نویسندگان:
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

کیهان،، ش18235، 31/2/84
این اندیشه که دنیای نوین، همسوی با سکولاریته (Secularity) در حال تخریب بنیادهای دینی است، زاییده اروپا در نیمه قرن نوزدهم است؛ اما خود مفهوم «سکولار» (Secular) که تنها مختص به تمدن اروپاست، قدمت بیشتری دارد. «ویلیام اهل اوکهام» و «جان وایلکلیف» نویسندگان قرن چهارده، با تمییز قائل‏شدن بین نهادهای دیگری که مشخصا مذهبی و روحانی بودند، بر مفهوم کلمه «سکولار» صحه نهادند. فرهنگ لغت دکتر جانسون (1755)، سکولاریته را «دنیایی بودن، توجه به چیزهای دنیای کنونی»؛ سکولارایز را «تبدیل چیزهای اختصاص یافته برای استفاده روحانی به استفاده عادی» و «دنیایی ساختن» و سکولاریزاسیون را «عمل سکولارکردن» تعریف می‏نماید.
نمونه‏های اولیه این گرایش فکری عبارتند از: اصرار «فورباخ» بر اینکه دین، خود، آموزگار بی‏خدا بودن است؛ چرا که دین «اساسا به چیزی جز حقیقت و الاهی بودن ماهیت انسان معتقد نیست»، روایت «نیچه» و اظهارات «هربرت اسپنسر» مبنی بر اینکه «حال که مواعظ اخلاقی تأثیر خود که منبعث از منشأیی مقدس است را از دست می‏دهند، سکولارسازی اخلاقیات، امری ضروری می‏شود»؛ دکترین «جورج هالی یوک»، «چارلف بودلا» و... .
نظریه‏پردازان سیاسی معاصر نیز مانند «چارلز تیلور» از طریق برجسته‏سازی ریشه کلمه (Saeculum) ـ که در متون مسیحی به معنای «موقتی» بود ـ سعی در پروراندن این موضوع دارد که تجربه نوین زمان سکولار در مقابل زمان الاهی قرار دارد. زمان خداوند، زمان ابدیت، انباشتن زمان در وحدانیتی که براساس عملی بنیادین، معنای حوادث بعدی را به آنها دیکته می‏کند. «ریچارد رورتی» در «مصالحه جفرسونی» خود، چنین بیان می‏کند که دموکراسی نوین باید «دین را خصوصی کنند بی‏آنکه تحقیرش کنند». تجربه دینی با «آنچه با تنهایی‏مان می‏کنیم» تناسب دارد. دفاع رورتی آسیب‏پذیر است؛ زیرا در شرایط خاص، مصالحه جفرسونی، خود مانع گفت‏وگوست. و در عمل، اصل سکولاریسم، قادر به فراهم آوردن اصولی نسبتا پایدار برای شهروندان نیست تا آزادانه در حیطه قوانین و نهادهای جوامع مدنی و حکومت‏های دموکراتیک به تعامل بپردازند. هم چنان که «ولتر» در رساله‏ای در باب تساهل (1763) گفته است: «حداقل باید بعضی فضاهای مدنی باشد که دین در آنجا دارای حداقل نقش باشد یا ابدا هیچ نقشی را ایفا نکند». تشکیک ضمنی در وجود خداوند و انکار بالقوه‏اش به وسیله سکولاریسم، و وجود آزادی اجتماعات ناشی از جامعه مدنی و میل باطنی این جوامع برای جایگزینی عدم قطعیت وجودی به جای تدیّن، زمینه را برای بازگشت مقدس‏ها و متدینان به صحنه زندگی روزمره آماده می‏سازد، که هدف آنها حفظ ارتباط حسی با سنت‏های شکل‏یافته‏ای مانند «زندگی خانوادگی» است. و از نظر وجودی به یاد انسان‏های فانی می‏آورند که زندگی، شکستی ناگزیر است. اعضای جوامع مدنی حداقل، جزئی از آنچه را که «هانریش ون کلیست»، «اساس شکننده جهان» نامیده، تجربه می‏کنند، تجربه احساس شگفتی و احترام برای جهان «قطعیت یافتن چیزهای مطلوب و یقین حاصل کردن به چیزهای نادیده» (عبرانی‏ها، 11:1)، جهانی که «فردریش شلایر ماخر» آن را جوهر دین نامیده است.
قرابت نظری و عملی سکولاریسم با استبداد سیاسی از ویژگی‏های تناقض‏آمیز آن است. تلاش‏های سیاسی گوناگون برای نهادینه کردن سکولاریسم ـ در فرانسه، ترکیه و... ـ شواهد کافی برای اثبات «استعمار درونی» سکولاریسم «کاترین اودار» را به دست می‏دهند؛ زیرا نه تنها این تلاش‏هابا خشونت و اجبار درآمیخته‏اند بلکه درسطح اصول و مبانی، مدافعان (مسیحی) اولیه آزاد سکولار نوعا دیگران مانند یهودیان و کاتولیک‏های رومی را از چنین آزادی‏هایی محروم داشتند. خصومت ذاتی سکولاریسم نسبت به مسلمانان ناشی از اصل سکولاریسم است که «نمایانگر به واقعیت پیوستن انگیزه‏های قطعی خود مسیحیت است» (بون هوفر)؛ زیرا اولاً، سکولاریست‏های بردبار و شکیبا باید همواره هنگام مواجهه با حجاب، ارتداد و شهادت با دورویی و تعصب و تزویر برخورد کنند؛ ثانیا، خلط و ابهامی در کاربرد اصطلاح سکولاریسم در جوامع ترک زبان، فارسی زبان و عرب زبان وجود دارد. اغلب دانشمندان معاصر مسلمان، آرمان سکولاریسم را انکار کرده‏اند، «علی بولاک» اسلام‏گرای ترک می‏گوید: «سکولاریسم، شیطانی است که به تقلید از خدا پرداخته است». درحالی‏که دانشمندان انگشت‏شماری، متفکرانه به این گرایش‏ها می‏اندیشند: انتهام الاهی اثر «ژیل کپل» و دین و حیات عمومی اثر «رونالدتیمان».
بنابراین، آیا هیچ راهی در پیش رو نداریم جز کنکاش برای افزایش آزادی غیرمؤمنان و مؤمنان به‏طور یکسان با توجه خاصی که باید به آنهایی که در حال حاضر از بی‏عدالتی ناشی از دکترین آنانی که ادعاهای جهان شمول‏گرایانشان دیگر قانع کننده و پذیرفتنی نیست، بشود؟

تبلیغات