آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

خرنامه، ش 46، 25/1/84
در این نشست سید محمد حسین فضل اللّه‏ ابتدا در رابطه با این پرسش که میزان و محدوده دخالت دین در امور اجتماعی چیست، می‏گوید: یکی از اهداف مهم ارسال رسل و انزال کتب، اقامه عدل و قسط بوده است: «لَقَدْ أرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ». مفهوم کلی عدل می‏بایست در همه ابعاد حیات انسانی جریان یابد. در سنت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله برخی از مصادیق عدل ذکر شده است، مانند رعایت حقوق زن و شوهر نسبت به یکدیگر. فراتر از این، دین از کوچک‏ترین جزئیات حقوق اجتماعی مردم غفلت نورزیده و حتی به جریمه زخم سطحی هم توجه داشته و آن‏را معین کرده است. خداوند متعال در تشریع احکام، بسیاری از عناوین کلی را مطرح و تشخیص جزئیات آن‏را به عقل انسانی وا نهاده است، مانند نقش عقل در تشخیص عناوین ثانوی احکام.
ایشان در جواب به این پرسش که آیا دین به معنای رابطه انسان و خداوند است و کاری به امور معیشت و زندگی مردم ندارد، می‏گوید: هنگامی که منابع اساسی دین اسلام (کتاب و سنت) را بررسی می‏کنیم، درمی‏یابیم که دین، حقوق خداوند بر انسان، حقوق انسان بر انسان، حقوق حاکم بر محکوم و بالعکس و ... را بیان کرده است. دین برای تمام روابط اجتماعی و فردی انسان‏ها، طرح و برنامه دارد. پس آنان که دین را در محدوده عبارات فردی و شخصی منحصر کرده‏اند، حقیقت دین اسلام را درک و مطالعه کامل نکرده‏اند و از بسیاری از احکام و برنامه‏های دین غافل‏اند. وی در پاسخ به این سؤال که رابطه دین با علوم انسانی چگونه است، می‏گوید: دین برای پی‏ریزی و پدیدآمدن علوم خاصی نیامده است؛ بلکه مفاهیم و شیوه‏هایی کلی را برای اصل کسب علم و دانش و آگاهی وضع کرده است. مثلاً دین به مسئله تأمل و ژرف‏نگری در آیات و پدیده‏ها و حوادث تأکید فراوان دارد: «یَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ...» و یا به مسئله عبرت‏آموزی و تجربه‏اندوزی دعوت کرده است: «فَاعْتَبِرُوا یا اُولی اْلأَبْصارِ». دین اسلام از انسان می‏خواهد که از تمام عقل و حواس و ادراکات خویش در جهت پی بردن به اسرار حیات و کشف رازهای نهفته هستی و موجودات عالم استفاده ببرد. بنابراین، دین قاعده و شیوه‏ای روشمند برای رسیدن به معرفت عرضه کرده است. اما هیچ‏گاه نیامده است تا علومی به عنوان علوم دینی را مستقلاً پایه‏گذاری کند. علوم را انسان‏ها پایه‏گذاری کرده‏اند. بنابراین، این علوم نه از لحاظ اینکه تجسم و نمود اسلام‏اند، بلکه از این جهت که مسائل و مفاهیم اسلامی را بیان می‏کنند و بر اساس اجتهاد اسلامی سخن می‏گویند می‏توان آنها را علوم اسلامی نامید. وی در ادامه به مسئله تعارض علم و دین پرداخته است و معتقد است که مسائل علمی بر دو گونه‏اند: برخی نظریات از قسم حقایق علمی قطعی است و برخی دیگر نظریات برخاسته از تجربه و تأمل و استقرا است. در بخش نخست، جای هیچ شک و شبهه‏ای نیست، چون بدیهی‏اند. لذا، اگر در مقابل نص دینی قرار گرفتند، نص را به نفع حقیقت عقلی ـ علمی و قطعی تأویل می‏کنیم. اما قسم دوم نظریات که ظنی از راه تجربه حاصل شده‏اند، اگر با نصوص دینی اصطکاک پیدا کردند، آن نظریات را رد می‏کنیم، مانند نظریه داروین.
ایشان در برابر این پرسش که آیا از منابع فقهی می‏توان قاعده‏ای فقهی به نام عدالت استخراج کرد، پاسخ می‏دهد: از آنجا که مفهوم عدالت، مفهومی نسبی است، باید روی مصادیق بحث کرد، زیرا آنچه من مثلاً به لحاظ مبنای فکری عدل می‏بینم ممکن است شما ظلم ببینید. در منابع فقهی نیز به اختلاف نگرش‏های فقهی در تشخیص عدالت برمی‏خوریم.
ایشان در ادامه در مورد ارزیابی خویش از نظریه امام خمینی قدس‏سره معتقد بود که اجتهاد مصطلح در حوزه‏های علمیه در استنباط احکام اجتماعی و سیاسی و اداره جوامع کنونی کافی نیست می‏گوید: من در این موضوع با امام کاملاً موافقم. زیرا اجتهاد مصطلح همواره می‏کوشد تا مسائل زندگی امروز را از نصوص مطالعه کند، بدون اینکه وضعیت واقعی موجود را، که ممکن است موضوعات در آن دگرگون شده باشند و عناوین ثانویه‏ای متفاوت با عناوین اولیه شکل گرفته باشند، بررسی کند. همچنین مشاهده می‏کنیم که اجتهاد مصطلح در حوزه‏ها بر احکام فردی بیشتر تأکید دارد تا احکام اجتماعی. زیرا فقهی که الان در برابر مسات فقه افراد است و نه فقه دولت و نه فقه جامعه و نه فقه روابط اجتماعی. بنابراین، مجتهدی که می‏خواهد در عصر خویش باشد، ناچار باید وضعیت آن را بشناسد تا بتواند موضوعات و ملاکات را تعیین و در بسیاری از خاستگاه‏های فردی اجتهاد تجدید نظر کند.
آقای فضل اللّه‏ در مورد ارزیابی خویش از نظریه ولایت فقیه در اندیشه امام می‏گوید: نظریه امام خمینی، بسیار گسترده است، به گونه‏ای که با ولایت امام و ولایت پیامبر ارتباط پیدا می‏کند. لذا، با استفاده از نصوصی ولایت را فراگیرند، همه ابعاد انسانی در سایه حکومت می‏داند. ولایت فقیه بر همه مسلمانان جهان ولایت دارد و می‏تواند در همه امور سیاسی و اجتماعی و اقتصادی‏شان دخالت کند. امام در مسیر حرکت انقلابی خویش این تجربه را عملی کرده بود. امام، ولایت فقیه را از مفهوم رایجی که آن‏را حکومت الاهیه مطلقه فردی می‏پنداشت که بر مردم حکم می‏کند و هیچ‏کس حق اعتراض و اشکال ندارد، خارج کرد و بنا را بر اعتماد و اتکای بر مردم و آراء اکثریت آنها گذاشت. لذا، پذیرش حکومت جمهوری اسلامی را در اوایل پیروزی انقلاب به خود مردم و آراء آنها واگذار کرد و در انتخابات بعدی هیچ‏گاه به آراء عمومی مردم اعتراض نکرد.

تبلیغات