آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

دکتر عبدالوهاب المسیری، که یکی از متفکرین عرب می‏باشد، در این مقاله سعی کرده است سیر تاریخی برخورد انواع گفتمان‏های اسلامی در جهان اسلام و بالاخص جهان عرب با جهان غرب و مدرنیته را بررسی و تبیین کند. وی با تقسیم‏بندی گفتمان‏های اسلامی به سه گفتمان توده‏گرا، سیاسی و فکری، برداشت خود را از مؤلفه‏های اساسی بحث ارائه می‏دهد. نویسنده معتقد است که گفتمان‏های توده‏ای جهان اسلام، گفتمانی ناکارآمد و غیر موفق در مواجهه با جهان غرب و مدرنیسم است و برای اثبات این مطلب سعی کرده است به پاره‏ای از مفاهیم تطبیقی و وقایع تاریخی قرن بیستم استناد کند.

متن

نویسنده مقاله با اشاره به ویژگی‏های تاریخی مدرنیسم، یعنی تغییر و توسیع حدود سکولاریسم از بعد اجتماعی و خارجی به بعد خصوصی و فردی، به واکنش‏های توده‏های مصلحان اجتماعی جهان عرب اشاره کرده و با بررسی تجربه آنان، راه حل موفق را در پیروی از منش متفکرین اسلام نو که از دیدگاه وی تنها گروه پیروز این کارزار هستند می‏داند.
بی‏تردید اسلام عبارت است از ایمان به خدایی واحد و متعال یا اللّه‏ (خدای یکتا و یگانه)، خدایی که البته نسبت به انسان و طبیعت تعالی دارد. اما باور به خدای واحد، لزوما به وحدت وجود (به این معنا که جز خدا هیچ موجود دیگری وجود ندارد) منتهی نمی‏شود؛ بلکه برعکس، باور به وجود خدایی واحد، به کثرت موجودات و تنوع آنها راه می‏برد؛ چرا که از منظری به معنای واقعی کلمه اسلامی، سوای خداوند، هر چیز دیگری در این جهان از تنوع و کثرت برخوردار است. از این رو، تنها یک گفتمان اسلامی واحد وجود ندارد؛ بلکه شماری از گفتمان‏های گوناگون وجود دارد که جملگی نشان از کوشش‏ها و اجتهادهای مسلمین در زمان و مکانی خاص برای فهم جهان پیرامون خود و تفسیر قرآن دارند.
شاید بتوان گفتمان‏های اسلامی غالب در حال حاضر را به صورت زیر دسته‏بندی کرد:
1. گفتمان توده‏گرایانه‏ای که به ظهور منجی نهایی بشریت معتقد است: این گفتمان، گفتمان اکثریت قاطع توده‏های مسلمین را شکل می‏دهد و به صرافت طبع دریافته که فرایندهای مدرن‏سازی، سکولارسازی و جهانی شدن عملاً به خیر و صلاح امت اسلام نیست. چنین مردمانی، به دامن اسلامی که به خوبی با آن انس و آشنایی دارند و نیز به میراث اسلامی‏شان پناه می‏جویند و در عین حال از خداوند تمنا و طلب استمداد و نجات می‏کنند، قادر به خلق اندیشه‏های نو و تازه یا سامان دادن جنبش‏های سیاسی نیستند. اما عمدتا ظهور این گفتمان را می‏توان در قالب اعمال بشر دوستانه و خیرخواهانه دید، چه بشردوستی در سطح فردی آن (یعنی کمک به نیازمندان) و چه در سطح اجتماعی آن (چون بنای مساجد، بیمارستان‏ها و مدارس یا برپاداشتن سفره‏های غذا برای عموم مردم، خاصه در ماه مبارک رمضان و اموری از این قبیل).
گفتمان توده‏گرا عمدتا گفتمان مردم فقیری است که در حاشیه اجتماع زندگی می‏کنند. اما نیز افرادی از طبقات ثروتمند جامعه که قدر میراث دینی و فرهنگی خود را می‏شناسد و می‏دانند که از دست دادن چنین میراثی به معنای از دست دادن همه چیز خواهد بود، بدان تعلق خاطر نشان می‏دهند.
2. گفتمان سیاسی: این گفتمان متعلق به آن دسته از پیشه‏وران، دانشگاهیان، دانشجویان و بازرگانان طبقات متوسط اجتماع است که لازم می‏بینند برای حفظ این امت دست به کنشی اسلامی بزنند. این مردمان با درک این امر که کنش سیاسی راه رسیدن به هدفشان را فراهم می‏کند، یا خود سازمان‏هایی سیاسی را که به خشونت متوسل نمی‏شوند و ممکن است از دل آنها سازمان‏هایی مربوط به جوانان یا سازمان‏هایی آموزشی انشعاب پیدا کنند، ایجاد کرده‏اند و یا به چنین سازمان‏هایی پیوسته‏اند. در حال حاضر اکثر پیروان این گفتمان سیاسی، متمایل‏اند تا فعالیتشان را به قلمرو سیاسی و یا آموزشی محدود سازند.
3. گفتمان فکری: توجه اصلی این گفتمان به مسائل نظری و فکری است.
از دیدگاه خاصی که این مقاله دارد ارائه دسته‏بندی‏ای بر اساس ترتیب و سیر تاریخی، شاید از ترتیب غیرتاریخی مذکور مناسب‏تر باشد: 1. گفتمان اسلامی کلاسیک: این گفتمان ثمره واکنش مستقیم و بلافاصله تجاوز استعماری به دنیای اسلام بود و تا اواسط دهه 1960 گفتمان حاکم را تشکیل می‏داد و 2. گفتمان اسلامی نو: این گفتمان پس از ظهوری کم‏رنگ و حاشیه‏ای در اواسط دهه 1960 چهره‏ای پررنگ‏تر پیدا کرد و به تدریج خود را از حاشیه به مرکز سوق داد. هر دو گفتمان کوشیدند برای مسائلی که مدرن‏سازی و سیاست استعماری غرب بدان دامن زده بود، پاسخی اسلامی دست و پا کنند؛ اما نقاط افتراق اساسی نیز میان آن دو گفتمان وجود دارد که ریشه در دو مسئله مرتبط با یکدیگر دارد: 1. نگرش هر کدام نسبت به مدرنیته غربی و 2. تفاوت میان جامعیت و فراگیری نگرش کلی هر کدام از این دو گفتمان.
اشاره
در مقاله جناب آقای المسیری نکات درست و نادرست فراوانی به چشم می‏خورد. نویسنده محترم ابتدا در تعریف اسلام آورده‏اند: «بی‏تردید اسلام عبارت از ایمان به خدای واحد و متعال یا اللّه (خدای یکتا و یگانه) است، خدایی که البته نسبت به انسان و طبیعت تعالی دارد».
ایمان به خدای واحد و متعال فی‏الجمله شرط اول و اساسی تمامی ادیان الاهی و مکاتب سماوی است و تعریفی جامع از دین خاصی نیست. اساسا اولین شرط مکتب اسلام، شهادت به وحدانیت خداوند متعال و اقرار به رسالت و خاتمیت پیغمبر اسلام حضرت محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم می‏باشد و ایمان به یکی سوای اُخرا نمی‏تواند تعریفی جامع و مبیّن از دین اسلام باشد؛ چرا که در حقیقت این دو رکن لازم و ملزوم هم هستند و قابل تفکیک و یا انحصار نمی‏باشند.
نکته بعدی، استدلال ایشان به اینکه باور به خدای واحد مستلزم ایمان به کثرت موجودات است، تقریبا بی‏پایه و اساس است و شاید هم مصادره به مطلوب باشد. البته اعتقاد به کثرت موجودات، امری بدیهی و تصدیقی یقینی است؛ اما اثبات کثرت موجودات از طریق اعتقاد به توحید نظری و نفی مفهوم فلسفیِ وحدت وجود، خلاف طریقه معمول و مألوف استدلال است.
شایسته بود نویسنده محترم اثبات کثرت گفتمان‏ها را از طریق دیگری به انجام می‏رساندند و حجیت باور خود را از این طریق حاصل نمی‏کردند. ایشان گفتمان‏های اسلامی عصر حاضر را به سه گفتمان اساسی تقسیم کرده است: گفتمان توده‏ای (عوامانه و قدیم)؛ گفتمان سیاسی و گفتمان فکری و نظری.
و می‏افزاید فرض استقلال این سه گفتمان، کاملاً ارجح از ادغام آن در مشترکاتش است.
باید گفت: با وجود ابتکار آقای المسیری در تقسیم‏بندی گفتمان‏های اسلامی به سه گفتمان، شاید نتوان این مرزبندی را به طور جامع و کامل پذیرفت. اگر ایشان در تقسیم‏بندی خود به مشترکات جوهری و ذاتی بین این گفتمان‏ها و یا حداقل بین گفتمان سیاسی و نظری و فکری توجه کرده بودند، احتمالاً تقسیمات را بر اساس دیگری شکل می‏دادند.
درباره گفتمان توده‏گرا وی ابتدا معتقد است که این گفتمان، گفتمان اکثریت قاطع توده‏های مسلمین است. اما در ادامه بحث صفات و ویژگی‏هایی را منحصرا برای این گروه ذکر می‏کند که قابل تردید و تأمل جدی است. ایشان درباره این گروه می‏نویسد: «گفتمان توده‏گرا قائل به ظهور منجی نهایی بشریت است. گفتمان توده‏گرا عمدتا گفتمان مردم فقیری است که در حاشیه جامعه زندگی می‏کنند. چنین مردمانی قادر به خلق اندیشه‏های نو و تازه و یا سامان دادن به جنبش‏های سیاسی نیستند. این گفتمان به صرافت طبع دریافته است که فرایندهای مدرن‏سازی به‏هیچ وجه به صلاح اسلام و امت اسلام نیست. این گفتمان نظرات خود را غالبا در قالب اعتراض و گاه حتی به گونه‏ای خشونت‏آمیز بروز می‏دهد» و برخی صفات منسوب که برای اختصار ذکر نشده است). بررسی و نقد تک تک این گزینه‏ها نیاز به مجالی فراتر از مقام این مقاله دارد. .ولی به اختصار به برخی از موارد، اشاراتی گذرا خواهد شد.
اول اینکه نویسنده محترم اعتقاد به منجی بشر را از اعتقادات خاصه این گفتمان دانسته‏اند. بسیار شگفت‏انگیز و مبهم می‏نماید، اعتقاد به مصلح نهایی بشر فی‏الجمله از ضروریات مکتب اسلام و گروه‏های فکری آن به شمار می‏رود و اگر اختلافی هم بین برخی مسلمانان در این موضوع مشاهده می‏شود، بر سر مصداق عقیدتی آن است نه مفهوم اعتقادی. دوم، جای بسی تعجب است که ایشان اغلب قاطع مسلمانان را مردمی فقیر و بیچاره دانسته‏اند که در حاشیه اجتماع بسر می‏برند!! معلوم نیست نویسنده محترم این آمار را از چه منبعی گرفته‏اند.
نکته بعدی اینکه آقای المسیری در ادعای جزم‏اندیشانه دیگری بیان می‏دارند: «اغلب قاطع مسلمین امروزه معتقدند که مدرنیته و مدرن سازی به صلاح امت اسلام نیست». در اینجا ابتدا باید مشخص شود که ایشان از کجا پی به این مطلب برده‏اند؟ ثانیا، اگر هم واقعا مسلمانان حامل یک چنین اندیشه مطلقی باشند، باید دید که مقصودشان کدام بخش از مدرنیته است؛ آیا مدرنیته به‏طور کلی مردود است و باید از تمامی خیر و شر آن چشم پوشید یا اینکه می‏توان به بُعد مثبت آن با دید مثبت نگریست و به آن توجه کرد. چرا که هیچ عقل سلیمی اعتقاد به این ندارد که مدرنیته فی‏ذاته‏شر مطلق است؛ بلکه مبادی نوسازی، پیشرفت و توسعه، صنعتی شدن و در کل، اقتدار بر علوم طبیعی و رمززدایی از پدیده‏ها را می‏توان در ضمن چارچوب‏های معینی پذیرفت و به فال نیک گرفت .
جای بسی تعجب است که نویسنده در سیر نوشتار خود، بسیاری از مفاهیم و مقولات غیرمتقارب و متجانس را در ردیفی مشترک و متحد آورده و تمامی این مفاهیم را به معنایی واحد فرض کرده است: مدرنیته، تجاوز استعماری، جهانی شدن سکولاریسم، غربی شدن و...
نویسنده محترم در ادامه بحث خود گفتمان سیاسی را گفتمان دانشجویان و دانشگاهیان و بازرگانان و طبقات متوسط جامعه می‏داند. ایشان در ادامه، در تعریف گفتمان فکری به همین چند کلمه بسنده کرده است: «توجه اصلی این گفتمان به مسائل نظری و فکری است». حال باید پرسید که آیا گفتمان فکری چیزی غیر از گفتمان سیاسی از دیدگاه ایشان است. آیا دانشگاه‏ها مراکز طرح مسائل نظری و فکری نیستند. اگر نیستند پس در کجا باید به دنبال متفکرین و نظریه‏پردازان بگردیم. در ثانی، اگر گفتمان فکری و حتی سیاسی ایدئولوژیک می‏اندیشد، دلیلی وجود ندارد که توده‏ها این‏گونه نیندیشند و به این سمت و سو حرکت نکنند. ایشان سپس در تاریخچه نسبتا مفصلی که از گفتمان اسلامی جهان اسلام ارائه کرده‏اند، به نکات درست و نادرست فراوانی اشاره کرده است.
نویسنده معتقد است که انسان غربی دو دوره تاریخی را پیش روی داشته است:
1. دوره‏ای که بشر غربی در برخی از جنبه‏های حیات خویش سکولار بوده است، اما در زندگی خصوصی و حتی هم در بسیاری از جنبه‏های حیات اجتماعی و عمومی‏اش به ارزش‏های اخلاقی و انسانی (دین مسیح در غالب) پای‏بند و ملتزم بوده است.
2. دوره کنونی که پارادایم زیربنایی ساختار فرهنگ غربی، مکتب سکولاریسم و اصول آن است و جایگاه محوری را در زندگی انسان کنونی و طرز تلقی او به جهان و اعتقادات را به خود اختصاص داده است. در ادامه می‏افزایند: بدین ترتیب ساختار فرهنگی مدرنی که نخستین نسل اصلاح‏گران اسلامی یعنی پیروان گفتمان اسلامی کلاسیک با آن مواجه شدند، متعلق به سکولاری تام و تمام نبوده است، بلکه فرهنگی بوده که در پاره‏ای جنبه‏ها سکولار شده بود. درحالی‏که سکولاریسم نسبی و ناقص در سطح اخلاقی، اعتبار و اهمیت ارزش‏ها و در سطح معرفت‏شناختی، ایده تمامیت را باز می‏شناسد. سکولاریسم تام و تمام در همه جنبه‏ها هم منکر این امور است و هم خود تصور تعالی را به کناری می‏نهد.
در مورد سخنان ایشان دو نکته را می‏توان ذکر کرد: یکی اینکه آقای المسیری در این گفتار این جریان را از منظر جامعه‏شناسی و تاریخی مورد بررسی قرار داده‏اند و البته می‏توان همین دو جریان را از جهات دیگر مانند هستی‏شناسی و معرفت‏شناسی نیز مورد کنکاش قرار داد. در ثانی، بر مبنای پست‏مدرنیسم در مورد این سخن که «عصر حاضر عصر سکولاریسم تام و تمام است»، از دیدگاه عقلانی قابل مناقشه است. بی‏تردید مدرنیته معتقد است که عقل در سکولاریسم تنها راه خبر گرفتن از جهان هستی است و مطلقا ما نیازمند رجوع به سنت‏ها نیستیم؛ ماییم و علوم تجربی و طبیعی. ولی در پساتجدد گرایی عقل سکولار به صورت یک منبع شناخت قابل اعتماد مورد مناقشه و تردید واقع شده است. اندیشمندانی چون فایرابند در واقع‏نمایی عقل و کفایت آن تردید افکنده‏اند و در بررسی روش علوم تجربی و میزان واقع‏نمایی آن قائل به وجود هرج و مرج (آنارشیسم) روش‏شناختی و ناتوانی واقع‏نمایی در نظریه‏های علمی شدند. پس نمی‏توان به قطع این سخن را پذیرفت که سکولاریسم پارادایم غالب گفتمان غربی در عصر حاضر است و انسان غربی آن را محور و اصل لاینفک اعتقادات و جهان‏بینی خود قرار داده است.
اشکال عمده و اساسی دیگری که در مقاله آقای المسیری به وضوح قابل مشاهده است، تناقض و ناسازگاری ایشان در سیر صعودی بحث می‏باشد. وی در ابتدای مقاله خود در تعریف از گفتمان اسلامی (توده‏ای یا همان کلاسیک)، آن را متعلق به اکثر مسلمانانی دانسته که با مدرن‏سازی و غربی شدن مخالف بودند و آن را به صلاح خود نمی‏دانستند. اما در ادامه مقاله در تجربه متفکرین این گروه (از دیدگاه وی) همچون شیخ محمد عبده و غیره می‏نویسد: بنابراین مسئله مطرح برای بسیاری از پیروان گفتمان اسلامی قدیم، اساسا این بود که چگونه اسلام را با مدرنیته غربی سازگاری دهند و یا حتی چگونه بتوانند آن را به گرد تمدن غربی برسانند و مطابق ارزش‏ها و معیارهای آن زندگی کنند». سپس می‏افزایند: «جانب‏داری از مدرنیته غربی هرگز منحصر به گفتمان اسلامی کلاسیک نبود. بلکه این گفتمان بخشی از نگرش عمومی و غالب در جهان سوم از آغاز سده بیستم بود...». بنابراین، همان‏طور که مشاهده می‏شود سخنان نویسنده در تبیین گفتمان اسلامی توده‏ای ناسازگار است.
اما استظهار نویسنده از گفتار شیخ محمد عبده چندان مطابقتی با ظاهر مقال ندارد. وی پس از ذکر کلام منسوب به شیخ محمد عبده که گفته بود: «در غرب مسلمانانی بدون اسلام یافته و در شرق اسلامی بدون مسلمانان»، می‏نویسد: «اصلاح گرایان اولیه جنبه‏های مثبت بسیاری در مدرنیته غربی یافتند، تا حدی که می‏توان گفت حتی گاه مسحور آن تمدن می‏شدند»! می‏توان این مطلب را به صراحت در گفته‏ای که به کرات از محمد عبده نقل کرده‏اند مشاهده کرد. باید گفت که بعید است گفتار محمد عبده نشانگر مسحور شدن وی نسبت به مدرنیته غربی بوده باشد؛ بلکه می‏تواند ناظر به برخی جنبه‏های مثبت آن از قبیل آزادی فکر و بیان، نظم اجتماعی، انتقادپذیری و حفظ و تقویت ارزش‏های انسان‏دوستانه و اجتماعی باشد.
در پایان شایسته است به این نکته اشاره شود که برای تحلیل و حل نزاع اسلام و مدرنیته، باید ابتدا اسلام و غرب را واقع‏بینانه شناخت و با توجه به سیر تاریخی این نزاع و بررسی فضای جدید پیش آمده در تقریر آن و زدودن موانع تفاهم و تأکید بر وجوه مشترک، به حل این موضوع همت گمارد.

تبلیغات