فضایل الاهی (1) و (2)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
شرق، ش 459، 5/2/84
دقیقترین و اثرگذارترین نظریه فلسفی درباره فضایل سه گانه الاهی ایمان، امید و عشق ـ که در نامههای پولس قدیس به آنها اشاره شده است ـ توسط «توماس آکوئیناس» ارائه شده است. در نظر آکوئیناس، ایمان پذیرش ارادی گزارههایی درباره خداوند است که به واسطه قراین موجود و با استعدادهای طبیعی انسانها دانسته نمیشوند و امید به رستگاری، مستلزم این است که فرد پیشاپیش ایمان داشته باشد. آکوئیناس براساس بخشی از برداشت «ارسطو» فضیلت عشق را از دوستی پیکربندی میکند. او به پیروی از ارسطو، فضایل انسانی را به دو دسته عقلانی و اخلاقی تقسیم میکند، البته این تقسیم، در صورتی جامع است، که هر خیر علیت انسانی، صرفا خصلتی طبیعی باشد. لیکن به نظر آکوئیناس، غایت نهایی برای انسانها که همان سعادت دیدار خداوند است، امری فراطبیعی میباشد. از اینرو، اعمالی که در پی کسب غایتی فراطبیعی هستند باید از منشهایی فراسوی تواناییهای طبیعی انسان، یعنی از فضایل الاهی، ناشی شوند.
تفاوتهای عمده فضایل الاهی و اخلاقی در این است که: اولاً، فضایل اخلاقی با تمرین و ممارست به دست میآیند، در حالی که فضایل الاهی «واگذار» میشوند؛ یعنی به واسطه لطف خداوند به فرد عطا میشوند. ثانیا، فضایل اخلاقی از اصل حد وسط پیروی میکنند، ولی فضایل الاهی افزوده یا کسر میشوند.
از نظر آکوئیناس واژه «فهم» (intellectus) مختص فضیلتی عقلانی است که فرد را قادر به چنگ آوردن حقایق بدیهی میکند. از سوی دیگر، واژه «معرفت» (Scientia) مختص فضیلت عقلانی است که فرد را به انجام استنتاجهای صحیح توانا میکند. بنابراین، ایمان همان فهم یا معرفت نیست؛ زیرا گزارههای تشکیل دهنده ایمان از نظر عقلانی موجه نیستند، مثلاً گزاره خداوند ذاتا سه گانه (triane) است. نه بدیهی و نه برای رستگاری انسان ضروری است و این باور مؤمنانه میان معرفت و عقیده است که به علت نداشتن لکه عدم قطعیت روانی، به معرفت شبیهتر است. آکوئیناس معتقد بود که صاحب هر فضیلت باید شایسته برخورداری از آن باشد. شایستگی برخورداری از ایمان «ساخت یافته» یا «زنده» نیز در این واقعیت نهفته است که باور، تصدیق ارادی اعتبار و حیاتی امر الاهی است. پس ایمان زنده هم یک فضیلت است؛ زیرا تصدیق گزارههای مرتبط با آن ارادی است و به واسطه عشق به «ابژه ایمان» (fides)؛ یعنی خداوند، برانگیخته شده است.
تکه تکه کردن حالات شناختی توسط آکوئیناس، زمینهساز دو مشکل در دیدگاه وی میشود: الف) درگیر شدن با تفاوت معرف و باور، آکوئیناس در پی انکار شایستگی وضعیت شناختی شیاطین یا ارواح اهریمنی به وسیله نسبت دادن قوای معرفتی فرا بشری به آنان، اظهار میدارد قرینهای که شیاطین در دست دارند، آن چنان آشکار است که عمل تصدیقشان را به عملی غیرارادی تبدیل میکند که این خلاف نظر یوحنای قدیس است؛ ب) تفاوت ایمان و شک، ایمان به منزله فضیلت، منشی است که یقین روانی را در پی دارد، بنابراین، طبق نظر آگوئیناس، انسان با ایمان میتوان به شک رخصت دهد تا درون ایمان او رخنه کند. پس هر غیر مسیحیای بیایمان است و با توجه به این نکته میتوان الزام آکوئیناسی یقین روانی را انکار نمود.
برداشتهای دیگری از مفهوم ایمان وجود دارند؛ مثلاً تأکید «مارتین لوتر» بر «داوری به واسطه ایمان صرف و نه اعمال» نشانگر دیدگاه وی است که طبق آن، ایمان تنها راه رستگاری و اعتماد به خداوند، و عشق، پیامد ضروری ایمان است. درحالیکه، به نظر آکوئیناس آگاهی ایمان زنده مدیون عشق است، البته شأن و مقام امید در دیدگاه لوتر و آکوئیناس متفاوت است و بسیاری از اظهارات «کی یرکگور» را میتوان حمله به دیدگاهی دانست که بنیاد و اساس آن «جهش» رادیکالی را که ایمان دینی نیازمند آن است، دست کم میگیرد. به نظر کی یرکگور، ایمان از زاویه دید عینیت طبیعی، صرفا گنگ و بیمعناست، ولی فرض اینکه ایمان ضرورتا از معرفت مجزاست، میان آکوئیناس و کی یرکگور مشترک است و چون برداشت آکوئیناس از مفهوم معرفت بیش از اندازه محدودگرانه است، این فرض به چالش کشیده شده است. «و.ک. لکیفورد» هم ایمان را یک نقصان و نه یک فضیلت بیان میکند. و نقص زودباوری هم نقیصهای عملی و هم اخلاقی است. بسیاری با رد نظر کلیفورد، استدلال کردهاند که هیچ نقصی در پذیرفتن برخی گزارهها که خود از توان قرینهای که بخواهد ضمانتشان کند قویترند، وجود ندارد و باور راستین نمونهای از معرفت است که به نحو قابل اعتمادی در شخص مؤمن ایجاد شده باشد.
دقیقترین و اثرگذارترین نظریه فلسفی درباره فضایل سه گانه الاهی ایمان، امید و عشق ـ که در نامههای پولس قدیس به آنها اشاره شده است ـ توسط «توماس آکوئیناس» ارائه شده است. در نظر آکوئیناس، ایمان پذیرش ارادی گزارههایی درباره خداوند است که به واسطه قراین موجود و با استعدادهای طبیعی انسانها دانسته نمیشوند و امید به رستگاری، مستلزم این است که فرد پیشاپیش ایمان داشته باشد. آکوئیناس براساس بخشی از برداشت «ارسطو» فضیلت عشق را از دوستی پیکربندی میکند. او به پیروی از ارسطو، فضایل انسانی را به دو دسته عقلانی و اخلاقی تقسیم میکند، البته این تقسیم، در صورتی جامع است، که هر خیر علیت انسانی، صرفا خصلتی طبیعی باشد. لیکن به نظر آکوئیناس، غایت نهایی برای انسانها که همان سعادت دیدار خداوند است، امری فراطبیعی میباشد. از اینرو، اعمالی که در پی کسب غایتی فراطبیعی هستند باید از منشهایی فراسوی تواناییهای طبیعی انسان، یعنی از فضایل الاهی، ناشی شوند.
تفاوتهای عمده فضایل الاهی و اخلاقی در این است که: اولاً، فضایل اخلاقی با تمرین و ممارست به دست میآیند، در حالی که فضایل الاهی «واگذار» میشوند؛ یعنی به واسطه لطف خداوند به فرد عطا میشوند. ثانیا، فضایل اخلاقی از اصل حد وسط پیروی میکنند، ولی فضایل الاهی افزوده یا کسر میشوند.
از نظر آکوئیناس واژه «فهم» (intellectus) مختص فضیلتی عقلانی است که فرد را قادر به چنگ آوردن حقایق بدیهی میکند. از سوی دیگر، واژه «معرفت» (Scientia) مختص فضیلت عقلانی است که فرد را به انجام استنتاجهای صحیح توانا میکند. بنابراین، ایمان همان فهم یا معرفت نیست؛ زیرا گزارههای تشکیل دهنده ایمان از نظر عقلانی موجه نیستند، مثلاً گزاره خداوند ذاتا سه گانه (triane) است. نه بدیهی و نه برای رستگاری انسان ضروری است و این باور مؤمنانه میان معرفت و عقیده است که به علت نداشتن لکه عدم قطعیت روانی، به معرفت شبیهتر است. آکوئیناس معتقد بود که صاحب هر فضیلت باید شایسته برخورداری از آن باشد. شایستگی برخورداری از ایمان «ساخت یافته» یا «زنده» نیز در این واقعیت نهفته است که باور، تصدیق ارادی اعتبار و حیاتی امر الاهی است. پس ایمان زنده هم یک فضیلت است؛ زیرا تصدیق گزارههای مرتبط با آن ارادی است و به واسطه عشق به «ابژه ایمان» (fides)؛ یعنی خداوند، برانگیخته شده است.
تکه تکه کردن حالات شناختی توسط آکوئیناس، زمینهساز دو مشکل در دیدگاه وی میشود: الف) درگیر شدن با تفاوت معرف و باور، آکوئیناس در پی انکار شایستگی وضعیت شناختی شیاطین یا ارواح اهریمنی به وسیله نسبت دادن قوای معرفتی فرا بشری به آنان، اظهار میدارد قرینهای که شیاطین در دست دارند، آن چنان آشکار است که عمل تصدیقشان را به عملی غیرارادی تبدیل میکند که این خلاف نظر یوحنای قدیس است؛ ب) تفاوت ایمان و شک، ایمان به منزله فضیلت، منشی است که یقین روانی را در پی دارد، بنابراین، طبق نظر آگوئیناس، انسان با ایمان میتوان به شک رخصت دهد تا درون ایمان او رخنه کند. پس هر غیر مسیحیای بیایمان است و با توجه به این نکته میتوان الزام آکوئیناسی یقین روانی را انکار نمود.
برداشتهای دیگری از مفهوم ایمان وجود دارند؛ مثلاً تأکید «مارتین لوتر» بر «داوری به واسطه ایمان صرف و نه اعمال» نشانگر دیدگاه وی است که طبق آن، ایمان تنها راه رستگاری و اعتماد به خداوند، و عشق، پیامد ضروری ایمان است. درحالیکه، به نظر آکوئیناس آگاهی ایمان زنده مدیون عشق است، البته شأن و مقام امید در دیدگاه لوتر و آکوئیناس متفاوت است و بسیاری از اظهارات «کی یرکگور» را میتوان حمله به دیدگاهی دانست که بنیاد و اساس آن «جهش» رادیکالی را که ایمان دینی نیازمند آن است، دست کم میگیرد. به نظر کی یرکگور، ایمان از زاویه دید عینیت طبیعی، صرفا گنگ و بیمعناست، ولی فرض اینکه ایمان ضرورتا از معرفت مجزاست، میان آکوئیناس و کی یرکگور مشترک است و چون برداشت آکوئیناس از مفهوم معرفت بیش از اندازه محدودگرانه است، این فرض به چالش کشیده شده است. «و.ک. لکیفورد» هم ایمان را یک نقصان و نه یک فضیلت بیان میکند. و نقص زودباوری هم نقیصهای عملی و هم اخلاقی است. بسیاری با رد نظر کلیفورد، استدلال کردهاند که هیچ نقصی در پذیرفتن برخی گزارهها که خود از توان قرینهای که بخواهد ضمانتشان کند قویترند، وجود ندارد و باور راستین نمونهای از معرفت است که به نحو قابل اعتمادی در شخص مؤمن ایجاد شده باشد.