زمینه های ظهور جنبش های جدید دینی (1) و (2)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
ایران، ش 3102 و 3103، 24و25/1/84
این مقاله که عنوان فرعی «بررسی یک نظریه درباره ظهور ادیان جدید» را بر پیشانی خود دارد، در واقع توضیحی است بر نظریه میکاییل بارکن درباره «نو کیشی». بر همین اساس، با تعریف نوکیشی آغاز میشود و از کیش مفهومی فراتر از آنچه ما دین میخوانیمش به دست میدهد. و در واقع تغییر جهانبینی فرد را، ملاک نوکیشی قرار میدهد. بنابراین شامل مارکسیست شدن هم میشود.
نویسنده با تکیه بر نظریات دو اندیشمند به نامهای لافلند و استارک، زمینههای بالقوه فردی و اجتماعی پدیده نوکیشی را برمیشمارد که عبارتاند از: تجربه تنش در زندگی، تجربه نقطه عطف در زندگی، پیوندهای عاطفی دینی، نبود پیوندهای عاطفی فراتر از کیش و وجود تعامل شدید میان اعضای گروه جدید.
دو رویکرد مطالعاتی انفعالگرا و فعالگرا درباره نوکیشی وجود دارد که تفاوت عمده این دو رویکرد، وجود خودآگاهی در نوکیشی فعالگرا است. در این نوکیشی شخص خود به نوعی بازسازی واقعیت دست میزند. و البته در آن، تغییر کندتر صورت میگیرد.
میکائیل بارکن نوکیشی را، در هر دو زمینه سکولار و دینی، قابل تصور میداند و آن را با مشخصههایی مثل ناگهانی بودن، با سرشت تام جهتگیری کردن، صرف نظر مکرر از عقاید پیشین و... تبیین میکند. بنابراین بارکن نوکیشی را در عرصه انفعالگرا جای میدهد و تغییر تدریجی دین را از این تعریف خارج میکند. نویسنده سپس به مشابهتهای نظریه بارکن با نظریه دو اندیشمند پیشین میپردازد و با نقل قولهایی تأکید میکند که افراد تامگرا بیشتر مستعد نوکیشی هستند و از همینجاست که جنبشهای هزارهای حول هستههای تامگرا شکل میگیرند.
در فراز بعدی نویسنده عوامل وضعیتی نوکیشی را ذکر میکند و سیر آن را تا حد کاهش توانایی انتقادی آدمی و افزایش تلقینپذیری وی متذکر میگردد. در این میان بحران ارزشی در نظام معنایی پیشین، نقش قابل توجهی دارد. بروز فاجعه به خصوص فجایع پی در پی، در شکلگیری عوامل گرایشی و وضعیتی نوکیشی مؤثر است. بخش بعدی مقاله به بررسی سه عامل پیوندهای خانوادگی، شغل و منطقه در شکلگیری نظامهای اعتقادی و نوع تأثیر این سه عامل به یکدیگر اختصاص یافته است.
وجود یک رهبر فرهمند با چهرهای پیامبرانه، مهمترین عامل گسترش نوکیشی است.
این مقاله که عنوان فرعی «بررسی یک نظریه درباره ظهور ادیان جدید» را بر پیشانی خود دارد، در واقع توضیحی است بر نظریه میکاییل بارکن درباره «نو کیشی». بر همین اساس، با تعریف نوکیشی آغاز میشود و از کیش مفهومی فراتر از آنچه ما دین میخوانیمش به دست میدهد. و در واقع تغییر جهانبینی فرد را، ملاک نوکیشی قرار میدهد. بنابراین شامل مارکسیست شدن هم میشود.
نویسنده با تکیه بر نظریات دو اندیشمند به نامهای لافلند و استارک، زمینههای بالقوه فردی و اجتماعی پدیده نوکیشی را برمیشمارد که عبارتاند از: تجربه تنش در زندگی، تجربه نقطه عطف در زندگی، پیوندهای عاطفی دینی، نبود پیوندهای عاطفی فراتر از کیش و وجود تعامل شدید میان اعضای گروه جدید.
دو رویکرد مطالعاتی انفعالگرا و فعالگرا درباره نوکیشی وجود دارد که تفاوت عمده این دو رویکرد، وجود خودآگاهی در نوکیشی فعالگرا است. در این نوکیشی شخص خود به نوعی بازسازی واقعیت دست میزند. و البته در آن، تغییر کندتر صورت میگیرد.
میکائیل بارکن نوکیشی را، در هر دو زمینه سکولار و دینی، قابل تصور میداند و آن را با مشخصههایی مثل ناگهانی بودن، با سرشت تام جهتگیری کردن، صرف نظر مکرر از عقاید پیشین و... تبیین میکند. بنابراین بارکن نوکیشی را در عرصه انفعالگرا جای میدهد و تغییر تدریجی دین را از این تعریف خارج میکند. نویسنده سپس به مشابهتهای نظریه بارکن با نظریه دو اندیشمند پیشین میپردازد و با نقل قولهایی تأکید میکند که افراد تامگرا بیشتر مستعد نوکیشی هستند و از همینجاست که جنبشهای هزارهای حول هستههای تامگرا شکل میگیرند.
در فراز بعدی نویسنده عوامل وضعیتی نوکیشی را ذکر میکند و سیر آن را تا حد کاهش توانایی انتقادی آدمی و افزایش تلقینپذیری وی متذکر میگردد. در این میان بحران ارزشی در نظام معنایی پیشین، نقش قابل توجهی دارد. بروز فاجعه به خصوص فجایع پی در پی، در شکلگیری عوامل گرایشی و وضعیتی نوکیشی مؤثر است. بخش بعدی مقاله به بررسی سه عامل پیوندهای خانوادگی، شغل و منطقه در شکلگیری نظامهای اعتقادی و نوع تأثیر این سه عامل به یکدیگر اختصاص یافته است.
وجود یک رهبر فرهمند با چهرهای پیامبرانه، مهمترین عامل گسترش نوکیشی است.