فقه و نیازهای جدید در دوره «پس از استقرار حکومت اسلامی»
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
نویسنده در ابتدا رابطه فقه و تحولهای اجتماعی را برمیشمرد و اجتهاد را عنصر پویاییبخش برای فقه میداند. به نظر وی، اجتهاد پویای شیعه به علت توجه به قالبهای ذهنی و تفاوت رویکردها نسبت به موضوعات، نتایج متفاوتی ارائه میدهد. وی سپس به لزوم استفاده از رویکرد جامعه مدنی، جامعه جهانی و ... در هنگام صدور فتوا در شرایط پس از استقرار حکومت اسلامی در جامعه اشاره میکند و میگوید در این دوران نمیتوان با چارچوبهای ذهنی گذشته به افتاء پرداخت.متن
بخش اول: تحول و رابطه آن با فقه
1. «امروزه در همه جا و توسط همگان به ما میگویند که در عصر تحولات عظیم زندگی میکنیم و همه چیز در حال تغییر است...». اگر بخواهیم با دقت سخن بگوییم باید گفت که «تغییر همواره در بستر امور ثابتی صورت میپذیرد». تغییر، خود یک امر ثابت است! تنها چیزی که متغیر است، شتاب، سرعت و دامنه تغییرات میباشد (که تعبیر من از جمع این سه مؤلفه، به «حجم» تغییرات است).
2. هدایت و رهبری جوامع بشری در همه ادوار تاریخ از سوی کسانی صورت گرفته و میگیرد که پاسخ سریعتر و مناسبتر به حجم تغییرات میدهند و از راه همین پاسخ است که مدیریت تغییر صورت میپذیرد.
اینک این پرسش مطرح میشود که آیا چنین قابلیتی در فقه وجود دارد و به عبارت صحیحتر، میتوان این انتظار را به تنهایی از علم فقه داشت؟
فقه به سبب برخورداری از عنصر «اجتهاد»، علمی پویا است. پس در مقابل تغییرات، از یک طرف (همچون علم حقوق عرفی) دست و پا بسته و پیرو، و از طرف دیگر (همچون علم ریاضی) بدون برخورداری از قابلیت انعطاف عمل نمیکند. بر اساس این نگاه، اجتهاد، فرمان رهبری و هدایت فقه برای پیشبرد جامعه بشری است.
اما اگر بپذیریم رهبری و هدایت جامعه از راه مدیریت بر افراد صورت نمیپذیرد ــ برخلاف تصورات شایع به ویژه در علم مدیریت ــ، بلکه مدیریت برنامهها و پروژهها و مهمتر از همه مدیریت بر روابط است که بستر لازم برای هدایت و رهبری جامعه انسانی را فراهم میآورد، در این صورت شاید در پاسخ مثبت دادن به پرسشهای پیشین کمی تأمل کنیم. وجه این تأمل آن است که نخست، مراد از پاسخگویی فقه به نیازهای جدید، به معنای صدور فتواهای جدید در ارتباط با آنها نیست؛ بلکه به معنای همگام کردن جامعه با فتواهای صادر شده بدون استفاده از ابزارهای بیرونی است. دوم آنکه فتواهای منع در موارد مرتبط با امور نوپیدای ذکر شده برای ایجاد فرصتی است تا جامعه عقب افتاده از تکنولوژی سختافزاری و نرمافزاری بتواند مهار آن امور نوپیدا را در دست گیرد و بر وفق صلاح فرد و جامعه مورد استفاده قرار دهد که در این صورت حکم بر جوازش صادر میگردد. همانگونه که نظام حکومتی در برابر واردات کالا، از یکسو مالیات سنگین بر کالای وارداتی میبندد و از سوی دیگر، حکم بر ممنوعیت قاچاق کالاهای مزبور را صادر میکند؛ ولی لیست کالاهای قاچاق گهگاه مورد بازبینی قرار میگیرد و مواردی از آن لیست خارج و موارد دیگری بر آن افزوده میشود.
به نظر میرسد بر اساس آنچه گفته شد، معنای عبارت حضرت امام ــ که فرمودند: «فقه، تئوری واقع و کامل اراده انسان از گهواره تا گور است...» به روشنی دانسته میشود که در آن صورت باید توجه بیشتری به جایگاه و نقش مدیریتی آن داشته باشیم و از همه فضای لازم برای اعمال چنین مدیریتی بهرهمند شویم و بیجهت بار عقبماندگیهای دیگر حوزههای علمی و تخصصی را به دوش فقه نیندازیم.
3. چرا عنصر اجتهاد، قابلیت پویایی فقه را فراهم میآورد. به عبارت دیگر، وجه این عنصر در توازن افزایی فقه برای پاسخگویی (به معنایی که در بالا بیان کردم) به نیازهای جدید چیست.
به نظر نویسنده، عنصر «اجتهاد» به علت برخورداری از دو عامل مهم زاویه نگرش (رویکرد(1) یک فقیه و قالبهای ذهنی(2) او نسبت به موضوعات است که موجبات پویایی فقه را فراهم میآورد. پس در صورتی که نخست، زاویه دید و دوم، قالبهای ذهنی یکسانی در استنباط از ادله به کار گرفته شود، نمیتوان شاهد تفاوت فراوانی در نتیجه استنباط باشیم.
بخش دوم: لزوم استفاده از رویکرد جامعه مدنی، جامعه جهانی و... در هنگام صدور فتواها در شرایط «پس از استقرار حکومت اسلامی در جامعه»
به نظر میرسد که جامعه بشری از حیث ساختار و نوع اراده، دورههای متعددی را گذرانده و میگذراند. نخستین آن، دوره جامعه طبیعی است که مهمترین عامل مؤثر در جامعه، عوامل طبیعی است. در نتیجه شکل حرکت بشر این دوره نیز بیشتر همگام با طبیعت است. در این دوره، حکومتها بیش از آنکه وظیفهای در قبال شهروندان داشته باشند، مسئولیتهای مهمی در برابر عوامل مؤثر بیرونی و حفظ امنیت، به ویژه در قبال دشمنان خارجی دارند. در نتیجه افراد در درون حکومت، به ویژه در زندگی خصوصی و شخصی که گستردگی بسیار وسیعی دارد، از وسعت عمل بیشتری برخوردارند و همین امر سبب میشود که فقها برای تحقق اهداف دین به عنوان رسالت الاهی خویش، به مرز ضرورت ایجاد حکومت اسلامی نرسیده و با ایجاد رابطه ویژه با پیروان خود، امکان هدایت و رهبری آنان را حتی بدون ایجاد حکومت، تا حد مؤثر و قابل قبولی داشته باشند. اما با گذشت زمان و گذر جامعه بشری از جامعه طبیعی و ورود به دوره جامعه مدنی، حکومت رسمی، وظایف جدیدی در ارتباط با شهروندان دارد که در دایره وسیعتری از موضوعات اعمال حکومت میکند. همین امر باعث میشود که به تدریج دایره تعارض و تزاحم بین این دو بخش اعمال حاکمیت (دایره حاکمیت دین، فقه و فقها و حاکمیت غیردینی) بیشتر شود. نتیجه این تعارضات در کشور ایران، به پیروزی متدینان برای ایجاد حکومت دینی انجامید. البته لازم به ذکر است که جامعه بشری به سرعت دوره جامعه مدنی را نیز پشت سر گذاشته و وارد دوره جامعه جهانی شده و در حال گذار از این جامعه و ورود به جامعه دیجیتالی و مجازی است.
استقرار حکومت اسلامی، برگشت به دوره جامعه طبیعی است یا ورود به جامعه مدنی
______________________________
1. approach
2. paradigms
______________________________
اسلامی؟ هر کدام از این دو گزینه، فقه متناسب با خودش را میطلبد. به نظر میرسد اگر فقه به معنای واقعی در شرایط کنونی که با انبوه انتظارات شهروندان از حکومت روبهرو است بخواهد حکومت کند، امکان برگشت به دوره جامعه طبیعی را نخواهد داشت؛ در نتیجه هر فقهی باید متناسب با همان جامعه باشد.
مهمترین دستاورد حکومت برای فقیه، امکان برخورداری او از اطلاعات مربوط به موضوعات مختلف در جامعه است. به عبارت دیگر، جامعه تحت حاکمیت حکومت رسمی برای اینکه به نحو مناسبی اداره شود، باید نسبت به امور مختلف، از اطلاعات آماری درست به روز و قابل دسترس برخوردار باشد. بر این اساس، رویکرد فقیه در یک گام، باید فراهم کردن چنین امکانی برای حکومت اسلامی باشد و در گام دیگر، از نتایج چنین اطلاعاتی برای اتخاذ استراتژیهای مناسب بهرهمند شود.
نتیجه بعدی چنین حمایتی، امکان بازخورد گرفتن نتایج عملی فتواها در جامعه است. به عبارت دیگر، فقهای عظام باید در شرایط پس از استقرار حکومت اسلامی و پس از دریافت اطلاعات آماری مربوط به موضوعات فتواها، امکان تصحیح یا تغییر بهنگام و سریع فتواهای خود را داشته باشند و هرگز نباید از چنین فرصتی که هرگز تا قبل از این فراهم نبود، غفلت ورزید.
نتیجه علمی آنچه بیان شد، تحولی بنیادین در علم اصول فقه را میطلبد. به عبارت دیگر، فقه متناسب با شرایط پس از استقرار حکومت اسلامی، اصول فقه متناسب به خود را نیز طلب میکند. در اصول فقه موجود صرفا به روش کشف حکم پروردگار و به منظور پاسخ به پرسش چیستی حکم الاهی پرداخته میشود؛ درحالیکه در اصول فقه مورد نظر باید به روش استنباط پاسخ به پرسش از چرایی (به معنای کشف اهداف قانون گذار) و چگونگی (به معنای کشف مکانیزم تحقق اهداف قانونگذار) نیز اقدام کنیم.
اشاره
1. تغییر فتوا به دنبال تغییر نگرش و رویکرد و دگرگونی چارچوبهای ذهنی، امری واقعی و درست است و نویسنده محترم به درستی بر این نکته تأکید کردهاند. در عین حال، باید توجه داشت که علل پویایی فقه در این دو نکته خلاصه نمیشود و عناصر دیگری نیز در آن دخالت دارند. از جمله میتوان به بهبود روشها و افزایش کارآمدی ابزارهای اجتهاد اشاره کرد که با وجود ثبات چارچوبها و نگرشها، میتواند انتظار تغییر در اجتهاد و کارآمدتر شدن آن را داشت.
2. نویسنده محترم به استراتژیهایی در صدور فتوا اشاره میکند که موجب سنجش مصلحت در بیان فتوا میشود. مثلاً ابتدا چیزی را منع میکنند تا آمادگی مهار و مدیریت آن در جامعه اسلامی پدید آید، سپس حکم به جواز آن میکنند. این راهبردها در بیان حکم شرعی، کم یا بیش وجود داشته است، اما نمیتوان آن را راهبردی غالب دانست. بیش از آنکه چنین راهبردی در نظر فقیهان گذشته باشد، راهبرد احتیاط مورد توجه آنان بوه است. در مواردی که حکم حلیت یک چیز، موجب رواج استفاده حرام از آن باشد، استفادههای حلال آن نیز منع میشده است تا افراد مبتلا به استفاده نابجا از آن نشوند. مثلاً رادیو و تلویزیون در ابتدا بهطور کامل در اختیار کسانی قرار داشت که از آن در جهت خلاف مسائل و مصالح دینی و اخلاقی استفاده میکردند. به همین دلیل اگر در میان برنامههای آنها، چیزهای مفیدی نیز یافت میشد، برای مبتلا نشدن جامعه اسلامی به مفاسد فراوان آن، حکم به حرمت استفاده از آنها میشده است.
مشابه این راهبرد احتیاطی، قانون اجباری بودن حجاب در مجامع عمومی برای عموم زنان در ایران است. چنانکه میدانیم در فقه شیعه، حجاب برای زنان آزاده مسلمان جوان واجب است. اما برای غیر آزادهها و غیر مسلمانان و مسلمانانی که به سنین بالای شصت سال رسیدهاند واجب نیست. اما اگر میخواستند بر این اساس عمل کنند، بسیاری از کسانی که تمایلات نفسانی آنها، آنان را به بیحجابی فرامیخواند، مدعی آن میشدند که مسلمان نیستند و نوعی سوء استفاده از این حکم جواز به عمل میآمد. البته نمیخواهیم این راهبرد را در مورد این موضوع خاص تأیید کنیم؛ بلکه صرفا در صدد بیان برخی راهبردهایی هستیم که مورد توجه فقیهان قرار گرفته است. راهبرد احتیاط در پارهای از موارد خوب و لازم است و در پارهای موارد مضر و بی فایده است.
جا دارد اشاره کنیم که همین راهبرد احتیاطی در برنامههای صدا و سیما نیز وجود دارد. بسیاری از منعهایی که به عنوان منع دینی یا اخلاقی شمرده میشوند، در اصل منع ندارند. بلکه برای احتیاط و جلوگیری از سوء استفادههای احتمالی، در مواردی که احتمال سوء استفاده زیاد است، منع شدهاند. از جمله میتوان به نمایش زنان غیرمسلمان در فیلمها و مجموعههای داستانی اشاره کرد، که به لحاظ حکم اولیه شرعی اشکالی ندارد، حتی اگر لباس نامناسب و نیمه عریان بر تن داشته باشند؛ اما به دلیل اینکه ممکن است نمایش این امور زمینه فساد و تهییج شهوت را فراهم کند، منع شدهاند. از این گونه موارد فراوان است و اتخاذ راهبرد احتیاطی در بسیاری از آنها درست و بجاست.
همچنین باید به راهبرد تربیتی در بیان حکم شرعی اشاره کرد. گاهی ممکن است یک فقیه با توجه به ظرفیت سؤال کننده و جامعه مورد خطاب حکمی را بیان نکند، تا هنگام پیدا شدن ظرفیت اجرای آن حکم، به بیان آن بپردازد؛ زیرا بیتوجهی به وجود یا عدم ظرفیت اجرای احکام، موجب میشود که در پی بیان احکام، نوعی وازنش نسبت به آنها پدید آید و نسبت به اصل دین و مذهب گریز صورت گیرد. بنابراین، فقیهان خبیر، به این مسئله نیز توجه میکنند. امام خمینی قدسسره در بسیاری موارد از این راهبرد استفاده کردهاند؛ از جمله در مسئله حجاب، در حضور زنان در صحنههای مختلف اجتماعی، در چگونگی برخورد با عناصری که از دولتهای قبل از انقلاب بر جای مانده بودند، در ساخت فیلمها و مجموعههای داستانی ایرانی و ... .
راهبردهای دیگر هم وجود دارد که مجال تفصیل نیست. در کنار این راهبردها، باید به ناآگاهی از شرایط زمان و مکان و موضوعات نیز اشاره کرد که گاهی موجب صدور فتواهای نادرست شده است. پارهای از منعهای اولیه بر اثر نشناختن درست موضوعات بوده است؛ از جمله مخالفت اولیه برخی از روحانیون ناآگاه با چیزهایی مانند آب لولهکشی، اتومبیل، ساعت مچی و ... . البته تعداد این افراد در سطح روحانیون طراز اولِ دارای صلاحیت افتاء بسیار کم است و بیشتر در سطحهای پایینتر روحانیون وجود داشتهاند.
3. آقای رجحان به درستی به عقبماندگی حوزههایی غیر از فقه اشاره کردند که گاهی ممکن است موجب شود بار این عقبافتادگی به دوش فقه بیفتد و انتظارات نابهجایی را از فقه به وجود آورد. اما به مصادیق و مواردی از آن اشاره نکردند. فقه در حوزههای تخصصی، نوعی تبعیت از نظام کارشناسی دارد. بدین معنا که ابتدا کارشناسان موضوعات اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و... توصیفی از موضوعات مبتلا به حوزه خود میکنند و سپس فقه حکم آن موضوعات را ارائه میدهد. توصیفات کارشناسان، تابع نظام فکری خاصی است. اگر آن نظام فکری و چارچوبهای ذهنی کارشناسان، جهت یافته از نظام و فرهنگ غربی باشد، توصیف آنان نیز به ناچار همین جهتگیری را خواهد داشت و به طور طبیعی پاسخی که از فقه دریافت میشود متفاوت است با آن زمانی که چارچوب ذهنی کارشناسان جهت یافته از فرهنگ دینی باشد. بنابراین، تا زمانی که نتوانیم نظام کارشناسی موضوعات را اصلاح کنیم و چارچوبهای ذهنی دینی را برای کارشناسان به بار بنشانیم و موضوعات را در سامانههای ذهنی و علمی دینی، نه سکولار، تبیین کنیم، نخواهیم توانست پاسخهای درست و متناسب با فرهنگ دینی از فقه دریافت کنیم. در اینجا وظیفه سنگین دانشگاههای ما معلوم میشود که باید در زمینه جهتدهی به ذهن و ضمیر اندیشمندان و دانشمندان رشتههای مختلف علوم در راستای اهداف متعالی دین و اخلاق تلاش شود و علوم تجربی متناسب با این چارچوبهای ذهنی تولید شود. نهضت نرمافزاری در تولید علم دینی و علم جهتدار، که در کلام امام راحل بسیار به کار میرفت، در همین راستا معنا دارد.
1. «امروزه در همه جا و توسط همگان به ما میگویند که در عصر تحولات عظیم زندگی میکنیم و همه چیز در حال تغییر است...». اگر بخواهیم با دقت سخن بگوییم باید گفت که «تغییر همواره در بستر امور ثابتی صورت میپذیرد». تغییر، خود یک امر ثابت است! تنها چیزی که متغیر است، شتاب، سرعت و دامنه تغییرات میباشد (که تعبیر من از جمع این سه مؤلفه، به «حجم» تغییرات است).
2. هدایت و رهبری جوامع بشری در همه ادوار تاریخ از سوی کسانی صورت گرفته و میگیرد که پاسخ سریعتر و مناسبتر به حجم تغییرات میدهند و از راه همین پاسخ است که مدیریت تغییر صورت میپذیرد.
اینک این پرسش مطرح میشود که آیا چنین قابلیتی در فقه وجود دارد و به عبارت صحیحتر، میتوان این انتظار را به تنهایی از علم فقه داشت؟
فقه به سبب برخورداری از عنصر «اجتهاد»، علمی پویا است. پس در مقابل تغییرات، از یک طرف (همچون علم حقوق عرفی) دست و پا بسته و پیرو، و از طرف دیگر (همچون علم ریاضی) بدون برخورداری از قابلیت انعطاف عمل نمیکند. بر اساس این نگاه، اجتهاد، فرمان رهبری و هدایت فقه برای پیشبرد جامعه بشری است.
اما اگر بپذیریم رهبری و هدایت جامعه از راه مدیریت بر افراد صورت نمیپذیرد ــ برخلاف تصورات شایع به ویژه در علم مدیریت ــ، بلکه مدیریت برنامهها و پروژهها و مهمتر از همه مدیریت بر روابط است که بستر لازم برای هدایت و رهبری جامعه انسانی را فراهم میآورد، در این صورت شاید در پاسخ مثبت دادن به پرسشهای پیشین کمی تأمل کنیم. وجه این تأمل آن است که نخست، مراد از پاسخگویی فقه به نیازهای جدید، به معنای صدور فتواهای جدید در ارتباط با آنها نیست؛ بلکه به معنای همگام کردن جامعه با فتواهای صادر شده بدون استفاده از ابزارهای بیرونی است. دوم آنکه فتواهای منع در موارد مرتبط با امور نوپیدای ذکر شده برای ایجاد فرصتی است تا جامعه عقب افتاده از تکنولوژی سختافزاری و نرمافزاری بتواند مهار آن امور نوپیدا را در دست گیرد و بر وفق صلاح فرد و جامعه مورد استفاده قرار دهد که در این صورت حکم بر جوازش صادر میگردد. همانگونه که نظام حکومتی در برابر واردات کالا، از یکسو مالیات سنگین بر کالای وارداتی میبندد و از سوی دیگر، حکم بر ممنوعیت قاچاق کالاهای مزبور را صادر میکند؛ ولی لیست کالاهای قاچاق گهگاه مورد بازبینی قرار میگیرد و مواردی از آن لیست خارج و موارد دیگری بر آن افزوده میشود.
به نظر میرسد بر اساس آنچه گفته شد، معنای عبارت حضرت امام ــ که فرمودند: «فقه، تئوری واقع و کامل اراده انسان از گهواره تا گور است...» به روشنی دانسته میشود که در آن صورت باید توجه بیشتری به جایگاه و نقش مدیریتی آن داشته باشیم و از همه فضای لازم برای اعمال چنین مدیریتی بهرهمند شویم و بیجهت بار عقبماندگیهای دیگر حوزههای علمی و تخصصی را به دوش فقه نیندازیم.
3. چرا عنصر اجتهاد، قابلیت پویایی فقه را فراهم میآورد. به عبارت دیگر، وجه این عنصر در توازن افزایی فقه برای پاسخگویی (به معنایی که در بالا بیان کردم) به نیازهای جدید چیست.
به نظر نویسنده، عنصر «اجتهاد» به علت برخورداری از دو عامل مهم زاویه نگرش (رویکرد(1) یک فقیه و قالبهای ذهنی(2) او نسبت به موضوعات است که موجبات پویایی فقه را فراهم میآورد. پس در صورتی که نخست، زاویه دید و دوم، قالبهای ذهنی یکسانی در استنباط از ادله به کار گرفته شود، نمیتوان شاهد تفاوت فراوانی در نتیجه استنباط باشیم.
بخش دوم: لزوم استفاده از رویکرد جامعه مدنی، جامعه جهانی و... در هنگام صدور فتواها در شرایط «پس از استقرار حکومت اسلامی در جامعه»
به نظر میرسد که جامعه بشری از حیث ساختار و نوع اراده، دورههای متعددی را گذرانده و میگذراند. نخستین آن، دوره جامعه طبیعی است که مهمترین عامل مؤثر در جامعه، عوامل طبیعی است. در نتیجه شکل حرکت بشر این دوره نیز بیشتر همگام با طبیعت است. در این دوره، حکومتها بیش از آنکه وظیفهای در قبال شهروندان داشته باشند، مسئولیتهای مهمی در برابر عوامل مؤثر بیرونی و حفظ امنیت، به ویژه در قبال دشمنان خارجی دارند. در نتیجه افراد در درون حکومت، به ویژه در زندگی خصوصی و شخصی که گستردگی بسیار وسیعی دارد، از وسعت عمل بیشتری برخوردارند و همین امر سبب میشود که فقها برای تحقق اهداف دین به عنوان رسالت الاهی خویش، به مرز ضرورت ایجاد حکومت اسلامی نرسیده و با ایجاد رابطه ویژه با پیروان خود، امکان هدایت و رهبری آنان را حتی بدون ایجاد حکومت، تا حد مؤثر و قابل قبولی داشته باشند. اما با گذشت زمان و گذر جامعه بشری از جامعه طبیعی و ورود به دوره جامعه مدنی، حکومت رسمی، وظایف جدیدی در ارتباط با شهروندان دارد که در دایره وسیعتری از موضوعات اعمال حکومت میکند. همین امر باعث میشود که به تدریج دایره تعارض و تزاحم بین این دو بخش اعمال حاکمیت (دایره حاکمیت دین، فقه و فقها و حاکمیت غیردینی) بیشتر شود. نتیجه این تعارضات در کشور ایران، به پیروزی متدینان برای ایجاد حکومت دینی انجامید. البته لازم به ذکر است که جامعه بشری به سرعت دوره جامعه مدنی را نیز پشت سر گذاشته و وارد دوره جامعه جهانی شده و در حال گذار از این جامعه و ورود به جامعه دیجیتالی و مجازی است.
استقرار حکومت اسلامی، برگشت به دوره جامعه طبیعی است یا ورود به جامعه مدنی
______________________________
1. approach
2. paradigms
______________________________
اسلامی؟ هر کدام از این دو گزینه، فقه متناسب با خودش را میطلبد. به نظر میرسد اگر فقه به معنای واقعی در شرایط کنونی که با انبوه انتظارات شهروندان از حکومت روبهرو است بخواهد حکومت کند، امکان برگشت به دوره جامعه طبیعی را نخواهد داشت؛ در نتیجه هر فقهی باید متناسب با همان جامعه باشد.
مهمترین دستاورد حکومت برای فقیه، امکان برخورداری او از اطلاعات مربوط به موضوعات مختلف در جامعه است. به عبارت دیگر، جامعه تحت حاکمیت حکومت رسمی برای اینکه به نحو مناسبی اداره شود، باید نسبت به امور مختلف، از اطلاعات آماری درست به روز و قابل دسترس برخوردار باشد. بر این اساس، رویکرد فقیه در یک گام، باید فراهم کردن چنین امکانی برای حکومت اسلامی باشد و در گام دیگر، از نتایج چنین اطلاعاتی برای اتخاذ استراتژیهای مناسب بهرهمند شود.
نتیجه بعدی چنین حمایتی، امکان بازخورد گرفتن نتایج عملی فتواها در جامعه است. به عبارت دیگر، فقهای عظام باید در شرایط پس از استقرار حکومت اسلامی و پس از دریافت اطلاعات آماری مربوط به موضوعات فتواها، امکان تصحیح یا تغییر بهنگام و سریع فتواهای خود را داشته باشند و هرگز نباید از چنین فرصتی که هرگز تا قبل از این فراهم نبود، غفلت ورزید.
نتیجه علمی آنچه بیان شد، تحولی بنیادین در علم اصول فقه را میطلبد. به عبارت دیگر، فقه متناسب با شرایط پس از استقرار حکومت اسلامی، اصول فقه متناسب به خود را نیز طلب میکند. در اصول فقه موجود صرفا به روش کشف حکم پروردگار و به منظور پاسخ به پرسش چیستی حکم الاهی پرداخته میشود؛ درحالیکه در اصول فقه مورد نظر باید به روش استنباط پاسخ به پرسش از چرایی (به معنای کشف اهداف قانون گذار) و چگونگی (به معنای کشف مکانیزم تحقق اهداف قانونگذار) نیز اقدام کنیم.
اشاره
1. تغییر فتوا به دنبال تغییر نگرش و رویکرد و دگرگونی چارچوبهای ذهنی، امری واقعی و درست است و نویسنده محترم به درستی بر این نکته تأکید کردهاند. در عین حال، باید توجه داشت که علل پویایی فقه در این دو نکته خلاصه نمیشود و عناصر دیگری نیز در آن دخالت دارند. از جمله میتوان به بهبود روشها و افزایش کارآمدی ابزارهای اجتهاد اشاره کرد که با وجود ثبات چارچوبها و نگرشها، میتواند انتظار تغییر در اجتهاد و کارآمدتر شدن آن را داشت.
2. نویسنده محترم به استراتژیهایی در صدور فتوا اشاره میکند که موجب سنجش مصلحت در بیان فتوا میشود. مثلاً ابتدا چیزی را منع میکنند تا آمادگی مهار و مدیریت آن در جامعه اسلامی پدید آید، سپس حکم به جواز آن میکنند. این راهبردها در بیان حکم شرعی، کم یا بیش وجود داشته است، اما نمیتوان آن را راهبردی غالب دانست. بیش از آنکه چنین راهبردی در نظر فقیهان گذشته باشد، راهبرد احتیاط مورد توجه آنان بوه است. در مواردی که حکم حلیت یک چیز، موجب رواج استفاده حرام از آن باشد، استفادههای حلال آن نیز منع میشده است تا افراد مبتلا به استفاده نابجا از آن نشوند. مثلاً رادیو و تلویزیون در ابتدا بهطور کامل در اختیار کسانی قرار داشت که از آن در جهت خلاف مسائل و مصالح دینی و اخلاقی استفاده میکردند. به همین دلیل اگر در میان برنامههای آنها، چیزهای مفیدی نیز یافت میشد، برای مبتلا نشدن جامعه اسلامی به مفاسد فراوان آن، حکم به حرمت استفاده از آنها میشده است.
مشابه این راهبرد احتیاطی، قانون اجباری بودن حجاب در مجامع عمومی برای عموم زنان در ایران است. چنانکه میدانیم در فقه شیعه، حجاب برای زنان آزاده مسلمان جوان واجب است. اما برای غیر آزادهها و غیر مسلمانان و مسلمانانی که به سنین بالای شصت سال رسیدهاند واجب نیست. اما اگر میخواستند بر این اساس عمل کنند، بسیاری از کسانی که تمایلات نفسانی آنها، آنان را به بیحجابی فرامیخواند، مدعی آن میشدند که مسلمان نیستند و نوعی سوء استفاده از این حکم جواز به عمل میآمد. البته نمیخواهیم این راهبرد را در مورد این موضوع خاص تأیید کنیم؛ بلکه صرفا در صدد بیان برخی راهبردهایی هستیم که مورد توجه فقیهان قرار گرفته است. راهبرد احتیاط در پارهای از موارد خوب و لازم است و در پارهای موارد مضر و بی فایده است.
جا دارد اشاره کنیم که همین راهبرد احتیاطی در برنامههای صدا و سیما نیز وجود دارد. بسیاری از منعهایی که به عنوان منع دینی یا اخلاقی شمرده میشوند، در اصل منع ندارند. بلکه برای احتیاط و جلوگیری از سوء استفادههای احتمالی، در مواردی که احتمال سوء استفاده زیاد است، منع شدهاند. از جمله میتوان به نمایش زنان غیرمسلمان در فیلمها و مجموعههای داستانی اشاره کرد، که به لحاظ حکم اولیه شرعی اشکالی ندارد، حتی اگر لباس نامناسب و نیمه عریان بر تن داشته باشند؛ اما به دلیل اینکه ممکن است نمایش این امور زمینه فساد و تهییج شهوت را فراهم کند، منع شدهاند. از این گونه موارد فراوان است و اتخاذ راهبرد احتیاطی در بسیاری از آنها درست و بجاست.
همچنین باید به راهبرد تربیتی در بیان حکم شرعی اشاره کرد. گاهی ممکن است یک فقیه با توجه به ظرفیت سؤال کننده و جامعه مورد خطاب حکمی را بیان نکند، تا هنگام پیدا شدن ظرفیت اجرای آن حکم، به بیان آن بپردازد؛ زیرا بیتوجهی به وجود یا عدم ظرفیت اجرای احکام، موجب میشود که در پی بیان احکام، نوعی وازنش نسبت به آنها پدید آید و نسبت به اصل دین و مذهب گریز صورت گیرد. بنابراین، فقیهان خبیر، به این مسئله نیز توجه میکنند. امام خمینی قدسسره در بسیاری موارد از این راهبرد استفاده کردهاند؛ از جمله در مسئله حجاب، در حضور زنان در صحنههای مختلف اجتماعی، در چگونگی برخورد با عناصری که از دولتهای قبل از انقلاب بر جای مانده بودند، در ساخت فیلمها و مجموعههای داستانی ایرانی و ... .
راهبردهای دیگر هم وجود دارد که مجال تفصیل نیست. در کنار این راهبردها، باید به ناآگاهی از شرایط زمان و مکان و موضوعات نیز اشاره کرد که گاهی موجب صدور فتواهای نادرست شده است. پارهای از منعهای اولیه بر اثر نشناختن درست موضوعات بوده است؛ از جمله مخالفت اولیه برخی از روحانیون ناآگاه با چیزهایی مانند آب لولهکشی، اتومبیل، ساعت مچی و ... . البته تعداد این افراد در سطح روحانیون طراز اولِ دارای صلاحیت افتاء بسیار کم است و بیشتر در سطحهای پایینتر روحانیون وجود داشتهاند.
3. آقای رجحان به درستی به عقبماندگی حوزههایی غیر از فقه اشاره کردند که گاهی ممکن است موجب شود بار این عقبافتادگی به دوش فقه بیفتد و انتظارات نابهجایی را از فقه به وجود آورد. اما به مصادیق و مواردی از آن اشاره نکردند. فقه در حوزههای تخصصی، نوعی تبعیت از نظام کارشناسی دارد. بدین معنا که ابتدا کارشناسان موضوعات اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و... توصیفی از موضوعات مبتلا به حوزه خود میکنند و سپس فقه حکم آن موضوعات را ارائه میدهد. توصیفات کارشناسان، تابع نظام فکری خاصی است. اگر آن نظام فکری و چارچوبهای ذهنی کارشناسان، جهت یافته از نظام و فرهنگ غربی باشد، توصیف آنان نیز به ناچار همین جهتگیری را خواهد داشت و به طور طبیعی پاسخی که از فقه دریافت میشود متفاوت است با آن زمانی که چارچوب ذهنی کارشناسان جهت یافته از فرهنگ دینی باشد. بنابراین، تا زمانی که نتوانیم نظام کارشناسی موضوعات را اصلاح کنیم و چارچوبهای ذهنی دینی را برای کارشناسان به بار بنشانیم و موضوعات را در سامانههای ذهنی و علمی دینی، نه سکولار، تبیین کنیم، نخواهیم توانست پاسخهای درست و متناسب با فرهنگ دینی از فقه دریافت کنیم. در اینجا وظیفه سنگین دانشگاههای ما معلوم میشود که باید در زمینه جهتدهی به ذهن و ضمیر اندیشمندان و دانشمندان رشتههای مختلف علوم در راستای اهداف متعالی دین و اخلاق تلاش شود و علوم تجربی متناسب با این چارچوبهای ذهنی تولید شود. نهضت نرمافزاری در تولید علم دینی و علم جهتدار، که در کلام امام راحل بسیار به کار میرفت، در همین راستا معنا دارد.