جهانی شدن و فمینیسم در ایران
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
آقای فتحی در این مقاله ضمن اشاره به زمینه تاریخی افکار فمینیستی در ایران به خصوص در دوره مشروطه و پهلوی، به تأثیرات روزافزون فمینیسم در دوران پس از انقلاب به خصوص زمان ریاست جمهوری آقای خاتمی پرداخته است. ایشان تنها عامل تغییر موقعیت و جایگاه زنان را تغییر ذهنیت و جهانبینی اعضای جامعه دانسته و مهمترین عامل این تغییر را آموزش زنان و رشد آگاهی آنان معرفی کرده است. وی در ادامه، با اشاره به تلاش حکومت اسلامی برای پیشگیری از پیشروی فرهنگ غربی، محرومیت بلندمدت زنان از رسانههای ارتباطی را غیرممکن دانسته است.متن
به لحاظ تاریخی افراد بسیاری در طول قرن گذشته وجود داشتهاند که موقعیت و جایگاه زنان را که در آن، شرایط تاریخی به عنوان یک تابو محسوب میگردید مورد تردید قرار دادهاند. پس از فروپاشی دولت ایران در خلال جنگ جهانی اول، رضا شاه پهلوی در اواسط سال 1920 به عنوان یک دیکتاتور به حکومت دست یافت و در سال 1935 فرمان برداشتن حجاب زنان را صادر کرد. چنین تغییرات و دگرگونیهایی در طول دوران رضاشاه، منجر به پیدایش ظواهر غربی در جامعه گردید. با این حال، این دگرگونیها هیچگاه نتوانست تغییرات بنیادینی را در پایگاه و موقعیت واقعی زنان در جامعه ایجاد کند. در نتیجه، با کنار رفتن رضا شاه از قدرت و پس از تهاجم نیروهای متفقین در 1941 به ایران، اغلب زنان به حجاب بازگشتند. به دنبال سقوط دولت مصدق در 1953 و بازگشت شاه به قدرت، یک رشته اصلاحات ظاهری در کشور شروع شد که به دنبال آن برخی امتیازات همچون حق رأی و عضویت در کابینه و پارلمان به زنان داده شد.
با این حال، محمدرضاشاه نیز همچون پدرش نخواست یا در حقیقت نتوانست تغییراتی را در ایستارها و هنجارهای موجود در جامعه در ارتباط با زنان به وجود بیاورد. در نتیجه، بهرغم نمود ظاهری غربی شدن، جهانبینی اکثریت ایرانیان به ویژه در روستاها و اجتماعات محلی، همچنان تغییر نیافته باقی ماند. با به قدرت رسیدن رهبران مذهبی در 1979 تنها گروه کوچکی از زنان که عمدتا در تهران سکونت داشتند، به عنوان تهدیدی جدی علیه سنتهای حاکم به شمار میآمدند. بسیاری از زنان به ویژه آنها که در نواحی خارج از شهرهای بزرگ زندگی میکردند، یا موضعی بیطرفانه برگزیدند یا حامی خط مشیهای حاکم شدند. پیآمد چنین امری، محدودیت بیشتر زنان در جامعه بود. این امر به ویژه با توجه به مشروعیت مذهبی رژیم سیاسی در ایران که بر پایه ریشههای عمیق عقاید و باورهای مذهبی اکثریت ایرانیان است، حایز اهمیت میباشد. بر این اساس، به باور بخشی از زنان و مردان ایرانی، نه تنها خط مشیهای سیاسی رژیم در ارتباط با زنان تبعیضآمیز نیست، بلکه از احکام و مقدرات اساسی نیز میباشد. چنین امری بیانگر این مطلب است که تغییر موقعیت و جایگاه زنان برخلاف هر تغییر اجتماعی دیگری، تنها به تغییر در ذهنیت و جهانبینی اعضای جامعه بستگی دارد.
در انتخابات ریاست جمهوری سال 1979، محمد خاتمی، کسی که در این انتخابات به پیروزی رسید، اعلام کرد که تضمین و ضمانتهای حقوقی صرف کافی نیست. علاوه بر این، برخی از روزنامهنگاران و نمایندگان زن در مجلس نیز علنا خواستار حمایت و پشتیبانی بیشتر از زنان و قدرت یافتن زنان ایرانی شدند. چنین توجه و اشتغال فکری بالایی نسبت به جایگاه زنان حتی در دوره حکومت محمد رضا شاه که خود را مدافع حقوق زنان میدانست، دیده نمیشود. حال با چنین توضیحاتی، چه تبیینی را میتوان برای این واقعیت یافت که در سالهای اخیر، موقعیت زنان در ایران بیش از گذشته به یک موضوع بحثانگیز عمومی تبدیل شده است؟ به عقیده من پاسخ به این سؤال را باید در بالا رفتن سطح آگاهیهای بخش عمدهای از زنان ایرانی، به ویژه در ارتباط با نقشهایشان در جامعه و در مقایسه با قرن گذشته و حتی دوره محمد رضا شاه یافت. این امر را نیز باید برآیند دو عامل عمده دانست: نخست، رشد فرصتهای آموزشی برای زنان و دیگری، گسترش فزاینده جهانیشدن فمینیسم.
فرضیههای آموزشی برای زنان ایرانی
از مهمترین اصلاحات رضاشاه در ارتباط با موقعیت زنان، نه فرمان برداشتن حجاب، بلکه عمدتا تأسیس نظام آموزشی مدرن و گستردهای بود که در نهایت منجر به برخورداری زنان از فرصتهای آموزشی همسان با مردان گردید.
با پایان جنگ جهانی دوم و به ویژه پس از بازگشت محمد رضا شاه به قدرت با کمک دولت آمریکا در سال 1953، فرآیند غربی شدن ایران بهطور گستردهای آغاز گردید. یکی از جنبههای مثبت این فرآیند، گسترش فزاینده دانشجویان ایرانی (اعم از زن و مرد) بود که برای تحصیل به خارج از کشور فرستاده شده بودند. برای نمونه تا پیش از فروپاشی حکومت پهلوی و انقلاب 1979، ایرانیان بزرگترین گروه دانشجویی خارجی را در آمریکا تشکیل میدادند. پیآمد چنین امری، بالا رفتن روز افزون سطح دانشآموختگی و آگاهیهای عمومی در بین زنان جامعه بود، به نحوی که دیگر نمیتوان این گروه از زنان را در جامعه امروز ایران، به پارهای از هنجارهای سنتی و قیمومیت والدین محدود دانست.
یکی از عوامل مهم و تأثیرگزار در رشد آگاهیهای زنان ایرانی، جهانیشدن فمینیسم یا پیدایش فمینیسم به عنوان یک اجتماع در فضاست. جهانیشدن عمدتا به این معناست که زندگی افراد در سراسر جهان، حتی آنهایی که در نواحی سنتی زندگی میکنند، بهطور فزایندهای متأثر از رخدادها و حوادثی است که ممکن است فاصله دوری از نظر فیزیکی با آنها داشته باشد. از طرفی، جهانیشدن را باید پیآمد مدرنیته به عنوان مجموعهای از نهادها و شیوههای رفتاری دانست که نخست در اروپای پس از فئودالیته و سپس در قرن بیستم به عنوان یک جهانبینی مسلط گسترش یافت. به عبارتی، تفکیک و افزایش شکاف بین زمان و مکان در نتیجه فرآیند جهانیشدن، امکان تغییر و دگرگونیهای گسترده اجتماعی را از طریق فراگذاشتن و رهایی از محدودیتها و سنتها به وجود آورد.
مدرنیته، تغییرات و دگرگونیهای عمدهای را در روابط بین مردم در سراسر جهان ایجاد کرده است. شواهد زیادی وجود دارد که بیانگر این مدعاست که زنان تحصیلکرده و با سواد در ایران امروز، در حال تبدیل شدن به بخشی از اجتماع فمینیستی در جهان هستند. آنها ضمن علاقه نسبت به کسب اطلاعات و آگاهی از جایگاه و وضعیت زنان در سراسر جهان، سمینارهای مختلفی را برای دعوت از رهبران فمینیست دیگر کشورها به عمل میآورند و به مبادله ایدههای خویش با آنان میپردازند. متقابلاً زنان فمینیست در کشورهای غربی نیز حساسیت خاصی نسبت به وضعیت زنان در کشورهای جهان سوم نشان میدهند و تمایل دارند تا زنان را در مبارزه علیه سنتگرایان حمایت کنند. در مقابل، رژیم اسلامی در ایران به سختی تلاش میکند تا پیشروی فرهنگ غربی را متوقف کند و از شیوه زندگی اسلامی حمایت و حفاظت کند. چنین امری را میتوان بهطور مثال در جداسازی زنان و مردان در حوزه عمومی و فشار برای رعایت نوع خاصی از پوشش زنان و اعمال کنترل بر رسانههای جمعی داخلی و ممنوعیت استفاده از اینترنت و ماهواره دید. با این حال، در عصری که همراه با رشد نفوذ ارتباطات جهانی است، غیرممکن به نظر میرسد که زنان ایرانی نتوانند به رسانههای ارتباطی، اعم از کتاب، فیلم، مقالات خارجی، تلفن و اینترنت و...، دست یابند و برای مدت طولانی از آن محروم بمانند.
با مقایسه جایگاه و موقعیت زنان ایرانی در دهههای نخست و بعدی قرن بیستم، میتوان افزایش و رشد روزافزونی را در تعداد زنان باسواد و تحصیلکرده مشاهده نمود. بسیاری از این گروهها، اینک در حال پیوستن به بخشی از اجتماع فمینیستی جهانی هستند؛ اجتماعی که برای زنان اطلاعات و حمایتهای عاطفی و معنوی عمدهای را فراهم میکند. در نتیجه، به خوبی روشن است که زنان ایرانی در جریان مبارزه برای آزادی و رهایی از نابرابریها، از حمایت نیروی اجتماعی عمدهای (جهانی شدن) برخودار هستند و در تلاشهایشان برای دستیابی به یک زندگی رضایتبخش، از ابزارهای متنوعی که شامل انواع گوناگونی از ارتباطات جهانی است بهره میگیرند.
اشاره
از این مقاله آقای فتحی چنین برمیآید که ایشان ضمن آنکه تغییر موقعیت و جایگاه زنان در ایران را امری لازم شمرده است، تنها عامل آن را تغییر در ذهنیت و جهانبینی اعضای جامعه و رشد آگاهیهای زنان دانسته است. وی معتقد است هرچند رژیمهای گذشته از زمان مشروطه اقداماتی کردند که از جمله مهمترین آنها تأسیس نظام آموزشی مدرن توسط رضاشاه بود که از کشف حجاب نیز برای تغییر جایگاه زنان مهمتر بود، ولی بیشترین آگاهیها توسط فمینیسم و رسانههای ارتباطی حاصل شده است. ازاینرو، نفوذ فمینیسم در ایران لازم، و ممانعت جمهوری اسلامی از آن غیرقابل قبول است و غیرممکن دانسته شده است که زنان ایران نتوانند به رسانههای ارتباطی دست یابند. اگر این برداشت از مقاله آقای فتحی صحیح باشد، توجه به نکات زیر ضروری است:
1. تغییر وضعیت زنان به شرطی پدیده مثبت ارزیابی میشود که به سمت وضعیت مطلوب اسلامی حرکت کند. هر چند موقعیت سنتی زنان، وضعیت مطلوب نبوده است، ولی فمینیسم و وضعیتی که برای زنان غرب ایجاد کرده است نیز قطعا نامطلوب است. فمینیسم علاوه بر آنکه با احکام، اهداف و نظام اسلامی ناسازگار است، عملاً آثار سوء بسیاری در جوامع فمینیستی بر جای گذاشته است. بنابراین، کنترل آن توسط جمهوری اسلامی امری لازم است. ولی از آنجا که جمهوری اسلامی ایران در تعریف وضعیت مطلوب جایگزین کردن آن به جای موقعیت سنتی موفق عمل نکرده است، موجهای فمینستی توانستهاند با استفاده از وسایل ارتباطی در ایران جایگاه پیدا کنند.
2. آموزش زنان و ارتقاء سطح آگاهیهای آنان: علمآموزی زنان در اسلام امری پسندیده است. در روایات آمده است: «طلب العلم فریضة علی کل مسلم و مسلمة». همچنین آمده است که خداوند متعال بر آدم علیهالسلام تکلیف کرد که مسائل دینی را به حوا بیاموزد و همان مهریه او باشد. ولی آموزشهایی که فمینیسم برای احقاق حقوق زنان به آنان داده است، هرچند رویکرد سنتی را به نقد کشیده است، ولی نسخه بدلی نامبارک را به آنان القا کرده و زنان را از اصالت و رسالتشان دور ساخته است.
در آموزش حقوق زنان، نکات بسیاری باید لحاظ شود که فمینیسم به هیچیک توجه ندارد. از جمله مهمترین آنها مشروعیت حقوق و روشمندی آموزش است. فمینیسم از آنجا که قائل به تساوی حقوق زن و مرد است، بسیاری از حقوق مد نظر آنها خلاف احکام اسلام است و مشروعیت ندارد و نیز با روش صحیحی آموزش داده نمیشود؛ زیرا آموزش حقوق یا باید متقابل باشد، یعنی حقوق زنان به مردان و حقوق مردان به زنان آموزش داده شود، همانطور که امام سجاد علیهالسلام در رسالة الحقوق اینگونه آموزش داده است و یا حداقل حقوق مردان نیز در کنار حقوق زنان به زنان و حقوق زنان در کنار حقوق مردان به مردان آموزش داده شود. زیرا آموزشهای یکسویه، فساد، اختلاف، جدایی، فروپاشی خانوادهها و غیره را در پی خواهد داشت، همانگونه که جوامع فمینیستی دچار آن شدهاند.
3. قضاوت منصفانه از لوازم پژوهش عالمانه است. به نظر میرسد زنان ایران بعد از انقلاب اسلامی، بیش از هر زمان دیگری آزادیهای مشروع خود را به دست آوردند. هرچند تا وضعیت مطلوب اسلامی راهی دراز در پیش است، ولی محدودیتزا شمردن حکومت اسلامی برای زنان دور از انصاف است. همچنین انحصار ارتقاء موقعیت زنان به دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی نیز بیانصافی دیگری است. هرچند نفوذ فمینیسم در این دوره بیشتر بوده است.
4. ما نیز معتقدیم که امروزه بسیار دشوار است که بتوان در اوج پیشرفت وسایل ارتباطی، جامعهای را از رسانههای ارتباطی منقطع نگاه داشت و همانطور که گفته شده هرچند کنترل و پیشگیری منطقی لازم است، ولی راه درمان این نیست و باید در کنار آن به تعریف نظام حقوق اسلامی زنان همت گماشت.
با این حال، محمدرضاشاه نیز همچون پدرش نخواست یا در حقیقت نتوانست تغییراتی را در ایستارها و هنجارهای موجود در جامعه در ارتباط با زنان به وجود بیاورد. در نتیجه، بهرغم نمود ظاهری غربی شدن، جهانبینی اکثریت ایرانیان به ویژه در روستاها و اجتماعات محلی، همچنان تغییر نیافته باقی ماند. با به قدرت رسیدن رهبران مذهبی در 1979 تنها گروه کوچکی از زنان که عمدتا در تهران سکونت داشتند، به عنوان تهدیدی جدی علیه سنتهای حاکم به شمار میآمدند. بسیاری از زنان به ویژه آنها که در نواحی خارج از شهرهای بزرگ زندگی میکردند، یا موضعی بیطرفانه برگزیدند یا حامی خط مشیهای حاکم شدند. پیآمد چنین امری، محدودیت بیشتر زنان در جامعه بود. این امر به ویژه با توجه به مشروعیت مذهبی رژیم سیاسی در ایران که بر پایه ریشههای عمیق عقاید و باورهای مذهبی اکثریت ایرانیان است، حایز اهمیت میباشد. بر این اساس، به باور بخشی از زنان و مردان ایرانی، نه تنها خط مشیهای سیاسی رژیم در ارتباط با زنان تبعیضآمیز نیست، بلکه از احکام و مقدرات اساسی نیز میباشد. چنین امری بیانگر این مطلب است که تغییر موقعیت و جایگاه زنان برخلاف هر تغییر اجتماعی دیگری، تنها به تغییر در ذهنیت و جهانبینی اعضای جامعه بستگی دارد.
در انتخابات ریاست جمهوری سال 1979، محمد خاتمی، کسی که در این انتخابات به پیروزی رسید، اعلام کرد که تضمین و ضمانتهای حقوقی صرف کافی نیست. علاوه بر این، برخی از روزنامهنگاران و نمایندگان زن در مجلس نیز علنا خواستار حمایت و پشتیبانی بیشتر از زنان و قدرت یافتن زنان ایرانی شدند. چنین توجه و اشتغال فکری بالایی نسبت به جایگاه زنان حتی در دوره حکومت محمد رضا شاه که خود را مدافع حقوق زنان میدانست، دیده نمیشود. حال با چنین توضیحاتی، چه تبیینی را میتوان برای این واقعیت یافت که در سالهای اخیر، موقعیت زنان در ایران بیش از گذشته به یک موضوع بحثانگیز عمومی تبدیل شده است؟ به عقیده من پاسخ به این سؤال را باید در بالا رفتن سطح آگاهیهای بخش عمدهای از زنان ایرانی، به ویژه در ارتباط با نقشهایشان در جامعه و در مقایسه با قرن گذشته و حتی دوره محمد رضا شاه یافت. این امر را نیز باید برآیند دو عامل عمده دانست: نخست، رشد فرصتهای آموزشی برای زنان و دیگری، گسترش فزاینده جهانیشدن فمینیسم.
فرضیههای آموزشی برای زنان ایرانی
از مهمترین اصلاحات رضاشاه در ارتباط با موقعیت زنان، نه فرمان برداشتن حجاب، بلکه عمدتا تأسیس نظام آموزشی مدرن و گستردهای بود که در نهایت منجر به برخورداری زنان از فرصتهای آموزشی همسان با مردان گردید.
با پایان جنگ جهانی دوم و به ویژه پس از بازگشت محمد رضا شاه به قدرت با کمک دولت آمریکا در سال 1953، فرآیند غربی شدن ایران بهطور گستردهای آغاز گردید. یکی از جنبههای مثبت این فرآیند، گسترش فزاینده دانشجویان ایرانی (اعم از زن و مرد) بود که برای تحصیل به خارج از کشور فرستاده شده بودند. برای نمونه تا پیش از فروپاشی حکومت پهلوی و انقلاب 1979، ایرانیان بزرگترین گروه دانشجویی خارجی را در آمریکا تشکیل میدادند. پیآمد چنین امری، بالا رفتن روز افزون سطح دانشآموختگی و آگاهیهای عمومی در بین زنان جامعه بود، به نحوی که دیگر نمیتوان این گروه از زنان را در جامعه امروز ایران، به پارهای از هنجارهای سنتی و قیمومیت والدین محدود دانست.
یکی از عوامل مهم و تأثیرگزار در رشد آگاهیهای زنان ایرانی، جهانیشدن فمینیسم یا پیدایش فمینیسم به عنوان یک اجتماع در فضاست. جهانیشدن عمدتا به این معناست که زندگی افراد در سراسر جهان، حتی آنهایی که در نواحی سنتی زندگی میکنند، بهطور فزایندهای متأثر از رخدادها و حوادثی است که ممکن است فاصله دوری از نظر فیزیکی با آنها داشته باشد. از طرفی، جهانیشدن را باید پیآمد مدرنیته به عنوان مجموعهای از نهادها و شیوههای رفتاری دانست که نخست در اروپای پس از فئودالیته و سپس در قرن بیستم به عنوان یک جهانبینی مسلط گسترش یافت. به عبارتی، تفکیک و افزایش شکاف بین زمان و مکان در نتیجه فرآیند جهانیشدن، امکان تغییر و دگرگونیهای گسترده اجتماعی را از طریق فراگذاشتن و رهایی از محدودیتها و سنتها به وجود آورد.
مدرنیته، تغییرات و دگرگونیهای عمدهای را در روابط بین مردم در سراسر جهان ایجاد کرده است. شواهد زیادی وجود دارد که بیانگر این مدعاست که زنان تحصیلکرده و با سواد در ایران امروز، در حال تبدیل شدن به بخشی از اجتماع فمینیستی در جهان هستند. آنها ضمن علاقه نسبت به کسب اطلاعات و آگاهی از جایگاه و وضعیت زنان در سراسر جهان، سمینارهای مختلفی را برای دعوت از رهبران فمینیست دیگر کشورها به عمل میآورند و به مبادله ایدههای خویش با آنان میپردازند. متقابلاً زنان فمینیست در کشورهای غربی نیز حساسیت خاصی نسبت به وضعیت زنان در کشورهای جهان سوم نشان میدهند و تمایل دارند تا زنان را در مبارزه علیه سنتگرایان حمایت کنند. در مقابل، رژیم اسلامی در ایران به سختی تلاش میکند تا پیشروی فرهنگ غربی را متوقف کند و از شیوه زندگی اسلامی حمایت و حفاظت کند. چنین امری را میتوان بهطور مثال در جداسازی زنان و مردان در حوزه عمومی و فشار برای رعایت نوع خاصی از پوشش زنان و اعمال کنترل بر رسانههای جمعی داخلی و ممنوعیت استفاده از اینترنت و ماهواره دید. با این حال، در عصری که همراه با رشد نفوذ ارتباطات جهانی است، غیرممکن به نظر میرسد که زنان ایرانی نتوانند به رسانههای ارتباطی، اعم از کتاب، فیلم، مقالات خارجی، تلفن و اینترنت و...، دست یابند و برای مدت طولانی از آن محروم بمانند.
با مقایسه جایگاه و موقعیت زنان ایرانی در دهههای نخست و بعدی قرن بیستم، میتوان افزایش و رشد روزافزونی را در تعداد زنان باسواد و تحصیلکرده مشاهده نمود. بسیاری از این گروهها، اینک در حال پیوستن به بخشی از اجتماع فمینیستی جهانی هستند؛ اجتماعی که برای زنان اطلاعات و حمایتهای عاطفی و معنوی عمدهای را فراهم میکند. در نتیجه، به خوبی روشن است که زنان ایرانی در جریان مبارزه برای آزادی و رهایی از نابرابریها، از حمایت نیروی اجتماعی عمدهای (جهانی شدن) برخودار هستند و در تلاشهایشان برای دستیابی به یک زندگی رضایتبخش، از ابزارهای متنوعی که شامل انواع گوناگونی از ارتباطات جهانی است بهره میگیرند.
اشاره
از این مقاله آقای فتحی چنین برمیآید که ایشان ضمن آنکه تغییر موقعیت و جایگاه زنان در ایران را امری لازم شمرده است، تنها عامل آن را تغییر در ذهنیت و جهانبینی اعضای جامعه و رشد آگاهیهای زنان دانسته است. وی معتقد است هرچند رژیمهای گذشته از زمان مشروطه اقداماتی کردند که از جمله مهمترین آنها تأسیس نظام آموزشی مدرن توسط رضاشاه بود که از کشف حجاب نیز برای تغییر جایگاه زنان مهمتر بود، ولی بیشترین آگاهیها توسط فمینیسم و رسانههای ارتباطی حاصل شده است. ازاینرو، نفوذ فمینیسم در ایران لازم، و ممانعت جمهوری اسلامی از آن غیرقابل قبول است و غیرممکن دانسته شده است که زنان ایران نتوانند به رسانههای ارتباطی دست یابند. اگر این برداشت از مقاله آقای فتحی صحیح باشد، توجه به نکات زیر ضروری است:
1. تغییر وضعیت زنان به شرطی پدیده مثبت ارزیابی میشود که به سمت وضعیت مطلوب اسلامی حرکت کند. هر چند موقعیت سنتی زنان، وضعیت مطلوب نبوده است، ولی فمینیسم و وضعیتی که برای زنان غرب ایجاد کرده است نیز قطعا نامطلوب است. فمینیسم علاوه بر آنکه با احکام، اهداف و نظام اسلامی ناسازگار است، عملاً آثار سوء بسیاری در جوامع فمینیستی بر جای گذاشته است. بنابراین، کنترل آن توسط جمهوری اسلامی امری لازم است. ولی از آنجا که جمهوری اسلامی ایران در تعریف وضعیت مطلوب جایگزین کردن آن به جای موقعیت سنتی موفق عمل نکرده است، موجهای فمینستی توانستهاند با استفاده از وسایل ارتباطی در ایران جایگاه پیدا کنند.
2. آموزش زنان و ارتقاء سطح آگاهیهای آنان: علمآموزی زنان در اسلام امری پسندیده است. در روایات آمده است: «طلب العلم فریضة علی کل مسلم و مسلمة». همچنین آمده است که خداوند متعال بر آدم علیهالسلام تکلیف کرد که مسائل دینی را به حوا بیاموزد و همان مهریه او باشد. ولی آموزشهایی که فمینیسم برای احقاق حقوق زنان به آنان داده است، هرچند رویکرد سنتی را به نقد کشیده است، ولی نسخه بدلی نامبارک را به آنان القا کرده و زنان را از اصالت و رسالتشان دور ساخته است.
در آموزش حقوق زنان، نکات بسیاری باید لحاظ شود که فمینیسم به هیچیک توجه ندارد. از جمله مهمترین آنها مشروعیت حقوق و روشمندی آموزش است. فمینیسم از آنجا که قائل به تساوی حقوق زن و مرد است، بسیاری از حقوق مد نظر آنها خلاف احکام اسلام است و مشروعیت ندارد و نیز با روش صحیحی آموزش داده نمیشود؛ زیرا آموزش حقوق یا باید متقابل باشد، یعنی حقوق زنان به مردان و حقوق مردان به زنان آموزش داده شود، همانطور که امام سجاد علیهالسلام در رسالة الحقوق اینگونه آموزش داده است و یا حداقل حقوق مردان نیز در کنار حقوق زنان به زنان و حقوق زنان در کنار حقوق مردان به مردان آموزش داده شود. زیرا آموزشهای یکسویه، فساد، اختلاف، جدایی، فروپاشی خانوادهها و غیره را در پی خواهد داشت، همانگونه که جوامع فمینیستی دچار آن شدهاند.
3. قضاوت منصفانه از لوازم پژوهش عالمانه است. به نظر میرسد زنان ایران بعد از انقلاب اسلامی، بیش از هر زمان دیگری آزادیهای مشروع خود را به دست آوردند. هرچند تا وضعیت مطلوب اسلامی راهی دراز در پیش است، ولی محدودیتزا شمردن حکومت اسلامی برای زنان دور از انصاف است. همچنین انحصار ارتقاء موقعیت زنان به دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی نیز بیانصافی دیگری است. هرچند نفوذ فمینیسم در این دوره بیشتر بوده است.
4. ما نیز معتقدیم که امروزه بسیار دشوار است که بتوان در اوج پیشرفت وسایل ارتباطی، جامعهای را از رسانههای ارتباطی منقطع نگاه داشت و همانطور که گفته شده هرچند کنترل و پیشگیری منطقی لازم است، ولی راه درمان این نیست و باید در کنار آن به تعریف نظام حقوق اسلامی زنان همت گماشت.