آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

مردم‏سالارى، ش 788، 16/7/83
در شرایط خفقان افزاى اواسط قرن شانزدهم میلادى، سانسور افکار مدون شد و به بهانه به خطر افتادن ایمان کاتولیکى، اقدامات احتیاطى فراوانى توسط پروتستان‏ها و دیگر ملحدان شکل گرفت. پاپ ژان پل چهارم تفتیش عقاید را آن‏چنان گسترش داد که علاوه بر کتاب‏هاى ممنوع، فهرستى از نویسندگان و ناشران را نیز ممنوع از تألیف و انتشار اعلام کرد. این در حالى بود که مذهب نوظهور پروتستان با الهام از آموزه‏هاى قرآنى چنین اعمالى را که در صدد انهدام و تخریب رقبا بود برنمى‏تافت. پروتستان‏ها با تیزهوشى از این آموزه قرآنى بهره بردند که عاقل‏ها اقوال مختلف را مى‏شنوند و بهترین آن‏را برمى‏گزینند و نیز با اعلام «لا إکْراهَ فى الدّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ»(1) اجبار و اکراه در دین‏ورزى را نفى، و مبارزه با گمراهى را از طریق روشنایى و بالندگى سفارش مى‏کند. در مقابل، کاتولیک‏ها با اغراق و مغالطه خفاش‏صفتانه و با زورگویى و استبدادگرى ایمان به خدا و مسیح‏باورى را اختصاصى کرده بودند و خود را کفیل پدر، پسر و روح‏القدس مى‏شمردند. چنین شد که مسیحیت رایج کاتولیک، مبدل به مکتب فکرى به نام کاتولیسم شد و در بایگانى تاریخ جاى گرفت و در اواخر قرن شانزده و هفده با «طوفان شک منطقى»، بساط خرافه‏پرستى مذهبى کاتولیکى برچیده شد. خردورزى و تعقل موجب پایان چرخش یک سیکل بسته هزارساله شد و که این نخستین دستاورد مسلمانان به مسیحیان آن سامان بود.
انسان مترقى امروزین بدون تحقق یافتن تعقلات خویش و بدون تعقل کردن در تخیلاتش، دست از کنجکاوى و پرسشگرى خود برنمى‏دارد و هیچ راهى را بدون دستور خرد و علم، بن‏بست نمى‏داند. روشن‏گرى در اروپا با تأکید نظرى و عملى بر عنصر عقلى شناخت آغاز گردید و خرد بایگانى شد. فیلسوفان در غیاب مذهبِ تحمیلى که تمام وجود زیردستان را با چماق آسمانى مسیحیت متلاشى ساخت، با حربه عقل و انسان‏مدارىِ به یادگار مانده از عصر اساطیرى یونان، آن‏را بایکوت کردند. در آن هنگام، عنصر عقلى شناخت، نقطه آغاز عصر روشن‏گرى به حساب آمد و فعالیت‏هاى عقلانى برترى یافت و مسئله معرفت در کانون توجه روشنگران قرار گرفت و دوگرایى جداگانه یکى به عنصر عقلى شناخت و دیگرى به عنصر علم‏گرایى و حسى شناخت شکل گرفت. اکنون نیز پس از
______________________________
1. بقره: 2، 256.
______________________________
سه قرن مى‏توان دریافت که گرایش نخست به فطرت انسانى بسى مقرون‏تر است؛ ولى عقب نگه‏داشتن این گرایش موجب شد تا دانشمندان علوم طبیعى و ریاضى از حد خود فراتر روند و به جاى فیلسوفان و مذهبیون، به تبیین خلقت و فلسفه آن بپردازند. در کنار پیشرفت سریع علوم طبیعى و ریاضى، علوم اجتماعى و علوم عقلى اندک‏اندک مورد پژوهش واقع مى‏شد. فیلسوفان مغرب زمین، که اکثر نظریه‏ها و فرضیه‏هایشان قطعا برگرفته از شرق و اسلام است، اعلام مى‏کنند که مقوله دین از همان اوان روشن‏گرى با موازین عقلى سنجیده شده است. آنها گرچه اذعان مى‏کنند که چنین اندیشه‏هایى تا اندازه‏اى توسط عرفان شرقى انجام گرفته است، ولى هرگز تاکنون و به‏طور صریح نگفته‏اند که این سنجش عقلایى دین به کجا انجامیده است.
جهانیان امروزه از مرحله خداباورى و اثبات خداگذشته‏اند و تنها مسئله روز ادیان، معرفت خداست. آن فلسفه تحققى مورد انتظار آرمانى عصر روشن‏گرى، با پیش‏تازى علوم طبیعى و اعتبار فزاینده آن، به فلسفه طبیعى متمایل شد و انسان مدارى با پیش افتاده‏ترین تعریف و تعبیر پاى به فرهنگ اندیشه اروپایى نهاد.
براى آنکه بتوان ساختار اصلى این خیزش ضدچاله‏اى که بعدها به چاه افتاد را شناخت باید گفت که درون‏مایه‏هاى اصلى جهان‏بینى علمى، فلسفه علمى و فلسفه طبیعى و اصطلاحاتى از این قبیل که همگى ریشه واحدى دارند و در تحلیل ساخت روشن‏گرى مى‏بایست مورد تحلیل قرار گیرند، عبارت‏اند از: عقل (راسیون)، طبیعت و پیشرفت که قاعده هرمى هستند و رأس آن‏را روشن‏گرى مى‏نامند.

تبلیغات