آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

این نوشتار با ذکر شواهد متعدد بر وجود تنوع و تکثر در میان ادیان و مذاهب نتیجه مى‏گیرد که کثرت‏گرایى در دین یک ضرورت عینى است که باید آن‏را پذیرفت.

متن

شرق، ش 329، 10/8/1383
دین را امروزه به هر نگاه قدسى و رازورزانه به جهان، تقلیل داده‏اند حال این نگاه قدسى به دنیا و مافیها مى‏تواند تک خدایى و یا حتى گاه بدون خدایى مشخص و متشخص مانند آنچه در بودیسم مى‏بینیم، سراغ کرد. حال آنکه پیش از این دین را فقط به دین‏هاى داراى پیامبر و البته وحى محدود مى‏کردند اما امروزه تعریف رایج آن است که گفتیم. حال با این تعریف باید کثرت‏گرایى در دین را چون ضرورتى در نظر گرفت.
دلایل اعتقاد به کثرت‏گرایى را مى‏توان این‏گونه صورت‏بندى کرد:
1ـ اگر به اطراف خود نگاهى اجمالى بیفکنیم انسان‏هایى را با عقاید و مذاهب گوناگون مى‏یابیم. چنان‏که در مسیحیت بیش از ده شاخه و در اسلام تا قرن چهارم و پنجم تا هفتاد و دو فرقه را نام برده‏اند. البته هر یک از این شعب و فرقه‏ها خود نیز به دسته‏ها و گروه‏هاى کوچک‏تر هم تقسیم مى‏شود.
2ـ تاریخ مذاهب و ادیان نشان مى‏دهد که درست بعد از، از بین رفتن پیامبران و حتى با وجود این بزرگان در قید حیات و با وجود کتاب‏هاى مقدس گروه‏ها و ادیان از اتحادى که در فلسفه از آن نام مى‏برند که تفکیک هر جزء از جزء دیگر امکان‏پذیر نباشد وجود خارجى نداشته است. بلکه چنان‏که مى‏بینیم ادیان به گروه‏ها و فرق گوناگون و مذاهب کوچک‏ترى بخش شده‏اند مثلاً یهودیان با اینکه دین بسیار بسته‏اى هم دارند زیرشاخه‏هاى مختلفى را هم به جهان عرضه داشته‏اند و یا مسیحیت که از «پل تلدیس» که جزء نزدیک‏ترین افراد به مسیح و از مهم‏ترین شارحان انجیل است گرفته تا امروز پیوسته تقسیم شده و گروه‏هاى کوچک‏ترى را به وجود آورده است؟
مثلاً پروتستان، ارتدوکس، پیوریتن، ژاکوبن، یسوعیان و... .
3ـ در طول تاریخ همه فرقه‏ها به کتب مقدس و حتى به فرموده‏هاى پیامبران استناد کرده‏اند. چنان‏که اشاعره و معتزله دو نحله اصلى اسلام هم به آیات شریفه قرآن مجید استناد مى‏کنند ولى هر دو، آیات را چنان‏که مى‏فهمند و با توجه به آرا و اندیشه خود تبیین مى‏کنند و توضیح مى‏دهند و حتى در بین این دو فرقه زیرشاخه‏هاى دیگرى هم داریم براى مثال در بین اهل تسنن مذاهب چهارگانه را مشاهده مى‏کنیم و در تشیع نیز مذاهبى چون زیدیه، اسماعیلیه و دوازده امامى به چشم مى‏خورد. درست است که همه این گروه‏ها در اصل از یک ریشه تبعیت مى‏کنند و به یک متن و کلام استناد مى‏کنند اما نکته این است که با هم اختلافات و تفاوت‏هایى دارند و این اختلافات از تفسیر و قرائت کتب مقدس به دست آمده است.
4ـ همان طور که گفتیم مذاهب و فرق مسیحیت به انجیل و نوشته‏هایى که در طول تاریخ به دست آنها رسیده ارجاع مى‏دهند و همه آنها نیز گروه‏هاى مقابل را به کج فهمى و انحراف از متون مقدس متهم مى‏کنند و براى اثبات حرف و حقانیت خود قرن‏هاست که مى‏نویسند و مجادله مى‏کنند ولى آنچه مى‏بینیم این است که هنوز هیچ یک از این گروه‏ها قادر به اقناع طرف مقابل نشده‏اند. چرا؟
5ـ هر فرقه و گروهى دیگر مذاهب و کیش‏ها را به نداشتن عقل و به‏کار نگرفتن خود و تعقل، متهم و منسوب مى‏کنند. از طرف مقابل هم فرق رودررو استدلال مى‏کنند که اتفاقا عقل این است که ما مى‏گوییم و این شما هستید که تعقل را به هیچ مى‏گیرید و شیطان را رهنماى خود قرار داده، منحرف شده‏اید. این اتهام‏ها و ناسزاگویى‏ها و قال و مقال‏ها قرن‏هاست که تداوم داشته و ما هم اکنون نیز مى‏بینیم که هر دو گویى راست گفته‏اند بدون اینکه سخن کاملى ارائه داده باشند و طرف یا طرف‏هاى خود را به صحت و کمال فرقه خود قانع کرده باشند.
6ـ اگر کسى حجت بیاورد که طرف مقابل، عقل را به نفع خود تفسیر مى‏کند و یا اینکه شیطان در جلد او نفوذ کرده و یا هوا و هوس نمى‏گذارد که آیین حق را بپذیرند، درست دقیقا این فرقه در مقابل نیز مى‏تواند همین اتهام‏ها را متوجه رقیب کند.
7ـ با وجود این جنگ و جدال‏ها و با وجود تلاش‏ها براى نزدیکى این فرق و گروه‏ها هنوز مذاهب گوناگون وجود دارند و به حیات خود ادامه داده‏اند و این جنگ و جدال‏ها و خونریزى‏ها و نوشته‏هاى گوناگون هنوز هم ادامه دارد.
8ـ اگر حق و حقیقت و دین راستین و کیش و آیین ناب به صورت صاف و پوست کنده و روشن وجود مى‏داشت نمى‏بایست شاهد چنین اختلاف‏ها و تفاوت‏ها در یک دین باشیم و نمى‏باید این فرق، خود را از رسیدن به حقیقت روشن و آشکار محروم مى‏کردند. شاید حق مانند طلا و جواهر است و در معادنى وجود دارد که به گل و کثافت و لجن آمیخته شده است. لذا هر گروه و فرقه‏اى تلاش مى‏کند خود را از کاویدن و کوشش براى رسیدن به این طلا محروم نکند اما این تلاش و کوشش از راه‏هاى مختلف صورت مى‏گیرد لذا افکار و اندیشه‏ها و فرق و مذاهب مختلفى را شاهد هستیم که هر یک به قدر توان خود مى‏کوشند و البته خداوند نیز از هر کسى به اندازه وسع و توانش بازخواست مى‏کند.
اشاره
وجود ادیان و مذاهب مختلف در تاریخ تکون بشرى، امرى غیرقابل انکار است. از گذشته‏هاى دور، این‏گونه بوده است که هر کس خود را وام دار مکتبى خاص و اعتقادى ویژه مى‏دانسته و در پیروى از آن اهتمام داشته و از حریم آن مصرانه دفاع مى‏کرده است. همین رویه اعتقادى امروزه نیز در بین ابناء بشر، جارى و سارى است. وجود ادیان و مذاهب مختلف الاهى و غیرالاهى، جاى تردید ندارد. اما آنچه امروزه به عنوان یک مسئله اساسى در مباحث دین‏شناسى مطرح و قابل توجه است مسئله رستگارى انسان است و اینکه آدمى از چه طریقى مى‏تواند به رستگارى و سعادت ابدى دست یازد. آیا هر یک از فرق و مذاهب کلامى، مى‏تواند انسان را به سر منزل مقصود یعنى رستگارى ابدى، رهنمون سازد. به دیگر عبارت آیا انسان مى‏تواند در پیروى از هر یک از این مرام‏هاى اعتقادى، رستگارى خود را بازیابد یا خیر. بحث تکثرگرایى دینى که امروزه جامعه غربى را در نوردیده و به برخى جوامع اسلامى نیز سرایت کرده است، در واقع عنوان پاسخى براى پرسش یاد شده هست. کسانى مانند «جان هیک» که از طراحان و یا مروّجان پلورالیسم دینى است، قائل به رستگارى انسان در ظل توجه به هر یک از ادیان و مذاهب مختلف است و البته این رویکرد مبتنى بر برخى از مؤلفه‏هاى معرفت‏شناختى است که به عنوان مبناى اصلى آن، تلقى مى‏گردد که در جاى خود قابل تأمل و سنجش جدّى است. در مقابل، افرادى نتوانسته‏اند چنین رویکردى را بپذیرند و آن‏را از حیث مبانى معرفت‏شناختى دچار آسیب‏هاى جدى دانسته‏اند که در مواردى به تجویز پارادوکس‏هاى بدیهى انجامیده است. اینان با ارائه ادله‏اى، رستگارى را در هر زمانى منحصر به دینى خاص دانسته‏اند.
غرض نویسنده محترم اثبات تکثرگرایى دینى و اختلاف ادیان و مذاهب در جوامع بشرى است. ایشان بر آن است تا اثبات کند کثرت‏گرایى در ادیان و مذاهب امرى غیرقابل انکار است و دلایلى هم در این خصوص ذکر مى‏کند. البته هر چند به صورت ضمنى و نه تصریح، به حق و حقانیت این ادیان و مذاهب مختلف اشاره‏اى کرده است. اما چنان‏که گذشت وجود ادیان و مذاهب مختلف، امرى نیست که محتاج به اثبات باشد؛ زیرا وقوع آن خود استوارترین دلیل بر وجود آن است. آنچه در بحث پلورالیسم دینى مطرح و مهم است، نتیجه و مآل آن است که با وجود این همه عقاید، ادیان و مذاهب گوناگون، رستگارى انسان در ظل توجه به کدام یک حاصل است؛ به همه آنها یا یکى و یا چند تا از آنها؟ جان هیک و اتباع او وقتى این بحث را طرح مى‏کنند در پى آن هستند که از طریق هدایت گرى همه ادیان و مذاهب، رستگارى را از طریق همه آنها براى انسان به اثبات رسانند و البته مخالفین هم با نفى ادله و مبانى آنها، و ارائه ادله، خلاف آن‏را اثبات مى‏کنند. بنابراین، وجود ادیان و مذاهب مختلف امرى غیرقابل انکار و بدیهى است و نیاز به ارائه دلیل براى اثبات آن نیست. سواى آنکه طرح خود این بحث ذاتا و بدون در نظر داشتن اثرات دین پژوهانه آن، مفید فایده آن چنانى هم نخواهد بود. چنان‏که عمده ادله نویسنده در راستاى اثبات نفس تکثرگرایى دینى است نه امرى زاید بر آن، که در عین حال توجه و تأمل در این ادله حتى با تسلم اینکه ایشان در پى اثبات حقانیت همه ادیان و مذاهب بوده است، خالى از فایده به نظر نمى‏رسد.
وى در سه دلیل اول که همه آنها هم در واقع یک مطلب بیش نیست، فقط اثبات کثرت‏گرایى دینى را دنبال کرده است همان امرى که نیاز به اثبات ندارد و فایده‏اى بر آن مترتب نیست؛ زیرا کسى در وجود چنین ادیان و مذاهب مختلف تردیدى ندارد و نیز در ادله سه گانه اثرى از نتیجه و مآل این تکثرگرایى دینى که رستگارى و عدم آن باشد که خاستگاه و منشأ پیدایش اصل بحث پلورالیسم دینى است. دیده نمى‏شود و در دلیل چهارم، پنجم و ششم اشاره‏اى دارند به اینکه این گروه‏هاى مختلف هر یک خود را حق مى‏دانند و دیگرى را باطل.
اما مراد نویسنده در فقرات یاد شده، از شفافیت لازم برخوردار نیست، آیا ایشان در پى آن است تا از طریق اعتبار بخشیدن به ادعاها، اختلافات و اتهامات گروه‏هاى مختلف اعتقادى نسبت به یکدیگر، اعتقادات همه آنها را از اعتبار ساقط کرده، پیروان را در وادى تحیر و نسبیت‏گرایى معرفتى رها سازد یا در پى آن است تا از این طریق، همه آنها را از حقانیت بهره‏مند کرده و به نتایج پلورالیسم دینى منتهى گردد. در هر صورت توجه به نکات ذیل در این خصوص ضرورى است.
صرف اختلافات و اتهامات گروه‏هاى مختلف اعتقادى، ذاتا، نه دلیل حقانیت مدعیان است ونه برهانى بر ابطال عقاید متهمان اینکه هر کس خود را حق بداند و دیگرى را باطل، عقیده‏اى را مستند به عقل بکند و دیگرى را به شیطان و انحراف از برهان عقلى و... مؤونه‏اى دربرندارد. آنچه مهم است اثبات ادعاست که براى طرفین لازم است. اگر مراد وى از طرح سه دلیل یاد شده، عدم اعتبار تمامى آرا و عقاید مختلف است، باطل بودن چنین امرى بدیهى است؛ زیرا صرف اتهام و یا انکار عقیده‏اى دلیل بر ابطال و فروریختن پیکره آن نیست؛ چنان‏که اگر کسى در حکم عقلى «کل از جزء بزرگ‏تر است» تشکیک کرده و یا آن‏را انکار کند، دلیل بر بطلان قضیه مذکور نمى‏گردد. اگر مراد ایشان آن است که به وادى پلورالیسم دینى منتهى گردد یعنى از این بیان که هر فرقه و گروهى نسبت به عقاید خود اصرار داشته و مخالف را به عدم تعقل و... متهم مى‏کند و هر کدام هم استدلال بر ادعاى خود مى‏کنند و در عین حال تاکنون هیچ یک از این گروه‏ها قانع نشده و اختلافات و ادعاهاى متضاد همچنان باقى است پس این دلیل بر حقانیت همه آنها است. بیان چنین امرى نیز خالى از وجوه منطقى و عقلانى است؛ زیرا اولاً، صرف اصرار داشتن بر عقیده‏اى خاص هیچ‏گاه نمى‏تواند حقانیت ساز باشد بلکه باید به ادله مبرهن و اسلوب منطقى استدلال مزین گردد. ثانیا، صرف اظهار به دلیل از سوى هر فرقه و گروه در راستاى اثبات مدعاى خویش لزوما مُثبِت حقانیت و یا صدق مدعا نیست بلکه باید مبتنى بر اصول عقلانى و منطقى باشد و در صورتى که هر دو طرف دعوا بر وجود و عدم یک امر که خالى از این دو نیست، ادعاى اقامه برهان عقلى کرده باشند حتما یکى از آنها در طریق استدلال به خطا رفته است و منتهى به اجتماع نقیضین و یا ضدین که مستحیل عقلى است مى‏گردد پس با تکیه بر صرف اختلاف اعتقادات، نمى‏توان حکم به حقانیت و یا صدق همه آنها داد. ثالثا، چه بنابر فرض اول که عدم اعتبار هیچ‏یک از آنها باشد و چه بنابر اعتبار همه آنها، دچار شکاکیت معرفت‏شناختى خواهیم شد و چنین امرى چیزى جز تحیر و سرگردانى معرفتى در بر ندارد که ممنوع عقلى است.
در دلیل هفتم آمده است: «با وجود این جنگ و جدال‏ها و با وجود تلاش‏ها براى نزدیکى این فرق و گروه‏ها هنوز مذاهب گوناگون وجود دارند و به حیات خود ادامه مى‏دهند.» به ظاهر، نویسنده وجود و حیات این منازعات را دلیلى بر حقانیت آنها به حساب آورده است درحالى‏که هیچ دلیلى ندارد که ادیان و مذاهب و آرا و اقوال باطل به مجرد وجود داشتن متصف به حقانیت گردند و از طرفى جهان از ادیان و مذاهب و آراء و اندیشه‏هاى باطل خالى باشد، بدیهى است چنین امرى نه دلیل بر حقانیت آنهاست و نه جهان لزوما باید از آنها خالى باشد.
نکته مهم و قابل تأملى که در دلیل هشتم آورده شده آن است که این همه اختلافات بین ادیان و مذاهب را ناشى از کتمان بودن حقیقت دین و مبهم بودن آن دانسته است و با یک تشبیه ناشایست، این اختلافات را از آنجا که براى کشف حقیقت مکتوم دینى انجام مى‏گیرد، موجه و حق جلوه داده است که لازمه آن التزام، به موادى پلورالیسم دینى است که نقد و بررسى مبانى آن مجال دیگرى را مى‏طلبد.
اولاً: عدم وضوح دین و کتمان بودن حقیقت آن نه دلیل عقلى مساعد دارد و نه با متون دینى هماهنگ است. ممنوعیت عقلى این ادعا از آن جهت است که مستلزم صدور قبیح از خداوند حکیم است. یعنى خداوند انسان را خلق کند و تنها وسیله هدایت و رستگارى او را که دین است، به گونه‏اى مبهم و غیرشفاف در اختیار او قرار دهد که نتواند از آن بهره‏بردارى لازم را در رسیدن به رستگارى داشته باشد و چه بسا در مواردى باعث گمراهى خلق گردد و این امر بر خداوند حکیم قبیح است. عقلاً متون ادیان آسمانى خصوصا قرآن که کتاب شریعت اسلامى است به نص خود قرآن «بَیانٌ لِلنّاسِ»(1) و «تِبْیانا لِکُلِّ شَیْءٍ»(2) هست یعنى این قرآن که کتاب مقدس دین اسلام است و نماد دین است تبیان براى هر امر است و معلوم است تبیان از نوع بیان و انکشاف و شفافیت است نه کتمان و ابهام(3) سواى آنکه ایشان گویى نقش و حضور پیامبران الاهى را در هدایت انسان‏ها و بهره‏گیرى آنها از دین به حساب نیاورده‏اند؛ زیرا با ارسال رسل، ادعاى هیچ‏گونه ابهامى در انزال کتب مقبول و منطقى نخواهد بود.
ثانیا، شکى نیست که برخى از این عقاید و آراء و خلاصه اختلافات عین گمراهى است (به خصوص در مواردى که دو نظریه بر وجود و عدم یک امر استدلال کنند) حال اگر این اختلافات آرا و مذاهب ناشى از عدم شفافیت دین و روشن نبودن آن باشد پس باید خداوند باعث گمراهى گروهى از بندگان شده باشد و بدتر از آن تجویز گمراهى خلق است از سوى خدا (سبحان اللّه‏).
ثالثا، لزوما چنین نیست که اختلاف عقاید ناشى از کتمان و ابهام دین باشد، همین اختلافات در فرض شفافیت و به قول ایشان پوست کنده‏بودن دین نیز مى‏تواند وجود داشته باشد، آن وقت چه باید گفت؟
رابعا، چنان‏که گذشت، تشبیه کردن دین به طلایى که در گل و کثافت معدن مخفى است هم از نظر عقلانى ممنوع و هم از نظر تدین، ناشایست است؛ چرا که وقتى دین به عنوان نور هدایت‏گر،(4) هادى انسان به سوى سعادت ابدى است، حقیقت نور، انکشاف است و ظهور و نفس انکشاف و نور هیچ‏گاه با جهل و کثافت جمع نمى‏گردد، آرى نور مى‏تواند تحت الشعاع عامل خارجى قرار گیرد ولى سخن ایشان عدم شفافیت خود دین است نه عوامل خارجى
______________________________
1. آل عمران، 3: 138.
2. وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیانا لِکُلِّ شَیْءٍ، نحل، 16: 89.
3. قُرْآنا عَرَبِیّا غَیْرَ ذى عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ، زمر، 39: 28.
4. إنَّ هذا الْقُرْآنَ یَهْدى لِلَّتى هِیَ أقْوَمُ؛ الاسراء، 17: 9.
______________________________
عارض بر آن. و دین‏دارى هم اقتضا مى‏کند که از بکارگیرى تعابیرى نامناسب با شأن دین، آن هم براى اثبات ادعایى که مخالف با غرض انزال کتب و ادیان هست، پرهیز گردد. آنچه گذشت تأملاتى بر ادله‏اى بود که وى در اثبات تعدد فرق و مذاهب و حقانیت آنها آورده اما بحث از تمامیت و عدم تمامیت مبانى تکثرگرایى دینى با پیامدهاى خاص خود، فرصت دیگرى را مى‏طلبد.

تبلیغات