نویسندگان:
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

همشهری، ش 3669 ـ 3670، 21و22/1/84
در این مقاله آقای فلاطوری با احاطه‏ای بی‏نظیر به مقایسه آراء فیلسوفان اسلامی چون فارابی و ابن‏سینا می‏پردازد. کندی، فارابی و ابن‏سینا سه فیلسوف نامدار جهان اسلام هستند که در این بین، نظام کلی فلسفه اسلامی مدیون ابن‏سیناست. فارابی بیش از هر فیلسوف مسلمان دیگر با سؤالات سیاسی و اجتماعی از نظر موضوعی سر و کار داشته است. درحالی‏که برای فارابی، شخص فیلسوف و کارایی او از جهت قانون‏گذاری حایز اهمیت اساسی بود و به این علت تلاش می‏کرد مشروعیت جایگاه امام را برای فیلسوف ثابت کند. اما برای ابن‏سینا در درجه اول کارکرد پیامبر و نه فیلسوف حایز اهمیت است. مسئله برای او این است که از ماهیت و کارکرد دین در مقابل کسانی که به پیامبری بی‏توجهی کردند و به پیامبران اعتقاد نداشتند دفاع کند. وی تلاش می‏کند وحی و نبوت را، همان‏گونه که فارابی ضرورت وجود فیلسوف و فلسفه را مستدل کرده بود، از نظر فلسفی مبرهن کند، البته با این فرق که به نظر او پیامبران هیچ نیازی به توانایی نظری قبلی برای انتقال به وضعیتی که در آن بتوانند از عقل فعال (عقلی که در پیشگاه آن فیلسوف همه چیز را در ناب‏ترین صورتش دریابد) الهاماتی دریافت کنند، ندارند. ابن‏سینا از این لحاظ که برای اثبات ضرورت قانون‏گذاری برای رفتار فرد به عنوان عضو خانواده و جامعه، نظر به یک جامعه پیشرفته دارد و نهایتا برای تضمین درستی قوانین از عقل فعال مدد می‏گیرد، دقیقا مانند فارابی است. اما اختلاف او با فارابی در این است که او: الف) سعادت آدمی را نه در زندگی این‏جهانی، بلکه در حیات پس از مرگ می‏داند؛ ب) استعدادی خدادادی و قابلیتی اخلاقی در خود شخص پیامبر را ضروری می‏داند؛ ج) وصول حتمی قانون‏گذار به بالاترین درجه تفکر را لازم نمی‏داند و نوعی استعداد پیامبری را به فیلسوف نسبت می‏دهد و د) نتیجه سیاسی نمی‏گیرد و اصلاً خود را به توانایی و فعالیت سیاسی فیلسوف مشغول نمی‏کند.

تبلیغات