آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

در این نوشتار به‏طور تلویحی؛ بر این نکته تأکید می‏شود که جهان سوم بیشتر به توسعه نیازمند است تا دموکراسی نویسنده به توسعه غربی نظر دارد و همچون هانتینگتون بر این باور است که اول باید تکنولوژی و نیروی انسانی متخصص ایجاد شود تا به‏طور اتوماتیک فرهنگ مشارکت سیاسی نیز استوار گردد.

متن

ریشه‏های عدم اخلاقی شدن کار را در فضای کنونی جامعه چه می‏دانید؟
هنوز اقتصاد سرمایه‏داری در جامعه ما رشد نکرده است؛ زیرا اقتصاد سرمایه‏داری به «پرولتر» نیاز دارد. وقتی اقتصاد سرمایه‏داری ایجاد شود، پرولتاریا رشد پیدا کرده است و سندیکاهای کارگری شکل می‏گیرند. حال این سؤال پیش می‏آید که چرا پرولتاریا در جامعه ما رشد پیدا نمی‏کند؟ به دلیل اینکه ویژگی جامعه ما چنین است. در این صورت هیچ نیازی به داشتن پرولتاریا نداریم. نفت را می‏فرستیم به غرب و بعد از آنجا کشتی‏های موز، برنج، لوازم خانگی و غیره وارد می‏کنیم. به این شیوه‏ای که ما داریم، کار نمی‏گویند. در یک دورانی طبیعت در خدمت ما بود و هم‏اکنون نفت در خدمت ماست. اگر بخواهیم عوامل دیگری را هم در عدم ایجاد طبقه کارگر نام ببریم، باید به شرایط جغرافیایی و نهادهای تاریخی هم اشاره کنیم.
برخی از جامعه‏شناسان معتقدند که توسعه سیاسی مقدم بر توسعه اقتصادی است و یگانه راه برون‏رفت کشورهای جهان سوم از مشکلات کنونی را در رعایت این حق تقدم می‏دانند. به نظر شما آیا چنین پیش نیازی قابل قبول استو می‏توان با این شیوه به توسعه دست یافت؟
من با هانتینگتون که از نظریه‏پردازان نوسازی است موافقم که می‏گوید: اول باید تکنولوژی و نیروی انسانی متخصص ایجاد کرد. این نیروی انسانی متخصص و تکنولوژی پیشرفته، فرهنگ مشارکت سیاسی را با خودش می‏آورد. چرا که اقتصاد سرمایه‏داری هم به همین شیوه شکل گرفت. حال دلیل موافقتم با این نظر چیست؟ وقتی پروسه تاریخی ایران را از قاجاریه تا حال بررسی می‏کنیم، درمی‏یابیم که امیر کبیر در دوره رخوت فکری و زندگی معیشتی جامعه ایران به وزارت رسید و شروع به انجام یک‏سری اصلاحات عمرانی و اقتصادی کرد. پیآمد چنین کارهایی چه بود؟ جنبش 28 مرداد. به نظر اگر از این منظر به تاریخ ایران نگاه کنیم، متوجه این رابطه علت و معلولی در پروسه‏های بعدی نیز خواهیم شد. مثلاً در انقلاب سفید یک‏سری اقدامات اقتصادی صورت می‏گیرد و پیآمد آن، افزایش قیمت نفت و رفاه اجتماعی و اقتصادی در جامعه و سپس ظهور صنعت مونتاژ، صنعت ذوب آهن، ایجاد ماشین‏سازی و آلومینیوم‏سازی اراک و توسعه صنعت نفت است. تمام این موارد، رشد فکری و آگاهی اجتماعی به دنبال خود داشت. پیآمد آنها، انقلاب اسلامی سال 1357 بود. مردم ذهنیت مشارکت سیاسی پیدا کرده بودند. در این بین، رخوت شدیدی در نظام رفاهی جامعه به وجود آمده بود و اساسا فکرها خمود شده بود. در این زمان رییس جمهور وقت شروع به یک‏سری اقدامات اقتصادی کرد. از تحولات اقتصادی او، جنبش دوم خرداد 1376 به وجود آمد. وقتی که چارچوب نظری هانتینگتون را در جامعه خودمان می‏بینیم، هرگاه در جامعه ما یک تحول فکری به وجود آمده، قبل از آن یک تحول اقتصادی وجود داشته است. بنابراین، من اعتقاد دارم که دولتی که در ایران بر سر کار می‏آید، باید بر توسعه اقتصادی و صنعتی تأکید کند. توسعه اقتصادی موجب توسعه سیاسی می‏شود و زمینه مشارکت سیاسی توده‏ها را فراهم می‏کند. دولتی که تأکیدش بر مشارکت سیاسی باشد و توسعه اقتصادی را در مرحله دوم قرار دهد، دچار یک نوع رخوت خواهد شد.
آیا اصطلاح جهان سوم، صرفا جنبه اقتصادی دارد و یا جنبه سیاسی هم می‏تواند داشته باشد؟
هاوس هوفر آلمانی که یک صاحب نظر جغرافیای سیاسی است، یک تقسیم‏بندی از جهان سوم به دست داده است، او جهان را به دو دسته تقسیم کرده است: شمال و جنوب. بر این مبنا، قدرت‏های بزرگ صنعتی جهان در نیم‏کره شمالی قرار دارند و کشورهایی که صنعتی نیستند در نیم‏کره جنوبی. در ابتدا فکر می‏کنیم که این تقسیم‏بندی جغرافیای است؛ اما وقتی بر آن خوب متمرکز می‏شویم، ماهیت آن‏را اقتصادی می‏یابیم. آلفرد سووی، جمعیت‏شناس و اقتصاددان فرانسوی، در سال 1952 دوباره این تقسیم‏بندی را مطرح می‏کند، اما به جای شمال و جنوب، اصطلاح جهان سوم را بر آن می‏نهد. بر محور اقتصاد؟
بله، محور آن اقتصادی است. چرا اقتصاد است؟ «سووی» می‏گوید: کشورهایی که دارای اقتصاد پیشرفته هستند، در حدود سی کشورند که همگی در مدار ایالات متحده و اروپا قرار دارند. کشورهایی که در بلوک کمونیسم قرار دارند، کشورهای جهان دوم‏اند، به ویژه شوروی و کشورهای اروپای شرقی (زیرا تأکید او بر اروپاست). کشورهایی که در دیگر مناطق قرار دارند، به ویژه در آفریقا و آسیا، اگرچه دارای نظام کمونیستی نیز هستند، اما آنها را جهان سوم می‏نامد.
چه عواملی بقاء امپریالیسم را تضمین می‏کند؟ شناخت این عوامل برای تقویت کشورهای جهان سوم در مقابل آنها و انتخاب بهترین راهکار در رهایی از ویژگی‏های جهان سومی چقدر مهم است؟
در گذشته یکی از ویژگی‏های عمده نظام سرمایه‏داری این بود که علم در این نظام رشد کرده بود. نظام سرمایه‏داری دو نکته مهم را کشف کرده است. یکی «آنتروپی» است و دیگری «مگا آنتروپی». قبل از دوره عقلانیت، انسان‏ها به مگا آنتروپی دست نیافتند. برای اینکه گرفتار آنتروپی بودند. آنتروپی به این مفهوم است که هر چیزی در یک پروسه‏ای از تاریخ رو به افول می‏رود. انسان به دنیا می‏آید، رشد می‏کند و بزرگ می‏شود و سرانجام پیر می‏شود و پایانی برایش وجود دارد. آنتروپی هم‏چنین نظری برای جوامع، امپراتوری‏ها و حکومت‏ها دارد. حکومت‏ها یک دوره ظهور می‏کنند، به اوج می‏رسند و سرانجام سقوط می‏کنند. در مقابل، نظام سرمایه‏داری برای اینکه بتواند از سقوط بگریزد، مگاآنتروپی را کشف کرد. یعنی ضدآنتروپی یا ضدافول را به وجود آورد. کما اینکه مگا آنتروپی در انگلیس صدق می‏کند. درست است که این کشور روزی یک امپراتوری بود، اما امروز هم جزو هشت کشور صنعتی جهان است. بنابراین، نظام سرمایه‏داری تمام سازوکارهای جلوگیری از افول خودش را کشف کرده است.
آیا نظام مگا آنتروپی را می‏توان در نظام سرمایه‏داری حفظ کرد و آیا اصولاً این فرآیند می‏تواند پیش برود؟
به نظرم روزی نظام سرمایه‏داری نابود خواهد شد! نه به‏وسیله انقلاب طبقه کارگر، بلکه در روند تاریخی نظام سرمایه‏داری این فاصله‏ها به تدریج کاهش می‏یابد. همان مدینه فاضله‏ای که مارکس می‏گوید به وجود می‏آید.
اشاره
1. پس از انقلاب شکوهمند اسلامی در ایران، جامعه‏شناسان و مردم‏شناسان غربی به این نتیجه رسیدند که نبایستی برای همه ملت‏ها نسخه واحد و از پیش تعیین شده آماده کنند. بنابراین، ریشه‏های غیراخلاقی شدن کار در کشورمان را بایستی در دور ماندن از اصل خویش و بی‏توجهی به آموزه‏های دینی پیدا کرد، نه اینکه چرا به سمت پرولتاریا در شرق یا
امپریالیزم در غرب نرفته‏ایم. به واقع، محصول این گفتمان، دل‏سوزی برای سرمایه و سرمایه‏دار است تا کار و کارگر که این مسئله خود با مبانی اسلامی ناسازگار است. توجه به کار و کارگر، برابر انصاف، عدالت، انسانیت و اسلامیت است که در نهایت بر غنای جامعه و پیشرفت آن خواهد افزود.
تِز قابل قبول آن است که فرهنگ اسلامی و فرهنگ بومی خود را احیا کنیم. وقتی رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم بر دست و بازوی کارگر بوسه می‏زند یا امام رضا علیه‏السلام با سرکارگرش دعوا می‏کند که چرا حق و حقوق کارگر تازه‏وارد را مشخص نکردی یا این روایت است که «الکاد لعیاله کالمجاهد فی سبیل اللّه‏» و صدها روایت و آیت مهم در خصوص توجه به اهمیت کار و کارگر، وجدان کاری، و سود وجود دارد همین امری فرهنگی مناسب برای پیشرفت و توسعه را فراهم می‏کنند. با وجود این فرهنگ، چه نیازی است که از نظریه‏های غیربومی و نامتجانس شرقی یا غربی وام بگیریم. باید توجه داشت که هر کجا سرمایه جانشین کار شد، دیگر کار ارزش نیست، بلکه سودجویی و سودطلبی ارزش نهایی است و مهم‏ترین درس لیبرالیزم، امروزه چیزی جز این نیست. حال آنکه در مبانی و فرهنگ اسلامی تلاش و فعالیت دارای ارزش است، هرچند به سود دیگران باشد. اتفاقا آقای فاضلی در ابتدای این گفتمان توجه درستی به ریشه‏های توسعه در ژاپن نمود. صرفه‏جویی، احترام بیش از حد به کار و تقدس آن و تبعیت از کارفرما در ژاپن اوج گرفت تا منجر به پیشرفت و توسعه گردید، و این امور در مکتب اسلام دارای جایگاهی ویژه‏اند. در واقع، آنچه موجب نجات ژاپن شد، مکتب شنتوئیزم بود که در ادامه مقاله از گوینده مورد غفلت واقع شده است. ژاپن را فرهنگ ژاپنی، ناسیونالیزم، احساس خطر جدی از دشمن و احساس نابودی نجات داد.
2. نظریه هانتینگتون و امثال او در نوسازی، شاید برابر تعریف آنها از توسعه برای فرهنگ و کشورهای غربی بارور باشد. ولی در فرهنگ ما و اسلام، توسعه اعم از پیشرفت‏های اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و از همه مهم‏تر انسانی ـ دینی است. به نظر می‏رسد پیشرفت اقتصادی منهای فرهنگ انسانی، توسعه واقعی نیست، بلکه رشد سرطانی حیوانی و رفاه است. نظریه ساموئل هانتینگتون بدون توجه به نظریه نخبگان پارتو در توسعه که قدرت را پیوسته میان شیران و روباهان تقسیم می‏کند، ممکن نیست.
3. هرچند امیر کبیر در اوایل عهد ناصری گام‏های بلند و قابل تحسینی برداشت، ولی ارتباط این مسئله با واقعه 28 مرداد (چنانچه مقصود 28 مرداد 1332 باشد) روشن نیست. ایشان معلوم نکردند چگونه اصلاحات اقتصادی امیر کبیر پس از 72 سال به شکل‏گیری کودتا یاری داد؟ ازاین‏رو مثال مذکور نمی‏تواند از مصادیق تأثیر توسعه اقتصادی بر توسعه سیاسی است به شمار آید.
4. چگونه می‏توان پدیده شومی را انقلاب نام نهاد آن هم از نوع سفید آن، که به قول
خانم هانا آرنت چنین چیزی پارادوکس و ناممکن خواهد بود و برای آن اصلاحات اجتماعی ـ اقتصادی قائل شد و آن را زمینه انقلاب شکوهمند اسلامی دانست؟ مشخص نیست آن همه زحمات طاقت‏فرسای امام و علماء و مذهبیون و مردم و شکنجه‏هایی که اینان به جان خریدند، در کجای پازل ایشان قرار می‏گیرد؟!
در بحث تئوری‏های انقلاب دو دیدگاه عمده مطرح است: نظرگاه اول که به مارکسیسم تعلق دارد آن است که هرگاه انسان‏ها گرسنه شوند انقلاب رخ می‏دهد و نظریه مقابل آنکه انقلاب وقتی رخ می‏دهد که مردم سیر شوند. حال آنکه اندیشمندان علوم سیاسی برای هر دو دیدگاه مثال‏های معکوس ارائه می‏کنند. مارکسیست‏ها هر انقلابی را به دلیل گرسنگی و فقر شدید می‏دانند. حتی انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب اسلامی ایران را بر همین اساس توجیه می‏کنند! درحالی‏که به قول شهید مطهری انقلاب در یک کشور ممکن است ربطی به سیر یا گرسنه بودن مردمش‏نداشته باشد. پس تنها نکته پذیرفتنی در قصه یاد شده آن بود که اصلاحات اراضی سبب مهاجرت روستاییان به شهرها و باعث ازدیاد آگاهی مردم گردید، بدون آنکه اصلاحی بر زمین یا منفعتی برای کشاورز داشته باشد.
5 . تصور برخی آن است که کار فرهنگی باعث رخوت و رکود فکری در جامعه است. حال آنکه اساس کار انبیا فرهنگی بود. پیروزی ویتنامی‏ها بر آمریکا و چین و ژاپن بر رقبا و ...، جملگی به دلیل کار فرهنگی بوده است. الوین تافلر بنیان موج سوم یا جنگ جهانی سوم را فرهنگی می‏داند.
6. بهتر بود گوینده در پاسخ به این پرسش که: «اصطلاح جهان سوم، صرفا جنبه اقتصادی دارد، و یا جنبه سیاسی هم می‏تواند داشته باشد؟» می‏گفت: جنبه سیاسی هم می‏تواند داشته باشد؛ زیرا اصطلاح گلوبالیزم که معادل جهانی‏سازی است، پس از اصطلاح جهان سوم به دنیا آمد که صرفا سیاسی است. استکبار جهانی بر آن است تا به خیال خود از جهانْ دهکده‏ای واحد ترسیم کند. دهکده‏ای که تنها یک کدخدا بیشتر نخواهد داشت و آن هم خودش است. پس اصطلاح جهان اول و سوم تنها بر محور اقتصاد نیست، محورهای فرهنگی ـ سیاسی را نیز دربرمی گیرد.
7. گوینده، مگا آنتروپی را به گونه‏ای ترسیم می‏کند که خواننده یا شنونده می‏انگارد امپریالیزم در یک تسلسل پایان‏ناپذیر تا ناکجاآباد پیش خواهد رفت. ولی بلافاصله با یک حالت تدافعی خبر از نابودی حتمی آن می‏دهد، آن هم بدون هیچ دلیل. تنها دلیلی که ذکر می‏شود پذیرش ماتریالیسم تاریخی است که یکی از اصول مکتب مارکسیسم می‏باشد. بهتر آن بود که به جای پذیرش آن سنتز، چاق شدن امپریالیزم را نیز به ایدئولوژی لیبرالیسم و ابعاد فرهنگی، سیاسی و اقتصادی آن ربط می‏داد و اضمحلال آن را نیز به دلیل فراگیری و گسترش اسلام و آموزه‏های انسانی آن تحلیل می‏نمود.

تبلیغات