آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

در این گفت‏وگو آقای نوایی ضمن طرح مسائل مختلف فرهنگی در ایران و مقایسه آن با غرب به علت پیشرفت علوم در غرب اشاره و به سابقه و اهداف حضور بیگانگان در ایران و شکل‏گیری و تأثیرات فرهنگی دارالفنون از آغاز تا افول و علل آن پرداخته و در مورد کتاب‏هایی که درباره امیرکبیر و انقلاب مشروطه سخن گفته و به تأثیرپذیری خود از ادوارد براون در نوشتن کتاب بابیّت اشاره دارد.

متن

علت اصلی پیشرفت علوم در غرب این است که درهای دانشگاه‏ها به روی افراد مستعد از طریق بولتن‏ها، روزنامه‏ها و مجلات باز است چنانکه اگر، فی‏المثل، کسی در کیمبریج مطلبی به نظرش برسد آن نظر بلافاصله در مجله درج می‏شود و این مجله به دست کسی که در دانمارک یا ژاپن یا آمریکا نشسته است می‏رسد و مبنای کار او می‏شود. یعنی آنها آدم‏های نابغه‏ای نیستند که چیزی را خودشان کشف کنند؛ کار علمی یک کار بین‏المللی است؛ منتها در ایران ما در پوسته خودمان متمرکز شده و اصلاً راهی به خارج نداشتیم و نیازی هم به خارج نمی‏دیدیم. در نتیجه، علم در جامعه ما پیشرفت نکرد.
در ایران، ما از زمان صفویه به این طرف با خارج آشنایی نداشتیم؛ حتی در زمان صفویه هم به آن صورت آشنایی نداشتیم. چند اروپایی به عنوان تجارت یا سیاست به ایران آمدند. هدف سیاسی آنها این بود که ما را بر ضد یک دولت مسلمان دیگر تشویق کنند که با آنها با جان و مال خودمان بجنگیم و مدتی آنها را به خودمان مشغول کنیم. از جنبه تجاری هم چون کالاها و اجناس تولیدی اروپایی‏ها به تولید انبوه رسیده بود و دنبال بازار می‏گشتند. ایران هم یکی از بازارهای خوبی بود که آن‏را پیدا کردند و بین خودشان بر سر این بازار دعوا راه انداختند؛ یعنی بین هلندی‏ها، پرتغالی‏ها، انگلیسی‏ها و فرانسوی‏ها بر سر بازار ایران دعوا سرگرفت. اینکه بعضی اشاره می‏کنند این عده برای جاسوسی به ایران آمدند درست است ولی این جاسوسی بیشتر بین خودشان بود چون ما چیزی نداشتیم که برای آن جاسوسی کنند؛ کسی که توپ دارد دیگر از طرز کارزنبورک ما اطلاعاتی نمی‏خواهد بنابراین، آنها دنبال این بودند که از ترفندهای رقبای خودشان اطلاع پیدا کنند تا در موقع مناسب روی دست آنها بلند بشوند و به این ترتیب جای رقیب را بگیرند. از این جهت، تعارض آنها بیشتر تجاری بود که گاهی هم جنبه سیاسی پیدا می‏کرد وگرنه ما اسراری نداشتیم که برای آنان اهمیت چندانی داشته باشد.
و اما علت اینکه دارالفنون به سطح دبیرستان تنزل پیدا کرد این بود که پس از عزل امیرکبیر، اولاً میرزاآقاخان نوری بسیار سعی می‏کرد که این آموزشگاه پا نگیرد در صورتی که استقامت ناصرالدین شاه موجب شد کار دارالفنون ادامه یابد. شاه می‏خواست که این بنا بماند و وجود آن‏را برای ایران لازم می‏دانست. ثانیا هنوز مدت زیادی از فعالیت دارالفنون نگذشته بود که ملکم و دیگران با افکار خاص خودشان موضوع فراموشخانه و فراماسونری و آزادی‏خواهی را به آن صورت حاد پیش آوردند که اصلاً برای مردم ایران قابل فهم و اجرا نبود به طوری که سلطان جلال‏الدین میرزا، پسر فتحعلی شاه، را خواستند به عنوان رئیس جمهور علم کنند که توطئه فاش شد و شاه فرمان صادر کرد و بساط آنان را به هم زد؛ والا برخلاف حرف‏هایی که امروز شایع است.
اما اقدامات ملکم و دیگران موجب شد، به اصطلاح تو ذوق شاه بخورد. با این همه، در روزنامه وقایع اتفاقیه و دولت علیه و این قبیل روزنامه‏ها آمده که شاه اغلب اوقات به دارالفنون می‏رفت و امتحانات شاگردان در حضور شاه انجام می‏شد و به افرادی که درست کار می‏کردند جایزه داده می‏شد؛ اما، به تدریج. پس از اینکه چند دوره دانش‏آموز از آن فارغ‏التحصیل شدند آن چیزی که مورد نظر شاه و دستگاه و جامعه اسلامی آن روز بود در مورد این مدرسه ظاهر نشد و یک مشت از فارغ‏التحصیلان آن گرفتار فرنگی مآبی شدند. حتی بعضی از آنها تا حد بی‏دینی و توهین به مقدسات مذهبی پیش رفتند و با شعار آزادی‏خواهی بیشتر می‏خواستند لاابالیگری را در ایران رواج دهند.
شکل برنامه‏ریزی و تدریس دروس به زبان فرنگی خصیصه نوظهوری بود؛ چون معلمین از اتریش یا ایتالیا آمده بودند و با زبان فارسی، حداقل در سال‏های اول کار، آشنا نبودند. به هر حال، خواه‏ناخواه جوان ایرانی در مجاورت افراد و تحت تربیتی قرار می‏گرفت که متعلق به محیط دیگری بود. حالا اگر جوان ما خوب تربیت شده بود در کنار درس خواندن عبادت هم می‏کرد و مؤمن و مسلمان می‏ماند؛ اما اگر پایه‏های تربیتی و مذهبی او ضعیف و سست بود بی‏مبالات و ولنگار می‏شد و حتی ممکن بود به طرف فرنگی‏ها کشیده شود. به عنوان نمونه، سلطان جلال‏الدین میرزا، که از آخرین فرزندان فتحعلی شاه بود.
شاید اغراق نباشد اگر بگویم در آغاز جوانی تا اندازه‏ای تحت تأثیر ادوارد براون و دیگران بودم. براون اعتقاد داشت که وقتی انسان به ایران می‏اندیشد تصور می‏کند که مدت‏هاست این درخت کهنسال، فرتوت و خشک شده و از بین رفته است؛ اما وقتی حرکت پرجوش و خروش بابیه و بعد نهضت سراسر کوشش و جوشش مشروطه را می‏بیند می‏فهمد که ملت ایران هنوز زنده است. من هم که در آن روزگار جوان بودم، تحت تأثیر این سخن او قرار گرفتم و همان‏طور که می‏دانید، کتاب‏های اولیه و مقالات نخستین من در مورد بابیه و مشروطه تحت تأثیر همین روحیه بود. به عبارت دیگر، دومین کتابم فتنه باب بود.
اشاره
1. آقای نوایی در این مصاحبه، پیرامون اوضاع فکری ـ فرهنگی ایران و تأسیس علل افول دارالفنون سخن گفته و به تأثیرات فرهنگی دارالفنون در جامعه اشاره نموده است. وی علاوه بر اینکه به تنزل جایگاه علمی دارالفنون پس از امیر کبیرتوجه نموده، به بیان برخی از علل افول این مرکز علمی پرداخته که می‏توان برخی از علل را نیز در کنار علت‏هایی که وی اشاره نموده، افزود: یکی از دلایل اساسی افول دارالفنون، کمبود یا فقدان اساتید و مربیان برخاسته از ایران و فرهنگ ایرانی بود که اداره امور و تربیت دانشجویان در اختیار خارجی‏ها و غربی‏ها قرار می‏گرفت؛ به عبارت دیگر می‏توان گفت، با وجود اینکه امیر کبیر، این دانشگاه را با هدف ایجاد رشد علمی و پیشرفت و استقلال در ایران، تأسیس و برای رونق گرفتن آن زحمات زیادی کشید، اما آنچه از دارالفنون تولید شد، نتیجه معکوس بود؛ چون فارغ‏التحصیلان آن، در مقام معارضه با فرهنگ اسلام درآمدند، برای اینکه این مرکز، در خدمت استعمار و اهداف استعماری قرار گرفته بود و وقتی امیرکبیر از میان رفت، کسی با درایت و توان و درک وی از مسائل ایران، وجود نداشت تا اهداف او را دنبال کند. بنابراین، دارالفنون از نظر علمی به سطح دبیرستان تنزل پیدا کرد، و در مرحله بعدی به محلی مبدل شد که بعدها طرفداران استعمار در آن تربیت یافتند و غرب‏گرایی از آنجا به جوانان ایران آموخته می‏شد؛ چون مدرسین عالی دارالفنون یا ایتالیایی یا فرانسوی و یا از کشورهای غربی دیگر تأمین می‏شد، لذا بسیاری از تربیت‏یافتگان و فارغ‏التحصیلان دارالفنون، دین‏ستیز و سکولار بودند. بنابراین، یکی از علل مهم افول دارالفنون دین‏ستیزی فارغ‏التحصیلان آن بود که از مکاتب امپریالیسم و سوسیالیسم غربی تأثیرپذیر بودند. که این اندیشه با فرهنگ مردم ایران در تضاد بود لذا جایگاه مردی و فرهنگی دارالفنون را پایین می‏آورد و منجر به اقول می‏نمود.
2. با وجود اینکه اصل جاسوسی و نمونه هایی از آن را بیان کرده، ولی جاسوسی را منحصر در امور نظامی و تجاری کرده است درحالی‏که چنین نیست. با توجه به رویدادهای مهم دوره قاجاریه و حوداث مهم تاریخی، اجتماعی و سیاسی که در این دوره روی داد نظیرِ انقلاب مشروطه، مبارزات مردم علیه استبداد، شورش‏های فرقه‏گرایی، پیدایش بابیت، مبارزات علما و روحانیون علیه امتیازات استعماری، جنبش تحریم تنباکو و انتقال قدرت از خاندان قاجار به خاندان پهلوی که با برنامه‏های حساب شده و گام به گام استعمارگران انجام گرفت، همه حکایت از آن دارد که جاسوسی غربیان در ایران و حضور و دخالت آنها در امور داخلی ما، منحصر در امور نظامی و تجاری نبود، بلکه تلاش در ابعاد دیگر نیز انجام می‏گرفت. آنها پس از شناخت فرهنگ اسلام در ایران و اقتدار مردمی مراجع دینی و روحانیت که وحدت و انسجام ملی و فرهنگی را به وجود می‏آوردند، در فکر شکستن عناصر وحدت و همدلی بودند تا زمینه استیلای خود را، بیشتر و بدون موانع موجود فراهم نمایند. چنانکه جاسوسان دولت‏های استعماری، به مواردی از دخالت‏های خود، در امور داخلی ایران اعتراف نموده‏اند که از آن جمله می‏توان به قتل قائم مقام و عزل امیرکبیر از صدارت و کشتن او در حمام فین اشاره کرد که این نمونه‏ها، شواهدی از دخالت‏های عینی استعمارگران، در امور داخلی و فرهنگی ایران به شمار می‏رود که نخبگان سیاسی کشور را از میان برداشتند تا زمینه استعمارگری و غارت فراهم شود.
ایجاد فرقه انحرافی بابیت، برای از بین بردن نظم اجتماعی و انسجام فرهنگی که سال‏ها کشور ایران و شهرهای مختلف آن را گرفتار بحران و جنگ و خونریزی نمود و به وحدت ملی، آسیب جدی وارد کرد و همچنین اعتقاد به مهدویت و ظهور امام زمان(عج) که از اندیشه‏های تابناک و امیدبخش شیعه است، را مورد هتک حرمت قرار دادند. به وضوح روشن است که در پشت تمام این دسیسه‏ها، دست‏های پنهان استعمارگران قرار دارد که جاسوسان آنها در پیشبرد این اهداف، برنامه‏های دولت متبوع خود را اجرا می‏کردند(1) و برای تضعیف دولت، فرقه بابیت مسلح کرده و ایجاد جنگ در شهرهای مختلف می‏نمودند و در نهایت فرقه بهائیت را از آن بنیان نهادند.(2) ضربه زدن به مشروطه، حمایت از استبداد و منحرف نمودن مشروطه و انقلاب ملت ایران، از دیگر فعالیت‏های جاسوسان استعمار
______________________________
1. محمد باقر نجفی، بهاییان چاپ اول، تهران، کتابخانه طهوری، 1357، ص 614
2. اعتضادالسلطنه باب، با توضیحات عبدالحسین نوایی، چاپ اول، تهران، نشر علم، 1377 صص 49، ص 76 و 147
______________________________
در ایران بود، که نباید از آن غفلت نمود. دولت استعماری روس، از استبداد محمدعلی شاه حمایت نموده و رأسا به توپ بستن مجلس مشروطه را رهبری کرد. جاسوسان انگلیس نیز با نفوذ در بین مشروطه‏خواهان در منحرف کردن اهداف این جنبش عقیدتی و اجتماعی، نقش بازی کردند و سرانجام از دامن مشروطه، دولت استبدادی دیگری را به وجود آوردند.(1) تشکیل فراماسونری نیز، از اقدامات جاسوسان انگلیسی، برای تخریب نخبگان ایرانی و جذب آنها در این جمع بوده که به سود انگلیسی‏ها، جاسوسی و فعالیت‏های مختلف انجام می‏دادند.(2)
بنابراین، نمی‏توان از فعالیت‏های جاسوسی دولت‏های استعماری در دوره قاجار، غفلت نمود و فعالیت‏های آنها را در مراقبت از رقیب خلاصه کرد؛ چون فعالیت‏های جاسوسان کشورهای مذکور، بسیار گسترده و پیچیده بود و با برنامه‏های خاصِ بلندمدت در ایران حضور داشتند.
3. بخش دیگر از این گفت‏وگو که نمی‏توان از کنار آن بدون تأمل رد شد، نقل قول از ادوارد براون می‏باشد که جنبش و انقلاب مشروطه را در ردیف فتنه و آشوب بابیه که با افکار انحرافی، عقاید و ارزش‏های دینی را نشانه گرفته و برادرکشی و شورش‏های خونباری را در ایران به راه انداخته است. جنبش مشروطه، در راه آزادی و مبارزه با استبداد و حاکمیّت ارزش‏های دینی به وجود آمده بود که رهبری آن‏را، علما و مراجع بزرگ دینی عهده دار بودند، اما فتنه بابیه، آشوب اجتماعی بود که توسط استعمارگران، برای تخریب اندیشه مهدویت و شکستن وحدت جامعه شیعه، ترتیب یافته بود که بستر پیدایش بهائیت گردید و به عنوان پوچ‏ترین ایدئولوژی، در جهان سرمایه‏داری و امپریالیستی و صهیونیسم مورد حمایت قرار گرفته تا دین اسلام و تمام ارزش‏های آن را در معرض تحریف قرار دهد؛ چون رهبران بهائیت و بابیت، مدعی الوهیت شده و مقدس‏ترین عقیده تمام ادیان را که وجود خداوند یکتاست، به سخره گرفته‏اند. اکنون مرکز این فرقه گمراه در قلب اسرائیل قرار گرفته و از طرف دولت آمریکا و انگلیس مورد حمایت جدی مالی و فکری می‏شوند،(3) این پدیده‏ها، همه حاصل دوران قاجاریه است که پایه‏های آنها را جاسوسان استعماری ریخته‏اند، ادوارد براون، خود یکی از ترویج‏دهندگان این فرقه‏ها و منتشر کننده آثار آنها می‏باشد، که انقلاب با ارزشی چون مشروطه را در ردیف بابیت قرار داده است.
______________________________
1. علی اصغر شمیم، پیشین، صص 448، 477 و 496
2. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، چاپ سوم، تهران، انتشارات اطلاعات، 1370، ج اول، ص 372
3. اسماعیل رائین، انشعاب در بهائیت، تهران: مؤسسه تحقیقی رائین، بی‏تا، ص 167

تبلیغات