جهان بینی اسلامی و کیهان شناسی نوین
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
کیهان، ش 18056، 7/7/83
دکتر برونوگیدردونى، استاد اختر فیزیک مؤسسه اخترفیزیک پاریس، مسیحى تازه مسلمانى است که در حوزه شکلگیرى کهکشان و تکامل آن به تحقیق و پژوهش مشغول است. ایشان در ابتدا در مورد قابل فهم بودن جهان مىگوید: قابل درک بودن جهان در الاهیات اسلامى، بخشى از طرح و برنامه خداوند در مورد جهان است؛ زیرا او به همه چیز آگاهى و بصیرت دارد و این علم را هم در انسان به امانت نهاده است. وى با توجه به برخى آیات معتقد است در آفرینش نوعى «ثبات» وجود دارد که منعکس کننده تغییرناپذیرى خداوند است. بنابر دیدگاه مکتب «اکبریه» (محى الدین عربى)، خلقت و اسرار و نشانههاى مخلوقات، آشکار شدن خداوند به وسیله خود اوست. هر چه هست وجود خداست و دیگر اشیا معدوماند و این همان مفاد شعار اسلام یعنى «لااله الا اللّه» و همچنین جمله معروف عرفا یعنى «لیس فى الوجود سوى اللّه» است. با وجود این، موجودات اوهام نیستند؛ بلکه جلوههاى خداوندند که با خصوصیات خود، خداوند را نمایان مىدهند».
آقاى عبدالحق در مورد رابطه خداوند با قوانین فیزیک و چگونگى عملکردش در آفرینش مىگوید: بنابر الاهیات اشعریه، اینگونه نیست خداوند جهان که از طریق قوانین فیزیک و شرایط اولیه تثبیت کند و سپس آنرا رها سازد تا به نحو مکانیکى به حرکت و تکامل خود ادامه مىدهد؛ بلکه او به عنوان «علت اولى» هم در حدوث جهان و هم بقاء آن نقش دارد. در این تجدید مستمر حیات، هر یک از اتمها و حوادث جهان در هر لحظه بازتولید مىشوند. این اصل الاهیات اشعریه کاملاً با دیدگاه علم مدرن در تناقص است؛ زیرا علم جدید بر وجود علل ثانوى تأکید دارد. ایشان در ادامه مىگوید: در کیهانشناسى قرون وسطى اعتقاد بر این بود که خداوند همانند محرک نخستین در نجوم بطلمیوسى که همه حرکتهاى طبیعى در کرات سفلى را ایجاد مىکند، عمل مىکند. آنگاه در کیهانشناسى نیوتنى، خداوند مهندسى تلقى مىشود که جهان را طبق قوانین و اصول اولیه آن خلق کرده است و آنرا اداره مىکند. در حقیقت، در خلال زمانى که کیهانشناسى جدید پیشرفت کرد، «فاصله» با خدا زیاد شد. در هر یک از مراتب کیهان همواره چیزهاى جدیدى وجود دارد؛ اما خداوند که نامتناهى است، هرگز نمىتواند خود را تکرار کند و به قول ابن عربى: «خداوند هیچگاه خود را به صورت واحد به دو نفر نمىنمایاند».
وى در بخش دیگرى از سخنان خود رابطه انسان با کیهانشناسى را اینگونه تبیین مىکند: کیهانشناسى نوین نشان مىدهد که ما انسانها در رأس یک ساختمان کیهانى بزرگ قرار داریم. ظهور انسان، تنها هنگامى امکانپذیر شد که «رویدادها»ى بسیارى در قوانین فیزیک و ارزشهاى ثابت حادث شدند. وجود زمان در پى ما و گسترش مکان در اطراف ما، شرط لازم براى وجود ماست. بنابراین، ما نباید به دلیل آنکه بىاندازه کوچک هستیم، وجود بُعد معنوى خود را نفى نماییم. انسانها در رأس نیستند؛ بلکه در مرکز نمادین آفرینش قرار دارند؛ چرا که خداوند آدم را بر اساس هیئت و شکل خویش خلق کرد. تنها انسانها مىتواند تمام ویژگىهاى الاهى را در خود داشته باشند؛ چرا که خلیفه خدا در زمین هستند. بدین جهت باید در برابر آفرینش مسئول و متواضع باشند.
وى در قسمت دیگرى به مطالبى همچون معناى نمادین انسان و کیهان و همچنین مسئله رشد علم و آگاهى بشر و نظریه پوپر در این باب و ماهیت دانش معنوى انسان اشاره مىکند و نتیجه مىگیرد: در نظر یک کیهانشناس مسلمان، اندیشیدن درباره کیهان، راهى براى شناخت خداوند است و خلقت انسانها توسط خداوند، علم را امکانپذیر ساخته است؛ زیرا عقل ما مىتواند آثار عقل الاهى را در نظم موجود در جهان درک کند؛ البته ایدههایى که در مورد خداوند مطرح مىسازیم، محدود به درک و فهم خود ما هستند. و براى فهم متعالى خداوند مىبایست بتهاى درون خود را نابود سازیم.
دکتر برونوگیدردونى، استاد اختر فیزیک مؤسسه اخترفیزیک پاریس، مسیحى تازه مسلمانى است که در حوزه شکلگیرى کهکشان و تکامل آن به تحقیق و پژوهش مشغول است. ایشان در ابتدا در مورد قابل فهم بودن جهان مىگوید: قابل درک بودن جهان در الاهیات اسلامى، بخشى از طرح و برنامه خداوند در مورد جهان است؛ زیرا او به همه چیز آگاهى و بصیرت دارد و این علم را هم در انسان به امانت نهاده است. وى با توجه به برخى آیات معتقد است در آفرینش نوعى «ثبات» وجود دارد که منعکس کننده تغییرناپذیرى خداوند است. بنابر دیدگاه مکتب «اکبریه» (محى الدین عربى)، خلقت و اسرار و نشانههاى مخلوقات، آشکار شدن خداوند به وسیله خود اوست. هر چه هست وجود خداست و دیگر اشیا معدوماند و این همان مفاد شعار اسلام یعنى «لااله الا اللّه» و همچنین جمله معروف عرفا یعنى «لیس فى الوجود سوى اللّه» است. با وجود این، موجودات اوهام نیستند؛ بلکه جلوههاى خداوندند که با خصوصیات خود، خداوند را نمایان مىدهند».
آقاى عبدالحق در مورد رابطه خداوند با قوانین فیزیک و چگونگى عملکردش در آفرینش مىگوید: بنابر الاهیات اشعریه، اینگونه نیست خداوند جهان که از طریق قوانین فیزیک و شرایط اولیه تثبیت کند و سپس آنرا رها سازد تا به نحو مکانیکى به حرکت و تکامل خود ادامه مىدهد؛ بلکه او به عنوان «علت اولى» هم در حدوث جهان و هم بقاء آن نقش دارد. در این تجدید مستمر حیات، هر یک از اتمها و حوادث جهان در هر لحظه بازتولید مىشوند. این اصل الاهیات اشعریه کاملاً با دیدگاه علم مدرن در تناقص است؛ زیرا علم جدید بر وجود علل ثانوى تأکید دارد. ایشان در ادامه مىگوید: در کیهانشناسى قرون وسطى اعتقاد بر این بود که خداوند همانند محرک نخستین در نجوم بطلمیوسى که همه حرکتهاى طبیعى در کرات سفلى را ایجاد مىکند، عمل مىکند. آنگاه در کیهانشناسى نیوتنى، خداوند مهندسى تلقى مىشود که جهان را طبق قوانین و اصول اولیه آن خلق کرده است و آنرا اداره مىکند. در حقیقت، در خلال زمانى که کیهانشناسى جدید پیشرفت کرد، «فاصله» با خدا زیاد شد. در هر یک از مراتب کیهان همواره چیزهاى جدیدى وجود دارد؛ اما خداوند که نامتناهى است، هرگز نمىتواند خود را تکرار کند و به قول ابن عربى: «خداوند هیچگاه خود را به صورت واحد به دو نفر نمىنمایاند».
وى در بخش دیگرى از سخنان خود رابطه انسان با کیهانشناسى را اینگونه تبیین مىکند: کیهانشناسى نوین نشان مىدهد که ما انسانها در رأس یک ساختمان کیهانى بزرگ قرار داریم. ظهور انسان، تنها هنگامى امکانپذیر شد که «رویدادها»ى بسیارى در قوانین فیزیک و ارزشهاى ثابت حادث شدند. وجود زمان در پى ما و گسترش مکان در اطراف ما، شرط لازم براى وجود ماست. بنابراین، ما نباید به دلیل آنکه بىاندازه کوچک هستیم، وجود بُعد معنوى خود را نفى نماییم. انسانها در رأس نیستند؛ بلکه در مرکز نمادین آفرینش قرار دارند؛ چرا که خداوند آدم را بر اساس هیئت و شکل خویش خلق کرد. تنها انسانها مىتواند تمام ویژگىهاى الاهى را در خود داشته باشند؛ چرا که خلیفه خدا در زمین هستند. بدین جهت باید در برابر آفرینش مسئول و متواضع باشند.
وى در قسمت دیگرى به مطالبى همچون معناى نمادین انسان و کیهان و همچنین مسئله رشد علم و آگاهى بشر و نظریه پوپر در این باب و ماهیت دانش معنوى انسان اشاره مىکند و نتیجه مىگیرد: در نظر یک کیهانشناس مسلمان، اندیشیدن درباره کیهان، راهى براى شناخت خداوند است و خلقت انسانها توسط خداوند، علم را امکانپذیر ساخته است؛ زیرا عقل ما مىتواند آثار عقل الاهى را در نظم موجود در جهان درک کند؛ البته ایدههایى که در مورد خداوند مطرح مىسازیم، محدود به درک و فهم خود ما هستند. و براى فهم متعالى خداوند مىبایست بتهاى درون خود را نابود سازیم.