اسلامی سازی دانش (طرحی برای گذار از سکولاریسم)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
بررسی رابطه میان علم و دین از مهمترین موضوعات چالشبرانگیز امروز جامعه ماست. پیشرفت علوم مختلف در جهان غرب از یک سو، و انحطاط علمی، سیاسی، فرهنگی، نظامی و اقتصادی جهان اسلام از سوی دیگر این سؤال را طرح میکند که گویا اسلام با دانشاندوزی مخالف است. ازاینرو، گروهی اسلام را عامل عقبماندگی جهان اسلام مطرح کردند. به همین دلیل، زمینه ضدیت با اسلام و غربیسازی و غربگرایی جهان اسلام فراهم آمد. گروهی نیز این رویکرد به دین را نادرست تلقی کردند و شیوه اصلاح و بازسازی اندیشه اسلامی را در پیش گرفتند. بنیاد اساسی این گفتمان، وجود پایههایی از مبانی علم جدید در اسلام است که با بازنگری در شیوههای علمی اسلام، میتوان آن را به جهان ارائه کرد. این گفتمان با برقراری مجدد ارتباط میان «دانش» و «ارزش»، راه گذار از سکولاریسم را فراهم میکند.متن
پیوند علم و دین
پیوند علم و دین در اسلام همواره فراز و فرودهایی داشته و به شکلهای مختلفی که از تلاش برای ایجاد وفاق و پیوند میان آن دو تا افکار آنها از سوی یکدیگر در نوسان بوده است. آنچه امروزه در خصوص پیوند علم و دین مطرح است، مسئلهای شاذ و بیسابقه نیست.
دین به مثابه یک نظام یا برنامه، بر اساس اصول و قواعد ثابتمحور، موجب پدید آمدن علوم و معارف فاعلی میشود که همه آنها به نوعی یا در پی کشف و تبیین حقایق دینی هستند و یا دفع اباطیل و خرافه هایی که در مورد آن ابراز میشود. این دسته از علومی که مستقیما با دین در ارتباط اند به نامهای مختلفی نظیر علوم نقلی، شرعی، نافع و ... خوانده میشود و سایر علوم عملاً از دایره شرعی بودن خارج میشوند.
تلاش برای برقراری پیوند میان علم و دین و تأسیس علوم دینی جدید و یا علوم مورد تأیید دین، به دوران «تابعین» برمیگردد. امروزه که قلمرو مسلمانان از لحاظ سرزمین گسترش یافته است و ادیان و مذاهب، افکار و عقاید مختلف ملل گوناگون را در خود جای داده است، زمینه پیدایش علوم اسلامی و ساماندهی قوانین و قواعد ایمان فراهم شده است.
به هر حال، به موازات گسترش قلمرو مسلمانان، توجه چشمگیر آنان به علوم غیرمسلمانان و معارفی که آنان در اختیار دارند، اهمیت چشمگیری یافته است. فارغ از علت و انگیزه اساس توجه مسلمانان به این علوم و معارف، دستهای از مسلمانان به علوم غیرمسلمانان گرایش پیدا کردهاند و ضمن اقتباس و ترجمه آنها، به تفسیر، توضیح و حتی نقد این علوم مبادرت کردند و بدینسان علوم دیگر به حوزه افکار و کردارهای علمی علمای مسلمان راه پیدا کرد. متکلمان، فقهای اهل رأی و علمای علم اصول، از جمله گروههای مهمی هستند که راه نفوذ و حضور مسائل و مباحث نظری و عقلی، اسلامی و غیراسلامی را فراهم آوردند و سهم عظیمی در پیوند علم و دین از آن خود ساختند. در این زمینه میتوان به امام محمدبنمحمد غزالی طوسی (450ـ505) در اثر نامدار خویش، «المنفذ من الضلال» و نیز ابن رشد (520ـ595) در اثر مشهور خود فصل المتعال، اشاره کرد. بنابراین، توهم پذیرش مطلق و افکار بیقید و شرط علم و معرفت، دستکم از دیدگاه اسلام مردود است. توجه به این اصل و عملی کردن آن از سوی علمای اسلام، زمینه رشد علمی را در حوزههای علمی و معرفتی مسلمانان پدید آورد. تا جایی که امروزه بررسی سیره و سرگذشت علم، جهانی و حتی آنچه که امروزه در مهمترین دانشگاهها، پژوهشگاهها و حتی آزمایشگاههای جهانی مطرح است، بدون بحث از مرحله اسلامی علم یا مرحلهای از علم که در جهان اسلام در حال توسعه و بالندگی بوده، ناقص و ابتر است.
علل انحطاط علمی مسلمانان
پس میتوان گفت: انحطاط علمی و معرفتی مسلمانان ناشی از اصول و مبانی دینی نیست و بنابر مبانی دینی، هر گونه تلاش علمی و معرفتی در هر جا و هر زمانی، مورد رد یا انکار دین اسلام نیست. علمجویی و معرفتطلبی یک اصل اسلامی است و طلب علم و معرفت به عنوان یک اصل ضروری و کارآمد در اسلام پذیرفته شده است.هرگاه این اصل ضروری در اسلام به دست فراموشی سپرده شود و یا مقتضای حقیقی آن به درستی فهمیده نشود، نباید انتظار کسب آثار و پیآمدهای تمسک به این اصل را داشت؛ زیرا صرف مسلمانی و عدم التزام به اصول علمی، ضرورتا به معنای برخورداری از آثار و پیآمدهای علمی نیست. ازاینرو، عدم تمسک مسلمانان به مبانی قطعی علمی، فاصله انداختن میان معارف نظری و عملی، شکاف میان عقل و نقل، دوری از امور عینی و پرداختن به مسائل انتزاعی علاوه بر محدود شدن به آراء و نظریات و تألیفات و آثار قدما و تقدیس دستاوردهای آنان، از دیگر عوامل انحطاط علمی مسلمانان بوده است.
این امر موجب شد که بیشتر تلاشهای علمی و فکری علمای دین، به شرح و حاشیه نویسی بر آثار قدما و مکانی برای احیای میراث و تدوین آثار گذشتگان تبدیل گردد، و خلاقیت و ابتکار از آنان گرفته شود. علاوه بر این، تعصبات فرقهای، محور شدن امور فقهی، زهد و دنیاگریزی افراطی، خودکامگی حکام و...، سلسله عوامل لازم و کافی را برای انحطاط مسلمانان فراهم و تکمیل نمود.
پیشرفت تمدن غربی و انفعال مسلمانان در برابر آن
در هنگامه خواب گران و انحطاط مسلمانان، اروپا بر اثر تحول عظیمی که آن را تجدید حیات علمی و فرهنگی خود نامید، سر از خواب غفلت برآورد و در حوزه علم و دانش دستاوردهای عظیمی کسب کرد و به عنوان یک قدرت بلامنازع علمی و معرفتی بر مراکز علمی دنیا و حتی بر ذهن و زبان اندیشمندان غیرغربی حاکمیت یافت. در کنار آن، قدرت نظامی آنان نیز به شدت افزایش یافت.
انحطاط همه جانبه مسلمانان از لحاظ علمی، نظامی، سیاسی، فرهنگی و حتی رفتاری و اعتقادی، بهترین زمینه پذیرش هجمه فرهنگ خارجی را پدید آورد. به گونهای که قدرت و توان غیرقابل انکار و بیرقیب خارجی به تنهایی توانست مسیر استعمار کشورهای اسلامی را فراهم سازد و البته زمینه داخلی نیز به کمک این مهم شتافت.
مسلمانان و طرح دو پرسش!
سیطره خارجی و انفعال مسلمانان، آنان را با دو پرسش مواجه ساخت. علت پیشرفت غربیان چیست و راه خروج از این وضعیت کدام است.
راه خروج؟
الف) رویکرد غربزدگی، غربگرایی و غربیسازی و ب) رویکرد بازگشت به خویشتن و تکیه بر مواریث خود.
در نتیجه سلطه غربی بر مسلمانان، گروهی به این نتیجه رسیدند که علت پیشروی غربیان و سیطره آنان بر جهان اسلام، دین و راه نجات و رهایی از آن، کنار گذاشتن دین و توجه به علم و دانش است! رویکرد اول، عملاً دین را در برابر دانش قرار داد و علل انحطاط اصل جهان اسلام را دین تصور کرد. رویکرد دیگر، اسلامگرایانه و بازگشت به خویشتن بود که میکوشید عدم تصادم اسلام با علم را بیان کند؛ زیرا کم کم این تصور غیردقیق و غیرعلمی که اسلام با دانش مخالف است و مسئول عقبماندگی مسلمانان دین است، به صورت یک قاعده درآمده بود!
در رویکرد اول، تن دادن به نگرش غربگرایانه، پذیرش سکولاریسم تنها راه خروج از انحطاط مسلمانان قلمداد شده بود. اما از آنجایی که در بررسی تاریخ اسلام، توانمندی آن و نیز حقایق مسلم از یک سو، و تفاوت بنیادین اسلام با مسیحیت از سوی دیگر، پذیرش سکولاریسم یک علاج موقت و مقطعی بود و در بلندمدت موجب گسست و شکاف عمیق معرفتی و تاریخی محسوب میشد، مصلحان کوشیدند تا همنوایی دین و دانش را نشان دهند.
اندیشمندان مسلمان و تأکید بر اقتباس از سایر فرهنگها
سید جمالالدین اسد آبادی، محمد عبده و طنطاوی بر چند اصل تأکید میکردند:
1. توجیه اخذ تمدن
2. تسکین احساس حقارت مسلمانان در برابر برتری فرهنگ غربی
3. درک اهمیت علم و کارآیی آن در بازآفرینی توانمندی اسلام و راه علاج و خروج
4. زدودن گرد اتهام ضدیت اسلام با علم و دانش
5. امکان طلوع مجدد علم در دنیای اسلام
اسلامیسازی دانش
به رغم این تلاشها، سیطره دیدگاههای سکولاریستی بر نظام آموزشی دانشگاهها و نحوه تعامل دانشگاهیان با مبانی دینی الزام میکرد که برای جلوگیری از آفات و آسیبهای این رویکرد، تزریق دیدگاههای دینی به علوم و معارف دانشگاهی و بهرهمند کردن این مجامع علمی از آفاق متعالی دینی صورت گیرد. اسلامیسازی دانش، علاج واقعی این معضل بود و زمینهای برای زوال جمود و انحطاط علمی مسلمانان و چالشی برای سلطه دیدگاههای سکولاریستی بر دانش و معارف بشری به شمار میرفت.
دینیسازی دانش صرفا در حوزه دینی اسلام پیشنهاد نشده است، بلکه در سایر ادیان نیز وجود دارد و تلاشی جهانی است ارزشی کردن دانشگاهها نیز خود به خود در ذیل ارزشی ساختن دانش مطرح است. این امر به گونهای بود که پارهای از غربیان نیز به دلیل زیانهای وارده بر بشریت به دلیل جدایی علم و دین، خواهان آشتی دادن آن دو شدند.
شکست رویکرد غربگرایی
از جمله آفات غربمداری، تحقیر فرهنگ و تمدن غیرغربیان و ترویج و اشاعه فرهنگ و تمدن غربی است. حداقل دستاورد این کار، پیدایش طیف غربگرایان و تلاش برای غربیسازی جوامع است. به دلیل عدم توفیق این جناح، طیف مقابل و گفتمان مخالفی به نام «بنیادگرایی» پدید آمد و در خصوص رابطه علم و تمدن وضعی برخلاف غربگرایی اتخاذ کرد. بنابراین، عملاً غربگرایی، که تلاش میکرد که جوامع را از حالت انحطاط نجات دهد، خود عاملی برای پسروی و قهقهرایی شد و مردم و جامعه را بسیاری از حقایق مدرن و دستاوردهای آن بدبین کرد. بدینسان اسلامیسازی دانش در حقیقت تلاشی دلسوزانه برای پرهیز از آفات و آسیبهای علم و معرفت بود.
مفهوم اسلامسازی
اسلامیسازی تلاشی است که باپرهیز از افراط و تفریط، حضور انسان مسلمان را در دنیای جدید موجه میسازد و با بهرهگیری از اصول و قواعد اصیل اسلامی، معنویت سازنده و فراموش شده را به محافل علمی بازمیگرداند. «اسلامیسازی معرفت» به معنای کشف، تدوین، ابلاغ و نشر معرفت از زاویه جهانبینی اسلامی درباره جهان، زندگی و انسان است. اسلامیسازی دانش یک فعالیت منطقی است.
خداوند متعال انسان، جهان، زندگی، پدیدهها، موجودات، حیوانات را آفرید و اشیاء مختلف را در آن پراکند و سنتها و قوانینی را به آنها بخشید تا امورشان را سامان بخشد، قدرت و توانهای متعدد را در آنها به ودیعت نهاد، همه امور را در اختیار انسان نهاد، او را جانشین خویش نمود، از او خواست تا به جستوجوی پدیدهها بپردازد و قوانین حاکم بر آنان را کشف نماید تا برای آبادانی زندگی خویش بهره گیرد.
بنابراین، تعامل انسان با وجود پیرامون از لحاظ کشف، جستوجو، یادگیری، ابلاغ و نشر و به طور کلی فعالیت معرفتی او ناگزیر باید در حوزه ایمانی صورت گیرد یا با قانون حاکم بر هستی، هماهنگی و انسجام داشته باشد. از این رو، اسلامی سازی دانش به معنای اسلامیسازی علوم کاربردی و نیز قواعد علمی از طریق فهم و درک شباهت میان قوانین علوم طبیعی و قوانین هستی است که خود ارزشهای دینی بر اساس آن ترکیب یافته است.
اسلامیسازی فقط در خصوص علوم محض و کاربردی مطرح نیست، بلکه با محدوده علوم انسانی نیز ارتباط دارد. لذا، روانشناسی، جامعهشناسی، تاریخ، علوم اداری و علوم اقتصادی ناگزیر باید در حوزه اسلامیسازی ترتیببندی شوند و شیوه عمل و جزییات خویش را از دادههای دینی و کتاب خدا و سنت پیامبر اخذ نمایند. منظور از اسلامیسازی افزودن عبارتهای دین به مباحث علوم اجتماعی و انسانی از راه آیات قرآن نیست، بلکه بازسازی روشمند و معرفتی علوم و قوانین آن است.
این جنبش (اسلامیسازی علوم) به عنوان نماینده اصلاحگری اسلامی و رویکرد بازگشت به خویشتن است.
موانع و مشکلات اسلامیسازی علوم
اسلامیسازی علوم با دو مشکل مواجه است: مشکلات مربوط به درون جوامع اسلامی و گفتمان حاکم بر خارج از جهان اسلام. مشکلات مربوط به بعد اول عبارتاند از: خلط میان عقیده و فکر؛ اعتقاد به علوم دینی بدون معرفت؛ محدود کردن اصلاح به بالا بردن مطالب و متون اسلامی؛ اعتقاد به جهانشمولی فرهنگ معاصر غربی؛ تأکید افراطی و تندروانه در دفاع از عقیده و قدسی کردن فقه و عدم ترویج اندیشه اجتهاد در اجتهاد.
بنابراین، نسل کنونی اصلاحات اسلامی، ضمن حفظ اصول و ضوابط دینی، میکوشد تا با تولید نظریات علمی و معرفتی، هم به شبهات مربوط به نقش دین اسلام در انحطاط تمدن بشری پاسخ دهد و هم امکان زوال انحطاط را اعلام کند. از این رو، اسلامیسازی حرکت نوینی است که بر اساس مقتضیات جدید شکل میگیرد.
بهرهگیری از اصول اساسی در دیدگاه اسلامی
میتوان با بهرهگیری از روشهای علمی و قوانین و سنتی که حقایق را پردهبرداری میکند، کاربردهای علمی را حتمی و الزامی کرد.
1. اصل جانشینی: انسان مسلمان جانشین خداوند در زمین است و برای ایجاد تحول، آبادسازی و رفع موانع و مشکلات برانگیخته شده است.
2. اصل توازن: توازن میان نیازهای روحی و مادی، بدون برقراری توازن به حیات اسلامی بیمعنا خواهد بود.
3. اصل تسخیر: به کارگیری علم برای تبدیل آن به یک امر واقعی و عینی و بهرهگیری از دستاوردهای مفید، بهرهمندی از آن را الزامی میکند.
4. ارتباط میان آفریدگار و آفریدگان: ارتباط ضمی میان نظام شگفتآور آفریدگان و وجود آفریدگار.
محورهای اسلامیسازی دانش
اسلامیسازی دانش یک مسئله روشمند است که بر کشف ارتباط روشمند میان وحی و جهان مبتنی است؛ همچنان که فهم و شناخت سنتهای حاکم بر جهان و قوانین طبیعت، به فهم و کشف قواعد روشمند معرفتی قرآن یاری میرساند.
الف) تأسیس نظام معرفتی اسلامی: 1. فعالسازی قواعد اعتقادی از لحاظ معرفتی و تبدیل آنها به پرسش معرفتی بدیع و 2. کشف نظامها یا الگوهای معرفتی حاکم بر تاریخ اسلام و مکاتب فکری ـ فقهی آن در دورههای مختلف.
ب) تأسیس روش شعاعی معرفتی قرآنی
ج) تأسیس روش تعامل با قرآن
د) تأسیس روش تعامل با سنت یا حکم نبوی
ه) بازخوانی کامل سنت اسلامی
و) تعامل با سنت غربی
اکنون دیدگاه «اسلامیسازی دانش» در مورد علوم طبیعی، اساسا دیدگاهی کلامی لاهوتی نیست؛ زیرا تجربه دیگران در مواجهه با علم و دستاوردهای آن، با تجربه ما تفاوت دارد. مواجهه با عقل، علوم تجربی، علوم طبیعی و علوم انسانی را به ساماندهی دوباره ساختار خود واداشته است. موضع ما اسلامیسازی دانش و معرفت و جهتدهی علوم طبیعی بر اساس دیدگاه قرآنی است.
منتقدان اسلامیسازی دانش
منتقدان اصلی این نظریه یا مسلمانان منتسب به بعضی از جناحها و جماعتهای اسلامی هستند یا سکولاریتها.
گروهی معتقدند که این نظریه، تلاش یک گروه از جناح بنیادگرای اسلامی برای چاپیدن معرفت، فکر و فرهنگ و تبدیل آن به یکی از ابزارهای سلطه سیاسی است.
گروهی دیگر آن را بخشی از تمایل تسلط فراگیر اسلامی بر همه امور موجود در دولت و جامعه از جمله دانش دنیوی، اجتماعی و انسانی میدانند. برخی دیگر، آن را نوعی توهم میشمارند. دستهای دیگر، این تلاشها را در جهت تحقق اسلامیسازی دانش بر اساس اصول اعتقادی اسلام و تلاش آگاهانه حرکت اسلامی ـ سیاسی برای تسلط بر جامعه مدنی بر اساس تعریف گرامشی میدانند.
آنچه مسلم است اینکه این نظریه هنوز در حال شکلگیری است و به کمال و بلوغ خود نرسیده است. از این رو، امکان اصلاح و تغییر در آن وجود دارد.
اشاره
نکاتی چند در این مقاله قابل ذکر است: بیش از هر چیز باید گفت مقاله دارای نقاط قوت فراوانی است؛ از جمله انسجام درونی و ترتیب منطقی مباحث، تا حدودی تنوع در منابع مورد استفاده، طرح پرسشها و پاسخگویی به شبهات و پرسشها، تمرکز بر موضوع و پرهیز از پراکندهنویسی، تا حدودی اثبات مدعا، رعایت امانت و روانی قلم.
در عین حال، اشاره به نکاتی چند برای غنای این نوشته خالی از فایده نیست:
1. مقاله در پاراگراف دوم صفحه 9 بیان میدارد که اقتباس علم توسط علما و فرهیختگان اسلامی، زمینه رشد علمی را در حوزههای علمی و معرفتی مسلمانان پدید آورد و این امر (اقتباس علم) موجب پایهگذاری بنای عظیم علم در اسلام گردید. به گونهای که امروزه بررسی سرگذشت علم جهانی، بدون بحث از مرحله اسلامی علم و ... ابتر، بیثمر و ناقص است.
روشن است که اسلامیسازی علم (همانگونه که نویسنده محترم در صفحات بعدی توضیح میدهند) تفاوت ماهوی با اقتباس علم دارد. صرف اقتباس علم از دیگران توسط مسلمانان، به معنای اسلامیسازی علم نیست. بله لازمه و مقدمه اسلامیسازی علوم غربی، اقتباس از آنان است. اما این همه کار نیست؛ چرا که اقتباس شرط لازم اسلامیسازی است نه شرط کافی آن.
2. نویسنده محترم در صفحه 16 مقاله پیآمد شکست رویکرد «غربمداری» را ظهور «بنیادگرایی» دانسته است. در حالی که ظاهرا در هیچ جای مقاله این اصطلاح «بنیادگرایی» را توضیح نداده است. درحالیکه، این اصطلاح بار معنایی خاصی دارد و به جنبشی اطلاق میشود که داعیه رویکرد بازگشت به اصل خویش و تکیه بر اصول و مبانی فراموش شده دینی دارد. در صورتی که در این نوشته، «بنیادگرایی» همچون «غربمداری»، دو روی یک سکه دانسته شده و در نتیجه افراط و تفریط و سیر قهقهرایی در جامعه بشر تلقی شده است!
3. آنچه در خصوص اسلامیسازی علوم مطرح است، منظور بازسازی روشمند معرفتی علوم و قوانین آن بر اساس معیارها و متدها و مبانی و دادههای دینی برگرفته از کتاب و سنت است.
بنابراین، همانگونه که بسیاری از محققان در این باب گفته و یا نوشتهاند، عملاً اسلامیسازی علوم در علوم انسانی، آن هم نه در همه علوم انسانی، مطرح میشود؛ چرا که اساسا جایی امکان اسلامیسازی علوم معنا و مفهوم پیدا میکند که دادههای دینی و نظریاتی در باب این علوم به صورت مستقیم و یا غیرمستقیم در دین وجود داشته باشد. درحالیکه این ادعای بزرگی است که در علوم پایه، علوم محض و علوم کاربردی هم دیدگاههایی در این باب در دین داشته باشیم. و بتوانیم این علوم را با متدهای اسلامی، دینی و اسلامی سازی کنیم. ازاینرو، این سخن مؤلف که اصل را در اسلامیسازی علوم، علوم پایه، محض و کاربردی دانسته و آنگاه علوم انسانی را به آنها ملحق نمودهاند، کاملاً ناموجه است.
پیوند علم و دین در اسلام همواره فراز و فرودهایی داشته و به شکلهای مختلفی که از تلاش برای ایجاد وفاق و پیوند میان آن دو تا افکار آنها از سوی یکدیگر در نوسان بوده است. آنچه امروزه در خصوص پیوند علم و دین مطرح است، مسئلهای شاذ و بیسابقه نیست.
دین به مثابه یک نظام یا برنامه، بر اساس اصول و قواعد ثابتمحور، موجب پدید آمدن علوم و معارف فاعلی میشود که همه آنها به نوعی یا در پی کشف و تبیین حقایق دینی هستند و یا دفع اباطیل و خرافه هایی که در مورد آن ابراز میشود. این دسته از علومی که مستقیما با دین در ارتباط اند به نامهای مختلفی نظیر علوم نقلی، شرعی، نافع و ... خوانده میشود و سایر علوم عملاً از دایره شرعی بودن خارج میشوند.
تلاش برای برقراری پیوند میان علم و دین و تأسیس علوم دینی جدید و یا علوم مورد تأیید دین، به دوران «تابعین» برمیگردد. امروزه که قلمرو مسلمانان از لحاظ سرزمین گسترش یافته است و ادیان و مذاهب، افکار و عقاید مختلف ملل گوناگون را در خود جای داده است، زمینه پیدایش علوم اسلامی و ساماندهی قوانین و قواعد ایمان فراهم شده است.
به هر حال، به موازات گسترش قلمرو مسلمانان، توجه چشمگیر آنان به علوم غیرمسلمانان و معارفی که آنان در اختیار دارند، اهمیت چشمگیری یافته است. فارغ از علت و انگیزه اساس توجه مسلمانان به این علوم و معارف، دستهای از مسلمانان به علوم غیرمسلمانان گرایش پیدا کردهاند و ضمن اقتباس و ترجمه آنها، به تفسیر، توضیح و حتی نقد این علوم مبادرت کردند و بدینسان علوم دیگر به حوزه افکار و کردارهای علمی علمای مسلمان راه پیدا کرد. متکلمان، فقهای اهل رأی و علمای علم اصول، از جمله گروههای مهمی هستند که راه نفوذ و حضور مسائل و مباحث نظری و عقلی، اسلامی و غیراسلامی را فراهم آوردند و سهم عظیمی در پیوند علم و دین از آن خود ساختند. در این زمینه میتوان به امام محمدبنمحمد غزالی طوسی (450ـ505) در اثر نامدار خویش، «المنفذ من الضلال» و نیز ابن رشد (520ـ595) در اثر مشهور خود فصل المتعال، اشاره کرد. بنابراین، توهم پذیرش مطلق و افکار بیقید و شرط علم و معرفت، دستکم از دیدگاه اسلام مردود است. توجه به این اصل و عملی کردن آن از سوی علمای اسلام، زمینه رشد علمی را در حوزههای علمی و معرفتی مسلمانان پدید آورد. تا جایی که امروزه بررسی سیره و سرگذشت علم، جهانی و حتی آنچه که امروزه در مهمترین دانشگاهها، پژوهشگاهها و حتی آزمایشگاههای جهانی مطرح است، بدون بحث از مرحله اسلامی علم یا مرحلهای از علم که در جهان اسلام در حال توسعه و بالندگی بوده، ناقص و ابتر است.
علل انحطاط علمی مسلمانان
پس میتوان گفت: انحطاط علمی و معرفتی مسلمانان ناشی از اصول و مبانی دینی نیست و بنابر مبانی دینی، هر گونه تلاش علمی و معرفتی در هر جا و هر زمانی، مورد رد یا انکار دین اسلام نیست. علمجویی و معرفتطلبی یک اصل اسلامی است و طلب علم و معرفت به عنوان یک اصل ضروری و کارآمد در اسلام پذیرفته شده است.هرگاه این اصل ضروری در اسلام به دست فراموشی سپرده شود و یا مقتضای حقیقی آن به درستی فهمیده نشود، نباید انتظار کسب آثار و پیآمدهای تمسک به این اصل را داشت؛ زیرا صرف مسلمانی و عدم التزام به اصول علمی، ضرورتا به معنای برخورداری از آثار و پیآمدهای علمی نیست. ازاینرو، عدم تمسک مسلمانان به مبانی قطعی علمی، فاصله انداختن میان معارف نظری و عملی، شکاف میان عقل و نقل، دوری از امور عینی و پرداختن به مسائل انتزاعی علاوه بر محدود شدن به آراء و نظریات و تألیفات و آثار قدما و تقدیس دستاوردهای آنان، از دیگر عوامل انحطاط علمی مسلمانان بوده است.
این امر موجب شد که بیشتر تلاشهای علمی و فکری علمای دین، به شرح و حاشیه نویسی بر آثار قدما و مکانی برای احیای میراث و تدوین آثار گذشتگان تبدیل گردد، و خلاقیت و ابتکار از آنان گرفته شود. علاوه بر این، تعصبات فرقهای، محور شدن امور فقهی، زهد و دنیاگریزی افراطی، خودکامگی حکام و...، سلسله عوامل لازم و کافی را برای انحطاط مسلمانان فراهم و تکمیل نمود.
پیشرفت تمدن غربی و انفعال مسلمانان در برابر آن
در هنگامه خواب گران و انحطاط مسلمانان، اروپا بر اثر تحول عظیمی که آن را تجدید حیات علمی و فرهنگی خود نامید، سر از خواب غفلت برآورد و در حوزه علم و دانش دستاوردهای عظیمی کسب کرد و به عنوان یک قدرت بلامنازع علمی و معرفتی بر مراکز علمی دنیا و حتی بر ذهن و زبان اندیشمندان غیرغربی حاکمیت یافت. در کنار آن، قدرت نظامی آنان نیز به شدت افزایش یافت.
انحطاط همه جانبه مسلمانان از لحاظ علمی، نظامی، سیاسی، فرهنگی و حتی رفتاری و اعتقادی، بهترین زمینه پذیرش هجمه فرهنگ خارجی را پدید آورد. به گونهای که قدرت و توان غیرقابل انکار و بیرقیب خارجی به تنهایی توانست مسیر استعمار کشورهای اسلامی را فراهم سازد و البته زمینه داخلی نیز به کمک این مهم شتافت.
مسلمانان و طرح دو پرسش!
سیطره خارجی و انفعال مسلمانان، آنان را با دو پرسش مواجه ساخت. علت پیشرفت غربیان چیست و راه خروج از این وضعیت کدام است.
راه خروج؟
الف) رویکرد غربزدگی، غربگرایی و غربیسازی و ب) رویکرد بازگشت به خویشتن و تکیه بر مواریث خود.
در نتیجه سلطه غربی بر مسلمانان، گروهی به این نتیجه رسیدند که علت پیشروی غربیان و سیطره آنان بر جهان اسلام، دین و راه نجات و رهایی از آن، کنار گذاشتن دین و توجه به علم و دانش است! رویکرد اول، عملاً دین را در برابر دانش قرار داد و علل انحطاط اصل جهان اسلام را دین تصور کرد. رویکرد دیگر، اسلامگرایانه و بازگشت به خویشتن بود که میکوشید عدم تصادم اسلام با علم را بیان کند؛ زیرا کم کم این تصور غیردقیق و غیرعلمی که اسلام با دانش مخالف است و مسئول عقبماندگی مسلمانان دین است، به صورت یک قاعده درآمده بود!
در رویکرد اول، تن دادن به نگرش غربگرایانه، پذیرش سکولاریسم تنها راه خروج از انحطاط مسلمانان قلمداد شده بود. اما از آنجایی که در بررسی تاریخ اسلام، توانمندی آن و نیز حقایق مسلم از یک سو، و تفاوت بنیادین اسلام با مسیحیت از سوی دیگر، پذیرش سکولاریسم یک علاج موقت و مقطعی بود و در بلندمدت موجب گسست و شکاف عمیق معرفتی و تاریخی محسوب میشد، مصلحان کوشیدند تا همنوایی دین و دانش را نشان دهند.
اندیشمندان مسلمان و تأکید بر اقتباس از سایر فرهنگها
سید جمالالدین اسد آبادی، محمد عبده و طنطاوی بر چند اصل تأکید میکردند:
1. توجیه اخذ تمدن
2. تسکین احساس حقارت مسلمانان در برابر برتری فرهنگ غربی
3. درک اهمیت علم و کارآیی آن در بازآفرینی توانمندی اسلام و راه علاج و خروج
4. زدودن گرد اتهام ضدیت اسلام با علم و دانش
5. امکان طلوع مجدد علم در دنیای اسلام
اسلامیسازی دانش
به رغم این تلاشها، سیطره دیدگاههای سکولاریستی بر نظام آموزشی دانشگاهها و نحوه تعامل دانشگاهیان با مبانی دینی الزام میکرد که برای جلوگیری از آفات و آسیبهای این رویکرد، تزریق دیدگاههای دینی به علوم و معارف دانشگاهی و بهرهمند کردن این مجامع علمی از آفاق متعالی دینی صورت گیرد. اسلامیسازی دانش، علاج واقعی این معضل بود و زمینهای برای زوال جمود و انحطاط علمی مسلمانان و چالشی برای سلطه دیدگاههای سکولاریستی بر دانش و معارف بشری به شمار میرفت.
دینیسازی دانش صرفا در حوزه دینی اسلام پیشنهاد نشده است، بلکه در سایر ادیان نیز وجود دارد و تلاشی جهانی است ارزشی کردن دانشگاهها نیز خود به خود در ذیل ارزشی ساختن دانش مطرح است. این امر به گونهای بود که پارهای از غربیان نیز به دلیل زیانهای وارده بر بشریت به دلیل جدایی علم و دین، خواهان آشتی دادن آن دو شدند.
شکست رویکرد غربگرایی
از جمله آفات غربمداری، تحقیر فرهنگ و تمدن غیرغربیان و ترویج و اشاعه فرهنگ و تمدن غربی است. حداقل دستاورد این کار، پیدایش طیف غربگرایان و تلاش برای غربیسازی جوامع است. به دلیل عدم توفیق این جناح، طیف مقابل و گفتمان مخالفی به نام «بنیادگرایی» پدید آمد و در خصوص رابطه علم و تمدن وضعی برخلاف غربگرایی اتخاذ کرد. بنابراین، عملاً غربگرایی، که تلاش میکرد که جوامع را از حالت انحطاط نجات دهد، خود عاملی برای پسروی و قهقهرایی شد و مردم و جامعه را بسیاری از حقایق مدرن و دستاوردهای آن بدبین کرد. بدینسان اسلامیسازی دانش در حقیقت تلاشی دلسوزانه برای پرهیز از آفات و آسیبهای علم و معرفت بود.
مفهوم اسلامسازی
اسلامیسازی تلاشی است که باپرهیز از افراط و تفریط، حضور انسان مسلمان را در دنیای جدید موجه میسازد و با بهرهگیری از اصول و قواعد اصیل اسلامی، معنویت سازنده و فراموش شده را به محافل علمی بازمیگرداند. «اسلامیسازی معرفت» به معنای کشف، تدوین، ابلاغ و نشر معرفت از زاویه جهانبینی اسلامی درباره جهان، زندگی و انسان است. اسلامیسازی دانش یک فعالیت منطقی است.
خداوند متعال انسان، جهان، زندگی، پدیدهها، موجودات، حیوانات را آفرید و اشیاء مختلف را در آن پراکند و سنتها و قوانینی را به آنها بخشید تا امورشان را سامان بخشد، قدرت و توانهای متعدد را در آنها به ودیعت نهاد، همه امور را در اختیار انسان نهاد، او را جانشین خویش نمود، از او خواست تا به جستوجوی پدیدهها بپردازد و قوانین حاکم بر آنان را کشف نماید تا برای آبادانی زندگی خویش بهره گیرد.
بنابراین، تعامل انسان با وجود پیرامون از لحاظ کشف، جستوجو، یادگیری، ابلاغ و نشر و به طور کلی فعالیت معرفتی او ناگزیر باید در حوزه ایمانی صورت گیرد یا با قانون حاکم بر هستی، هماهنگی و انسجام داشته باشد. از این رو، اسلامی سازی دانش به معنای اسلامیسازی علوم کاربردی و نیز قواعد علمی از طریق فهم و درک شباهت میان قوانین علوم طبیعی و قوانین هستی است که خود ارزشهای دینی بر اساس آن ترکیب یافته است.
اسلامیسازی فقط در خصوص علوم محض و کاربردی مطرح نیست، بلکه با محدوده علوم انسانی نیز ارتباط دارد. لذا، روانشناسی، جامعهشناسی، تاریخ، علوم اداری و علوم اقتصادی ناگزیر باید در حوزه اسلامیسازی ترتیببندی شوند و شیوه عمل و جزییات خویش را از دادههای دینی و کتاب خدا و سنت پیامبر اخذ نمایند. منظور از اسلامیسازی افزودن عبارتهای دین به مباحث علوم اجتماعی و انسانی از راه آیات قرآن نیست، بلکه بازسازی روشمند و معرفتی علوم و قوانین آن است.
این جنبش (اسلامیسازی علوم) به عنوان نماینده اصلاحگری اسلامی و رویکرد بازگشت به خویشتن است.
موانع و مشکلات اسلامیسازی علوم
اسلامیسازی علوم با دو مشکل مواجه است: مشکلات مربوط به درون جوامع اسلامی و گفتمان حاکم بر خارج از جهان اسلام. مشکلات مربوط به بعد اول عبارتاند از: خلط میان عقیده و فکر؛ اعتقاد به علوم دینی بدون معرفت؛ محدود کردن اصلاح به بالا بردن مطالب و متون اسلامی؛ اعتقاد به جهانشمولی فرهنگ معاصر غربی؛ تأکید افراطی و تندروانه در دفاع از عقیده و قدسی کردن فقه و عدم ترویج اندیشه اجتهاد در اجتهاد.
بنابراین، نسل کنونی اصلاحات اسلامی، ضمن حفظ اصول و ضوابط دینی، میکوشد تا با تولید نظریات علمی و معرفتی، هم به شبهات مربوط به نقش دین اسلام در انحطاط تمدن بشری پاسخ دهد و هم امکان زوال انحطاط را اعلام کند. از این رو، اسلامیسازی حرکت نوینی است که بر اساس مقتضیات جدید شکل میگیرد.
بهرهگیری از اصول اساسی در دیدگاه اسلامی
میتوان با بهرهگیری از روشهای علمی و قوانین و سنتی که حقایق را پردهبرداری میکند، کاربردهای علمی را حتمی و الزامی کرد.
1. اصل جانشینی: انسان مسلمان جانشین خداوند در زمین است و برای ایجاد تحول، آبادسازی و رفع موانع و مشکلات برانگیخته شده است.
2. اصل توازن: توازن میان نیازهای روحی و مادی، بدون برقراری توازن به حیات اسلامی بیمعنا خواهد بود.
3. اصل تسخیر: به کارگیری علم برای تبدیل آن به یک امر واقعی و عینی و بهرهگیری از دستاوردهای مفید، بهرهمندی از آن را الزامی میکند.
4. ارتباط میان آفریدگار و آفریدگان: ارتباط ضمی میان نظام شگفتآور آفریدگان و وجود آفریدگار.
محورهای اسلامیسازی دانش
اسلامیسازی دانش یک مسئله روشمند است که بر کشف ارتباط روشمند میان وحی و جهان مبتنی است؛ همچنان که فهم و شناخت سنتهای حاکم بر جهان و قوانین طبیعت، به فهم و کشف قواعد روشمند معرفتی قرآن یاری میرساند.
الف) تأسیس نظام معرفتی اسلامی: 1. فعالسازی قواعد اعتقادی از لحاظ معرفتی و تبدیل آنها به پرسش معرفتی بدیع و 2. کشف نظامها یا الگوهای معرفتی حاکم بر تاریخ اسلام و مکاتب فکری ـ فقهی آن در دورههای مختلف.
ب) تأسیس روش شعاعی معرفتی قرآنی
ج) تأسیس روش تعامل با قرآن
د) تأسیس روش تعامل با سنت یا حکم نبوی
ه) بازخوانی کامل سنت اسلامی
و) تعامل با سنت غربی
اکنون دیدگاه «اسلامیسازی دانش» در مورد علوم طبیعی، اساسا دیدگاهی کلامی لاهوتی نیست؛ زیرا تجربه دیگران در مواجهه با علم و دستاوردهای آن، با تجربه ما تفاوت دارد. مواجهه با عقل، علوم تجربی، علوم طبیعی و علوم انسانی را به ساماندهی دوباره ساختار خود واداشته است. موضع ما اسلامیسازی دانش و معرفت و جهتدهی علوم طبیعی بر اساس دیدگاه قرآنی است.
منتقدان اسلامیسازی دانش
منتقدان اصلی این نظریه یا مسلمانان منتسب به بعضی از جناحها و جماعتهای اسلامی هستند یا سکولاریتها.
گروهی معتقدند که این نظریه، تلاش یک گروه از جناح بنیادگرای اسلامی برای چاپیدن معرفت، فکر و فرهنگ و تبدیل آن به یکی از ابزارهای سلطه سیاسی است.
گروهی دیگر آن را بخشی از تمایل تسلط فراگیر اسلامی بر همه امور موجود در دولت و جامعه از جمله دانش دنیوی، اجتماعی و انسانی میدانند. برخی دیگر، آن را نوعی توهم میشمارند. دستهای دیگر، این تلاشها را در جهت تحقق اسلامیسازی دانش بر اساس اصول اعتقادی اسلام و تلاش آگاهانه حرکت اسلامی ـ سیاسی برای تسلط بر جامعه مدنی بر اساس تعریف گرامشی میدانند.
آنچه مسلم است اینکه این نظریه هنوز در حال شکلگیری است و به کمال و بلوغ خود نرسیده است. از این رو، امکان اصلاح و تغییر در آن وجود دارد.
اشاره
نکاتی چند در این مقاله قابل ذکر است: بیش از هر چیز باید گفت مقاله دارای نقاط قوت فراوانی است؛ از جمله انسجام درونی و ترتیب منطقی مباحث، تا حدودی تنوع در منابع مورد استفاده، طرح پرسشها و پاسخگویی به شبهات و پرسشها، تمرکز بر موضوع و پرهیز از پراکندهنویسی، تا حدودی اثبات مدعا، رعایت امانت و روانی قلم.
در عین حال، اشاره به نکاتی چند برای غنای این نوشته خالی از فایده نیست:
1. مقاله در پاراگراف دوم صفحه 9 بیان میدارد که اقتباس علم توسط علما و فرهیختگان اسلامی، زمینه رشد علمی را در حوزههای علمی و معرفتی مسلمانان پدید آورد و این امر (اقتباس علم) موجب پایهگذاری بنای عظیم علم در اسلام گردید. به گونهای که امروزه بررسی سرگذشت علم جهانی، بدون بحث از مرحله اسلامی علم و ... ابتر، بیثمر و ناقص است.
روشن است که اسلامیسازی علم (همانگونه که نویسنده محترم در صفحات بعدی توضیح میدهند) تفاوت ماهوی با اقتباس علم دارد. صرف اقتباس علم از دیگران توسط مسلمانان، به معنای اسلامیسازی علم نیست. بله لازمه و مقدمه اسلامیسازی علوم غربی، اقتباس از آنان است. اما این همه کار نیست؛ چرا که اقتباس شرط لازم اسلامیسازی است نه شرط کافی آن.
2. نویسنده محترم در صفحه 16 مقاله پیآمد شکست رویکرد «غربمداری» را ظهور «بنیادگرایی» دانسته است. در حالی که ظاهرا در هیچ جای مقاله این اصطلاح «بنیادگرایی» را توضیح نداده است. درحالیکه، این اصطلاح بار معنایی خاصی دارد و به جنبشی اطلاق میشود که داعیه رویکرد بازگشت به اصل خویش و تکیه بر اصول و مبانی فراموش شده دینی دارد. در صورتی که در این نوشته، «بنیادگرایی» همچون «غربمداری»، دو روی یک سکه دانسته شده و در نتیجه افراط و تفریط و سیر قهقهرایی در جامعه بشر تلقی شده است!
3. آنچه در خصوص اسلامیسازی علوم مطرح است، منظور بازسازی روشمند معرفتی علوم و قوانین آن بر اساس معیارها و متدها و مبانی و دادههای دینی برگرفته از کتاب و سنت است.
بنابراین، همانگونه که بسیاری از محققان در این باب گفته و یا نوشتهاند، عملاً اسلامیسازی علوم در علوم انسانی، آن هم نه در همه علوم انسانی، مطرح میشود؛ چرا که اساسا جایی امکان اسلامیسازی علوم معنا و مفهوم پیدا میکند که دادههای دینی و نظریاتی در باب این علوم به صورت مستقیم و یا غیرمستقیم در دین وجود داشته باشد. درحالیکه این ادعای بزرگی است که در علوم پایه، علوم محض و علوم کاربردی هم دیدگاههایی در این باب در دین داشته باشیم. و بتوانیم این علوم را با متدهای اسلامی، دینی و اسلامی سازی کنیم. ازاینرو، این سخن مؤلف که اصل را در اسلامیسازی علوم، علوم پایه، محض و کاربردی دانسته و آنگاه علوم انسانی را به آنها ملحق نمودهاند، کاملاً ناموجه است.