاءاللّه.
2. امام پس از رسیدن به حکومت، با توجه به شرایط اجتماعی مجبور بود برای اداره امپراطوری بزرگ اسلامی، از افرادی در مدیریت و اداره کشور استفاده کند که به مراتب از منذربنجارود که پدرش فرد صالح بود بدتر بودند. افرادی چون اشعثبنغیث که مدتها حاکم آذربایجان و فرمانده قسمتی از سپاه بود، امام در جنگ صفین از روی ناچاری او را تحمل میکرد، با اینکه از تمام مقاصد و نیات درونی او و سرنوشت او آگاهی کامل داشت(5) و حتی میدانست دختر و پسر او در قتل فرزندانش حسن و حسین علیهمالسلام شریک خواهند بود. زیادبنابیه نیز از جمله این افراد بود که امام از روی اجبار و ناچاری او را حاکم فارس نموده بود؛ چون افراد لایق و شایسته و متعهد مثل مالک اشتر نخعی معدود و انگشت شمار بودند. امام از شناختی که درباره منذربنجارود داشت و به تمام روحیات او آگاه بود، او را به خوبی توصیف میکند که در همان نامه موجود است. بنابراین به کار بردن عبارتی نظیر «اشتباه و گول خوردن» درباره استانداری منذربن جارود(6) از طرف امام علیهالسلام ناصواب است. چونهیچ یک از شارحان نهجالبلاغه این عبارات را نیاوردهاند و امام از تمام افعال منذر در محل مأموریت خبردار بوده است، چنانکه در نامه این مطلب را به منذر نوشته است. امام هرگز با علم امامت و عصمت با مردم برخورد نکرده است. چنانکه اگر اینگونه رفتار میکرد باید اشعث را میکشت و ابنملجم مرادی را که قاتلش بود و در بین سپاه و
______________________________
1. نهجالبلاغه، خطبه 93
2. نهجالبلاغه، خطبه 189
3. همان، خطبه 175
4. نهجالبلاغه، نامه 71
5. همان نامه که حضرت به اشعث در آذربایجان نوشته است.
6. نهجالبلاغه، نامه 71
______________________________
امام بود، دستوری میداد گردنش را بزنند. ما نمیتوانیم بگوییم چون امام او را نکشت، نعوذباللّه اشتباه کرد و یا معاویه را ابقاء ننمود اشتباه کرد! بنابراین، امام براساس ظاهر و عرف و طبق حال افراد با آنها تعامل مینمود و قبل از ارتکاب جرم، هیچکس را کیفر نمیداد. این منطق امام را نمیتوان با تعبیر اشتباه یاد کرد.
3. نویسنده در قسمتی از مقاله نیز دین را از حکومت جدا دانسته غافل از اینکه التزام به چنین مطلبی به دور از سیره نبوی و علوی است که سالها حکومت دینی داشتند. «... حکومتگران که 25 سال است با اصرار تمام دین و حکومت را به هم پیوند زده و قائلین به ضرورت جداسازی این دو مقوله را با انواع ناسزاها متهم کرده و میکنند، میبایست به اشتباه خود اقرار کرده و حکومت را از دین تفکیک کنند...». پایهگذار دین اسلام و حکومت اسلامی، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم است که سیره آن حضرت در طول دوران اقامتش در مدینه و تمام کارهای آن حضرت در ابعاد مختلف، سیاسی، نظامی، قضایی و روابط خارجی حکایت از این واقعیت دارد که آن حضرت در تمام امور شخصا و رأسا دخالت و همه امور با نظر حضرتش انجام میگرفت و اینگونه نبود که امور سیاسی و کشورداری را به شخص یا اشخاص دیگر واگذار کند(1) و خودش فقط اقامه نماز و به وعظ و نصیحت بپردازد. بلکه آنحضرت صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرماندهی نظامی را نیز عهده دار بود و با ولایت خود، گاهی آن را به افراد دیگر نظیر امیرمؤمنان میسپرد و تا جایی حضرتش به امر حکومت و اداره جامعه اهتمام داشت که گاهی بهطور موقت که از مدینه خارج میشد برای خود جایگزین انتخاب میکرد تا امور حکومت و مردم معطل نباشد.(2)
چنانکه حضرت امام خمینی قدسسره که بنیانگذار این حکومت اسلامی است، این حکومت را با اقتباس از حکومت نبوی و علوی بنیان نهاده است و بارها تأکید فرموده که ماهیت اسلام اقتضا میکند که حکومت از آن تفکیکناپذیر باشد، تمام فقه و اجرای آن برابر است با ضرورت وجود حکومت اسلامی.(3) بنابراین، هیچکس در اسلام نمیتواند به این گفتار ملتزم باشد که حکومت از دین جداست. چنانکه در مسیحیت اینگونه افکار توسط امپریالیسم و صهیونیسم رواج یافته و اینگونه افکار از تفکر سکولاریسم غربی نشأت گرفته است.(4)
______________________________
1. محمد ابراهیم آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، چاپ ششم، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1378، صص 378 ـ 390 و 292 ـ 306
2. شیخ مفید، الارشاد، چاپ اول، آلالبیت، قم، 1413 ق، ج 1، ص 154
3. امام خمینی، ولایت فقیه «حکومت اسلامی»، چاپ اول، قم، انتشارات آزادی، بیتا، صص 23، 65، 84 و 151
4. اقتباس از همان ص 6 و 7، برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به علامه طباطبائی، مقاله «ولایت و زعامت» در المیزان، ج 4، ص 121 و محمد یوسف موسی، نظام الحکم فی الاسلام، ص 14