آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

بررسی رابطه میان علم و دین از مهم‏ترین موضوعات چالش‏برانگیز امروز جامعه ماست. پیشرفت علوم مختلف در جهان غرب از یک سو، و انحطاط علمی، سیاسی، فرهنگی، نظامی و اقتصادی جهان اسلام از سوی دیگر این سؤال را طرح می‏کند که گویا اسلام با دانش‏اندوزی مخالف است. ازاین‏رو، گروهی اسلام را عامل عقب‏ماندگی جهان اسلام مطرح کردند. به همین دلیل، زمینه ضدیت با اسلام و غربی‏سازی و غرب‏گرایی جهان اسلام فراهم آمد. گروهی نیز این رویکرد به دین را نادرست تلقی کردند و شیوه اصلاح و بازسازی اندیشه اسلامی را در پیش گرفتند. بنیاد اساسی این گفتمان، وجود پایه‏هایی از مبانی علم جدید در اسلام است که با بازنگری در شیوه‏های علمی اسلام، می‏توان آن را به جهان ارائه کرد. این گفتمان با برقراری مجدد ارتباط میان «دانش» و «ارزش»، راه گذار از سکولاریسم را فراهم می‏کند.

متن

پیوند علم و دین
پیوند علم و دین در اسلام همواره فراز و فرودهایی داشته و به شکل‏های مختلفی که از تلاش برای ایجاد وفاق و پیوند میان آن دو تا افکار آنها از سوی یکدیگر در نوسان بوده است. آنچه امروزه در خصوص پیوند علم و دین مطرح است، مسئله‏ای شاذ و بی‏سابقه نیست.
دین به مثابه یک نظام یا برنامه، بر اساس اصول و قواعد ثابت‏محور، موجب پدید آمدن علوم و معارف فاعلی می‏شود که همه آنها به نوعی یا در پی کشف و تبیین حقایق دینی هستند و یا دفع اباطیل و خرافه هایی که در مورد آن ابراز می‏شود. این دسته از علومی که مستقیما با دین در ارتباط اند به نام‏های مختلفی نظیر علوم نقلی، شرعی، نافع و ... خوانده می‏شود و سایر علوم عملاً از دایره شرعی بودن خارج می‏شوند.
تلاش برای برقراری پیوند میان علم و دین و تأسیس علوم دینی جدید و یا علوم مورد تأیید دین، به دوران «تابعین» برمی‏گردد. امروزه که قلمرو مسلمانان از لحاظ سرزمین گسترش یافته است و ادیان و مذاهب، افکار و عقاید مختلف ملل گوناگون را در خود جای داده است، زمینه پیدایش علوم اسلامی و ساماندهی قوانین و قواعد ایمان فراهم شده است.
به هر حال، به موازات گسترش قلمرو مسلمانان، توجه چشمگیر آنان به علوم غیرمسلمانان و معارفی که آنان در اختیار دارند، اهمیت چشمگیری یافته است. فارغ از علت و انگیزه اساس توجه مسلمانان به این علوم و معارف، دسته‏ای از مسلمانان به علوم غیرمسلمانان گرایش پیدا کرده‏اند و ضمن اقتباس و ترجمه آنها، به تفسیر، توضیح و حتی نقد این علوم مبادرت کردند و بدین‏سان علوم دیگر به حوزه افکار و کردارهای علمی علمای مسلمان راه پیدا کرد. متکلمان، فقهای اهل رأی و علمای علم اصول، از جمله گروه‏های مهمی هستند که راه نفوذ و حضور مسائل و مباحث نظری و عقلی، اسلامی و غیراسلامی را فراهم آوردند و سهم عظیمی در پیوند علم و دین از آن خود ساختند. در این زمینه می‏توان به امام محمدبن‏محمد غزالی طوسی (450ـ505) در اثر نامدار خویش، «المنفذ من الضلال» و نیز ابن رشد (520ـ595) در اثر مشهور خود فصل المتعال، اشاره کرد. بنابراین، توهم پذیرش مطلق و افکار بی‏قید و شرط علم و معرفت، دست‏کم از دیدگاه اسلام مردود است. توجه به این اصل و عملی کردن آن از سوی علمای اسلام، زمینه رشد علمی را در حوزه‏های علمی و معرفتی مسلمانان پدید آورد. تا جایی که امروزه بررسی سیره و سرگذشت علم، جهانی و حتی آنچه که امروزه در مهم‏ترین دانشگاه‏ها، پژوهشگاه‏ها و حتی آزمایشگاه‏های جهانی مطرح است، بدون بحث از مرحله اسلامی علم یا مرحله‏ای از علم که در جهان اسلام در حال توسعه و بالندگی بوده، ناقص و ابتر است.
علل انحطاط علمی مسلمانان
پس می‏توان گفت: انحطاط علمی و معرفتی مسلمانان ناشی از اصول و مبانی دینی نیست و بنابر مبانی دینی، هر گونه تلاش علمی و معرفتی در هر جا و هر زمانی، مورد رد یا انکار دین اسلام نیست. علم‏جویی و معرفت‏طلبی یک اصل اسلامی است و طلب علم و معرفت به عنوان یک اصل ضروری و کارآمد در اسلام پذیرفته شده است.هرگاه این اصل ضروری در اسلام به دست فراموشی سپرده شود و یا مقتضای حقیقی آن به درستی فهمیده نشود، نباید انتظار کسب آثار و پیآمدهای تمسک به این اصل را داشت؛ زیرا صرف مسلمانی و عدم التزام به اصول علمی، ضرورتا به معنای برخورداری از آثار و پیآمدهای علمی نیست. ازاین‏رو، عدم تمسک مسلمانان به مبانی قطعی علمی، فاصله انداختن میان معارف نظری و عملی، شکاف میان عقل و نقل، دوری از امور عینی و پرداختن به مسائل انتزاعی علاوه بر محدود شدن به آراء و نظریات و تألیفات و آثار قدما و تقدیس دستاوردهای آنان، از دیگر عوامل انحطاط علمی مسلمانان بوده است.
این امر موجب شد که بیشتر تلاش‏های علمی و فکری علمای دین، به شرح و حاشیه نویسی بر آثار قدما و مکانی برای احیای میراث و تدوین آثار گذشتگان تبدیل گردد، و خلاقیت و ابتکار از آنان گرفته شود. علاوه بر این، تعصبات فرقه‏ای، محور شدن امور فقهی، زهد و دنیاگریزی افراطی، خودکامگی حکام و...، سلسله عوامل لازم و کافی را برای انحطاط مسلمانان فراهم و تکمیل نمود.
پیشرفت تمدن غربی و انفعال مسلمانان در برابر آن
در هنگامه خواب گران و انحطاط مسلمانان، اروپا بر اثر تحول عظیمی که آن را تجدید حیات علمی و فرهنگی خود نامید، سر از خواب غفلت برآورد و در حوزه علم و دانش دستاوردهای عظیمی کسب کرد و به عنوان یک قدرت بلامنازع علمی و معرفتی بر مراکز علمی دنیا و حتی بر ذهن و زبان اندیشمندان غیرغربی حاکمیت یافت. در کنار آن، قدرت نظامی آنان نیز به شدت افزایش یافت.
انحطاط همه جانبه مسلمانان از لحاظ علمی، نظامی، سیاسی، فرهنگی و حتی رفتاری و اعتقادی، بهترین زمینه پذیرش هجمه فرهنگ خارجی را پدید آورد. به گونه‏ای که قدرت و توان غیرقابل انکار و بی‏رقیب خارجی به تنهایی توانست مسیر استعمار کشورهای اسلامی را فراهم سازد و البته زمینه داخلی نیز به کمک این مهم شتافت.
مسلمانان و طرح دو پرسش!
سیطره خارجی و انفعال مسلمانان، آنان را با دو پرسش مواجه ساخت. علت پیشرفت غربیان چیست و راه خروج از این وضعیت کدام است.
راه خروج؟
الف) رویکرد غرب‏زدگی، غرب‏گرایی و غربی‏سازی و ب) رویکرد بازگشت به خویشتن و تکیه بر مواریث خود.
در نتیجه سلطه غربی بر مسلمانان، گروهی به این نتیجه رسیدند که علت پیشروی غربیان و سیطره آنان بر جهان اسلام، دین و راه نجات و رهایی از آن، کنار گذاشتن دین و توجه به علم و دانش است! رویکرد اول، عملاً دین را در برابر دانش قرار داد و علل انحطاط اصل جهان اسلام را دین تصور کرد. رویکرد دیگر، اسلام‏گرایانه و بازگشت به خویشتن بود که می‏کوشید عدم تصادم اسلام با علم را بیان کند؛ زیرا کم کم این تصور غیردقیق و غیرعلمی که اسلام با دانش مخالف است و مسئول عقب‏ماندگی مسلمانان دین است، به صورت یک قاعده درآمده بود!
در رویکرد اول، تن دادن به نگرش غرب‏گرایانه، پذیرش سکولاریسم تنها راه خروج از انحطاط مسلمانان قلمداد شده بود. اما از آنجایی که در بررسی تاریخ اسلام، توانمندی آن و نیز حقایق مسلم از یک سو، و تفاوت بنیادین اسلام با مسیحیت از سوی دیگر، پذیرش سکولاریسم یک علاج موقت و مقطعی بود و در بلندمدت موجب گسست و شکاف عمیق معرفتی و تاریخی محسوب می‏شد، مصلحان کوشیدند تا هم‏نوایی دین و دانش را نشان دهند.
اندیشمندان مسلمان و تأکید بر اقتباس از سایر فرهنگ‏ها
سید جمال‏الدین اسد آبادی، محمد عبده و طنطاوی بر چند اصل تأکید می‏کردند:
1. توجیه اخذ تمدن
2. تسکین احساس حقارت مسلمانان در برابر برتری فرهنگ غربی
3. درک اهمیت علم و کارآیی آن در بازآفرینی توانمندی اسلام و راه علاج و خروج
4. زدودن گرد اتهام ضدیت اسلام با علم و دانش
5. امکان طلوع مجدد علم در دنیای اسلام
اسلامی‏سازی دانش
به رغم این تلاش‏ها، سیطره دیدگاه‏های سکولاریستی بر نظام آموزشی دانشگاه‏ها و نحوه تعامل دانشگاهیان با مبانی دینی الزام می‏کرد که برای جلوگیری از آفات و آسیب‏های این رویکرد، تزریق دیدگاه‏های دینی به علوم و معارف دانشگاهی و بهره‏مند کردن این مجامع علمی از آفاق متعالی دینی صورت گیرد. اسلامی‏سازی دانش، علاج واقعی این معضل بود و زمینه‏ای برای زوال جمود و انحطاط علمی مسلمانان و چالشی برای سلطه دیدگاه‏های سکولاریستی بر دانش و معارف بشری به شمار می‏رفت.
دینی‏سازی دانش صرفا در حوزه دینی اسلام پیشنهاد نشده است، بلکه در سایر ادیان نیز وجود دارد و تلاشی جهانی است ارزشی کردن دانشگاه‏ها نیز خود به خود در ذیل ارزشی ساختن دانش مطرح است. این امر به گونه‏ای بود که پاره‏ای از غربیان نیز به دلیل زیان‏های وارده بر بشریت به دلیل جدایی علم و دین، خواهان آشتی دادن آن دو شدند.
شکست رویکرد غربگرایی
از جمله آفات غرب‏مداری، تحقیر فرهنگ و تمدن غیرغربیان و ترویج و اشاعه فرهنگ و تمدن غربی است. حداقل دستاورد این کار، پیدایش طیف غرب‏گرایان و تلاش برای غربی‏سازی جوامع است. به دلیل عدم توفیق این جناح، طیف مقابل و گفتمان مخالفی به نام «بنیادگرایی» پدید آمد و در خصوص رابطه علم و تمدن وضعی برخلاف غرب‏گرایی اتخاذ کرد. بنابراین، عملاً غرب‏گرایی، که تلاش می‏کرد که جوامع را از حالت انحطاط نجات دهد، خود عاملی برای پسروی و قهقهرایی شد و مردم و جامعه را بسیاری از حقایق مدرن و دستاوردهای آن بدبین کرد. بدین‏سان اسلامی‏سازی دانش در حقیقت تلاشی دلسوزانه برای پرهیز از آفات و آسیب‏های علم و معرفت بود.
مفهوم اسلام‏سازی
اسلامی‏سازی تلاشی است که باپرهیز از افراط و تفریط، حضور انسان مسلمان را در دنیای جدید موجه می‏سازد و با بهره‏گیری از اصول و قواعد اصیل اسلامی، معنویت سازنده و فراموش شده را به محافل علمی بازمی‏گرداند. «اسلامی‏سازی معرفت» به معنای کشف، تدوین، ابلاغ و نشر معرفت از زاویه جهان‏بینی اسلامی درباره جهان، زندگی و انسان است. اسلامی‏سازی دانش یک فعالیت منطقی است.
خداوند متعال انسان، جهان، زندگی، پدیده‏ها، موجودات، حیوانات را آفرید و اشیاء مختلف را در آن پراکند و سنت‏ها و قوانینی را به آنها بخشید تا امورشان را سامان بخشد، قدرت و توان‏های متعدد را در آنها به ودیعت نهاد، همه امور را در اختیار انسان نهاد، او را جانشین خویش نمود، از او خواست تا به جست‏وجوی پدیده‏ها بپردازد و قوانین حاکم بر آنان را کشف نماید تا برای آبادانی زندگی خویش بهره گیرد.
بنابراین، تعامل انسان با وجود پیرامون از لحاظ کشف، جست‏وجو، یادگیری، ابلاغ و نشر و به طور کلی فعالیت معرفتی او ناگزیر باید در حوزه ایمانی صورت گیرد یا با قانون حاکم بر هستی، هماهنگی و انسجام داشته باشد. از این رو، اسلامی سازی دانش به معنای اسلامی‏سازی علوم کاربردی و نیز قواعد علمی از طریق فهم و درک شباهت میان قوانین علوم طبیعی و قوانین هستی است که خود ارزش‏های دینی بر اساس آن ترکیب یافته است.
اسلامی‏سازی فقط در خصوص علوم محض و کاربردی مطرح نیست، بلکه با محدوده علوم انسانی نیز ارتباط دارد. لذا، روان‏شناسی، جامعه‏شناسی، تاریخ، علوم اداری و علوم اقتصادی ناگزیر باید در حوزه اسلامی‏سازی ترتیب‏بندی شوند و شیوه عمل و جزییات خویش را از داده‏های دینی و کتاب خدا و سنت پیامبر اخذ نمایند. منظور از اسلامی‏سازی افزودن عبارت‏های دین به مباحث علوم اجتماعی و انسانی از راه آیات قرآن نیست، بلکه بازسازی روشمند و معرفتی علوم و قوانین آن است.
این جنبش (اسلامی‏سازی علوم) به عنوان نماینده اصلاح‏گری اسلامی و رویکرد بازگشت به خویشتن است.
موانع و مشکلات اسلامی‏سازی علوم
اسلامی‏سازی علوم با دو مشکل مواجه است: مشکلات مربوط به درون جوامع اسلامی و گفتمان حاکم بر خارج از جهان اسلام. مشکلات مربوط به بعد اول عبارت‏اند از: خلط میان عقیده و فکر؛ اعتقاد به علوم دینی بدون معرفت؛ محدود کردن اصلاح به بالا بردن مطالب و متون اسلامی؛ اعتقاد به جهان‏شمولی فرهنگ معاصر غربی؛ تأکید افراطی و تندروانه در دفاع از عقیده و قدسی کردن فقه و عدم ترویج اندیشه اجتهاد در اجتهاد.
بنابراین، نسل کنونی اصلاحات اسلامی، ضمن حفظ اصول و ضوابط دینی، می‏کوشد تا با تولید نظریات علمی و معرفتی، هم به شبهات مربوط به نقش دین اسلام در انحطاط تمدن بشری پاسخ دهد و هم امکان زوال انحطاط را اعلام کند. از این رو، اسلامی‏سازی حرکت نوینی است که بر اساس مقتضیات جدید شکل می‏گیرد.
بهره‏گیری از اصول اساسی در دیدگاه اسلامی
می‏توان با بهره‏گیری از روش‏های علمی و قوانین و سنتی که حقایق را پرده‏برداری می‏کند، کاربردهای علمی را حتمی و الزامی کرد.
1. اصل جانشینی: انسان مسلمان جانشین خداوند در زمین است و برای ایجاد تحول، آبادسازی و رفع موانع و مشکلات برانگیخته شده است.
2. اصل توازن: توازن میان نیازهای روحی و مادی، بدون برقراری توازن به حیات اسلامی بی‏معنا خواهد بود.
3. اصل تسخیر: به کارگیری علم برای تبدیل آن به یک امر واقعی و عینی و بهره‏گیری از دستاوردهای مفید، بهره‏مندی از آن را الزامی می‏کند.
4. ارتباط میان آفریدگار و آفریدگان: ارتباط ضمی میان نظام شگفت‏آور آفریدگان و وجود آفریدگار.
محورهای اسلامی‏سازی دانش
اسلامی‏سازی دانش یک مسئله روشمند است که بر کشف ارتباط روشمند میان وحی و جهان مبتنی است؛ همچنان که فهم و شناخت سنت‏های حاکم بر جهان و قوانین طبیعت، به فهم و کشف قواعد روشمند معرفتی قرآن یاری می‏رساند.
الف) تأسیس نظام معرفتی اسلامی: 1. فعال‏سازی قواعد اعتقادی از لحاظ معرفتی و تبدیل آنها به پرسش معرفتی بدیع و 2. کشف نظام‏ها یا الگوهای معرفتی حاکم بر تاریخ اسلام و مکاتب فکری ـ فقهی آن در دوره‏های مختلف.
ب) تأسیس روش شعاعی معرفتی قرآنی
ج) تأسیس روش تعامل با قرآن
د) تأسیس روش تعامل با سنت یا حکم نبوی
ه) بازخوانی کامل سنت اسلامی
و) تعامل با سنت غربی
اکنون دیدگاه «اسلامی‏سازی دانش» در مورد علوم طبیعی، اساسا دیدگاهی کلامی لاهوتی نیست؛ زیرا تجربه دیگران در مواجهه با علم و دستاوردهای آن، با تجربه ما تفاوت دارد. مواجهه با عقل، علوم تجربی، علوم طبیعی و علوم انسانی را به ساماندهی دوباره ساختار خود واداشته است. موضع ما اسلامی‏سازی دانش و معرفت و جهت‏دهی علوم طبیعی بر اساس دیدگاه قرآنی است.
منتقدان اسلامی‏سازی دانش
منتقدان اصلی این نظریه یا مسلمانان منتسب به بعضی از جناح‏ها و جماعت‏های اسلامی هستند یا سکولاریت‏ها.
گروهی معتقدند که این نظریه، تلاش یک گروه از جناح بنیادگرای اسلامی برای چاپیدن معرفت، فکر و فرهنگ و تبدیل آن به یکی از ابزارهای سلطه سیاسی است.
گروهی دیگر آن را بخشی از تمایل تسلط فراگیر اسلامی بر همه امور موجود در دولت و جامعه از جمله دانش دنیوی، اجتماعی و انسانی می‏دانند. برخی دیگر، آن را نوعی توهم می‏شمارند. دسته‏ای دیگر، این تلاش‏ها را در جهت تحقق اسلامی‏سازی دانش بر اساس اصول اعتقادی اسلام و تلاش آگاهانه حرکت اسلامی ـ سیاسی برای تسلط بر جامعه مدنی بر اساس تعریف گرامشی می‏دانند.
آنچه مسلم است اینکه این نظریه هنوز در حال شکل‏گیری است و به کمال و بلوغ خود نرسیده است. از این رو، امکان اصلاح و تغییر در آن وجود دارد.
اشاره
نکاتی چند در این مقاله قابل ذکر است: بیش از هر چیز باید گفت مقاله دارای نقاط قوت فراوانی است؛ از جمله انسجام درونی و ترتیب منطقی مباحث، تا حدودی تنوع در منابع مورد استفاده، طرح پرسش‏ها و پاسخ‏گویی به شبهات و پرسش‏ها، تمرکز بر موضوع و پرهیز از پراکنده‏نویسی، تا حدودی اثبات مدعا، رعایت امانت و روانی قلم.
در عین حال، اشاره به نکاتی چند برای غنای این نوشته خالی از فایده نیست:
1. مقاله در پاراگراف دوم صفحه 9 بیان می‏دارد که اقتباس علم توسط علما و فرهیختگان اسلامی، زمینه رشد علمی را در حوزه‏های علمی و معرفتی مسلمانان پدید آورد و این امر (اقتباس علم) موجب پایه‏گذاری بنای عظیم علم در اسلام گردید. به گونه‏ای که امروزه بررسی سرگذشت علم جهانی، بدون بحث از مرحله اسلامی علم و ... ابتر، بی‏ثمر و ناقص است.
روشن است که اسلامی‏سازی علم (همان‏گونه که نویسنده محترم در صفحات بعدی توضیح می‏دهند) تفاوت ماهوی با اقتباس علم دارد. صرف اقتباس علم از دیگران توسط مسلمانان، به معنای اسلامی‏سازی علم نیست. بله لازمه و مقدمه اسلامی‏سازی علوم غربی، اقتباس از آنان است. اما این همه کار نیست؛ چرا که اقتباس شرط لازم اسلامی‏سازی است نه شرط کافی آن.
2. نویسنده محترم در صفحه 16 مقاله پیآمد شکست رویکرد «غرب‏مداری» را ظهور «بنیادگرایی» دانسته است. در حالی که ظاهرا در هیچ جای مقاله این اصطلاح «بنیادگرایی» را توضیح نداده است. درحالی‏که، این اصطلاح بار معنایی خاصی دارد و به جنبشی اطلاق می‏شود که داعیه رویکرد بازگشت به اصل خویش و تکیه بر اصول و مبانی فراموش شده دینی دارد. در صورتی که در این نوشته، «بنیادگرایی» همچون «غرب‏مداری»، دو روی یک سکه دانسته شده و در نتیجه افراط و تفریط و سیر قهقهرایی در جامعه بشر تلقی شده است!
3. آنچه در خصوص اسلامی‏سازی علوم مطرح است، منظور بازسازی روشمند معرفتی علوم و قوانین آن بر اساس معیارها و متدها و مبانی و داده‏های دینی برگرفته از کتاب و سنت است.
بنابراین، همان‏گونه که بسیاری از محققان در این باب گفته و یا نوشته‏اند، عملاً اسلامی‏سازی علوم در علوم انسانی، آن هم نه در همه علوم انسانی، مطرح می‏شود؛ چرا که اساسا جایی امکان اسلامی‏سازی علوم معنا و مفهوم پیدا می‏کند که داده‏های دینی و نظریاتی در باب این علوم به صورت مستقیم و یا غیرمستقیم در دین وجود داشته باشد. درحالی‏که این ادعای بزرگی است که در علوم پایه، علوم محض و علوم کاربردی هم دیدگاه‏هایی در این باب در دین داشته باشیم. و بتوانیم این علوم را با متدهای اسلامی، دینی و اسلامی سازی کنیم. ازاین‏رو، این سخن مؤلف که اصل را در اسلامی‏سازی علوم، علوم پایه، محض و کاربردی دانسته و آن‏گاه علوم انسانی را به آنها ملحق نموده‏اند، کاملاً ناموجه است.

تبلیغات