برابر با مردان یا جنس دوم؟
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
خانواده نقشی اساسی در سلامتی جامعه دارد. ازاینرو، در تحکم آن باید کوشید. خانواده ایرانی دارای ویژگیهای متعددی است که باید در شرایط امروز و متناسب با تحولات دنیای مدرن، ویژگیهای جدیدی را برای آن تعریف کرده و در جامعه محقق ساخت. امروزه باید در مسائل مختلف خانواده از جمله سرپرستی، حق طلاق، نگهداری فرزندان، انجام امور خانه و خانواده و دیگر موارد، میان زن و مرد برابری و تساوی ایجاد نمود.متن
همشهری، 8/5/83
خانواده از دیدگاه شما دارای چه اهمیتی است؟
مطالعه خانواده برای من نه تنها به عنوان یک رشته دانشگاهی مطرح بوده، بلکه به عنوان یک رسالت هم مطرح است. به نظر من هیچ مطالعهای در آسیبشناسی صورت نمیگیرد اگر از خانواده غافل باشد و همچنین هیچ جامعهای نمیتواند ادعای سلامت بکند اگر خانوادههای ناقص، آشفته و از هم گسیخته داشته باشد.
خانواده به عنوان میراثی از نیاکان به ما رسیده است و ما باید این میراث را هر چه سالمتر، قویتر و غنیتر به نسلهای بعد انتقال دهیم.
ویژگیهای خانواده ایرانی چیست؟
خانواده ایرانی مانند هر خانواده دیگر در بستر جامعه تولید میشود. بنابراین، ویژگیهای آن جامعه را دارد. تحول جامعه به خوبی در خانواده انعکاس پیدا میکند. بنابراین، خانواده به نوعی یک نماد اجتماعی است و مسائل، توانمندیها، قدرتها و کاستیهای یک جامعه را آشکار میکند. خانواده ایرانی به نوعی هویت ایرانی را دربردارد و در خود نشان میدهد. خانواده ایرانی به نوعی دچار انقباض کمی و کیفی شده است. از یک طرف ساکنان خانواده محدود شده است. خانوادهای که تعداد زیادی خاله و عمه به صورت گسترده زندگی میکردند جای خود را به خانواده هستهای داده است. والدین از خانواده جدا شده و تعداد فرزندان محدود شده است به گونهای انقباض کمی نمایان میشود. در مقابل انقباض کمی، انقباض کیفی نیز در خانوادهها بروز پیدا کرده است؛ به گونهای که بسیاری از رسالتها، کارکردها و وظایف خانواده را، واحدهای دیگر تقبل کردهاند. خانواده ایرانی با افزایش طلاق مواجه است. مطالعات نشان میدهد که در بعضی از نقاط ایران طلاق وجود نداشت، ولی در حال حاضر حادث شده است.
چند نکته در اینجا مورد توجه است؛ نخست اینکه، منع محض طلاق مطلوب نیست. بسیاری از جوامع از جمله جوامع کاتولیک این تجربه را دارند و نتیجه آن ایجاد بحرانها و بنبستهای بسیار زیاد اجتماعی است. انسانها نمیتوانستند با یکدیگر زندگی کنند، ولی به عنوان خانواده به شمار میآمدند و مجبور بودند که با هم زندگی کنند؛ چون طلاق هم از نظر شرعی و هم از نظر عرفی ممنوع بود. نکته بعدی بازگذاشتن در خروجی خانواده یعنی طلاق نیز قابل قبول نیست. این امر، طلاق را بسیار افزایش میدهد؛ از جمله طلاقهای ارتجالی و آنی که بر حسب یک نزاع خاص آدمها از هم جدا و سپس پشیمان میشوند.
از نظر من این دو شیوه کاملاً نابهجاست و راه درست راهی است که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله مطرح میکند؛ یعنی طلاق را حرام نمیکند، ولی به عنوان آخرین راه پیشنهاد میکند؛ راهی که در کنارش راه دیگری نباشد.
امروزه یکی از ویژگیهای خانواده افزایش میران تحصیلات خانمها نسبت به آقایان است. در این خصوص چه نظری دارید؟
این روند به نوعی روند جهانی است. پیدایش تحصیلات، به ویژه تحصیلات خانمها که امروزه بسیار زیاد مطرح است، سن ازدواج را بالا میبرد. این امر فاصله بین بلوغ و زناشویی را زیاد میکند. بنابراین، طبیعت و جامعه از یکدیگر فاصله میگیرند.
من طبیعت را بلوغ جسمانی و جامعه را هنجارهای اجتماع و ازدواج مطرح میکنم.
مشاهده میشود که جامعه صنعتی از این حالت مقداری دور شده است؛ یعنی در آغاز فاصله بین بلوغ و زناشویی افزایش پیدا کرد، سن ازدوج بالا رفت، ولی بعد جامعه سازو کارهای جدیدی را تعبیه کرد، از جمله خانواده برابر یافته و ازدواجهای دوستانه. بنابراین، ازدواج آسان شدند که تدارک کمتری لازم داشت نه انسانها حتی در کنار یکدیگر در دانشگاه و اداره میتوانستند به سادگی با هم ازدواج کنند و این امر به کاهش سن ازدواج خیلی کمک کرد.
در ایران به نظر میرسد که راه قدیمی هنوز پابرجاست. همان سنتهای پیشین از جمله مهریه و ... رواج دارد و جامعه با معیارهای سنتی به گزینش همسر نگاه میکند.
از یک طرف، مهریه و سنگینی مهریه نباید مانع زناشویی ما باشد. ما باید بپذیریم که مهریه سنتی، دلایل وجودی خاصی داشت. پیش از سال 1346 زن تحصیل، شغل و درآمد نداشت. طلاق هم آسان، مردانه و فاقد دادگاه بود. مرد همسر خود را در فاصله ده دقیقه طلاق میداد و زن هیچ نداشت و باید خانه همسر را بدون هیچ وسیلهای رها میکرد و میرفت، ولی امروزه اینطور نیست. زن تحصیلات بالا و امکان اشتغال دارد. طلاق نیز دوسویه و دادگاهی است، آسان، ارزان، سریع و مردانه صرف نیست. بنابراین، به نظر نمیرسد که خانوادهها دیگر آنقدر در مورد مهریه و افزایش آن تأکید داشته باشند.
زن امروزی زنی است که چندان نیازمند مهریه نیست. توان، آموزش و مشاغل بالایی که دارد زمینه مهمی برای اتکای به خود است. نباید مهریه را تنها ضامن بقای زناشویی تلقی کنیم.
هیچگاه نباید بقای خانواده را موکول به نوعی تعهد به پول کرد. بقای خانواده در قلب و ذهن انسانها حک میشود. زمانی که زوجین از هم تنفر داشته باشند، دیگر آن خانواده قابل تداوم نیست.
در صورتی که جامعه به بازتعریف و کاهش مهریه میپردازد بهتر نیست امتیازهایی چون حق طلاق و ... را نیز بازتعریف کند؟
در حال حاضر از نظر قانونی طلاق دوسویه و دادگاهی است. در صورتی که یکی از زوجین تمایلی به ادامه زندگی مشترک نداشته باشد، میتواند درخواست طلاق کند؛ یعنی به همان نسبت که مرد حق طلاق دارد زن نیز حق طلاق دارد. در واقع همان قانونی است که خداوند در قرآن برای ما فراهم کرده است، ولی در دادگاهها چنین عملی تحقق پیدا نمیکند.
به نظر شما چه افرادی برای یکدیگر مناسبترند تا روند زندگی تداوم داشته باشد؛ چون امروزه دختران با افزایش تحصیلاتی که کسب کردهاند در انتخاب خود دچار مشکل شدهاند؟
جامعه ما در خلال قرون و اعصار به نوعی خانواده مبادلهای را بنا کرد. در این جریان تبادل، مرد آموزش بالا و زن سن کمتر ارائه کرد؛ یعنی مردانی با تحصیلات بالا، زنانی جوانتر را به ازدواج درآوردند و تا سالهای اخیر نیز این امر ادامه داشته است، ولی این انقلاب آموزشی زنان ایرانی قانون این تبادل را تغییر داده است؛ یعنی دیگر مرد ایرانی دکتر و زنش دیپلمه نیست. بلکه هر دو میتوانند دکتر باشند. بنابراین، افزایش تحصیل زنان نباید به کاهش دایره همسرگزینی بینجامد. زنان ما به همان نسبت که در تحصیلات بالاتر قرار میگیرند، امروزه دایره همسرگزینیشان محدود شده است. بنابراین، ناچار باید این قاعده دگرگون شود و زنان و مردان از نظر سنی و تحصیلی به یکدیگر نزدیکتر شوند.
عدهای از خانمها به دلیل افزایش مدرک تحصیلی حاضر نیستند با مردانی دارای تحصیلات پایینتر از خود ازدواج کنند و این امر موجب میشود شانس ازدواج برای خانمها کاهش یابد. چه راهکاری در این خصوص پیشنهاد میکنید؟
در صورت افزایش تحصیلات زنان شکاف تحصیلی کاهش پیدا کرده است و به دنبال آن شکاف سنی نیز کاهش یافته است. بنابراین، این پدیده مبارکی است.
به نظر من اگر جامعه ما به جایی برسد که مدرک تحصیلی را به عنوان ارزش ارتقا نشناسد و فقط توانمندی و اندیشه آدمها معیار باشد، نباید مشکل چندانی ایجاد کند. اگر همسر یک خانمی، دیپلمه باشد، ولی یک همسر شایسته و توانمند باشد، هیچ دلیلی ندارد که هر روز مدرک تحصیلی مبادله شود و به عنوان یک حربه و اهرم قدرت به شمار آید.
زنان ایرانی فضاهای اجتماعی را تسخیر کردهاند. رسالتهای چندگانهای پیدا کردهاند و نیمی از بدنه جامعه شدهاند. مشارکتی سیاسی، اقتصادی و حرفهای پیدا کردهاند و این تحول میمون و مبارکی است.
این تحولات چه چالشها و چشماندازهایی در خانواده ایرانی به وجود آورده است؟
تحولات جدید چشماندازهای جدیدی را ایجاد کرده است. به خصوص جریانهای جهانی و حوادثی که در جامعه صنعتی بر خانوادهها اثر میگذارد، تحولات خاصی را در خانوادهها ایجاد کرده است. به دنبال آن، چالشهای جدیدی را نیز به وجود آورده است.
شاید بتوان گفت یکی از این چالشها تفرد یافتگی است که من به آن اصطلاحا میگویم خانواده تفردیافته. ما در سنتهایمان چنین خانوادهای را نداشتیم. خانواده پدرسالار یک خانواده به هم پیوستهای بود. سرپرست، مسئول، بانی و حامی داشت، ولی نه مطلوب بود و نه مناسب دوران ما. بنابراین، اگر بخواهیم دوباره خانواده پدرسالار را احیا کنیم اشتباه کردهایم و بازگشتپذیر نیست. این خانواده به تاریخ سپرده شد. درون این خانوادهها عوارض بسیاری منبعث میشد. عقده اودیپ (دوگانگی شخصیت) از آن برمیآمد. در هر حال آنجا که ساختار خانواده طبیعی نیست،ما نباید انتظار داشته باشیم که نتایج طبیعی به جامعه تحویل دهد. حتی انسانها در اینجا به نوعی شخصیت قدرت نگری تبدیل شدند، همه چیز را از پدر میخواستند و به پدر نگاه میکردند و اتکایی به خویش نداشتند. طبیعتا خانواده سالم و درستی نبود و برای جامعه امروز ما مناسب نیست. بازگشت به خانواده پدرسالاری با احیای اندیشه پدرسالاری راه مناسبی برای جامعه ما نیست، ولی از سوی دیگر، این هرم قدرت شکسته شده و جامعه دچار نوعی سردرگمی شده است. خانواده هیچ مرجعی ندارد و هر کس راه خود را میپیماید. بچهها هر کدام یک کلبه دارند و پس از ورود به خانه به اتاق خود میروند. ارتباطات در حد یک رابطه خیلی دور در آشپزخانه، آن هم به تصادف صورت میگیرد و این چالشی است که در انتظار ماست. بنابراین، باید در جامعه تعادلی ایجاد کرد، تعادلی که بین افراط خانواده پدرسالار منسوخ شده و تفریط خانوادههایی که تفرد یافتهاند، یعنی در غرب صنعتی تولید و به جامعه ما سرازیر شدهاند.
در کل چه راهکارهایی برای رفع این مشکلات جامعه که بیان کردید پیشنهاد میکنید؟
از جمله راهکارهایی که در خصوص زنان و جایگاه آنان در خانواده ایرانی مطرح است، از بین بردن تضادهای خانواده است. میتوان گفت اشتغال وسیع زنان، تسخیر فضاهای اجتماعی و مشارکت گسترده زنان در ساختن جامعه، حوادث نیکویی بود که به جامعه ما گذشت و در جریان است.
ما اگر مشکلاتی را که در این راه بزرگ به وجود میآید حل نکنیم، میتواند آسیبهای تازهای در جامعه ایجاد کند. زنی که شاغل است و مسئولیت اجتماعی بر عهده دارد، اگر ناچار باشد تمام وظایف خانه را طبق سنتها بپذیرد و انجام بدهد، قطعا دچار تعارض میشود. بنابراین، باید مشارکت مرد را در خانواده ایجاد کنیم. به عبارت دیگر، وظایف خانوادگی فرد را بازبینی مجدد کنیم و به نوعی در کار خانه هم ارزشزدایی و هم ارزشگذاری مجدد کنیم. جاروکردن خانه و تعویض کهنه بچه نباید ضدارزش باشد. بنابراین، تنها نانآوری و آوردن پول و اعتبار به خانه ارزش نیست، بلکه تمام کارهای خانه ارزشمند است و برای بقای خانواده لازم است و به یکسان بر عهده مرد و زن است.
اگر ما به این موضوع توجه نکنیم و مسئولیت خانه و خارج از خانه را بر عهده زن بگذاریم، شاهد فرسایش زودرس زنان خود خواهیم بود. در سالهای آینده شاهد زنانی خواهیم بود که دیگر تعادل حیاتی ندارند؛ چون بار سنگین دوگانه را نمیتوانند تحمل کنند. مردان جامعه باید در زمینه ارزشهای خود نیز تغییراتی صورت بدهند. هنگامی که فضاهای اجتماعی و مسئولیتهای بزرگ را به زن سپردیم دیگر نباید از زن توقع داشته باشیم که مانند گذشته زیبا باشد. زیبایی باید باز تعریف تازهای پیدا کند. زیبایی دیگر به خال و چشم و ابرو نیست، بلکه به توانایی انسانهاست.
از سوی دیگر، ما باید در هنجارها نیز دگرگونی ایجاد کنیم. اگر قرار باشد زن در اجتماع، مشاغل بزرگ داشته باشد و با قدرت و صلابت این وظایف را ایفا کند و سپس به خانه بیاید و نقش یک زن عاطفی و جنس دوم را ایفا کند دچار تعارض میشود. زنی که از یک عرصه به عرصه دیگر میرود باید به کلی دگرگون شود و این کار دشواری است. بنابراین، ما باید عرصهها را به هم نزدیک کنیم، باید جایگاه جدید زن را بشناسیم و بازتعریف این جایگاه برایمان ضرورت دارد. زنی که برابر مرد است. زن دیگر تنها مسئول آشپزی و فرزندآوری نیست، زنی که مشارک اجتماعی است و به همان نسبت از حقوق اجتماعی برخوردار است که مرد دارد و میتوانند به همان نسبت سازنده باشند که مردان سازندهاند.
در زمینههای دیگر از جمله قدرت در خانواده تضادهایی مشاهده میکنیم که باید اصلاح شوند. به نظر من قدرت در خانواده تولید نمیشود که ما آن را بر عهده زن یا مرد بسپاریم. خانواده واحد ثانوی نیست. ارتشی و اداری نیست که در آن قدرت تولید شود بلکه یک واحد تعالی و ایثاری و عاطفی است. بنابراین، به نظر من باید آرام آرام به سمت خانوادههای منطقسالار حرکت کنیم. باید در مقابل مردیت استعلایی قرار بگیریم و با این نوع اندیشه مبارزه کنیم. مردیت استعلایی، یعنی مرد به دلیل مرد آفریده شدن حس برتری دارد و خود را رئیس خانواده میداند. این اندیشه در تاریخ تولید شده است، ولی همان زمان هم نادرست بود و با حیثیت انسانی تعارض داشت. امروز به هیچ وجه این اندیشه با دنیای جدید تطابق ندارد. بنابراین، به هر ترتیب نباید به مرد یک چنین جایگاه مادرزادی و استعلایی بخشید. مردی که صلاحیت ندارد نباید مدیر خانه گردد. خانه جایگاه شایستهسالاری است. الفبای شایستهسالاری در خانه به وجود میآید و این مادران که این الفبا را به بچهها میآموزند. باید در خانه کسانی نظر دهند و نظرشان اعمال شود که شایستهتر و توانمندتر هستند و در بقای خانواده مؤثرترند.
اشاره
1. با وجود آنکه گوینده، در آغاز سخن بر اهمیت خانواده و نقش بیبدیل آن در سلامت جامعه تأکید نموده است، ولی از عامل اساسی نقش مادری و همسری و حضور عاطفی زن در کانون خانواده غافل مانده است و از همین روی راهبردهای ارائه شده از سوی وی، عملاً کارآمدی خانواده را کاهش داده و به جای حل مشکلات خانواده سنتی، مشکلات سنگینتر دنیای مدرن را فراروی خانواده قرار میدهد. پرسش اساسی از اینگونه اندیشهها، آن است که زنان با کاهش حضور خود در خانواده و افزایش اشتغال اجتماعی چه ارمغانی برای خانواده و اجتماع به بار میآورند؟ پرواضح است که بخش اعظمی از زنان تنها در مشاغل خدماتی و تولید نیازمندیهای مادی جامعه بهکار گرفته میشوند و با کار خویش صرفا کالایی مصرفی را در جامعه عرضه خواهند کرد و تنها بخش اندکی از مشاغل اجتماعی است که از جنبههای فرهنگی و یا ضرورتهای اجتماعی حضور زنان برخوردار است. بنابراین، بر اساس مدل تشابهمحورِ دنیای مدرن، زنان از مسئولیت خطیر مادری و نقش تأثیرگذار همسری که اساس خانواده را تحکیم میبخشد باز داشته شده و به جای این نقش مهم تنها کالا یا خدمتی را به جامعه ارائه میکنند که مورد مصرف قرار میگیرد. تولید ارزش، معنویت، اخلاق و عاطفه و در نهایت تولید انسانهای متعادل در کانون خانواده را چگونه میتوان با تولید کالای خدماتی و مصرفی مقایسه نمود؟ بنابراین، جا دارد که اندیشمندان کشور به جای الگوبرداری از نسخههای به بنبست رسیده مدرنیته، ارزشهای ملی و دینی کشور را تحلیل کرده و براساس دگرگون زمان و مکان مدلهایی تازه و کارآمد ارائه کنند که نه تنها مشکلات شیوههای بیگانه از زمان را نداشته باشد بلکه به حاکمیت الگوهای غربی و دنیامحور نیانجامد. امروزه بسیاری از اندیشمندان غربی به شدت به نقش عاطفی زن در خانواده معتقداند و بر این نکته تأکید میورزند که زن با مادری، هویت اصیل زنانه خویش را بازمییابد و فرزندان نیز در کنار مادر، به تعادل و کمال عاطفی دست مییابند. نقش عاطفی زن هرگز به معنای جنس دومی او نیست به عکس حضور زن در خانواده به معنای نقش تأثیرگذار او در کل جامعه بشری است.
2. آنچه به واقع، مطلوب و ارزشمند است تأثیرگذاری هر انسان اعم از زن و مرد در سرنوشت جامعه و بالاتر از آن سرنوشتِ تمامی بشریت است. میزان ارزشمندی حضور زنان در جامعه ناشی از میزان تأثیرگذاری آنان در اجتماع است؛ چرا که تنها حضور در جامعه ارزشمندی ذاتی ندارد. به علاوه تأثیرگذاری اجتماعی همواره ملازم با اشتغال نیست و از همه مهمتر آنکه باید مقایسه نمود که تأثیرگذاری زن در جامعه از موضع خانه و خانواده بیشتر و اساسیتر است یا از موضع اشتغال و مسئولیتهای اجتماعی.
3. برخلاف آنچه در این گفتوگو ادعا شده که «ازدواج آسان، ارزان و سریع، به کاهش سن ازدواج در دنیای صنعتی کمک کرده است»، همچون گذشته ازدواج در این کشورها در سنین بالا انجام میگیرد و تا قبل از ازدواج، روابط خارج از چارچوب خانواده و ازدواج راه حلی است که دنیای صنعتی برگزیده است. جای شگفتی است که گوینده مدعی است دنیای صنعتی با ازدواج آسان، سن ازدواج را کاهش داده است، درحالیکه از معروفترین ویژگیهای جوامع صنعتی به ویژه در غرب، این است که چون روابط جنسی خارج از چارچوب ازدواج، ارزان و آسان است، بسیاری از زنان و مردان ترجیح میدهند در سنین جوانی، از قیود ازدواج، آزاد بوده و نیازهای جنسی خود را بدون تعهدات ازدواج و خانواده برآورده سازند و سپس در سنین بالا، ازدواج کرده و تشکیل خانواده دهند.
4. گرچه امروزه در گروهی از خانوادههای ایرانی، مهریه سنگین، عامل استحکام و بقای پیوند خانوادگی تلقی میشود، ولی در دیدگاه اسلامی، مهریه تنها هدیهای از سوی مرد به زن میباشد. عامل بقای خانواده در اندیشه اسلامی ایمان و اعتقاد و ارزشهای معنوی زوجین است نه عوامل مادی و انگاره های غیرالاهی. در تحلیلهایی که تنها با نگاه مادی و دنیوی به مسائل انسانها نگریسته میشود، راهحلهای ارائه شده مبتنی بر همین نگاه، کاملاً مادی و فارغ از جنبههای معنوی و فرامادی است. درحالیکه، در نگاه معنوی و الاهی در سطحی بسیار فراتر، مسائل و مشکلات زندگی و خانواده در پرتو ایمان به خدا و آخرت و روابط اخلاقی و عاطفی زوجین به سامان میرسد. خانوادههای مسلمان ایرانی که براساس ایمان و اعتقاد و شیوههای اسلامی بنیاد نهاده شدهاند کم نیستند و زیباترین جلوههای ایثار و همدلی و مودت و رحمت (1) را به نمایش گذاشتهاند.
5 . گوینده مدعی است «به همان نسبت که مرد حق طلاق دارد زن نیز حق طلاق دارد. در واقع همان قانونی است که خداوند در قرآن برای ما فراهم کرده است».
با وجود آنکه زن در شرایط خاص مثل عسر و حرج یا غیبت بسیار طولانی و غیر قابل تحمل مرد و در مواردی که زن بر اساس شروطی، خود را وکیل در طلاق قرار داده باشد، حق طلاق داشته و میتواند از قاضی تقاضای صدور حکم طلاق نماید، ولی در این موارد نیز طلاق دهنده زن نیست، بلکه او تقاضای طلاق کرده و قاضی او را مطلقه قرار میدهد، ولی در شرایط عادی، طلاق در اختیار مرد است و زن نمیتواند مرد را طلاق دهد. بنابراین، معلوم نیست گوینده بر اساس کدام آیه از قرآن کریم مدعی برابری زن و مرد در حق طلاق از دیدگاه قرآن شده است. در قرآن کریم در آیههای سوره طلاق و دیگر مواردی که سخن
______________________________
1. خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَ جًا لِّتَسْکُنُوآاْ إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً (الروم، 21:30)
______________________________
از زنان مطلقه به میان آمده است، همه جا که مرد طلاق دهنده است. در روایات اهل بیت نیز صریحا مسئله عدم تشابه زن و مرد در حق طلاق بیان شده است.
آنچه در این مجال درباره حق طلاق مرد میتوان گفت آن است که اسلام براساس شناخت فطرت زن و مرد، اصل اولیه را در طلاق و جدایی میان زن و مرد، اقدام مرد قرار داده است؛ چرا که اساسا آغاز زندگی با درخواست و طلب مرد نسبت به زن صورت میگیرد. مرد همواره طالب زن است و زن دوست دارد مطلوب مرد باشد. ازاینرو، اگر مرد علاقه و عشق خود را به زن از دست دهد، ولی حق طلاق مشروط به موافقت زن باشد ادامه زندگی برای زن همواره با سردی و عدم تقاضای مرد خواهد بود. اگر زن محبت خود را نسبت به مرد از دست دهد، ولی مرد خواهان زن باشد، باز مطلوبیت زن باقی است و مرد میتواند محبت زن را به خویش جلب نماید. استاد شهید مطهری در همین زمینه توضیحاتی شنیدنی دارد:
طبیعت، علائق زوجین را به این صورت قرار داده است که زن را پاسخ دهنده به مرد قرار داده است. علاقه و «محبت اصیل و پایدار زن همان است که به صورت عکسالعمل به علاقه و احترام یک مرد نسبت به او به وجود میآید. ازاینرو، علاقه زن به مرد معلول علاقه مرد به زن و وابسته به اوست. طبیعت کلید محبت طرفین را در اختیار مرد قرار داده است. مرد است که اگر زن را دوست بدارد و نسبت به او وفادار بماند، زن نیز او را دوست میدارد و نسبت به او وفادار میماند. بهطور قطع، زن طبعا از مرد وفادارتر است و بیوفایی زن عکسالعمل بیوفایی مرد است».
طبیعت، کلید فسخ طبیعی ازدواج را به دست مرد داده است؛ یعنی این مرد است که با بیعلاقگی و بیوفایی خود نسبت به زن، او را سرد و بیعلاقه میکند. برخلاف زن که بیعلاقگی اگر از او شروع شود تأثیری در علاقه مرد ندارد، بلکه گاهی آن را تیزتر میکند. ازاینرو، بیعلاقگی مرد منجر به بیعلاقگی طرفین میشود، ولی بیعلاقگی زن منجر به بیعلاقگی طرفین نمیشود. سردی و خاموشی علاقه مرد، مرگ ازدواج و پایان حیات خانوادگی است، ولی سردی و خاموشی علاقه زن به مرد آنرا به صورت مریضی نیمه جان درمی آورد که امید بهبود و شفا دارد. در صورتی که بیعلاقگی از زن شروع شود. مرد اگر عاقل و وفادار باشد میتواند با ابراز محبت و مهربانی علاقه زن را بازگرداند. این کار برای مرد اهانت نیست که محبوب رمیده خود را به زور قانون نگهدارد تا تدریجا او را رام کند، ولی برای زن اهانت و غیرقابل تحمل است که برای حفظ حامی و دلباخته خود به زور و اجبار قانون متوسل شود.(1)
______________________________
1. استاد شهید مطهری در کتاب نظام حقوق زن در اسلام در مبحث طلاق مطالب بسیار ارزشمند و خواندنی را در این زمینه ارائه کردهاند که خوانندگان محترم میتوانند با مطالعه آنها پاسخ به پرسشهای خود در مسئله طلاق را پیدا نمایند.
______________________________
6. گوینده مدعی است: «خانواده پدرسالار یک خانواده به هم پیوستهای بود. سرپرست، مسئول، بانی و حامی داشت، ولی نه مطلوب بود و نه مناسب دوران ما. بنابراین، اگر بخواهیم دوباره خانواده پدرسالار را احیا کنیم، اشتباه کردهایم. درون این خانوادهها عوارض بسیاری منبعث میشد. عقده اودیپ (دوگانگی شخصیت) از آن بر میآمد».
اگر مقصود ایشان از پدرسالاری، حاکمیت استبدادی و ظالمانه پدر است، قطعا در اندیشه اسلامی مطرود است، ولی اگر مقصود نفی مدیریت و سرپرستی پدر در خانواده است که ظاهرا این مفهوم نیز مورد نظر ایشان است، سخن صحیحی نیست. سرپرست، مسئول و حامی خانواده پدر است که با مهر و محبت و دلسوزی تمام وجود خویش را در راه مصالح همسر و فرزندان هزینه میکند. در مواقع خطیر از خانواده دفاع میکند، در راه تأمین نیازهای مادی آنان میکوشد و نسبت به مسائل و مشکلات حقوقی خانواده پاسخگو خواهد بود. مرد در خانواده دینی از موضع عشق و محبت، سرپرستی خود را اعمال میکند، نه همچون یک سلطان ستمگر و مستبد. جای تعجب است که گوینده چنین نسبتی به خانوادههای گذشته اسلامی و ایرانی میدهد و مدعی میشود که فرزندان در اینگونه خانوادهها دچار عقده اودیپ میشوند. درحالیکه، یکی از بهترین مدلهای تربیت فرزندان و تعالی شخصیت و رشد کرامت و خودباوری در آنان، مدل خانواده اسلامی با سرپرستی و هدایت پدر است که با همه وجود برای سعادت و تعالی دنیا و آخرت فرزندان میکوشد. چگونه است که امروزه سنگها و چوبهای به جای مانده از نسلهای پیشین پاس داشته شده، ولی میراث اخلاقی و فرهنگی و دینی خانوادههای مسلمان ایران، اینگونه مورد بیمهری و بیتوجهی قرار میگیرد. به راستی خانوادهای که سرپرست نداشته باشد، در مواقع حساس و خطیر چگونه و با تصمیم چه کسی حرکت خواهد کرد. اگر پس از مشاوره نیاز به تصمیمگیری نهایی باشد، چه کسی باید تصمیم بگیرد؟ آیا میتوان تصور کرد که یک اداره، مدرسه و هر مجموعه انسانی بدون مدیر و سرپرست به سرمنزل مقصود دست یابد؟
مسئله دیگر آن است که سرپرستی خانواده را باید بر عهده چه کسی قرار داد؟ بیگمان سرپرستی مشترک و مشاورهای، غیرقابل اجراست؛ چرا که تمامی سخن در موارد اختلاف است که مشاوره به نتیجهای نرسیده است و دیدگاه زن و شوهر متفاوت است. یا باید سرپرستی را به یکی از زن و مرد سپرد یا فرد شایستهتر را سرپرست قرار داد. شایستهسالاری در خانواده اگر به این معناست که هر زن و مردی که ازدواج میکنند در آغاز زندگی مشترک یا قبل از آن به مراکز تعیین شایستگی مراجعه کنند و فرد شایستهتر را مشخص سازند و این مسئله جنبه قانونی و رسمی پیدا کند، تحقق چنین چیزی نه تنها بسیار مشکلساز بوده و راه ازدواج و تشکیل خانواده را در آغاز با مشکلات فراوان همراه میسازد، بلکه تعیین فرد شایستهتر نیز کاری سخت و موجب اختلاف میان زوجین خواهد بود؛ چرا که ملاک شایستگی در اداره خانواده را چه اموری باید دانست و چگونه میتوان آنرا تشخیص داد؟ آیا ملاک شایستگی بیشتر، میزان تحصیلات و تخصصهای علمی و مدرک تحصیلی است یا اطلاعات و دانشهای لازم برای اداره خانواده و یا توان مدیریت خانواده و یا قدرت و توان تحمل مشکلات و یا قدرت دفاع از خانواده در سختیها و مشکلات و یا امور دیگر؟ به هر حال، طرح شایستهسالاری در خانواده در عمل با مشکلات فراوانی روبه روست، ولی آنچه(1) بهطور کلی در دیدگاه اسلامی و قرآنی وجود دارد، به دلیل خصوصیات روحی و روانی خاص زن و مرد، سرپرستی خانواده بر عهده مرد قرار داده شده است که البته این قانون نیز همچون دیگر قوانین، ناظر به نوع افراد و غالب افراد است، نه تمامی افراد. به علاوه سرپرستی مرد نیز محدود به امور خاصی است و قرار دادن مسئولیت سرپرستی خانواده بر عهده مرد، هرگز به معنای تأیید زورگویی و ظلم و ستم مرد در خانواده نیست. اسلام با هر گونه اجحاف و استبداد مرد در خانه مخالف است.
______________________________
1. در اینجا فرصت نیست تا دیدگاههای روانشناسان غربی را در خصوص روحیات خاص زنان و تمایل آنان به اینکه دوست میدارند تحت سرپرستی و حمایت مرد باشند و مرد با قدرت و صلابت از آنان حمایت کند را بیان کنیم. ر.ک: معمای زن، جوزف پک.
خانواده از دیدگاه شما دارای چه اهمیتی است؟
مطالعه خانواده برای من نه تنها به عنوان یک رشته دانشگاهی مطرح بوده، بلکه به عنوان یک رسالت هم مطرح است. به نظر من هیچ مطالعهای در آسیبشناسی صورت نمیگیرد اگر از خانواده غافل باشد و همچنین هیچ جامعهای نمیتواند ادعای سلامت بکند اگر خانوادههای ناقص، آشفته و از هم گسیخته داشته باشد.
خانواده به عنوان میراثی از نیاکان به ما رسیده است و ما باید این میراث را هر چه سالمتر، قویتر و غنیتر به نسلهای بعد انتقال دهیم.
ویژگیهای خانواده ایرانی چیست؟
خانواده ایرانی مانند هر خانواده دیگر در بستر جامعه تولید میشود. بنابراین، ویژگیهای آن جامعه را دارد. تحول جامعه به خوبی در خانواده انعکاس پیدا میکند. بنابراین، خانواده به نوعی یک نماد اجتماعی است و مسائل، توانمندیها، قدرتها و کاستیهای یک جامعه را آشکار میکند. خانواده ایرانی به نوعی هویت ایرانی را دربردارد و در خود نشان میدهد. خانواده ایرانی به نوعی دچار انقباض کمی و کیفی شده است. از یک طرف ساکنان خانواده محدود شده است. خانوادهای که تعداد زیادی خاله و عمه به صورت گسترده زندگی میکردند جای خود را به خانواده هستهای داده است. والدین از خانواده جدا شده و تعداد فرزندان محدود شده است به گونهای انقباض کمی نمایان میشود. در مقابل انقباض کمی، انقباض کیفی نیز در خانوادهها بروز پیدا کرده است؛ به گونهای که بسیاری از رسالتها، کارکردها و وظایف خانواده را، واحدهای دیگر تقبل کردهاند. خانواده ایرانی با افزایش طلاق مواجه است. مطالعات نشان میدهد که در بعضی از نقاط ایران طلاق وجود نداشت، ولی در حال حاضر حادث شده است.
چند نکته در اینجا مورد توجه است؛ نخست اینکه، منع محض طلاق مطلوب نیست. بسیاری از جوامع از جمله جوامع کاتولیک این تجربه را دارند و نتیجه آن ایجاد بحرانها و بنبستهای بسیار زیاد اجتماعی است. انسانها نمیتوانستند با یکدیگر زندگی کنند، ولی به عنوان خانواده به شمار میآمدند و مجبور بودند که با هم زندگی کنند؛ چون طلاق هم از نظر شرعی و هم از نظر عرفی ممنوع بود. نکته بعدی بازگذاشتن در خروجی خانواده یعنی طلاق نیز قابل قبول نیست. این امر، طلاق را بسیار افزایش میدهد؛ از جمله طلاقهای ارتجالی و آنی که بر حسب یک نزاع خاص آدمها از هم جدا و سپس پشیمان میشوند.
از نظر من این دو شیوه کاملاً نابهجاست و راه درست راهی است که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله مطرح میکند؛ یعنی طلاق را حرام نمیکند، ولی به عنوان آخرین راه پیشنهاد میکند؛ راهی که در کنارش راه دیگری نباشد.
امروزه یکی از ویژگیهای خانواده افزایش میران تحصیلات خانمها نسبت به آقایان است. در این خصوص چه نظری دارید؟
این روند به نوعی روند جهانی است. پیدایش تحصیلات، به ویژه تحصیلات خانمها که امروزه بسیار زیاد مطرح است، سن ازدواج را بالا میبرد. این امر فاصله بین بلوغ و زناشویی را زیاد میکند. بنابراین، طبیعت و جامعه از یکدیگر فاصله میگیرند.
من طبیعت را بلوغ جسمانی و جامعه را هنجارهای اجتماع و ازدواج مطرح میکنم.
مشاهده میشود که جامعه صنعتی از این حالت مقداری دور شده است؛ یعنی در آغاز فاصله بین بلوغ و زناشویی افزایش پیدا کرد، سن ازدوج بالا رفت، ولی بعد جامعه سازو کارهای جدیدی را تعبیه کرد، از جمله خانواده برابر یافته و ازدواجهای دوستانه. بنابراین، ازدواج آسان شدند که تدارک کمتری لازم داشت نه انسانها حتی در کنار یکدیگر در دانشگاه و اداره میتوانستند به سادگی با هم ازدواج کنند و این امر به کاهش سن ازدواج خیلی کمک کرد.
در ایران به نظر میرسد که راه قدیمی هنوز پابرجاست. همان سنتهای پیشین از جمله مهریه و ... رواج دارد و جامعه با معیارهای سنتی به گزینش همسر نگاه میکند.
از یک طرف، مهریه و سنگینی مهریه نباید مانع زناشویی ما باشد. ما باید بپذیریم که مهریه سنتی، دلایل وجودی خاصی داشت. پیش از سال 1346 زن تحصیل، شغل و درآمد نداشت. طلاق هم آسان، مردانه و فاقد دادگاه بود. مرد همسر خود را در فاصله ده دقیقه طلاق میداد و زن هیچ نداشت و باید خانه همسر را بدون هیچ وسیلهای رها میکرد و میرفت، ولی امروزه اینطور نیست. زن تحصیلات بالا و امکان اشتغال دارد. طلاق نیز دوسویه و دادگاهی است، آسان، ارزان، سریع و مردانه صرف نیست. بنابراین، به نظر نمیرسد که خانوادهها دیگر آنقدر در مورد مهریه و افزایش آن تأکید داشته باشند.
زن امروزی زنی است که چندان نیازمند مهریه نیست. توان، آموزش و مشاغل بالایی که دارد زمینه مهمی برای اتکای به خود است. نباید مهریه را تنها ضامن بقای زناشویی تلقی کنیم.
هیچگاه نباید بقای خانواده را موکول به نوعی تعهد به پول کرد. بقای خانواده در قلب و ذهن انسانها حک میشود. زمانی که زوجین از هم تنفر داشته باشند، دیگر آن خانواده قابل تداوم نیست.
در صورتی که جامعه به بازتعریف و کاهش مهریه میپردازد بهتر نیست امتیازهایی چون حق طلاق و ... را نیز بازتعریف کند؟
در حال حاضر از نظر قانونی طلاق دوسویه و دادگاهی است. در صورتی که یکی از زوجین تمایلی به ادامه زندگی مشترک نداشته باشد، میتواند درخواست طلاق کند؛ یعنی به همان نسبت که مرد حق طلاق دارد زن نیز حق طلاق دارد. در واقع همان قانونی است که خداوند در قرآن برای ما فراهم کرده است، ولی در دادگاهها چنین عملی تحقق پیدا نمیکند.
به نظر شما چه افرادی برای یکدیگر مناسبترند تا روند زندگی تداوم داشته باشد؛ چون امروزه دختران با افزایش تحصیلاتی که کسب کردهاند در انتخاب خود دچار مشکل شدهاند؟
جامعه ما در خلال قرون و اعصار به نوعی خانواده مبادلهای را بنا کرد. در این جریان تبادل، مرد آموزش بالا و زن سن کمتر ارائه کرد؛ یعنی مردانی با تحصیلات بالا، زنانی جوانتر را به ازدواج درآوردند و تا سالهای اخیر نیز این امر ادامه داشته است، ولی این انقلاب آموزشی زنان ایرانی قانون این تبادل را تغییر داده است؛ یعنی دیگر مرد ایرانی دکتر و زنش دیپلمه نیست. بلکه هر دو میتوانند دکتر باشند. بنابراین، افزایش تحصیل زنان نباید به کاهش دایره همسرگزینی بینجامد. زنان ما به همان نسبت که در تحصیلات بالاتر قرار میگیرند، امروزه دایره همسرگزینیشان محدود شده است. بنابراین، ناچار باید این قاعده دگرگون شود و زنان و مردان از نظر سنی و تحصیلی به یکدیگر نزدیکتر شوند.
عدهای از خانمها به دلیل افزایش مدرک تحصیلی حاضر نیستند با مردانی دارای تحصیلات پایینتر از خود ازدواج کنند و این امر موجب میشود شانس ازدواج برای خانمها کاهش یابد. چه راهکاری در این خصوص پیشنهاد میکنید؟
در صورت افزایش تحصیلات زنان شکاف تحصیلی کاهش پیدا کرده است و به دنبال آن شکاف سنی نیز کاهش یافته است. بنابراین، این پدیده مبارکی است.
به نظر من اگر جامعه ما به جایی برسد که مدرک تحصیلی را به عنوان ارزش ارتقا نشناسد و فقط توانمندی و اندیشه آدمها معیار باشد، نباید مشکل چندانی ایجاد کند. اگر همسر یک خانمی، دیپلمه باشد، ولی یک همسر شایسته و توانمند باشد، هیچ دلیلی ندارد که هر روز مدرک تحصیلی مبادله شود و به عنوان یک حربه و اهرم قدرت به شمار آید.
زنان ایرانی فضاهای اجتماعی را تسخیر کردهاند. رسالتهای چندگانهای پیدا کردهاند و نیمی از بدنه جامعه شدهاند. مشارکتی سیاسی، اقتصادی و حرفهای پیدا کردهاند و این تحول میمون و مبارکی است.
این تحولات چه چالشها و چشماندازهایی در خانواده ایرانی به وجود آورده است؟
تحولات جدید چشماندازهای جدیدی را ایجاد کرده است. به خصوص جریانهای جهانی و حوادثی که در جامعه صنعتی بر خانوادهها اثر میگذارد، تحولات خاصی را در خانوادهها ایجاد کرده است. به دنبال آن، چالشهای جدیدی را نیز به وجود آورده است.
شاید بتوان گفت یکی از این چالشها تفرد یافتگی است که من به آن اصطلاحا میگویم خانواده تفردیافته. ما در سنتهایمان چنین خانوادهای را نداشتیم. خانواده پدرسالار یک خانواده به هم پیوستهای بود. سرپرست، مسئول، بانی و حامی داشت، ولی نه مطلوب بود و نه مناسب دوران ما. بنابراین، اگر بخواهیم دوباره خانواده پدرسالار را احیا کنیم اشتباه کردهایم و بازگشتپذیر نیست. این خانواده به تاریخ سپرده شد. درون این خانوادهها عوارض بسیاری منبعث میشد. عقده اودیپ (دوگانگی شخصیت) از آن برمیآمد. در هر حال آنجا که ساختار خانواده طبیعی نیست،ما نباید انتظار داشته باشیم که نتایج طبیعی به جامعه تحویل دهد. حتی انسانها در اینجا به نوعی شخصیت قدرت نگری تبدیل شدند، همه چیز را از پدر میخواستند و به پدر نگاه میکردند و اتکایی به خویش نداشتند. طبیعتا خانواده سالم و درستی نبود و برای جامعه امروز ما مناسب نیست. بازگشت به خانواده پدرسالاری با احیای اندیشه پدرسالاری راه مناسبی برای جامعه ما نیست، ولی از سوی دیگر، این هرم قدرت شکسته شده و جامعه دچار نوعی سردرگمی شده است. خانواده هیچ مرجعی ندارد و هر کس راه خود را میپیماید. بچهها هر کدام یک کلبه دارند و پس از ورود به خانه به اتاق خود میروند. ارتباطات در حد یک رابطه خیلی دور در آشپزخانه، آن هم به تصادف صورت میگیرد و این چالشی است که در انتظار ماست. بنابراین، باید در جامعه تعادلی ایجاد کرد، تعادلی که بین افراط خانواده پدرسالار منسوخ شده و تفریط خانوادههایی که تفرد یافتهاند، یعنی در غرب صنعتی تولید و به جامعه ما سرازیر شدهاند.
در کل چه راهکارهایی برای رفع این مشکلات جامعه که بیان کردید پیشنهاد میکنید؟
از جمله راهکارهایی که در خصوص زنان و جایگاه آنان در خانواده ایرانی مطرح است، از بین بردن تضادهای خانواده است. میتوان گفت اشتغال وسیع زنان، تسخیر فضاهای اجتماعی و مشارکت گسترده زنان در ساختن جامعه، حوادث نیکویی بود که به جامعه ما گذشت و در جریان است.
ما اگر مشکلاتی را که در این راه بزرگ به وجود میآید حل نکنیم، میتواند آسیبهای تازهای در جامعه ایجاد کند. زنی که شاغل است و مسئولیت اجتماعی بر عهده دارد، اگر ناچار باشد تمام وظایف خانه را طبق سنتها بپذیرد و انجام بدهد، قطعا دچار تعارض میشود. بنابراین، باید مشارکت مرد را در خانواده ایجاد کنیم. به عبارت دیگر، وظایف خانوادگی فرد را بازبینی مجدد کنیم و به نوعی در کار خانه هم ارزشزدایی و هم ارزشگذاری مجدد کنیم. جاروکردن خانه و تعویض کهنه بچه نباید ضدارزش باشد. بنابراین، تنها نانآوری و آوردن پول و اعتبار به خانه ارزش نیست، بلکه تمام کارهای خانه ارزشمند است و برای بقای خانواده لازم است و به یکسان بر عهده مرد و زن است.
اگر ما به این موضوع توجه نکنیم و مسئولیت خانه و خارج از خانه را بر عهده زن بگذاریم، شاهد فرسایش زودرس زنان خود خواهیم بود. در سالهای آینده شاهد زنانی خواهیم بود که دیگر تعادل حیاتی ندارند؛ چون بار سنگین دوگانه را نمیتوانند تحمل کنند. مردان جامعه باید در زمینه ارزشهای خود نیز تغییراتی صورت بدهند. هنگامی که فضاهای اجتماعی و مسئولیتهای بزرگ را به زن سپردیم دیگر نباید از زن توقع داشته باشیم که مانند گذشته زیبا باشد. زیبایی باید باز تعریف تازهای پیدا کند. زیبایی دیگر به خال و چشم و ابرو نیست، بلکه به توانایی انسانهاست.
از سوی دیگر، ما باید در هنجارها نیز دگرگونی ایجاد کنیم. اگر قرار باشد زن در اجتماع، مشاغل بزرگ داشته باشد و با قدرت و صلابت این وظایف را ایفا کند و سپس به خانه بیاید و نقش یک زن عاطفی و جنس دوم را ایفا کند دچار تعارض میشود. زنی که از یک عرصه به عرصه دیگر میرود باید به کلی دگرگون شود و این کار دشواری است. بنابراین، ما باید عرصهها را به هم نزدیک کنیم، باید جایگاه جدید زن را بشناسیم و بازتعریف این جایگاه برایمان ضرورت دارد. زنی که برابر مرد است. زن دیگر تنها مسئول آشپزی و فرزندآوری نیست، زنی که مشارک اجتماعی است و به همان نسبت از حقوق اجتماعی برخوردار است که مرد دارد و میتوانند به همان نسبت سازنده باشند که مردان سازندهاند.
در زمینههای دیگر از جمله قدرت در خانواده تضادهایی مشاهده میکنیم که باید اصلاح شوند. به نظر من قدرت در خانواده تولید نمیشود که ما آن را بر عهده زن یا مرد بسپاریم. خانواده واحد ثانوی نیست. ارتشی و اداری نیست که در آن قدرت تولید شود بلکه یک واحد تعالی و ایثاری و عاطفی است. بنابراین، به نظر من باید آرام آرام به سمت خانوادههای منطقسالار حرکت کنیم. باید در مقابل مردیت استعلایی قرار بگیریم و با این نوع اندیشه مبارزه کنیم. مردیت استعلایی، یعنی مرد به دلیل مرد آفریده شدن حس برتری دارد و خود را رئیس خانواده میداند. این اندیشه در تاریخ تولید شده است، ولی همان زمان هم نادرست بود و با حیثیت انسانی تعارض داشت. امروز به هیچ وجه این اندیشه با دنیای جدید تطابق ندارد. بنابراین، به هر ترتیب نباید به مرد یک چنین جایگاه مادرزادی و استعلایی بخشید. مردی که صلاحیت ندارد نباید مدیر خانه گردد. خانه جایگاه شایستهسالاری است. الفبای شایستهسالاری در خانه به وجود میآید و این مادران که این الفبا را به بچهها میآموزند. باید در خانه کسانی نظر دهند و نظرشان اعمال شود که شایستهتر و توانمندتر هستند و در بقای خانواده مؤثرترند.
اشاره
1. با وجود آنکه گوینده، در آغاز سخن بر اهمیت خانواده و نقش بیبدیل آن در سلامت جامعه تأکید نموده است، ولی از عامل اساسی نقش مادری و همسری و حضور عاطفی زن در کانون خانواده غافل مانده است و از همین روی راهبردهای ارائه شده از سوی وی، عملاً کارآمدی خانواده را کاهش داده و به جای حل مشکلات خانواده سنتی، مشکلات سنگینتر دنیای مدرن را فراروی خانواده قرار میدهد. پرسش اساسی از اینگونه اندیشهها، آن است که زنان با کاهش حضور خود در خانواده و افزایش اشتغال اجتماعی چه ارمغانی برای خانواده و اجتماع به بار میآورند؟ پرواضح است که بخش اعظمی از زنان تنها در مشاغل خدماتی و تولید نیازمندیهای مادی جامعه بهکار گرفته میشوند و با کار خویش صرفا کالایی مصرفی را در جامعه عرضه خواهند کرد و تنها بخش اندکی از مشاغل اجتماعی است که از جنبههای فرهنگی و یا ضرورتهای اجتماعی حضور زنان برخوردار است. بنابراین، بر اساس مدل تشابهمحورِ دنیای مدرن، زنان از مسئولیت خطیر مادری و نقش تأثیرگذار همسری که اساس خانواده را تحکیم میبخشد باز داشته شده و به جای این نقش مهم تنها کالا یا خدمتی را به جامعه ارائه میکنند که مورد مصرف قرار میگیرد. تولید ارزش، معنویت، اخلاق و عاطفه و در نهایت تولید انسانهای متعادل در کانون خانواده را چگونه میتوان با تولید کالای خدماتی و مصرفی مقایسه نمود؟ بنابراین، جا دارد که اندیشمندان کشور به جای الگوبرداری از نسخههای به بنبست رسیده مدرنیته، ارزشهای ملی و دینی کشور را تحلیل کرده و براساس دگرگون زمان و مکان مدلهایی تازه و کارآمد ارائه کنند که نه تنها مشکلات شیوههای بیگانه از زمان را نداشته باشد بلکه به حاکمیت الگوهای غربی و دنیامحور نیانجامد. امروزه بسیاری از اندیشمندان غربی به شدت به نقش عاطفی زن در خانواده معتقداند و بر این نکته تأکید میورزند که زن با مادری، هویت اصیل زنانه خویش را بازمییابد و فرزندان نیز در کنار مادر، به تعادل و کمال عاطفی دست مییابند. نقش عاطفی زن هرگز به معنای جنس دومی او نیست به عکس حضور زن در خانواده به معنای نقش تأثیرگذار او در کل جامعه بشری است.
2. آنچه به واقع، مطلوب و ارزشمند است تأثیرگذاری هر انسان اعم از زن و مرد در سرنوشت جامعه و بالاتر از آن سرنوشتِ تمامی بشریت است. میزان ارزشمندی حضور زنان در جامعه ناشی از میزان تأثیرگذاری آنان در اجتماع است؛ چرا که تنها حضور در جامعه ارزشمندی ذاتی ندارد. به علاوه تأثیرگذاری اجتماعی همواره ملازم با اشتغال نیست و از همه مهمتر آنکه باید مقایسه نمود که تأثیرگذاری زن در جامعه از موضع خانه و خانواده بیشتر و اساسیتر است یا از موضع اشتغال و مسئولیتهای اجتماعی.
3. برخلاف آنچه در این گفتوگو ادعا شده که «ازدواج آسان، ارزان و سریع، به کاهش سن ازدواج در دنیای صنعتی کمک کرده است»، همچون گذشته ازدواج در این کشورها در سنین بالا انجام میگیرد و تا قبل از ازدواج، روابط خارج از چارچوب خانواده و ازدواج راه حلی است که دنیای صنعتی برگزیده است. جای شگفتی است که گوینده مدعی است دنیای صنعتی با ازدواج آسان، سن ازدواج را کاهش داده است، درحالیکه از معروفترین ویژگیهای جوامع صنعتی به ویژه در غرب، این است که چون روابط جنسی خارج از چارچوب ازدواج، ارزان و آسان است، بسیاری از زنان و مردان ترجیح میدهند در سنین جوانی، از قیود ازدواج، آزاد بوده و نیازهای جنسی خود را بدون تعهدات ازدواج و خانواده برآورده سازند و سپس در سنین بالا، ازدواج کرده و تشکیل خانواده دهند.
4. گرچه امروزه در گروهی از خانوادههای ایرانی، مهریه سنگین، عامل استحکام و بقای پیوند خانوادگی تلقی میشود، ولی در دیدگاه اسلامی، مهریه تنها هدیهای از سوی مرد به زن میباشد. عامل بقای خانواده در اندیشه اسلامی ایمان و اعتقاد و ارزشهای معنوی زوجین است نه عوامل مادی و انگاره های غیرالاهی. در تحلیلهایی که تنها با نگاه مادی و دنیوی به مسائل انسانها نگریسته میشود، راهحلهای ارائه شده مبتنی بر همین نگاه، کاملاً مادی و فارغ از جنبههای معنوی و فرامادی است. درحالیکه، در نگاه معنوی و الاهی در سطحی بسیار فراتر، مسائل و مشکلات زندگی و خانواده در پرتو ایمان به خدا و آخرت و روابط اخلاقی و عاطفی زوجین به سامان میرسد. خانوادههای مسلمان ایرانی که براساس ایمان و اعتقاد و شیوههای اسلامی بنیاد نهاده شدهاند کم نیستند و زیباترین جلوههای ایثار و همدلی و مودت و رحمت (1) را به نمایش گذاشتهاند.
5 . گوینده مدعی است «به همان نسبت که مرد حق طلاق دارد زن نیز حق طلاق دارد. در واقع همان قانونی است که خداوند در قرآن برای ما فراهم کرده است».
با وجود آنکه زن در شرایط خاص مثل عسر و حرج یا غیبت بسیار طولانی و غیر قابل تحمل مرد و در مواردی که زن بر اساس شروطی، خود را وکیل در طلاق قرار داده باشد، حق طلاق داشته و میتواند از قاضی تقاضای صدور حکم طلاق نماید، ولی در این موارد نیز طلاق دهنده زن نیست، بلکه او تقاضای طلاق کرده و قاضی او را مطلقه قرار میدهد، ولی در شرایط عادی، طلاق در اختیار مرد است و زن نمیتواند مرد را طلاق دهد. بنابراین، معلوم نیست گوینده بر اساس کدام آیه از قرآن کریم مدعی برابری زن و مرد در حق طلاق از دیدگاه قرآن شده است. در قرآن کریم در آیههای سوره طلاق و دیگر مواردی که سخن
______________________________
1. خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَ جًا لِّتَسْکُنُوآاْ إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً (الروم، 21:30)
______________________________
از زنان مطلقه به میان آمده است، همه جا که مرد طلاق دهنده است. در روایات اهل بیت نیز صریحا مسئله عدم تشابه زن و مرد در حق طلاق بیان شده است.
آنچه در این مجال درباره حق طلاق مرد میتوان گفت آن است که اسلام براساس شناخت فطرت زن و مرد، اصل اولیه را در طلاق و جدایی میان زن و مرد، اقدام مرد قرار داده است؛ چرا که اساسا آغاز زندگی با درخواست و طلب مرد نسبت به زن صورت میگیرد. مرد همواره طالب زن است و زن دوست دارد مطلوب مرد باشد. ازاینرو، اگر مرد علاقه و عشق خود را به زن از دست دهد، ولی حق طلاق مشروط به موافقت زن باشد ادامه زندگی برای زن همواره با سردی و عدم تقاضای مرد خواهد بود. اگر زن محبت خود را نسبت به مرد از دست دهد، ولی مرد خواهان زن باشد، باز مطلوبیت زن باقی است و مرد میتواند محبت زن را به خویش جلب نماید. استاد شهید مطهری در همین زمینه توضیحاتی شنیدنی دارد:
طبیعت، علائق زوجین را به این صورت قرار داده است که زن را پاسخ دهنده به مرد قرار داده است. علاقه و «محبت اصیل و پایدار زن همان است که به صورت عکسالعمل به علاقه و احترام یک مرد نسبت به او به وجود میآید. ازاینرو، علاقه زن به مرد معلول علاقه مرد به زن و وابسته به اوست. طبیعت کلید محبت طرفین را در اختیار مرد قرار داده است. مرد است که اگر زن را دوست بدارد و نسبت به او وفادار بماند، زن نیز او را دوست میدارد و نسبت به او وفادار میماند. بهطور قطع، زن طبعا از مرد وفادارتر است و بیوفایی زن عکسالعمل بیوفایی مرد است».
طبیعت، کلید فسخ طبیعی ازدواج را به دست مرد داده است؛ یعنی این مرد است که با بیعلاقگی و بیوفایی خود نسبت به زن، او را سرد و بیعلاقه میکند. برخلاف زن که بیعلاقگی اگر از او شروع شود تأثیری در علاقه مرد ندارد، بلکه گاهی آن را تیزتر میکند. ازاینرو، بیعلاقگی مرد منجر به بیعلاقگی طرفین میشود، ولی بیعلاقگی زن منجر به بیعلاقگی طرفین نمیشود. سردی و خاموشی علاقه مرد، مرگ ازدواج و پایان حیات خانوادگی است، ولی سردی و خاموشی علاقه زن به مرد آنرا به صورت مریضی نیمه جان درمی آورد که امید بهبود و شفا دارد. در صورتی که بیعلاقگی از زن شروع شود. مرد اگر عاقل و وفادار باشد میتواند با ابراز محبت و مهربانی علاقه زن را بازگرداند. این کار برای مرد اهانت نیست که محبوب رمیده خود را به زور قانون نگهدارد تا تدریجا او را رام کند، ولی برای زن اهانت و غیرقابل تحمل است که برای حفظ حامی و دلباخته خود به زور و اجبار قانون متوسل شود.(1)
______________________________
1. استاد شهید مطهری در کتاب نظام حقوق زن در اسلام در مبحث طلاق مطالب بسیار ارزشمند و خواندنی را در این زمینه ارائه کردهاند که خوانندگان محترم میتوانند با مطالعه آنها پاسخ به پرسشهای خود در مسئله طلاق را پیدا نمایند.
______________________________
6. گوینده مدعی است: «خانواده پدرسالار یک خانواده به هم پیوستهای بود. سرپرست، مسئول، بانی و حامی داشت، ولی نه مطلوب بود و نه مناسب دوران ما. بنابراین، اگر بخواهیم دوباره خانواده پدرسالار را احیا کنیم، اشتباه کردهایم. درون این خانوادهها عوارض بسیاری منبعث میشد. عقده اودیپ (دوگانگی شخصیت) از آن بر میآمد».
اگر مقصود ایشان از پدرسالاری، حاکمیت استبدادی و ظالمانه پدر است، قطعا در اندیشه اسلامی مطرود است، ولی اگر مقصود نفی مدیریت و سرپرستی پدر در خانواده است که ظاهرا این مفهوم نیز مورد نظر ایشان است، سخن صحیحی نیست. سرپرست، مسئول و حامی خانواده پدر است که با مهر و محبت و دلسوزی تمام وجود خویش را در راه مصالح همسر و فرزندان هزینه میکند. در مواقع خطیر از خانواده دفاع میکند، در راه تأمین نیازهای مادی آنان میکوشد و نسبت به مسائل و مشکلات حقوقی خانواده پاسخگو خواهد بود. مرد در خانواده دینی از موضع عشق و محبت، سرپرستی خود را اعمال میکند، نه همچون یک سلطان ستمگر و مستبد. جای تعجب است که گوینده چنین نسبتی به خانوادههای گذشته اسلامی و ایرانی میدهد و مدعی میشود که فرزندان در اینگونه خانوادهها دچار عقده اودیپ میشوند. درحالیکه، یکی از بهترین مدلهای تربیت فرزندان و تعالی شخصیت و رشد کرامت و خودباوری در آنان، مدل خانواده اسلامی با سرپرستی و هدایت پدر است که با همه وجود برای سعادت و تعالی دنیا و آخرت فرزندان میکوشد. چگونه است که امروزه سنگها و چوبهای به جای مانده از نسلهای پیشین پاس داشته شده، ولی میراث اخلاقی و فرهنگی و دینی خانوادههای مسلمان ایران، اینگونه مورد بیمهری و بیتوجهی قرار میگیرد. به راستی خانوادهای که سرپرست نداشته باشد، در مواقع حساس و خطیر چگونه و با تصمیم چه کسی حرکت خواهد کرد. اگر پس از مشاوره نیاز به تصمیمگیری نهایی باشد، چه کسی باید تصمیم بگیرد؟ آیا میتوان تصور کرد که یک اداره، مدرسه و هر مجموعه انسانی بدون مدیر و سرپرست به سرمنزل مقصود دست یابد؟
مسئله دیگر آن است که سرپرستی خانواده را باید بر عهده چه کسی قرار داد؟ بیگمان سرپرستی مشترک و مشاورهای، غیرقابل اجراست؛ چرا که تمامی سخن در موارد اختلاف است که مشاوره به نتیجهای نرسیده است و دیدگاه زن و شوهر متفاوت است. یا باید سرپرستی را به یکی از زن و مرد سپرد یا فرد شایستهتر را سرپرست قرار داد. شایستهسالاری در خانواده اگر به این معناست که هر زن و مردی که ازدواج میکنند در آغاز زندگی مشترک یا قبل از آن به مراکز تعیین شایستگی مراجعه کنند و فرد شایستهتر را مشخص سازند و این مسئله جنبه قانونی و رسمی پیدا کند، تحقق چنین چیزی نه تنها بسیار مشکلساز بوده و راه ازدواج و تشکیل خانواده را در آغاز با مشکلات فراوان همراه میسازد، بلکه تعیین فرد شایستهتر نیز کاری سخت و موجب اختلاف میان زوجین خواهد بود؛ چرا که ملاک شایستگی در اداره خانواده را چه اموری باید دانست و چگونه میتوان آنرا تشخیص داد؟ آیا ملاک شایستگی بیشتر، میزان تحصیلات و تخصصهای علمی و مدرک تحصیلی است یا اطلاعات و دانشهای لازم برای اداره خانواده و یا توان مدیریت خانواده و یا قدرت و توان تحمل مشکلات و یا قدرت دفاع از خانواده در سختیها و مشکلات و یا امور دیگر؟ به هر حال، طرح شایستهسالاری در خانواده در عمل با مشکلات فراوانی روبه روست، ولی آنچه(1) بهطور کلی در دیدگاه اسلامی و قرآنی وجود دارد، به دلیل خصوصیات روحی و روانی خاص زن و مرد، سرپرستی خانواده بر عهده مرد قرار داده شده است که البته این قانون نیز همچون دیگر قوانین، ناظر به نوع افراد و غالب افراد است، نه تمامی افراد. به علاوه سرپرستی مرد نیز محدود به امور خاصی است و قرار دادن مسئولیت سرپرستی خانواده بر عهده مرد، هرگز به معنای تأیید زورگویی و ظلم و ستم مرد در خانواده نیست. اسلام با هر گونه اجحاف و استبداد مرد در خانه مخالف است.
______________________________
1. در اینجا فرصت نیست تا دیدگاههای روانشناسان غربی را در خصوص روحیات خاص زنان و تمایل آنان به اینکه دوست میدارند تحت سرپرستی و حمایت مرد باشند و مرد با قدرت و صلابت از آنان حمایت کند را بیان کنیم. ر.ک: معمای زن، جوزف پک.