شاخصه های سنت در جامعه مسلمین
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
یکی از شاخصههای تمدن مدرن، مفهوم فاخر «حق» است که معیاری برای قانوننویسی در تمام کشورها و مکاتب و مسالک شده است. البته در پس دوران روشنگری، حق در مقابل تکلیف قرار گرفت و فیلسوفان و سیاستمداران برای عقب نشاندن دوران کلیساها (سنت) تلاش کردند.متن
دوران سنت برجستگیها و مشخصههایی دارد که با دوران مدرنیته متفاوت است. در حال حاضر (دوران جدید) طبیعیهای دوران سنت غیرطبیعی شده است. جامعه ما به دلیل عدم حضور مدرنیته، از مسئله حق بیبهره مانده و متأسفانه به تکلیف که مربوط به دوران سنت است بازگشته است. در میان آن دسته از آثار اندیشمندان مسلمان و ایرانی که به بررسی علل انحطاط و عقبماندگی مسلمین پرداختهاند، اثری از تأکید بر آزادی و حق به معنای امروزی نیست. درحالیکه شده اعلامیه جهانی حقوق بشر نشانهای از پدیدار شدن حقمداری در دوران مدرن دنیای غرب است.
تمدن مدرن دارای سه نشانه «تکنولوژی»، «علم تجربی» و مفهوم فاخری تحت عنوان «حق» که از آن معنایی نه در برابر باطل، بلکه در برابر تکلیف برمیآید است.
دوران سنت، دوران زمانی نیست و تاریخ مشخصی را برای آن نمیتوان برشمرد. باید گفت که سنت برجستگیها و مشخصههایی دارد که با دوران مدرنیته متفاوت است. این دو جهان کاملاً متفاوت از یکدیگر هستند و مشخصات بنیادی خود را دارند. به طوری که طبیعیها، استثناها و بدیهیات دنیای قدیم، در دوران جدید غیرطبیعی، غیراستثنایی و غیربدیهی شده است، اینچنین است که جهانی به جای جهان دیگر مینشیند. دوران سنت یک رشته از بدیهیات، طبیعیات، قاعدهها و بنیادهاست که با جایگزینی جهان جدید، جای خود را به دنیای نوین میدهد.
شک به عنوان یکی از مشخصههای دنیای مدرن به شمار میرود و در مقابل، یقین را به عنوان شاخصی در دنیای سنتی برمیشمردند؛ به طوری که از مشخصات دنیای قدیم، کندی در حرکت فکر و اندیشه و لذا یقین و جزم به مواضع موجود است.
در تبیین انسان حقمدار در میان آثار اندیشمندان بزرگ مسلمان و از جمله ایرانی، اثری از تأکید بر حق و آزادی به معنای امروزی آن نیست؛ چرا که مسئله انسان سنتی اینها نبود و اعلامیه جهانی حقوق بشر نشانهای از پدیدار شدن حقمداری در انسان دوران مدرن است.
اشاره
هرچند که به ظاهر تصور میشود پیشرفت و تمدن جدید مدیون مدرنیته است و سایر جوامع باید از این الگوی پدیدار شده در غرب تبعیت کنند تا به تکنولوژی، توسعه و پیشرفت دست یابند، ولی در واقع وقتی به تجزیه و تحلیل مسئله تمدن و تحول جدید در غرب از زمان رنسانس به بعد میپردازیم با واقعیتهایی مواجه میشویم که خلاف این موضوع را بیان میکند. به این معنا که تمدن و مدرنیزه شدن حاصل تفکرات الحادی و مکاتب فلسفی شکگرایان غربی در آن دوران نبوده است. عامل توقف اروپا، مذهب تحریف شده و خرافی کلیسا بوده(1) و آنگونه که برخی تصور میکنند مذهب اصیل و دستنخورده موجب توقف بشر نمیشود تا در صدد کنار گذاشتن آن باشیم و به نسبیت و شکگرایی مطلق روی آوریم و طبیعیهای دوران قدیم را در دنیای جدید غیرطبیعی، استثنای آن دوران را غیراستثنا و بدیهیات آنرا غیربدیهی دانسته و جهان را به دو جهان سنت و مدرنِ کاملاً مجزا که در مشخصات بنیادی با هم متفاوتاند بدانیم.
دوری از مذهب نیز پیآمدهای ناگوار و خاص خودش را دارد. غربیان به بیان خودشان، پس از رسیدن به مدرنیته با مشکلات جدیدی روبهرو شدند؛ زیرا مدرنیسم پدیدهای است که دو خصلت متضاد را در نهان خود میپروراند: از طرفی دایره امنیت، اعتماد و خوشی را در سر دارد و تا حدودی در ارتباط با تأمین این خواستههای انسانی و طبیعی موفق بوده است، اما از جانب دیگر امواج مخاطره، اضطراب و تلخی را در دل
______________________________
1. رهنمایی، سیداحمد، غربشناسی، سیری در تحولات فرهنگی ـ سیاسی غرب از یونان باستان تا پایان هزاره دوم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، قم، تابستان 79، ص 62
______________________________
میپروراند؛(1) درحالیکه این سنت اصیل و مذهبِ حق است که میتواند آرامش واقعی را برای انسان به ارمغان بیاورد.
به همین دلیل باید این مطلب مهم و اساسی را باور داشت که گرایش به خلاقیتها، اکتشافات علمی و صنعتی، حاصل دینستیزی نمیباشد؛ بلکه تولیدات صنعتی حاصل مغزهای متفکر و خلاق است که البته در خدمت اهداف و اغراض ضدمذهبی و غیرانسانی به کار رفت.(2)
پیشرفت در اسلام
اسلام همواره با پیشرفت و توسعه موافق بوده است؛ لذا درباره علم و علمآموزی که سرمایه هر پیشرفتی است از پیشوایان بزرگ دین سفارشات زیادی شده است. اما اینگونه نبوده که توسعه و تجدد هدف قرار گیرد و برای رسیدن به آن تمامی سنن و رسوم گذشته نابود شود.
اسلام، از آغاز، در محیط و جامعه عرب جاهلی که سنتهای مذمومی در آن رواج یافته بود، ظاهر گردید. با ورود اسلام سنتهای باطل از جامعه زدوده شد تا راه پیشرفت و تحولات مثبت هموار گردد. ازاینرو، با بسیاری از این آداب و سنن خرافی، مثل زنده به گور کردن فرزندان، رواج قتل، غارت، فساد و تعصبات قومی و قبیلهای و کینههایی که تا سالیانی زیاد برای مردم دردسرآفرین بود و به خاطر آن دست به کشتار میزدند، مقابله کرد و سنتهای صحیح و اصیل اسلامی، مانند: تساوی و رفع تبعیض، دینداری، گذشت و ایثار، جوانمردی، مودت، انفاق و دستگیری از مستمندان، خوش خلقی را نهادینه کرد. البته میان سنن جاهلی هم سننی بودند که اسلام نه تنها آنها را از میان نبرد، بلکه به آنها ارتقا داد، مانند سنت میهماننوازی و احترام به آن و پایبندی به قراردادها و معاهدات.
پس در واقع اسلام، زمانی که ظهور کرد، برای ایجاد تحول و حرکت به سمت جلو، با تمامی سنن و رسوم گذشته مقابله نکرد؛ زیرا دلیلی نداشت که تمامی آنها از بین رود؛ چون در میان آنها سنتهای پسندیدهای هم وجود داشت. اینچنین بود که مسلمانان راه پیشرفت و تجدد را طی کردند؛ به گونهای که در عصر خود از پیشرفتهترین و مدرنترین جوامع شدند و سایر جوامع از این رهآورد در تعامل با آنان بهرهمند شدند. مونتگری وات در اینباره میگوید: هنگامی که انسان تمام جنبههای درگیری اسلام و مسیحیت در قرون وسطی را در نظر میگیرد، این روشن است که تأثیر اسلام بر جامعه مسیحیت، بیش از آن است که معمولاً شناسایی میشود. اسلام نه تنها در تولیدات مادی و اختراعات تکنولوژی اروپا شریک است و نه تنها اروپا را از نظر عقلانی در زمینههای علم و فلسفه برانگیخت،
______________________________
1. همان، ص 101
2. همان، ص 118
______________________________
بلکه آن را واداشت که تصویر جدیدی از خود به وجود آورد.(1) در مجموع، مسلمانان در پیشرفت تجارت، صنعت، علم، فلسفه، ریاضیات، نجوم و ستارهشناسی، پزشکی، منطق و متافیزیک نقش به سزایی ایفا کردند؛ دستآوردهای مهمی را در ارتباط با مهارتهای دریانوردی، کشاورزی و استخراج معادن برای غرب قرون وسطی به ارمغان آوردند و در زمینه هنر و آداب و رسوم یک زندگی مطبوع و دلپذیر، آثاری به جای ماندنی از خود به یادگار گذاشتند. در واقع، رنسانس در اروپا بعد از مواجهه با مسلمانان رخ داد، ولی به صورت نهان؛ زیرا مجال و فرصتی برای ظهور آن به دلیل استبداد اربابان کلیسا و جو حاکم وجود نداشت. اما بعد از آنکه قدرت کلیسا رو به اضمحلال رفت، متجددانی آمدند و نقش مذهب را تماما از صفحه زندگی مردم آن سامان حذف کردند و به جای آن، این پیشرفت و تکنولوژی را به خود منتسب کردند. درحالیکه اگر کلیسا و مودیان مذهبی راه درست را طی کرده بود، ممکن بود جامعه بهتر روند مدرنیزه شدن را طی کند. از سوی دیگر، افرادی هم نمیآمدند که به طور کلی مذهب را کنار بزنند و تمامی گرفتاریهای خود را از مذهب بدانند. یعنی رویه نادرست کلیسا، که دستخوش تحریف شده بود، کار را به جایی رساند تا کلیسا را مهجور کنند؛ زیرا چنین شیوهای با روح و طبیعت بشر ناسازگار بود.
در هر صورت، مدرنیسم حاصل برآیند اتصال و توالی حلقههای زنجیرهای از اندیشههای نوین است که یکی پس از دیگری به ظهور پیوست. به نظر میرسد فیلسوفان و فلسفههای گوناگون، بستر رویش و محور پرورش مدرنیسم را در غرب فراهم آورند؛ زیرا سهم عمده انقلابها و تحولات فرهنگی و دینی یک جامعه عموما از آن فلاسفه یا فیلسوفنمایانی است که در پردازش اندیشههای فرهنگی و دینی آن جامعه سهیم بودهاند. علاوه بر اظهارات نظریهپردازان مدرنیسم، ویژگی فلسفه مدرن جایگزین علوم طبیعی، تجربی و سیاسی با اندیشههای جزمی و قطعی فلسفی، و جای دادن آن علوم در کانون اندیشه انسان غربی است.(2) از سوی دیگر، دیری نپایید که بشر صنعتی غرب متوجه شد علم و تکنولوژی، به تنهایی، خوشبختی را به ارمغان نمیآورد؛ اما این هنگامی بود که وی از دالانهای پیچ در پیچ روشنفکرمآبی اصلاحطلبی دینی و دگراندیشی ماتریالیستی و سکولاریستی عبور کرده بود و سرانجام نیز هیچ پنجرهای را به روی خود گشوده نیافته بود؛ این بار چه بسا در اندیشه بازگشت به اصالت خود به سر میبرد، اما راه را نمیدانست. در عین حال، بشر در بحران بیدینی فهمید که خلأ معنوی او را از درون بیمایه و تهی ساخته و به ازخودبیگانگی و درخودماندگی مبتلا کرده است. لذا، در اندیشه وفاق
______________________________
1. وات، تأثیر اسلام بر اروپای قرون وسطی، ترجمه عبدالمحمدی، ص 143.
2. هالینگ دیل، مبانی و تاریخ غرب، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، کیان، تهران، 1370، ص 137
______________________________
دین و علم فرو رفته است. نتیجه رویداد چندین سده اخیر غرب که حاصل اندیشههای تساهل و تسامح سکولاریستی و مانند آن است، آمار بالای مفاسد اخلاقی و جنسی، ازهمپاشیدگی نظام خانواده و تعداد فراوان و رو به رشد نوجوانان و جوانان خیابانی رانده شده از کانون خانواده و نظایر آن است.
انحطاط مسلمین
متأسفانه درحالیکه اسلام تا قلب اروپا پیش رفته بود و سلطه خود را در جهان اسلام تثبیت کرده بود، خودکامگیهای برخی از امرا و حکام مسلمان، دنیاطلبی و رفاهزدگی آنان، همچنین اختلافات و پیکارهای بیهوده بر سر قدرت، زمینه انحطاط مسلمانان را در غرب فراهم آورد و از نفوذ و انتشار اسلام در سراسر اروپا کاست.
مسلمین بر اثر بیکفایتی زمامداران و حاکمان اسلامی و فساد اخلاقی، به زوال و انحطاط کشیده شدند و البته دستهای خارجی در ترویج این روحیه و عقبرفت و ترک باورها، ارزشها و سنتهای دینی در نسل نو بیتأثیر نبود تا جامعه مسلمین را آسیبپذیر نمایند و از پس این غفلت دچار ازهمپاشیدگی و رکود شدید کنند، به گونهای که کفار بر جامعه مسلمین مسلط شدند و چون اسلام و اتحاد مسلمانان را سدی بر راه مطامع خویش دیدند، در صدد برآمدند تا اتحاد مسلمین را از بین ببرند و تقسیمات جغرافیایی را گسترش دهند. لذا، به اختلافات قومی، نژادی و فرقهای دامن زدند و سرزمینهای اسلامی را به قطعات کوچک و کوچکتر تقسیم کردند. از سوی دیگر، با اشغال، استعمار و استثمار، استقلال آنان را سلب کنند و مانع پیشرفت آنان شوند، که در نهایت مسلمانان دارای جوامعی عقبافتاده و نیازمند به تکنولوژی آنان شدند؛ تا اینکه آزادیخواهان، استقلالطلبان و روشنفکران جوامع اسلامی به مقابله با این استعمار برخاستند و نهایت تلاش و همت خود را مصروف یافتن راهکارهای جدید و اساسی برای پیشرفت و توسعه کردند. زیرا تمدن جدیدی که با محوریت ثروت و رفاه، تمامی مناسبات نظام سنتی کشورهای اطراف خود را به مقابله و در بسیاری از موارد به عقبنشینی واداشت و تفکر دنیاگرایی موجود در آن، منشأ نگرشهای بعدی انسان به مقولات اساسی در ارتباط با خدا، انسان و طبیعت گردید.(1)
متأسفانه برخی از به اصطلاح روشنفکران یا فیلسوفان اما سطحینگر یا دستنشاندگان وابسته به غرب، بهیکباره تمامی علل عقبماندگی مسلمانان را سنت و تکالیف آن دانستند(2) و در صدد مبارزه با آن برآمدند. اینگونه تفکر و تلقی وارداتی، اثرات جبرانناپذیری در جامعه داشت که نه تنها موجب پیشرفت و مدرنیته شدن نشد، بلکه
______________________________
1. کالین رنان، تاریخ علم کمبریج، ترجمه حسن افشار، نشر مرکز، تهران، 1366، ص 374
2. عبدالکریم سروش، «چگونگی مواجهه مسلمانان با مدرنیته»، نشریه فجر، 18/12/1383
______________________________
موجب ایجاد تنشهای داخلی و استعمار بیشتر گردید.
در دهههای گذشته تاریخ اسلام مواردی از مواجهه با مذهب و سنت را به بهانه مدرنیسم شدن به خود دیده است؛ مانند آنچه رضاخان و آتاتورک در ایران و ترکیه پیش گرفتند و به مقابله با دین و زدودن مظاهر آن از سطح جامعه اقدام کردند و مدرنیزه شدن را در چیزهایی سطحی و ظاهری مانند لباس، برداشتن چادر از سر زنان دانستند.
نتیجه اینکه، مدرنیسم در ایران همان کالای وارداتی است که مبتنی بر مبانی امانیستی غرب میباشد که نه تنها جایگاهی در سنت ندارد، بلکه هیچ تعاملی هم بین آنها برقرار نیست و آن، در پی انحطاط سنت بوده و در یک معنا، همان بدعت در دین میباشد. البته اگر از مدرنیته معنای لغوی آن (پیشرفت و نوآوری) اراده شود، میتوان برای آن جایگاهی در تفکرات سنتی یافت. در هر صورت، ایران از مدرنیته شدن حتی بهرهای ناچیز به دست نیاورد؛ زیرا نگذاشتند تا خودمان این راه را انتخاب کنیم و ما را مجبور به اخذ و تقلید از غرب کردند و غمانگیزتر اینکه روشنفکران متجددمآب، داعیهداران این امر در ایران شدند که خود، هیچ نسبتی با آن نداشتند.(1) از آنجا که درون دین به واسطه اجتهاد، پویا و نوآور است، با هرگونه تحول و نوآوری در چارچوب معرفتی و ارزشی خود مباینتی ندارد. برایناساس، در متون سیاسی هنگامی که صحبت از تجدد و مدرنیسم به عنوان یک ایدئولوژی مطرح است، نه تنها همه مخالف آن میباشند، بلکه آن را در تعارض با دین و دینداری قلمداد میکنند و این موضوع مرز جدایی روشنفکران دگراندیش و عالمان دینی آگاه و بصیر به زمان است.(2)
برخی در سخنرانیها و نوشتههای خود مدعی هستند که در سنت (دین) انسان تنها به تکالیفی میاندیشد که فقیهان برای او تبیین میکنند؛ اما دنیای مدرن که از دستاوردهای بزرگ آن اعلامیه حقوق بشر است، انسان را حقاندیش و حقمدار میخواهد.(3) به نظر میرسد اینگونه برداشتها از دنیای مدرن و سنت درست نمیباشد؛ زیرا در بررسی فلسفی حق، در مقابل هر حقی یک تکلیف قرار دارد، یعنی لازمه هر حقی برای کسی، تکلیفی برای سایرین است، به این معنا که دیگران حق او را به رسمیت شناسند و مانع اعمال این حق نشوند. هیچ حقی بدون تکلیف نمیشود؛ هر تکلیفی که بر عهده دیگران گذاشته میشود، حقی هم برای دیگران است و اینکه انسان را فقط محق بدانیم نه مکلف، از شاخصههای جهانبینی اومانیستی است و حتی توازن بین حقوق و تکالیف افراد است؛ زیرا با جعل هر حقی، تکلیفی نیز بر عهده طرف مقابل میآید. مصالح جامعه اقتضا میکند
______________________________
1. تقی، صوفی نیارکی، «تعامل سنت و تجدد در متون سیاسی عصر مشروطه»، 1381
2. همان، ص 241
3. عبدالکریم سروش، «چگونگی مواجهه مسلمانان با مدرنیته»، نشریه فجر، اقبال 18/12/1383
______________________________
که وقتی یک طرف حقی داشت، طرف مقابل هم حقی بر او داشته باشد؛ یعنی وقتی حاکم حقی بر مردم داشت، مردم هم باید حقی بر حاکم داشته باشند. این دو حق باید متوازن باشند.(1) پس کسی که مسئولیت دارد، به همان تناسب هم دارای اختیاراتی است و نمیتوان برای یک طرف حقی سنگین در نظر گرفت، ولی برای دیگری نه؛ زیرا بدون توازن و تناسب حقوق و تکالیف، کارها به سامان نمیرسد.(2) با توجه به این مطالب، بیان اینکه ما به عقب بازگشت کردهایم و دوباره از دوران حق وارد دوران تکلیف شدهایم،(3) با توجه به این واقعیت که همواره تکلیف و حق ملازم یکدیگر بودهاند، صحیح نیست و این ربطی به سنت ندارد. دنیای مدرن و فلسفه آن نیز نمیتواند این تلازم همیشگی را از بین ببرد. در کشوری که مبتنی بر اندیشههای تابناک وحی و دین مبین اسلام شالودهبندی شده است، تفکرات مارکسیسم جایگاهی ندارد. حقوق بشری که مبتنی بر اصل همیشگی و ثابت وجود خدا و تبعیت از دستورات او است، حتی اگر در مقابل اعلامیه جهانی حقوق بشر هم باشد(4) و کشورها از باب اتحاد جامعه جهانی و وجود یک حداقل به آن رأی دهند، نمیتواند کاری برای بشر و احقاق حقوق آنانی که حقشان توسط همان دولتهای ارائه دهنده تئوری مدرنیته نابود میشود، انجام دهد؛ زیرا هدف نهایی، سعادت انسان در زندگی اجتماعی است. لذا، برخی مقررات حقوقی مانند آزادی جنسی، به لحاظ مغایرتش با هدف اصلی حقوق، جایگاهی ندارد و مطرود است.
______________________________
1. محمد تقی مصباح یزدی، کاوشها و چالشها، تحقیق و نگارش محمد مهدی نادری و سید ابراهیم حسینی، چاپ اول، زمستان 1380، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، قم، ص 17
2. همان ص 25
3. عبدالکریم سروش، «شاخصههای سنت در جامعه مسلمین»، مردمسالاری، 29/1/84
4. همان.
تمدن مدرن دارای سه نشانه «تکنولوژی»، «علم تجربی» و مفهوم فاخری تحت عنوان «حق» که از آن معنایی نه در برابر باطل، بلکه در برابر تکلیف برمیآید است.
دوران سنت، دوران زمانی نیست و تاریخ مشخصی را برای آن نمیتوان برشمرد. باید گفت که سنت برجستگیها و مشخصههایی دارد که با دوران مدرنیته متفاوت است. این دو جهان کاملاً متفاوت از یکدیگر هستند و مشخصات بنیادی خود را دارند. به طوری که طبیعیها، استثناها و بدیهیات دنیای قدیم، در دوران جدید غیرطبیعی، غیراستثنایی و غیربدیهی شده است، اینچنین است که جهانی به جای جهان دیگر مینشیند. دوران سنت یک رشته از بدیهیات، طبیعیات، قاعدهها و بنیادهاست که با جایگزینی جهان جدید، جای خود را به دنیای نوین میدهد.
شک به عنوان یکی از مشخصههای دنیای مدرن به شمار میرود و در مقابل، یقین را به عنوان شاخصی در دنیای سنتی برمیشمردند؛ به طوری که از مشخصات دنیای قدیم، کندی در حرکت فکر و اندیشه و لذا یقین و جزم به مواضع موجود است.
در تبیین انسان حقمدار در میان آثار اندیشمندان بزرگ مسلمان و از جمله ایرانی، اثری از تأکید بر حق و آزادی به معنای امروزی آن نیست؛ چرا که مسئله انسان سنتی اینها نبود و اعلامیه جهانی حقوق بشر نشانهای از پدیدار شدن حقمداری در انسان دوران مدرن است.
اشاره
هرچند که به ظاهر تصور میشود پیشرفت و تمدن جدید مدیون مدرنیته است و سایر جوامع باید از این الگوی پدیدار شده در غرب تبعیت کنند تا به تکنولوژی، توسعه و پیشرفت دست یابند، ولی در واقع وقتی به تجزیه و تحلیل مسئله تمدن و تحول جدید در غرب از زمان رنسانس به بعد میپردازیم با واقعیتهایی مواجه میشویم که خلاف این موضوع را بیان میکند. به این معنا که تمدن و مدرنیزه شدن حاصل تفکرات الحادی و مکاتب فلسفی شکگرایان غربی در آن دوران نبوده است. عامل توقف اروپا، مذهب تحریف شده و خرافی کلیسا بوده(1) و آنگونه که برخی تصور میکنند مذهب اصیل و دستنخورده موجب توقف بشر نمیشود تا در صدد کنار گذاشتن آن باشیم و به نسبیت و شکگرایی مطلق روی آوریم و طبیعیهای دوران قدیم را در دنیای جدید غیرطبیعی، استثنای آن دوران را غیراستثنا و بدیهیات آنرا غیربدیهی دانسته و جهان را به دو جهان سنت و مدرنِ کاملاً مجزا که در مشخصات بنیادی با هم متفاوتاند بدانیم.
دوری از مذهب نیز پیآمدهای ناگوار و خاص خودش را دارد. غربیان به بیان خودشان، پس از رسیدن به مدرنیته با مشکلات جدیدی روبهرو شدند؛ زیرا مدرنیسم پدیدهای است که دو خصلت متضاد را در نهان خود میپروراند: از طرفی دایره امنیت، اعتماد و خوشی را در سر دارد و تا حدودی در ارتباط با تأمین این خواستههای انسانی و طبیعی موفق بوده است، اما از جانب دیگر امواج مخاطره، اضطراب و تلخی را در دل
______________________________
1. رهنمایی، سیداحمد، غربشناسی، سیری در تحولات فرهنگی ـ سیاسی غرب از یونان باستان تا پایان هزاره دوم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، قم، تابستان 79، ص 62
______________________________
میپروراند؛(1) درحالیکه این سنت اصیل و مذهبِ حق است که میتواند آرامش واقعی را برای انسان به ارمغان بیاورد.
به همین دلیل باید این مطلب مهم و اساسی را باور داشت که گرایش به خلاقیتها، اکتشافات علمی و صنعتی، حاصل دینستیزی نمیباشد؛ بلکه تولیدات صنعتی حاصل مغزهای متفکر و خلاق است که البته در خدمت اهداف و اغراض ضدمذهبی و غیرانسانی به کار رفت.(2)
پیشرفت در اسلام
اسلام همواره با پیشرفت و توسعه موافق بوده است؛ لذا درباره علم و علمآموزی که سرمایه هر پیشرفتی است از پیشوایان بزرگ دین سفارشات زیادی شده است. اما اینگونه نبوده که توسعه و تجدد هدف قرار گیرد و برای رسیدن به آن تمامی سنن و رسوم گذشته نابود شود.
اسلام، از آغاز، در محیط و جامعه عرب جاهلی که سنتهای مذمومی در آن رواج یافته بود، ظاهر گردید. با ورود اسلام سنتهای باطل از جامعه زدوده شد تا راه پیشرفت و تحولات مثبت هموار گردد. ازاینرو، با بسیاری از این آداب و سنن خرافی، مثل زنده به گور کردن فرزندان، رواج قتل، غارت، فساد و تعصبات قومی و قبیلهای و کینههایی که تا سالیانی زیاد برای مردم دردسرآفرین بود و به خاطر آن دست به کشتار میزدند، مقابله کرد و سنتهای صحیح و اصیل اسلامی، مانند: تساوی و رفع تبعیض، دینداری، گذشت و ایثار، جوانمردی، مودت، انفاق و دستگیری از مستمندان، خوش خلقی را نهادینه کرد. البته میان سنن جاهلی هم سننی بودند که اسلام نه تنها آنها را از میان نبرد، بلکه به آنها ارتقا داد، مانند سنت میهماننوازی و احترام به آن و پایبندی به قراردادها و معاهدات.
پس در واقع اسلام، زمانی که ظهور کرد، برای ایجاد تحول و حرکت به سمت جلو، با تمامی سنن و رسوم گذشته مقابله نکرد؛ زیرا دلیلی نداشت که تمامی آنها از بین رود؛ چون در میان آنها سنتهای پسندیدهای هم وجود داشت. اینچنین بود که مسلمانان راه پیشرفت و تجدد را طی کردند؛ به گونهای که در عصر خود از پیشرفتهترین و مدرنترین جوامع شدند و سایر جوامع از این رهآورد در تعامل با آنان بهرهمند شدند. مونتگری وات در اینباره میگوید: هنگامی که انسان تمام جنبههای درگیری اسلام و مسیحیت در قرون وسطی را در نظر میگیرد، این روشن است که تأثیر اسلام بر جامعه مسیحیت، بیش از آن است که معمولاً شناسایی میشود. اسلام نه تنها در تولیدات مادی و اختراعات تکنولوژی اروپا شریک است و نه تنها اروپا را از نظر عقلانی در زمینههای علم و فلسفه برانگیخت،
______________________________
1. همان، ص 101
2. همان، ص 118
______________________________
بلکه آن را واداشت که تصویر جدیدی از خود به وجود آورد.(1) در مجموع، مسلمانان در پیشرفت تجارت، صنعت، علم، فلسفه، ریاضیات، نجوم و ستارهشناسی، پزشکی، منطق و متافیزیک نقش به سزایی ایفا کردند؛ دستآوردهای مهمی را در ارتباط با مهارتهای دریانوردی، کشاورزی و استخراج معادن برای غرب قرون وسطی به ارمغان آوردند و در زمینه هنر و آداب و رسوم یک زندگی مطبوع و دلپذیر، آثاری به جای ماندنی از خود به یادگار گذاشتند. در واقع، رنسانس در اروپا بعد از مواجهه با مسلمانان رخ داد، ولی به صورت نهان؛ زیرا مجال و فرصتی برای ظهور آن به دلیل استبداد اربابان کلیسا و جو حاکم وجود نداشت. اما بعد از آنکه قدرت کلیسا رو به اضمحلال رفت، متجددانی آمدند و نقش مذهب را تماما از صفحه زندگی مردم آن سامان حذف کردند و به جای آن، این پیشرفت و تکنولوژی را به خود منتسب کردند. درحالیکه اگر کلیسا و مودیان مذهبی راه درست را طی کرده بود، ممکن بود جامعه بهتر روند مدرنیزه شدن را طی کند. از سوی دیگر، افرادی هم نمیآمدند که به طور کلی مذهب را کنار بزنند و تمامی گرفتاریهای خود را از مذهب بدانند. یعنی رویه نادرست کلیسا، که دستخوش تحریف شده بود، کار را به جایی رساند تا کلیسا را مهجور کنند؛ زیرا چنین شیوهای با روح و طبیعت بشر ناسازگار بود.
در هر صورت، مدرنیسم حاصل برآیند اتصال و توالی حلقههای زنجیرهای از اندیشههای نوین است که یکی پس از دیگری به ظهور پیوست. به نظر میرسد فیلسوفان و فلسفههای گوناگون، بستر رویش و محور پرورش مدرنیسم را در غرب فراهم آورند؛ زیرا سهم عمده انقلابها و تحولات فرهنگی و دینی یک جامعه عموما از آن فلاسفه یا فیلسوفنمایانی است که در پردازش اندیشههای فرهنگی و دینی آن جامعه سهیم بودهاند. علاوه بر اظهارات نظریهپردازان مدرنیسم، ویژگی فلسفه مدرن جایگزین علوم طبیعی، تجربی و سیاسی با اندیشههای جزمی و قطعی فلسفی، و جای دادن آن علوم در کانون اندیشه انسان غربی است.(2) از سوی دیگر، دیری نپایید که بشر صنعتی غرب متوجه شد علم و تکنولوژی، به تنهایی، خوشبختی را به ارمغان نمیآورد؛ اما این هنگامی بود که وی از دالانهای پیچ در پیچ روشنفکرمآبی اصلاحطلبی دینی و دگراندیشی ماتریالیستی و سکولاریستی عبور کرده بود و سرانجام نیز هیچ پنجرهای را به روی خود گشوده نیافته بود؛ این بار چه بسا در اندیشه بازگشت به اصالت خود به سر میبرد، اما راه را نمیدانست. در عین حال، بشر در بحران بیدینی فهمید که خلأ معنوی او را از درون بیمایه و تهی ساخته و به ازخودبیگانگی و درخودماندگی مبتلا کرده است. لذا، در اندیشه وفاق
______________________________
1. وات، تأثیر اسلام بر اروپای قرون وسطی، ترجمه عبدالمحمدی، ص 143.
2. هالینگ دیل، مبانی و تاریخ غرب، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، کیان، تهران، 1370، ص 137
______________________________
دین و علم فرو رفته است. نتیجه رویداد چندین سده اخیر غرب که حاصل اندیشههای تساهل و تسامح سکولاریستی و مانند آن است، آمار بالای مفاسد اخلاقی و جنسی، ازهمپاشیدگی نظام خانواده و تعداد فراوان و رو به رشد نوجوانان و جوانان خیابانی رانده شده از کانون خانواده و نظایر آن است.
انحطاط مسلمین
متأسفانه درحالیکه اسلام تا قلب اروپا پیش رفته بود و سلطه خود را در جهان اسلام تثبیت کرده بود، خودکامگیهای برخی از امرا و حکام مسلمان، دنیاطلبی و رفاهزدگی آنان، همچنین اختلافات و پیکارهای بیهوده بر سر قدرت، زمینه انحطاط مسلمانان را در غرب فراهم آورد و از نفوذ و انتشار اسلام در سراسر اروپا کاست.
مسلمین بر اثر بیکفایتی زمامداران و حاکمان اسلامی و فساد اخلاقی، به زوال و انحطاط کشیده شدند و البته دستهای خارجی در ترویج این روحیه و عقبرفت و ترک باورها، ارزشها و سنتهای دینی در نسل نو بیتأثیر نبود تا جامعه مسلمین را آسیبپذیر نمایند و از پس این غفلت دچار ازهمپاشیدگی و رکود شدید کنند، به گونهای که کفار بر جامعه مسلمین مسلط شدند و چون اسلام و اتحاد مسلمانان را سدی بر راه مطامع خویش دیدند، در صدد برآمدند تا اتحاد مسلمین را از بین ببرند و تقسیمات جغرافیایی را گسترش دهند. لذا، به اختلافات قومی، نژادی و فرقهای دامن زدند و سرزمینهای اسلامی را به قطعات کوچک و کوچکتر تقسیم کردند. از سوی دیگر، با اشغال، استعمار و استثمار، استقلال آنان را سلب کنند و مانع پیشرفت آنان شوند، که در نهایت مسلمانان دارای جوامعی عقبافتاده و نیازمند به تکنولوژی آنان شدند؛ تا اینکه آزادیخواهان، استقلالطلبان و روشنفکران جوامع اسلامی به مقابله با این استعمار برخاستند و نهایت تلاش و همت خود را مصروف یافتن راهکارهای جدید و اساسی برای پیشرفت و توسعه کردند. زیرا تمدن جدیدی که با محوریت ثروت و رفاه، تمامی مناسبات نظام سنتی کشورهای اطراف خود را به مقابله و در بسیاری از موارد به عقبنشینی واداشت و تفکر دنیاگرایی موجود در آن، منشأ نگرشهای بعدی انسان به مقولات اساسی در ارتباط با خدا، انسان و طبیعت گردید.(1)
متأسفانه برخی از به اصطلاح روشنفکران یا فیلسوفان اما سطحینگر یا دستنشاندگان وابسته به غرب، بهیکباره تمامی علل عقبماندگی مسلمانان را سنت و تکالیف آن دانستند(2) و در صدد مبارزه با آن برآمدند. اینگونه تفکر و تلقی وارداتی، اثرات جبرانناپذیری در جامعه داشت که نه تنها موجب پیشرفت و مدرنیته شدن نشد، بلکه
______________________________
1. کالین رنان، تاریخ علم کمبریج، ترجمه حسن افشار، نشر مرکز، تهران، 1366، ص 374
2. عبدالکریم سروش، «چگونگی مواجهه مسلمانان با مدرنیته»، نشریه فجر، 18/12/1383
______________________________
موجب ایجاد تنشهای داخلی و استعمار بیشتر گردید.
در دهههای گذشته تاریخ اسلام مواردی از مواجهه با مذهب و سنت را به بهانه مدرنیسم شدن به خود دیده است؛ مانند آنچه رضاخان و آتاتورک در ایران و ترکیه پیش گرفتند و به مقابله با دین و زدودن مظاهر آن از سطح جامعه اقدام کردند و مدرنیزه شدن را در چیزهایی سطحی و ظاهری مانند لباس، برداشتن چادر از سر زنان دانستند.
نتیجه اینکه، مدرنیسم در ایران همان کالای وارداتی است که مبتنی بر مبانی امانیستی غرب میباشد که نه تنها جایگاهی در سنت ندارد، بلکه هیچ تعاملی هم بین آنها برقرار نیست و آن، در پی انحطاط سنت بوده و در یک معنا، همان بدعت در دین میباشد. البته اگر از مدرنیته معنای لغوی آن (پیشرفت و نوآوری) اراده شود، میتوان برای آن جایگاهی در تفکرات سنتی یافت. در هر صورت، ایران از مدرنیته شدن حتی بهرهای ناچیز به دست نیاورد؛ زیرا نگذاشتند تا خودمان این راه را انتخاب کنیم و ما را مجبور به اخذ و تقلید از غرب کردند و غمانگیزتر اینکه روشنفکران متجددمآب، داعیهداران این امر در ایران شدند که خود، هیچ نسبتی با آن نداشتند.(1) از آنجا که درون دین به واسطه اجتهاد، پویا و نوآور است، با هرگونه تحول و نوآوری در چارچوب معرفتی و ارزشی خود مباینتی ندارد. برایناساس، در متون سیاسی هنگامی که صحبت از تجدد و مدرنیسم به عنوان یک ایدئولوژی مطرح است، نه تنها همه مخالف آن میباشند، بلکه آن را در تعارض با دین و دینداری قلمداد میکنند و این موضوع مرز جدایی روشنفکران دگراندیش و عالمان دینی آگاه و بصیر به زمان است.(2)
برخی در سخنرانیها و نوشتههای خود مدعی هستند که در سنت (دین) انسان تنها به تکالیفی میاندیشد که فقیهان برای او تبیین میکنند؛ اما دنیای مدرن که از دستاوردهای بزرگ آن اعلامیه حقوق بشر است، انسان را حقاندیش و حقمدار میخواهد.(3) به نظر میرسد اینگونه برداشتها از دنیای مدرن و سنت درست نمیباشد؛ زیرا در بررسی فلسفی حق، در مقابل هر حقی یک تکلیف قرار دارد، یعنی لازمه هر حقی برای کسی، تکلیفی برای سایرین است، به این معنا که دیگران حق او را به رسمیت شناسند و مانع اعمال این حق نشوند. هیچ حقی بدون تکلیف نمیشود؛ هر تکلیفی که بر عهده دیگران گذاشته میشود، حقی هم برای دیگران است و اینکه انسان را فقط محق بدانیم نه مکلف، از شاخصههای جهانبینی اومانیستی است و حتی توازن بین حقوق و تکالیف افراد است؛ زیرا با جعل هر حقی، تکلیفی نیز بر عهده طرف مقابل میآید. مصالح جامعه اقتضا میکند
______________________________
1. تقی، صوفی نیارکی، «تعامل سنت و تجدد در متون سیاسی عصر مشروطه»، 1381
2. همان، ص 241
3. عبدالکریم سروش، «چگونگی مواجهه مسلمانان با مدرنیته»، نشریه فجر، اقبال 18/12/1383
______________________________
که وقتی یک طرف حقی داشت، طرف مقابل هم حقی بر او داشته باشد؛ یعنی وقتی حاکم حقی بر مردم داشت، مردم هم باید حقی بر حاکم داشته باشند. این دو حق باید متوازن باشند.(1) پس کسی که مسئولیت دارد، به همان تناسب هم دارای اختیاراتی است و نمیتوان برای یک طرف حقی سنگین در نظر گرفت، ولی برای دیگری نه؛ زیرا بدون توازن و تناسب حقوق و تکالیف، کارها به سامان نمیرسد.(2) با توجه به این مطالب، بیان اینکه ما به عقب بازگشت کردهایم و دوباره از دوران حق وارد دوران تکلیف شدهایم،(3) با توجه به این واقعیت که همواره تکلیف و حق ملازم یکدیگر بودهاند، صحیح نیست و این ربطی به سنت ندارد. دنیای مدرن و فلسفه آن نیز نمیتواند این تلازم همیشگی را از بین ببرد. در کشوری که مبتنی بر اندیشههای تابناک وحی و دین مبین اسلام شالودهبندی شده است، تفکرات مارکسیسم جایگاهی ندارد. حقوق بشری که مبتنی بر اصل همیشگی و ثابت وجود خدا و تبعیت از دستورات او است، حتی اگر در مقابل اعلامیه جهانی حقوق بشر هم باشد(4) و کشورها از باب اتحاد جامعه جهانی و وجود یک حداقل به آن رأی دهند، نمیتواند کاری برای بشر و احقاق حقوق آنانی که حقشان توسط همان دولتهای ارائه دهنده تئوری مدرنیته نابود میشود، انجام دهد؛ زیرا هدف نهایی، سعادت انسان در زندگی اجتماعی است. لذا، برخی مقررات حقوقی مانند آزادی جنسی، به لحاظ مغایرتش با هدف اصلی حقوق، جایگاهی ندارد و مطرود است.
______________________________
1. محمد تقی مصباح یزدی، کاوشها و چالشها، تحقیق و نگارش محمد مهدی نادری و سید ابراهیم حسینی، چاپ اول، زمستان 1380، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، قم، ص 17
2. همان ص 25
3. عبدالکریم سروش، «شاخصههای سنت در جامعه مسلمین»، مردمسالاری، 29/1/84
4. همان.