آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

ایران، ش 2959 ـ 2960، 11 و 12/8/1383
از ایشان پرسیده شد که نافرجامى و عدم موفقیت پروژه روشن‏فکرى در ایران را در چه عواملى ریشه‏یابى مى‏کنید؟ ایشان عدم موفقیت را دامن زدن به فاندمانتالیسم و خشونت‏گرایى و عصبیت و اسیر شدن در مدرنیته مى‏داند. و مى‏گوید: در جهان غرب با (مدرنیته) به عنوان یک صداقت برخورد شد درحالى‏که ما اسیر یک نفاق و دوگانگى بودیم؛ زیرا آنها مدرنیته را خواستند و به تمام پیامدهاى آن تن در دادند ولى ما تکلیف خود را روشن نکردیم و در حالت ایستا قرار گرفتیم. ولى بعد از انقلاب اسلامى برخلاف نسل قدیم که فقط پایبند به سنت بود نسل امروز در حال پذیرش ارزش‏هاى مدرن است؛ هر چند حاضر به پرداخت هزینه‏اى براى آن نیست. از طرفى جوان عصر با مشکل جدّى‏ترى به نام «معنا» روبه‏رو است و این جوان هیچ کانون معنا بخش یا هیچ اندیشه حرکت آفرین اجتماعى و... ندارد و این مشکل وضعیت ایران امروز را بحرانى کرده است.
علت رسیدن به فقدان معنا و نهلیسم چیست؟ عدم ارائه و دسترسى به گفتمان فلسفى ـ انتولوژیک است. یعنى متفکرانى که اندیشه‏هاى درکات، کانت یا هگل را نقد کنند، در اختیار نداشتیم حتى یک متفکر بومى نبود که به «اندیشه و تفکر» بپردازد.!! اکنون به قرائت جدید و بازخوانى «سنت» نیاز داریم.
وى در بخش خطر بى‏معنایى و غفلت از امر قدسى مى‏گوید: سنت دست نخورده نمى‏تواند با مدرنیسم کنار بیاید و ایشان روشن‏فکرى دینى به سبکى که در اندیشه شریعتى و سروش ظهور کرده، قبول ندارد و بازگشت شریعتى به سنت را در لایه و سطحى مى‏داند که در دراز مدت کارساز نیست. هر چند شریعتى چگونگى ابوذر شدن ابوذر را در ایدئولوژى وى مى‏داند ولى من آن‏را با ایدئولوژى نمى‏توانم بیان کنم. اگر بخواهیم ابوذر داشته باشیم نیازمند منبع و سرچشمه دیگرى هستیم به هر حال، شریعتى و سروش در برابر امر قدسى سکوت اختیار مى‏کنند. یکى از عرفان و دیگرى از مثنوى سخن مى‏گوید و هر دو خواستار جمع میان سنت و ارزش‏هاى مدرن هستند.
سروش سعى در برقرارى آشتى میان سنت و رئالیسم انتقادى دارد ولى کانت و دکارت به امر قدسى یا امر غیبى عقیده ندارند.
ایشان مى‏گوید: اما تناقض در پروژه روشن‏فکرى دینى را مى‏توان با دو زبان بیان کرد: (زبان اجتماعى و زبان فلسفى). در امر اجتماعى عدم توسعه، مشکل استبداد و نجات از انحصارگرایى روحانیت در فهم دین مسایلى هستند که دو روشن‏فکر یاد شده به آن پرداختند ولى هر دو از «معنا» غفلت کردند یعنى گرایش جهان و حاکمیت نهلیسم خطر جدّى بشر امروزى است در حالى که خطر بى‏معنایى از آفت‏هاى موجود در بخش اجتماعى مهم‏تر از نهلیسم است.
سکوت شریعتى و سروش را سبب بحران معنا مى‏داند و راه برون رفت از آن‏را خود فهم بحران و نکته دوم را پروژه اجتماعى معرفتى جانشین مى‏داند. و مى‏گوید: راه برون رفت از سنت، (نداشتن تفسیرى اراده گرایانه (bolantaristic) از فرهنگ، سیاست و تمدن) و (قرار ندادن آدمى به عنوان محور همه چیز) است.
در پایان، ظهور روشن‏فکران دیگر ـ که به روان‏شناسى مونولوگى اصالت دادند ـ را ادامه روشن‏فکران دینى قبلى مى‏داند.

تبلیغات