فردایی روشن: آینده شناسی اصلاحات در ایران
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
سؤالی که این مقاله به آن میپردازد این است که بهتر است آینده اصلاح و توسعه در ایران چگونه باشد. در پاسخ با تعریفی که از اصلاح میدهد و آن را معادل توسعه میداند، با تأکید بر ضرورت اصلاح و هدفگیری آن به سوی استقلال، آزادی، عدالت و معنویت، توصیه به توسعه همهجانبه با محدودیت توسعه اجتماعی میکند.متن
نویسنده در پاسخ به این پرسش که بهتر است آینده اصلاحات در ایران چگونه باشد، ابتدا اصلاح مورد نظر خویش را تعریف میکند: اصلاحات در ذهن ایرانی معنایی تلفیقی از معنای لغوی، اصطلاحی، تجربه تاریخی ایران، یافتههای تجربی بشری، آموزههای دینی و دستاوردهای علمی دارد که میتوان آن را مرادف توسعه دانست. بنابراین، اصلاحات یعنی سروسامان دادن به امور، درست و نیکو کردن مسائل مختلف زندگی، دوری از فساد و افساد و هدایت جامعه به سمت و سویی که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و علی علیهالسلام و حسین علیهالسلام در صدر هدایت به آن بودند؛ یعنی به صلاح آوردن امور زندگی ایرانیان به گونهای که ایران جامعهای عقبمانده محسوب نشود نتیجه اصلاح، ایرانی آباد و آزاد باشد، همانی که انقلاب اسلامی وعده آن را داده بود.
با توجه به این تعریف، آینده اصلاحات در ضمن شش نکته زیرا اینگونه ترسیم میشود:
1. اصلاح و توسعه امری اجتنابناپذیر در عصر حاضر برای همه جوامع است و برای
ایران انقلابی اهمیتی مضاعف دارد؛ چرا که انقلاب ایران خود اوج حرکت اصلاحطلبانه به دست اصلاح طلبان ایرانی بود و لذا اصلاح برای انقلاب مسئله مرگ و زندگی است. با اصلاحات پی در پی است که انقلاب میتواند جامعه آرمانی وعده داده شده را محقق سازد. از سوی دیگر، رقابت و درگیری و چالش با جوامع توسعه یافته، اهمیت اصلاح را دوچندان میکند؛ چون عدم توانایی انقلاب در تحقق وعدههای خویش در کنار جلوههای پر رزق و برق تبلیغ شده رفاه در جوامع پیشرفته، عرصه را در عصر ارتباطات بر انقلابها تنگتر میکند. اگر انقلابیون توان برآوردن آرمانها را نداشته باشند، طبیعی است که در این چالش موقعیت خویش را از دست میدهند. بنابراین، راهی جز اصلاحات مداوم و شتابدار به سوی اهداف نیست.
2. اصلاحات درست مثل خود انقلاب اسلامی باید چهار هدف عمده را تعقیب کند. استقلال، آزادی، عدالت و معنویت چهار خواسته دیرین ملت ایراناند و هیچ برنامه اصلاحی نمیتواند یکی از آنها را نادیده بگیرد. کمرنگ شدن یا نبودن هر یک از آنها در برنامههای اصلاحی، شکست اصلاحات را در پی خواهد داشت.
3. توسعه باید همهجانبه باشد و توسعه یکجانبه بحرانزا و ضد اصلاح است. ایران در یک صد سال گذشته چهار بار تبعات منفی اصلاح تکبعدی را دیده است. دو دوره اصلاح اقتصادی رضاشاه و پسرش در قبل از انقلاب و یک دوره بعد از انقلاب (دوره سازندگی) و یک دوره اصلاحات سیاسی (دوران خاتمی) که در همه موارد تنشها، بحرانها و در نهایت رکود و عقبگرد در توسعه را در پیش داشتهاند. در جوامع در حال توسعه، که از توسعه اقتصادی شروع میکنند، اگر پس از مدتی نتوانند تحولات سریع و شتابان را با برنامه اصلاحات همهجانبه مهار کنند، به بحران و بیثباتی دچار میشوند. توسعه همهجانبه ایران با محدودیت توسعه اجتماعی، که پس از توسعه اقتصادی و قبل از توسعه سیاسی قرار میگیرد، باید صورت گیرد. اصلاح و توسعه اجتماعی در زنجیره اصلاح و توسعه در جوامع در حال توسعه، نقش کلیدی و تعیین کننده دارد و تعادل بخش و تضمین کننده تداوم و سلامت توسعه است.
ایران پس از گذراندن توسعه اقتصادی و تقویت زیرساختهای اقتصادی و تحولات گسترده داخلی، که اثرپذیری زیادی به واسطه گسترش ارتباطات از جهان پیرامون دارد، در شرایطی قرار گرفته است که نیازمند یک اصلاح و توسعه اجتماعی است تا در سامان دادن به امور و در شرایط غریب و پیچیده به خوبی هدایت شود. مهمترین انتظارات اجتماعی یک ایرانی که باید در برنامه اصلاحی مد نظر قرار گیرد میتوان چنین برشمرد: حفظ حرمت و کرامت او توسط نهادهای عمومی و حکومتی؛ تأمین و حفظ امنیت روانی و سلامت جسمانیاش؛ تأمین و حفظ امنیت شغلی و اقتصادیاش و تأمین و حفظ حقوق اجتماعی و سیاسیاش که جز با اصلاح و توسعه اجتماعی محقق نمیشود.
از مهمترین محورهای توسعه اجتماعی میتوان به آموزش اجتماعی و همگانی اشاره کرد به گونهای که بتواند فرهنگ عمومی ایرانیان، مثل فرهنگ اداری، فرهنگ مصرف، فرهنگ ترافیک، فرهنگ تفریح و...، را متناسب با شرایط جدید تغییر دهد و آنان را در بازیافت خویش و حرکتی معقول و منطقی به سوی آینده یاری رساند.
4. تأکید بر توسعه اجتماعی به معنای نفی دیگر ابعاد توسعه (اقتصادی و سیاسی) نیست. تلاشهای به عمل آمده برای توسعه اقتصادی، بزرگراههای اقتصادی به وجود آورده است که متأسفانه به یکدیگر متصل نشدهاند تا خون تصفیه شده اقتصادی را در شریانهای اقتصادی جامعه به جریان درآورد. سرمایهگذاریهای کلانی در ساخت زیرساختها صورت گرفته است که اگر مورد بهرهبرداری قرار گیرند، تحول شگرف اقتصادی به وجود خواهند آورد. از جمله آنها مهار آبهای پشت سدهاست که بایست در کشاورزی مورد بهرهبرداری قرارگیرد. همچنین صنعت هم باید به کمک آمده، تحول کشاورزی را رقم زند که با کمال تأسف از این امر غفلت شده است. اگر قرار است سرمایه گذاری جدیدی صورت گیرد، بایست در صنعت توریسم و حمل و نقل باشد. جذب سرمایههای خارجی باید افزایش یابد. صنعت پتروشیمی میتواند مثل ماشین سکهزنی برای اقتصاد ایران باشد. صنعت رایانه ضمن درآمدزایی بالا، میتواند راه میانبری برای غلبه بر عقبماندگی کشور باشد.
از توسعه سیاسی خاتمی، دهها تشکل سیاسی به وجود آمد که به جای تخطئه و حذف، باید آنها را ساماندهی و هدایت کرد. توجه به دو واقعیت مهم سیاست در ایران، یکی، تنوعطلبی ایرانیان در سیاست و دوم، مراجعه به آراء در سیستم جمهوری اسلامی میطلبد که سیاست در ایران رو به سوی یک نظام چند حزبی و یک نظام انتخاباتی مرتبط با نظام حزبی گام بردارد. برای گریز از تشتت و مبتنی بر تجارب گذشته، یک نظام سه قطبی طراحی گردد که هر یک در درون خود خردهتشکلهایی را جای دهد. سه قطب با نامهای قطب اصولگرا، قطب تجددگرا و قطب تعادلگرا یا هر نام دیگری که دو نتیجه را به همراه خود داشته باشد: اول، مشخص شدن مرزبندیهای گروهها و دوم، ساماندهی انتخاب و رأی مردم در میان این سه قطب، که البته به معنای ناممکن کردن فعالیت نامزدهای مستقل نخواهد بود، گرچه آن را سخت و دشوار خواهد کرد. در صورت پذیرش این طرح در جهت توسعه سیاسی، دیگر شاهد ثبت نام چند هزار نامزد برای ریاست جمهوری که مستلزم رد صلاحیت گسترده است نخواهیم بود؛ رد صلاحیتی که هزینه روانی زیادی را بر جامعه تحمیل کرد. در این طرح پیشنهادی، از همان آغاز چند نامزد بیشتر نخواهیم داشت و قانون معین میکند که هر قطب و جبهه چند نامزد و با چه مکانیسمی ارائه کند و طبیعی است که آنان بهترین نامزدها را معرفی خواهند کرد و بار تعیین صلاحیتها در ابتدا بر دوش آنها خواهد افتاد. در این بازی همه گروهها فرصت بازی خواهند داشت و بازی با برد محدود نه با برد نامحدود و بیقاعده را تجربه خواهند کرد. بازی در چارچوب قانون اساسی صورت میگیرد و از اقدامات کودتاگرانه و توطئهچینانه و براندازانه تا حد زیادی پیشگیری میشود و توسعه سیاسی پایداری در یک مقطع زمانی ده ساله به وجود میآید.
5. اصلاحات حتما باید در چارچوب قانون اساسی که از مترقیترین قوانین دنیاست صورت گیرد. قانونی که سند مدرن بومی ماست که ضمن رعایت سنتهای جامعه ایرانی، راه ترقی و پیشرفت را گشوده است. قطعا توسعه با نفی خود و گذشته، امکان نخواهد داشت و ایران و ایرانی مثل هر ملت دیگری بایستی با همه گذشته خویش راه آینده را در پیش گیرد.
6. توسعه اداری اهمیت و ضرورت فوقالعادهای در اصلاح دارد. بدون اصلاح ساختار فرسوده، هیچ بار اصلاحی به منزل نخواهد رسید. نظام اداری باید کمحجمتر، تخصصیتر، آموزش دیدهتر، مشتری محورتر، رایانهایتر و... باشد. تحقق توسعه اجتماعی نیازمند توسعه اداری است و هزینه این تحول کمتر از مقداری است که اکنون بر نظام تحمیل میشود.
اشاره
1. در ابتدا نویسنده تأکید میکند که توسعه در ایران باید همهجانبه باشد به گونهای که بتواند چهار هدف استقلال، آزادی، عدالت و معنویت را تحقق بخشد. ولی در ادامه بر روی اصلاحات اجتماعی به عنوان حلقه واسطه اصلاحات اقتصادی و سیاسی اصرار میورزد. اما باید پرسید توسعه همهجانبه چگونه میتواند با تأکید بر یک بعد محقق شود. با توجه به اینکه آنانکه در گذشته بر اصلاحات اقتصادی یا سیاسی تکیه میکردند، نافی توجه به دیگر ابعاد توسعه نبودند. آنها نیز معتقد به توسعه همهجانبه بودند، ولی محوریت را به اقتصاد یا سیاست میدادند. بنابراین، تکبعدی خواندن آنها خالی از مناقشه نیست.
2. مراد ایشان از توسعه اجتماعی ـ در میان و مقابل توسعه اقتصادی و سیاسی ـ معلوم نیست. فقط در یکجا اشاره میکند که «اصلاح و توسعه اجتماعی باید به ساماندهی نظام و روابط اجتماعی جامعه جدید سر برآورد. از تجربه اصلاح و توسعه اقتصادی همت میگمارد».
اگر مراد از توسعه اجتماعی، ساماندهی روابط اجتماعی باشد، دیگر در میان و مقابل توسعه اقتصادی و سیاسی قرار نداشته و ندارد؛ زیرا روابط اجتماعی هم شامل روابط اقتصادی، هم روابط سیاسی و هم فرهنگی میشود. شاید منظور ایشان از توسعه اجتماعی با توجه به تأکید بر آموزش همگانی و ارتقاء فرهنگ عمومی، توسعه فرهنگی در بعد نرمافزاری و بعد سختافزاری آن مثل تیراژ روزنامه و تعداد فیلمهای سینمایی و... باشد.
3. به نظر میرسد تأکید بر یک جنبه از توسعه و محور قرار دادن آن، همان اشکال تکبعدی دیدن توسعه را بر ایشان هم وارد میکند؛ همانطوری که همه بخشهای جامعه در هم تنیده شده است و جدای از یکدیگر نیست و تحول در هر بخشی ناخودآگاه اثرگزار بر دیگر بخشهاست. اصلاح در هر حوزه خالق روابط جدیدی خواهد بود که سازنده جامعه جدیدی است و این تعبیر ایشان که توسعه اجتماعی (یا ساماندهی روابط اجتماعیِ جامعه جدید سر برآورده از اصلاح اقتصادی است)، ناخودآگاه اعتراف به این نکته است که هر برنامه اصلاحی معمولاً کل روابط را مد نظر دارد، ولی با محوریت یک بعد میخواهد به تحولات برسد.
4. اینکه بحرانزایی برنامههای توسعه اقتصادی یا سیاسی، در تکبعدی بودن آنها نبوده است. به نظر میرسد جای تأمل دارد ظاهرا بحرانزایی این برنامهها ناشی از مبانی فکری، تئوریها و اهداف آنها بوده است. چه اصلاحات اقتصادی و چه سیاسی که در جامعه انجام شدهاند، متأثر از تئوریهای برونمرزی و تئوریهای غربی بوده است که بر مبنای فردگرایی لیبرالی جهتگیری شدهاند؛ درحالیکه، میبایست مبتنی بر هویت ملی و اسلامی جامعه جهتگیری میشدند. هر برنامه با هر محوریتی، چه اقتصادی، چه سیاسی و چه اجتماعی، بدون در نظر گرفتن هویت جامعه، بحرانزا و تنشآفرین خواهد بود. به تعبیر دیگر، بحرانزایی برنامهها ناشی از درونزا نبودن برنامههای توسعه بوده است و اتفاقا این همان اشکالی است که به مدل توسعه اجتماعی و نهایتا سیاسی ایشان هم وارد است.
با توجه به این تعریف، آینده اصلاحات در ضمن شش نکته زیرا اینگونه ترسیم میشود:
1. اصلاح و توسعه امری اجتنابناپذیر در عصر حاضر برای همه جوامع است و برای
ایران انقلابی اهمیتی مضاعف دارد؛ چرا که انقلاب ایران خود اوج حرکت اصلاحطلبانه به دست اصلاح طلبان ایرانی بود و لذا اصلاح برای انقلاب مسئله مرگ و زندگی است. با اصلاحات پی در پی است که انقلاب میتواند جامعه آرمانی وعده داده شده را محقق سازد. از سوی دیگر، رقابت و درگیری و چالش با جوامع توسعه یافته، اهمیت اصلاح را دوچندان میکند؛ چون عدم توانایی انقلاب در تحقق وعدههای خویش در کنار جلوههای پر رزق و برق تبلیغ شده رفاه در جوامع پیشرفته، عرصه را در عصر ارتباطات بر انقلابها تنگتر میکند. اگر انقلابیون توان برآوردن آرمانها را نداشته باشند، طبیعی است که در این چالش موقعیت خویش را از دست میدهند. بنابراین، راهی جز اصلاحات مداوم و شتابدار به سوی اهداف نیست.
2. اصلاحات درست مثل خود انقلاب اسلامی باید چهار هدف عمده را تعقیب کند. استقلال، آزادی، عدالت و معنویت چهار خواسته دیرین ملت ایراناند و هیچ برنامه اصلاحی نمیتواند یکی از آنها را نادیده بگیرد. کمرنگ شدن یا نبودن هر یک از آنها در برنامههای اصلاحی، شکست اصلاحات را در پی خواهد داشت.
3. توسعه باید همهجانبه باشد و توسعه یکجانبه بحرانزا و ضد اصلاح است. ایران در یک صد سال گذشته چهار بار تبعات منفی اصلاح تکبعدی را دیده است. دو دوره اصلاح اقتصادی رضاشاه و پسرش در قبل از انقلاب و یک دوره بعد از انقلاب (دوره سازندگی) و یک دوره اصلاحات سیاسی (دوران خاتمی) که در همه موارد تنشها، بحرانها و در نهایت رکود و عقبگرد در توسعه را در پیش داشتهاند. در جوامع در حال توسعه، که از توسعه اقتصادی شروع میکنند، اگر پس از مدتی نتوانند تحولات سریع و شتابان را با برنامه اصلاحات همهجانبه مهار کنند، به بحران و بیثباتی دچار میشوند. توسعه همهجانبه ایران با محدودیت توسعه اجتماعی، که پس از توسعه اقتصادی و قبل از توسعه سیاسی قرار میگیرد، باید صورت گیرد. اصلاح و توسعه اجتماعی در زنجیره اصلاح و توسعه در جوامع در حال توسعه، نقش کلیدی و تعیین کننده دارد و تعادل بخش و تضمین کننده تداوم و سلامت توسعه است.
ایران پس از گذراندن توسعه اقتصادی و تقویت زیرساختهای اقتصادی و تحولات گسترده داخلی، که اثرپذیری زیادی به واسطه گسترش ارتباطات از جهان پیرامون دارد، در شرایطی قرار گرفته است که نیازمند یک اصلاح و توسعه اجتماعی است تا در سامان دادن به امور و در شرایط غریب و پیچیده به خوبی هدایت شود. مهمترین انتظارات اجتماعی یک ایرانی که باید در برنامه اصلاحی مد نظر قرار گیرد میتوان چنین برشمرد: حفظ حرمت و کرامت او توسط نهادهای عمومی و حکومتی؛ تأمین و حفظ امنیت روانی و سلامت جسمانیاش؛ تأمین و حفظ امنیت شغلی و اقتصادیاش و تأمین و حفظ حقوق اجتماعی و سیاسیاش که جز با اصلاح و توسعه اجتماعی محقق نمیشود.
از مهمترین محورهای توسعه اجتماعی میتوان به آموزش اجتماعی و همگانی اشاره کرد به گونهای که بتواند فرهنگ عمومی ایرانیان، مثل فرهنگ اداری، فرهنگ مصرف، فرهنگ ترافیک، فرهنگ تفریح و...، را متناسب با شرایط جدید تغییر دهد و آنان را در بازیافت خویش و حرکتی معقول و منطقی به سوی آینده یاری رساند.
4. تأکید بر توسعه اجتماعی به معنای نفی دیگر ابعاد توسعه (اقتصادی و سیاسی) نیست. تلاشهای به عمل آمده برای توسعه اقتصادی، بزرگراههای اقتصادی به وجود آورده است که متأسفانه به یکدیگر متصل نشدهاند تا خون تصفیه شده اقتصادی را در شریانهای اقتصادی جامعه به جریان درآورد. سرمایهگذاریهای کلانی در ساخت زیرساختها صورت گرفته است که اگر مورد بهرهبرداری قرار گیرند، تحول شگرف اقتصادی به وجود خواهند آورد. از جمله آنها مهار آبهای پشت سدهاست که بایست در کشاورزی مورد بهرهبرداری قرارگیرد. همچنین صنعت هم باید به کمک آمده، تحول کشاورزی را رقم زند که با کمال تأسف از این امر غفلت شده است. اگر قرار است سرمایه گذاری جدیدی صورت گیرد، بایست در صنعت توریسم و حمل و نقل باشد. جذب سرمایههای خارجی باید افزایش یابد. صنعت پتروشیمی میتواند مثل ماشین سکهزنی برای اقتصاد ایران باشد. صنعت رایانه ضمن درآمدزایی بالا، میتواند راه میانبری برای غلبه بر عقبماندگی کشور باشد.
از توسعه سیاسی خاتمی، دهها تشکل سیاسی به وجود آمد که به جای تخطئه و حذف، باید آنها را ساماندهی و هدایت کرد. توجه به دو واقعیت مهم سیاست در ایران، یکی، تنوعطلبی ایرانیان در سیاست و دوم، مراجعه به آراء در سیستم جمهوری اسلامی میطلبد که سیاست در ایران رو به سوی یک نظام چند حزبی و یک نظام انتخاباتی مرتبط با نظام حزبی گام بردارد. برای گریز از تشتت و مبتنی بر تجارب گذشته، یک نظام سه قطبی طراحی گردد که هر یک در درون خود خردهتشکلهایی را جای دهد. سه قطب با نامهای قطب اصولگرا، قطب تجددگرا و قطب تعادلگرا یا هر نام دیگری که دو نتیجه را به همراه خود داشته باشد: اول، مشخص شدن مرزبندیهای گروهها و دوم، ساماندهی انتخاب و رأی مردم در میان این سه قطب، که البته به معنای ناممکن کردن فعالیت نامزدهای مستقل نخواهد بود، گرچه آن را سخت و دشوار خواهد کرد. در صورت پذیرش این طرح در جهت توسعه سیاسی، دیگر شاهد ثبت نام چند هزار نامزد برای ریاست جمهوری که مستلزم رد صلاحیت گسترده است نخواهیم بود؛ رد صلاحیتی که هزینه روانی زیادی را بر جامعه تحمیل کرد. در این طرح پیشنهادی، از همان آغاز چند نامزد بیشتر نخواهیم داشت و قانون معین میکند که هر قطب و جبهه چند نامزد و با چه مکانیسمی ارائه کند و طبیعی است که آنان بهترین نامزدها را معرفی خواهند کرد و بار تعیین صلاحیتها در ابتدا بر دوش آنها خواهد افتاد. در این بازی همه گروهها فرصت بازی خواهند داشت و بازی با برد محدود نه با برد نامحدود و بیقاعده را تجربه خواهند کرد. بازی در چارچوب قانون اساسی صورت میگیرد و از اقدامات کودتاگرانه و توطئهچینانه و براندازانه تا حد زیادی پیشگیری میشود و توسعه سیاسی پایداری در یک مقطع زمانی ده ساله به وجود میآید.
5. اصلاحات حتما باید در چارچوب قانون اساسی که از مترقیترین قوانین دنیاست صورت گیرد. قانونی که سند مدرن بومی ماست که ضمن رعایت سنتهای جامعه ایرانی، راه ترقی و پیشرفت را گشوده است. قطعا توسعه با نفی خود و گذشته، امکان نخواهد داشت و ایران و ایرانی مثل هر ملت دیگری بایستی با همه گذشته خویش راه آینده را در پیش گیرد.
6. توسعه اداری اهمیت و ضرورت فوقالعادهای در اصلاح دارد. بدون اصلاح ساختار فرسوده، هیچ بار اصلاحی به منزل نخواهد رسید. نظام اداری باید کمحجمتر، تخصصیتر، آموزش دیدهتر، مشتری محورتر، رایانهایتر و... باشد. تحقق توسعه اجتماعی نیازمند توسعه اداری است و هزینه این تحول کمتر از مقداری است که اکنون بر نظام تحمیل میشود.
اشاره
1. در ابتدا نویسنده تأکید میکند که توسعه در ایران باید همهجانبه باشد به گونهای که بتواند چهار هدف استقلال، آزادی، عدالت و معنویت را تحقق بخشد. ولی در ادامه بر روی اصلاحات اجتماعی به عنوان حلقه واسطه اصلاحات اقتصادی و سیاسی اصرار میورزد. اما باید پرسید توسعه همهجانبه چگونه میتواند با تأکید بر یک بعد محقق شود. با توجه به اینکه آنانکه در گذشته بر اصلاحات اقتصادی یا سیاسی تکیه میکردند، نافی توجه به دیگر ابعاد توسعه نبودند. آنها نیز معتقد به توسعه همهجانبه بودند، ولی محوریت را به اقتصاد یا سیاست میدادند. بنابراین، تکبعدی خواندن آنها خالی از مناقشه نیست.
2. مراد ایشان از توسعه اجتماعی ـ در میان و مقابل توسعه اقتصادی و سیاسی ـ معلوم نیست. فقط در یکجا اشاره میکند که «اصلاح و توسعه اجتماعی باید به ساماندهی نظام و روابط اجتماعی جامعه جدید سر برآورد. از تجربه اصلاح و توسعه اقتصادی همت میگمارد».
اگر مراد از توسعه اجتماعی، ساماندهی روابط اجتماعی باشد، دیگر در میان و مقابل توسعه اقتصادی و سیاسی قرار نداشته و ندارد؛ زیرا روابط اجتماعی هم شامل روابط اقتصادی، هم روابط سیاسی و هم فرهنگی میشود. شاید منظور ایشان از توسعه اجتماعی با توجه به تأکید بر آموزش همگانی و ارتقاء فرهنگ عمومی، توسعه فرهنگی در بعد نرمافزاری و بعد سختافزاری آن مثل تیراژ روزنامه و تعداد فیلمهای سینمایی و... باشد.
3. به نظر میرسد تأکید بر یک جنبه از توسعه و محور قرار دادن آن، همان اشکال تکبعدی دیدن توسعه را بر ایشان هم وارد میکند؛ همانطوری که همه بخشهای جامعه در هم تنیده شده است و جدای از یکدیگر نیست و تحول در هر بخشی ناخودآگاه اثرگزار بر دیگر بخشهاست. اصلاح در هر حوزه خالق روابط جدیدی خواهد بود که سازنده جامعه جدیدی است و این تعبیر ایشان که توسعه اجتماعی (یا ساماندهی روابط اجتماعیِ جامعه جدید سر برآورده از اصلاح اقتصادی است)، ناخودآگاه اعتراف به این نکته است که هر برنامه اصلاحی معمولاً کل روابط را مد نظر دارد، ولی با محوریت یک بعد میخواهد به تحولات برسد.
4. اینکه بحرانزایی برنامههای توسعه اقتصادی یا سیاسی، در تکبعدی بودن آنها نبوده است. به نظر میرسد جای تأمل دارد ظاهرا بحرانزایی این برنامهها ناشی از مبانی فکری، تئوریها و اهداف آنها بوده است. چه اصلاحات اقتصادی و چه سیاسی که در جامعه انجام شدهاند، متأثر از تئوریهای برونمرزی و تئوریهای غربی بوده است که بر مبنای فردگرایی لیبرالی جهتگیری شدهاند؛ درحالیکه، میبایست مبتنی بر هویت ملی و اسلامی جامعه جهتگیری میشدند. هر برنامه با هر محوریتی، چه اقتصادی، چه سیاسی و چه اجتماعی، بدون در نظر گرفتن هویت جامعه، بحرانزا و تنشآفرین خواهد بود. به تعبیر دیگر، بحرانزایی برنامهها ناشی از درونزا نبودن برنامههای توسعه بوده است و اتفاقا این همان اشکالی است که به مدل توسعه اجتماعی و نهایتا سیاسی ایشان هم وارد است.