نویسندگان:
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

رسالت، ش 5542 ـ 5550 و 5552، 15،25و28/1/84
ایدئولوژی ترکیبی از «ایده» و «لوژی» است؛ نخستین بار در سال 1796 توسط دوتراسی به‏کار رفت و مراد از آن دانش «ایده‏شناسی» و یا علم مطالعه ایده‏ها است. ناپلئون ایدئولوژی را برای کسانی به‏کار برد که دل‏بسته مطالعه درباره تصورات ایده‏ها هستند. مارکس ایدئولوژی را نه به معنای معرفت و ایده‏شناسی، بلکه به معنای اندیشه و آگاهی به‏کار برد، البته اندیشه‏ای کاذب که در ارتباط با رفتار اجتماعی و سیاسی طبقه حاکم برای توجیه وضعیت موجود سازمان می‏یابد. به موازات این معنای مارکس از ایدئولوژی، معنای مثبت آن مورد توجه قرار گرفت که به مجموعه عقاید، باورها و اعتقادهایی می‏گویند که نه برای توجیه وضعیت اجتماعی و سیاسی حاکم، بلکه برای تبیین و تفسیر حاکم، بلکه برای تبیین و تفسیر وضعیت مورد نظر طبقه پیشتاز سازمان می‏یابد.
انقلاب فرانسه مهم‏ترین حرکت ایدئولوژیک قرن هجدهم است که بدون استفاده از لفظ ایدئولوژی انجام شد. از قرن نوزدهم به بعد ایدئولوژی به معنای مجموعه باورها، اندیشه‏ها و ارزش‏های ناظر بر رفتار اجتماعی و سیاسی به‏کار می‏رود. تلاش مارکس برای ارائه ایدئولوژی علمی و کوشش آگوست کنت برای تحکیم مواضع «مذهب انسانیت»، نمونه‏هایی از ایدئولوژی علمی قرن نوزدهم هستند. در قرن بیستم حرکت‏های ایدئولوژیکی چون ناسیونالیسم، مارکسیسم و فاشیسم وجود دارند که مسئولیت بخش عظیمی از نزاع‏های دهه‏های نخستین قرن بیستم را بر عهده می‏گیرند. نخستین بار در سال 1955 ادوارد شیلز اصطلاح «پایان ایدئولوژی» را به‏کار برد که مورد توجه آرنت، کارل پوپر، دیمون آرون و ... قرار گرفت. فروپاشی بلوک شرق به اقتدار اندیشه «پایان ایدئولوژی» افزود.
درباره رابطه و نسبت ایدئولوژی با دین باید گفت ایدئولوژی دارای دو ویژگی اصلی است: یکی، کار و فعالیتی ذهنی است و دیگری، معطوف به عمل و ناظر به رفتار آدمی. خصیصه اول، ایدئولوژی را از دین امتیاز می‏دهد و ویژگی دوم، ایدئولوژی را از علم ممتاز می‏سازد.
اگر دین را به معنای فعالیت ذهنی بشر برای تفسیر عالم و آدم بدانیم، عقاید و باورهای دینی به دلیل نقشی که در فعالیت‏های سیاسی دارند، نوعی ایدئولوژی به شمار می‏روند. اما اگر دین هویتی صرفا ذهنی یا عقلی نداشته باشد، بلکه معرفتی باشد که با وحی و الهام الاهی ادراک شود، نمی‏توان آن‏را در اصطلاح رایج ایدئولوژی گنجاند. دین آنچه را از ایدئولوژی انتظار می‏رود، با شور و حرارتی فراتر انجام می‏دهد. سنت نیز اگر به معنای ذهنیت رسوب‏یافته‏ای باشد، در قالب یک ایدئولوژی محافظه‏کارانه تفسیر می‏شود؛ ولی اگر دامی باشد که از متون شهود دینی برخاسته است، نمی‏تواند در محدوده تعریف مصطلح ایدئولوژی قرار گیرد.
نویسنده به نسبت ایدئولوژی با ایده‏های دکارتی و افلاطونی اشاره می‏کند و می‏نویسد: ایده در معنای رایج و مصطلح، چیزی جز تصورات و اندیشه‏های ذهنی بشر نیست. دکارت ایده‏ها را مفاهیمی می‏دانست که عقل بی‏واسطه آن‏را شهود می‏کند. معنای اصطلاحی ایدئولوژی در قرن نوزدهم و بیستم، وامدار همان معنای رایجی است که از دکارت به بعد برای ایده پیدا شد. ایده در نزد افلاطون امری مفهومی نیست، بلکه واقعیتی کلی و ثابت است که حقیقت آن از طریق تزکیه، سلوک و شهود حاصل شود. ایده یا مُثل، ارباب انواع و مدبرات امور طبیعی هستند و همه آنها تحت احاطه و شمول مثال «خیر مطلق» می‏باشند. ایدئولوژی اگر نظر به افلاطونی و سقراطی «ایده» و «مثل» داشته باشد، با دین و سنت قرابت پیدا می‏کند. اما معنای ایدئولوژی در قرن نوزدهم توسط کسانی به‏کار برده شد که با معنای افلاطونی بیگانه‏اند و آن را پندار و خیال می‏دانند.
خصیصه دوم ایدئولوژی امتیاز او را با فعالیت‏های ذهنی که معطوف به عمل نیستند حفظ می‏کند. زیرا این ویژگی ناظر به رابطه ایدئولوژی با عمل است. علم در تعریف پوزیتویستی آن، حلقه‏ای از ذهنیت بشری است که در قبال حلقه مفاهیم ایدئولوژیک قرار گرفته و مباین با آن است. علم ناب علمی است که با آزمون‏پذیری خود، از تأثیر و تأثرات و عُلقه‏ها خالی است و از هر گونه معرفت بینشی فارغ است و به دنبال کشف حقایق عینی است. این علم در تضاد با ایدئولوژی است.
ایدئولوژی تنها در یک مقطع خاص از تاریخ معرفت و تفکر انسان بروز می‏کند و پس از آن، دوره فعالیت آن به سر می‏آید. علم تا هنگامی که هویت دینی داشته باشد و به عنوان معرفتی الاهی از طریق وحی حاصل شود، و تا وقتی معنای افلاطونی ـ مانند ایده ـ معتبر باشد، زندگی و عمل فردی و اجتماعی انسان بر مدار سنت‏هایی سازمان می‏یابد که از معانی آسمانی نازل می‏شوند. ایدئولوژی هنگامی به وجود می‏آید که ایده صورت عینی و خارجی خود را از دست می‏دهد و دست عقل از آسمان شهود کوتاه می‏شود و مشاهدات عقلی به دریافت‏های مفهومی منحصر می‏گردد. عقل در این حال کاشف سنن دینی و آسمانی نیست، بلکه ناظر به قوانین طبیعی و اجتماعی است.
اندیشمندان اجتماعی در این دو سده گرچه محصول کار خود را ایدئولوژی نمی‏خوانند، ولی کار آنها به راستی تلاش ذهنی مستمری بود که نظر به رفتار اجتماعی معاصر خود داشت.
اندیشه سیاسی این دو سده دارای دو ویژگی بود: اول، هویتی عقلانی داشت و دوم، از پوشش علمی بهره می‏برد. این دو باعث نشاط در حرکت‏های ایدئولوژیک شد. علم عقلی حتی اگر پیوند خود را با دین قطع کند، باز توان داوری و تصمیم‏گیری نسبت به گزاره‏های عملی را دارد.
وقتی عقلانیت ارتباط خود را با معرفت شهودی قطع کرد، در دایره تنگ مفاهیم و ایده‏های ذهنی افول کرد و از ریشه‏های خود جدا شد و در نتیجه از توجیه خود بازماند و بیش از دو سده نتوانست دوام بیاورد. کانت در این دوران به اتکاء شهود عقلی، بر بی‏ریشه بودن خرد انسانی تصریح کرد. لذا، علم با از دست دادن دو سنگر مهم خود یعنی «آگاهی دینی» و «معرفت عقلی»، به سرعت راه افول و تباهی را پیمود. زوال عقلانیت و خروج علم از مواضع عقلی، موجب شد تا نزاع‏های ایدئولوژیک، صورت و پایگاه علمی خود را از دست بدهند. از همین رو، در قرن نوزدهم پرسش از حقیقت و چیستی ایدئولوژی در مرکز مباحثات قرار گرفت.
جریان جریانی است که به رغم از دست دادن مواضع عقلی علم، همچنان در پی دفاع از یک ایدئولوژی علمی باشد. علم نزد اینها، هویتی عقلی ندارد، بلکه دانشی است که با تقید به احساس و آزمون، حقیقتی صرفا تجربی پیدا کرده است. اما این ایدئولوژی‏های علمی و تجربی نتوانست چندان دوام بیاورد. جریان دوم که پس از کنار گذاشتن عقلانیت و علم عقلی و شکست علوم تجربی پدید آمد، عبارت است از حرکت رمانیست آلمانی و دفاع غیرعلمی از ایدئولوژی. رمانتیست‏ها در این حرکت، حقایق محیطی و سنت‏های دینی را که معرفت عقلی از ادراک آنها عاجز بود، کنار گذاشتند و ایده‏های جدیدی که قابل دفاع عقلانی نبود را جای‏گزین کردند؛ غافل از اینکه عقل با پشت کردن به دین و سنت، از ریشه خود جدا شده و دوام نخواهد یافت؛ چنان‏که سنت نیز بدون حضور عقل به دست نمی‏آید.

تبلیغات