آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

آقای فتحی در این مقاله ضمن اشاره به زمینه تاریخی افکار فمینیستی در ایران به خصوص در دوره مشروطه و پهلوی، به تأثیرات روزافزون فمینیسم در دوران پس از انقلاب به خصوص زمان ریاست جمهوری آقای خاتمی پرداخته است. ایشان تنها عامل تغییر موقعیت و جایگاه زنان را تغییر ذهنیت و جهان‏بینی اعضای جامعه دانسته و مهم‏ترین عامل این تغییر را آموزش زنان و رشد آگاهی آنان معرفی کرده است. وی در ادامه، با اشاره به تلاش حکومت اسلامی برای پیش‏گیری از پیش‏روی فرهنگ غربی، محرومیت بلندمدت زنان از رسانه‏های ارتباطی را غیرممکن دانسته است.

متن

به لحاظ تاریخی افراد بسیاری در طول قرن گذشته وجود داشته‏اند که موقعیت و جایگاه زنان را که در آن، شرایط تاریخی به عنوان یک تابو محسوب می‏گردید مورد تردید قرار داده‏اند. پس از فروپاشی دولت ایران در خلال جنگ جهانی اول، رضا شاه پهلوی در اواسط سال 1920 به عنوان یک دیکتاتور به حکومت دست یافت و در سال 1935 فرمان برداشتن حجاب زنان را صادر کرد. چنین تغییرات و دگرگونی‏هایی در طول دوران رضاشاه، منجر به پیدایش ظواهر غربی در جامعه گردید. با این حال، این دگرگونی‏ها هیچ‏گاه نتوانست تغییرات بنیادینی را در پایگاه و موقعیت واقعی زنان در جامعه ایجاد کند. در نتیجه، با کنار رفتن رضا شاه از قدرت و پس از تهاجم نیروهای متفقین در 1941 به ایران، اغلب زنان به حجاب بازگشتند. به دنبال سقوط دولت مصدق در 1953 و بازگشت شاه به قدرت، یک رشته اصلاحات ظاهری در کشور شروع شد که به دنبال آن برخی امتیازات همچون حق رأی و عضویت در کابینه و پارلمان به زنان داده شد.
با این حال، محمدرضاشاه نیز همچون پدرش نخواست یا در حقیقت نتوانست تغییراتی را در ایستارها و هنجارهای موجود در جامعه در ارتباط با زنان به وجود بیاورد. در نتیجه، به‏رغم نمود ظاهری غربی شدن، جهان‏بینی اکثریت ایرانیان به ویژه در روستاها و اجتماعات محلی، همچنان تغییر نیافته باقی ماند. با به قدرت رسیدن رهبران مذهبی در 1979 تنها گروه کوچکی از زنان که عمدتا در تهران سکونت داشتند، به عنوان تهدیدی جدی علیه سنت‏های حاکم به شمار می‏آمدند. بسیاری از زنان به ویژه آنها که در نواحی خارج از شهرهای بزرگ زندگی می‏کردند، یا موضعی بی‏طرفانه برگزیدند یا حامی خط مشی‏های حاکم شدند. پی‏آمد چنین امری، محدودیت بیشتر زنان در جامعه بود. این امر به ویژه با توجه به مشروعیت مذهبی رژیم سیاسی در ایران که بر پایه ریشه‏های عمیق عقاید و باورهای مذهبی اکثریت ایرانیان است، حایز اهمیت می‏باشد. بر این اساس، به باور بخشی از زنان و مردان ایرانی، نه تنها خط مشی‏های سیاسی رژیم در ارتباط با زنان تبعیض‏آمیز نیست، بلکه از احکام و مقدرات اساسی نیز می‏باشد. چنین امری بیانگر این مطلب است که تغییر موقعیت و جایگاه زنان برخلاف هر تغییر اجتماعی دیگری، تنها به تغییر در ذهنیت و جهان‏بینی اعضای جامعه بستگی دارد.
در انتخابات ریاست جمهوری سال 1979، محمد خاتمی، کسی که در این انتخابات به پیروزی رسید، اعلام کرد که تضمین و ضمانت‏های حقوقی صرف کافی نیست. علاوه بر این، برخی از روزنامه‏نگاران و نمایندگان زن در مجلس نیز علنا خواستار حمایت و پشتیبانی بیشتر از زنان و قدرت یافتن زنان ایرانی شدند. چنین توجه و اشتغال فکری بالایی نسبت به جایگاه زنان حتی در دوره حکومت محمد رضا شاه که خود را مدافع حقوق زنان می‏دانست، دیده نمی‏شود. حال با چنین توضیحاتی، چه تبیینی را می‏توان برای این واقعیت یافت که در سال‏های اخیر، موقعیت زنان در ایران بیش از گذشته به یک موضوع بحث‏انگیز عمومی تبدیل شده است؟ به عقیده من پاسخ به این سؤال را باید در بالا رفتن سطح آگاهی‏های بخش عمده‏ای از زنان ایرانی، به ویژه در ارتباط با نقش‏هایشان در جامعه و در مقایسه با قرن گذشته و حتی دوره محمد رضا شاه یافت. این امر را نیز باید برآیند دو عامل عمده دانست: نخست، رشد فرصت‏های آموزشی برای زنان و دیگری، گسترش فزاینده جهانی‏شدن فمینیسم.
فرضیه‏های آموزشی برای زنان ایرانی
از مهم‏ترین اصلاحات رضاشاه در ارتباط با موقعیت زنان، نه فرمان برداشتن حجاب، بلکه عمدتا تأسیس نظام آموزشی مدرن و گسترده‏ای بود که در نهایت منجر به برخورداری زنان از فرصت‏های آموزشی همسان با مردان گردید.
با پایان جنگ جهانی دوم و به ویژه پس از بازگشت محمد رضا شاه به قدرت با کمک دولت آمریکا در سال 1953، فرآیند غربی شدن ایران به‏طور گسترده‏ای آغاز گردید. یکی از جنبه‏های مثبت این فرآیند، گسترش فزاینده دانشجویان ایرانی (اعم از زن و مرد) بود که برای تحصیل به خارج از کشور فرستاده شده بودند. برای نمونه تا پیش از فروپاشی حکومت پهلوی و انقلاب 1979، ایرانیان بزرگ‏ترین گروه دانشجویی خارجی را در آمریکا تشکیل می‏دادند. پی‏آمد چنین امری، بالا رفتن روز افزون سطح دانش‏آموختگی و آگاهی‏های عمومی در بین زنان جامعه بود، به نحوی که دیگر نمی‏توان این گروه از زنان را در جامعه امروز ایران، به پاره‏ای از هنجارهای سنتی و قیمومیت والدین محدود دانست.
یکی از عوامل مهم و تأثیرگزار در رشد آگاهی‏های زنان ایرانی، جهانی‏شدن فمینیسم یا پیدایش فمینیسم به عنوان یک اجتماع در فضاست. جهانی‏شدن عمدتا به این معناست که زندگی افراد در سراسر جهان، حتی آنهایی که در نواحی سنتی زندگی می‏کنند، به‏طور فزاینده‏ای متأثر از رخدادها و حوادثی است که ممکن است فاصله دوری از نظر فیزیکی با آن‏ها داشته باشد. از طرفی، جهانی‏شدن را باید پی‏آمد مدرنیته به عنوان مجموعه‏ای از نهادها و شیوه‏های رفتاری دانست که نخست در اروپای پس از فئودالیته و سپس در قرن بیستم به عنوان یک جهان‏بینی مسلط گسترش یافت. به عبارتی، تفکیک و افزایش شکاف بین زمان و مکان در نتیجه فرآیند جهانی‏شدن، امکان تغییر و دگرگونی‏های گسترده اجتماعی را از طریق فراگذاشتن و رهایی از محدودیت‏ها و سنت‏ها به وجود آورد.
مدرنیته، تغییرات و دگرگونی‏های عمده‏ای را در روابط بین مردم در سراسر جهان ایجاد کرده است. شواهد زیادی وجود دارد که بیانگر این مدعاست که زنان تحصیل‏کرده و با سواد در ایران امروز، در حال تبدیل شدن به بخشی از اجتماع فمینیستی در جهان هستند. آنها ضمن علاقه نسبت به کسب اطلاعات و آگاهی از جایگاه و وضعیت زنان در سراسر جهان، سمینارهای مختلفی را برای دعوت از رهبران فمینیست دیگر کشورها به عمل می‏آورند و به مبادله ایده‏های خویش با آنان می‏پردازند. متقابلاً زنان فمینیست در کشورهای غربی نیز حساسیت خاصی نسبت به وضعیت زنان در کشورهای جهان سوم نشان می‏دهند و تمایل دارند تا زنان را در مبارزه علیه سنت‏گرایان حمایت کنند. در مقابل، رژیم اسلامی در ایران به سختی تلاش می‏کند تا پیشروی فرهنگ غربی را متوقف کند و از شیوه زندگی اسلامی حمایت و حفاظت کند. چنین امری را می‏توان به‏طور مثال در جداسازی زنان و مردان در حوزه عمومی و فشار برای رعایت نوع خاصی از پوشش زنان و اعمال کنترل بر رسانه‏های جمعی داخلی و ممنوعیت استفاده از اینترنت و ماهواره دید. با این حال، در عصری که همراه با رشد نفوذ ارتباطات جهانی است، غیرممکن به نظر می‏رسد که زنان ایرانی نتوانند به رسانه‏های ارتباطی، اعم از کتاب، فیلم، مقالات خارجی، تلفن و اینترنت و...، دست یابند و برای مدت طولانی از آن محروم بمانند.
با مقایسه جایگاه و موقعیت زنان ایرانی در دهه‏های نخست و بعدی قرن بیستم، می‏توان افزایش و رشد روزافزونی را در تعداد زنان باسواد و تحصیل‏کرده مشاهده نمود. بسیاری از این گروه‏ها، اینک در حال پیوستن به بخشی از اجتماع فمینیستی جهانی هستند؛ اجتماعی که برای زنان اطلاعات و حمایت‏های عاطفی و معنوی عمده‏ای را فراهم می‏کند. در نتیجه، به خوبی روشن است که زنان ایرانی در جریان مبارزه برای آزادی و رهایی از نابرابری‏ها، از حمایت نیروی اجتماعی عمده‏ای (جهانی شدن) برخودار هستند و در تلاش‏هایشان برای دست‏یابی به یک زندگی رضایت‏بخش، از ابزارهای متنوعی که شامل انواع گوناگونی از ارتباطات جهانی است بهره می‏گیرند.
اشاره
از این مقاله آقای فتحی چنین برمی‏آید که ایشان ضمن آنکه تغییر موقعیت و جایگاه زنان در ایران را امری لازم شمرده است، تنها عامل آن را تغییر در ذهنیت و جهان‏بینی اعضای جامعه و رشد آگاهی‏های زنان دانسته است. وی معتقد است هرچند رژیم‏های گذشته از زمان مشروطه اقداماتی کردند که از جمله مهم‏ترین آنها تأسیس نظام آموزشی مدرن توسط رضاشاه بود که از کشف حجاب نیز برای تغییر جایگاه زنان مهم‏تر بود، ولی بیشترین آگاهی‏ها توسط فمینیسم و رسانه‏های ارتباطی حاصل شده است. ازاین‏رو، نفوذ فمینیسم در ایران لازم، و ممانعت جمهوری اسلامی از آن غیرقابل قبول است و غیرممکن دانسته شده است که زنان ایران نتوانند به رسانه‏های ارتباطی دست یابند. اگر این برداشت از مقاله آقای فتحی صحیح باشد، توجه به نکات زیر ضروری است:
1. تغییر وضعیت زنان به شرطی پدیده مثبت ارزیابی می‏شود که به سمت وضعیت مطلوب اسلامی حرکت کند. هر چند موقعیت سنتی زنان، وضعیت مطلوب نبوده است، ولی فمینیسم و وضعیتی که برای زنان غرب ایجاد کرده است نیز قطعا نامطلوب است. فمینیسم علاوه بر آنکه با احکام، اهداف و نظام اسلامی ناسازگار است، عملاً آثار سوء بسیاری در جوامع فمینیستی بر جای گذاشته است. بنابراین، کنترل آن توسط جمهوری اسلامی امری لازم است. ولی از آنجا که جمهوری اسلامی ایران در تعریف وضعیت مطلوب جایگزین کردن آن به جای موقعیت سنتی موفق عمل نکرده است، موج‏های فمینستی توانسته‏اند با استفاده از وسایل ارتباطی در ایران جایگاه پیدا کنند.
2. آموزش زنان و ارتقاء سطح آگاهی‏های آنان: علم‏آموزی زنان در اسلام امری پسندیده است. در روایات آمده است: «طلب العلم فریضة علی کل مسلم و مسلمة». همچنین آمده است که خداوند متعال بر آدم علیه‏السلام تکلیف کرد که مسائل دینی را به حوا بیاموزد و همان مهریه او باشد. ولی آموزش‏هایی که فمینیسم برای احقاق حقوق زنان به آنان داده است، هرچند رویکرد سنتی را به نقد کشیده است، ولی نسخه بدلی نامبارک را به آنان القا کرده و زنان را از اصالت و رسالتشان دور ساخته است.
در آموزش حقوق زنان، نکات بسیاری باید لحاظ شود که فمینیسم به هیچ‏یک توجه ندارد. از جمله مهم‏ترین آنها مشروعیت حقوق و روش‏مندی آموزش است. فمینیسم از آنجا که قائل به تساوی حقوق زن و مرد است، بسیاری از حقوق مد نظر آنها خلاف احکام اسلام است و مشروعیت ندارد و نیز با روش صحیحی آموزش داده نمی‏شود؛ زیرا آموزش حقوق یا باید متقابل باشد، یعنی حقوق زنان به مردان و حقوق مردان به زنان آموزش داده شود، همان‏طور که امام سجاد علیه‏السلام در رسالة الحقوق این‏گونه آموزش داده است و یا حداقل حقوق مردان نیز در کنار حقوق زنان به زنان و حقوق زنان در کنار حقوق مردان به مردان آموزش داده شود. زیرا آموزش‏های یک‏سویه، فساد، اختلاف، جدایی، فروپاشی خانواده‏ها و غیره را در پی خواهد داشت، همان‏گونه که جوامع فمینیستی دچار آن شده‏اند.
3. قضاوت منصفانه از لوازم پژوهش عالمانه است. به نظر می‏رسد زنان ایران بعد از انقلاب اسلامی، بیش از هر زمان دیگری آزادی‏های مشروع خود را به دست آوردند. هرچند تا وضعیت مطلوب اسلامی راهی دراز در پیش است، ولی محدودیت‏زا شمردن حکومت اسلامی برای زنان دور از انصاف است. همچنین انحصار ارتقاء موقعیت زنان به دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی نیز بی‏انصافی دیگری است. هرچند نفوذ فمینیسم در این دوره بیشتر بوده است.
4. ما نیز معتقدیم که امروزه بسیار دشوار است که بتوان در اوج پیشرفت وسایل ارتباطی، جامعه‏ای را از رسانه‏های ارتباطی منقطع نگاه داشت و همان‏طور که گفته شده هرچند کنترل و پیش‏گیری منطقی لازم است، ولی راه درمان این نیست و باید در کنار آن به تعریف نظام حقوق اسلامی زنان همت گماشت.

تبلیغات