دموکراسی از کجا می آید
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
نویسنده در بخشی از این مقاله بعد از ذکر برخی تعاریف که برای دموکراسی شده است در تعریف مورد قبول خود، شرط دموکراسی را مشارکت همگانی مؤثر و قابل قبول در عرصه جامعه در کنار رقابت نخبگان میداند به گونهای که یک دموکراسی زمانی تمام عیار و کامل است که در کنار مشارکت عمومی از رقابت هم برخوردار باشد.متن
آئین، ش 1
بعضا دموکراسی را یک قاعده بازی صرف و یا یک قاعده بلامضمون میدانند. چیزی شبیه قاعده بازی فوتبال که در آن قواعد و سازوکارها روشن و معلوم است اما نتیجه از پیش روشن نیست.
با این نگاه به یک معنای کاملاً رئال و خشن از دموکراسی میرسیم، صورتی از دموکراسی که میتوان آنرا دموکراسی سیسیلی نامید. در سیسیل باندهای مافیایی پس از رویارویی و مبارزه هنگامی که به تکافوی قدرت و موازنه وحشت رسیدند پدر خواندههای مافیایی با هم به توافق میرسند که سیسیل را به بخشهای تحت نظر هر یک از باندها تفسیم کنند و براساس قواعد و قراردادهایی با یکدیگر تعامل داشته باشند. ازاینرو دموکراسی سیسیلی مجموعه قراردادهایی است که متکی بر موازنه وحشت میان قدرتهای موجود است. این نوع دموکراسی است که در سطح جهانی شده خود مبنای رفتار دولتها شده است.
به همین جهت این نوع دموکراسی را که لزوما اجزای آن دموکرات نیستند «دموکراسی بدوندموکرات Democracy Without Democrats» مینامند. این نوع دموکراسی خالی از مضمون است؛ خالی از فرهنگ دموکرات و تنها متکی بر موازنه قدرت و موازنه وحشت. نوع دیگری از دموکراسی، دموکراسی آتنی است. این نوع دموکراسی، دموکراسی طبقات برتر است. در آن شهروندان دارای حق رأی هستند اما نه همه شهروندان، شهروندانی که با ملاکها و معیارهایی متمایز میشوند. در آتن فقط مردان آزاد ثروتمند اهل آتن حق رأی داشتند. دموکراسی آتنی غ دموکراسی مستقیم است و نه دموکراسی نمایندگی. بدین ترتیب بسیاری از افراد از محدوده دموکراسی بیرون گذارده میشدند، زنان، فقرا، بردگان، مهاجران و ... حق رأی نداشتند و شرافتهایی که نام برده شد تنها منشأ دموکراسی بود.
دموکراسی خلقی، آن نوع از دموکراسی که در شوروی سابق و افمار آن حاکم بود، دموکراسی نمایندگی، دموکراسی رهبرسالار، دموکراسی بورژوایی و ... . دموکراسی مجموعهای است از مشارکت همگانی مؤثر و قابل قبول در عرصه جامعه در کنار رفابت الیتها و نخبگان. به علاوه مجموعهای از قواعد عمومی و آزادیهای همگانی نظیر آزادی بیان، ازادی سازمان یابی، آزادی اجتماع، حقوق به رسمیت شناخته شده انسانها که در مجموع این امکان را فراهم میآورد که اقلیت بتواند به اکثریت تبدیل شود و چرخش نخبگان بدون خونریزی و به صورت مسالمتآمیز صورت پذیرد و بدین ترتیب دموکراسی برگشتناپذیر محقق شود.
در برخی از جوامع عنصر مشارکت پایین است، اما عنصر رقابت بالا. در اینگونه جوامع نوعی پولی آرشی حاکم است. نخبگان با هم رقابت میکنند. اما توده مردم مشارکت ندارند یا میزان مشارکت کم است. در برخی جوامع نیز به عکس مشارکت تودهای وجود دارد و نرخ آن نیز به نسبت بالا است اما رقابت وجود ندارد. در این نوع جوامع پوپولیسم حاکم است. به عنوان مثال آنچه در عراق جاری بود و میان برمر حاکم آمریکایی و آیت اللّه سیستانی تفاوت ایجاد میکند در این دو نوع رهیافت به دموکراسی است. اما آیت اللّه سیستانی با تکیه بر نقش و اکثریت آماری شیعیان عراق تأکید بر مشارکت بالا و حضور تودههای مردم عراق در تعیین سرنوشت آینده عراق دارد.
در دموکراسی تمام عیار مشارکت در بالاترین حد و متناسب با آن رقابت نیز در بالاترین سطح و در کنار این دو مجموعهای از آزادیهای تضمین کننده تبدیل اقلیت به اکثریت و چرخش آزاد و مسالمتآمیز نخبگان وجود دارد. این نوع دموکراسی علاوه بر شکل و قالبت صورتی که مشارکت و رفابت صورت دهنده آن است، دارای مضمون و محتوا نیز هست که همان آزادیهایبنیادی و ارزشهای دموکراتیک است.
حال این دموکراسی از کجا میآید یا از کجا نشأت گرفته است؟
ترایخ نشان میدهد که اولین منشأ دموکراسی، سرمایهداری و بورژوازی بوده است.
منشأ بعدی دموکراسی خصوصا در کشورهیا عقب ماندهتر که بورژوازی در آنها عقب مانده تر بوده است. شکلگیری «سبقه متوسط جدید» است. در این نوع دموکراسیها خرده بورژواها حامل دموکراسی شدند. کشورهایی که دموکراسی اینگونه در انها رشد پیدا کرده است، کشورهایی هستند که معمولاً دیرتر صنعتی شدهاند یا پس از استقلال و طی روند مستعمره بودند، طبقه متوسط جدید در آنان جان گرفته و پویا شده است.
بورز مطالبات سیاسی این طبقه گاه مثل نیکاراگوئه و ایران به صورت انقلاب بود و گاه مثل برخی از کشورهای اروپای شرقی نظیر لهستان، گرجستان، و یوگسلاوی به صورت نافرمانی مدنی و انقلابهای مخملین. این دگرگونیها در این نوع کشورها با اتکا به مطالبات طبقه متوسط جدید موج دموکراسی خواهی را دامن زد و رفلته رفته دموکراسیهایی در این نوع کحشورها پدیدار گشت. مسیر سوم برای دموکراسی در کشورهایی شکل گرفته است که دو راه فوق بسته بوده است. یعنی نه بورژوازی قدرتمندی وجود داشته است و نه طبقه متوسط جدید امکان بروز یافته است. قدرتهای حاکم اقتدارگرا، فاشیسم یا پوپولیسم بودهاند و سیطره کامل بر عرصه جامعه داشتهاند.
اگر چه این راه سوم راه قطعی شکلگیری دموکراسی نیست و تجربههای متفاوتی وجود دارد نظیر آنچه در پاناما بعد از اما تاریخوس یا هائیتی بعد از بی بی دوک یا الجزایر اتفاق افتاد و مسیر به سمت دموکراسی طی نشد و دموکراسی به سمت دیکتاتوری برگشت یافت. تجربههایی نظیر ازبکستان، آذربایجان یا ایران در زمان دولت دکتر مصدق نشان میدهد که این الگو الگوی دائمی نیست و لزوما به دموکراسی ختم نمیشود. با این حال این مسیر برای برخی از کشورهای اروپایی معمولاً دموکراسی آورده است اما در جهان سوم چندان موفق نبوده است.
در مورد ایران، با توجه به عدم حضور سرمایه داری، بورژوازی واقعی نیز در ایران شکل نگرفت. حال این سؤال مطرح میشود که آیا در مورد طبقه متوسط جدید در ایران نیز میتوان چنین قضاوتی داشت.
اما در ایران، بورژوازی ضعیف بود و هنوز هم ضعیف است. الان هم به دلیل ناامنی، سرمایهها به خارج از کشور میرود. چون سرمایه داران وضعیت ایران را قابل پیشبینی نمیدانند و سرمایه گذاری بلند مدت نمیکنند. حتی ایرانیان میروند و به رغم علاقه به کشور خود، در دیگر کشورها سرمایه گذاری میکنند. اما طبقه متوسط جدید در ایران قوی شده است. بیش از هفتاد درصد جمعیت شهر نشین شدهاند. سطح سواد عمومی بالا رفته، ارتباطات جمعهی گسترش یافته، میانگین سنی پایین آمده و جامعه ایران جوان شده است. علائم موجود، حاکی از تقویت طبقه متوسط جدید است. اما مشکل این طبقه، نبود سازماندهی و تشکیلات است.
بحث دیگری در مورد ایران وجود دارد و آن حضور پارامتر اساسی دین در جامعه ایرانی است که این سؤال را ایجاد میکند که آیا شکل دینی دموکراسی هم ممکن است.
بهطور اجمال سه منشأ برای دموکراسی برشمردم، اگر دموکراسی دینی از یکی از این سه منشأ درآمد، پس دموکراسی دینی هم وجود دارد.
انقلاب اسلامی کاملاً طرفدار مشارکت بود و نه رقابت. از شعارها هم مشخص بود. صحبتی از رقابت نمیشود. شعار «حزب فقط حزب اللّه» به معنی رقابتی نبودن است؛ اما مشارکت خیلی بالا بود. مثلاً تا انتخابات سال 76 رقابت جدیای در عرصه سیاسی وجود نداشت. فقط یک بار رقابت جدی بود، آن هم دوم خرداد بود که حماسهای پرشور شکل گرفت. رقابت یک پایه دموکرای است که همواره در کشور ما غایب بوده است.
اشاره
1. رقابت نمیتواند لزوما شرط دموکراسی واقعی و تمام عیار باشد. اگر مقصود از دموکراسی دخالت دادن رأی مردم و نقش آفرینی آنها در نظام حاکم بر آنها و رسیدن به آزادی انتخاب باشد، آیا میتوان گفت همیشه تحقق چنین آرمانی در گرو رقابت نخبگان است. یکی از امتیازات هر نظام سیاسی، برخورداری از رأی جمعی است و هر گاه رأی جمعی به گونهای باشد که اکثریت قریب به اتفاق جامعه را در بر میگیرد، در این صورت شاهد یکی از عمده مصادیق دموکراسی در اصل تشکیل آن نظام سیاسی خواهیم بود. اگر دموکراسی همان معنای متبادر از آن، یعنی مشارکت عمومی مؤثر در صحنههای مختلف جامعه و تأثیرگذاری آزادانه در نحوه راهبرد امورات جامعه و دستگاههای مختلف حاکمیت باشد، بهترین شکل دموکراسی همین دموکراسی مبتنی بر اکثریت آرا و رأی جمعی، موقعیتی برای رقابت در اصل نظام حاکم ایجاد نکند، اشکالی بر جنبه دموکراتیک بودن آن نظام نیست.
2. لزوما چنین نیست که در هر نظام سیاسی که از مشارکت عمومی برخوردار باشد، میدان رقابت مسدود باشد، زیرا در صورت تعیین یک نظام خاص بوسیله آراء عمومی، میدان رقابت در عرصههای دیگر همان نظام مفتوح است، رقابت در روش اجرای موفق پارادایمهای حکومت و حضور نخبگان در تصمیمگیریهای کلان، حضور فعال رقبا در صحنههای انخاباتی از جمله ریاست جمهوری و انتخابات مجلس، به شدت میتواند جاری باشد.
3. در صورت اقبال عمومی به یک نظام سیاسی خاص، رقابت را شرط دموکراتیزه
کردن آن نظام قرار دادن، چه بسا نوعی بیتوجهی به رأی جمعی و اکثریت قریب به اتفاق باشد. زیرا بنابر آنچه که از معنای دموکراسی معهود است. توجه به آرای عمومی در وهله اول لازم است. و در خصوص نظام جمهوری اسلامی، باید گفت لحاظ شرط رقابت برای دمکراتیک بودن نظامی که مبتنی بر رأی 98% مردم است غیر قابل قبول است. آری زمانی رقابت به عنوان شرط و پایه دموکراسی مطرح است که فاقد مشارکت عمومی که از حیث رتبه، مقدم بر رقابت است، باشیم.
نتیجه آنکه برجسته بودن عنصر مشارکت عمومی در نظام جمهوری اسلامی، قدحی بر دمکراتیک بودن آن وارد نمیکند، سوای آنکه اینگونه هم نیست که در ایران شاهد صحنههای رقابت نباشیم.
نویسنده در قسمتی دیگر سه منشأ برای دموکراسی بیان کرده اپس و معتقد است اولین منشأ دموکراسی، سرمایه داری و بورژوازی بوده است. دومین منشأ که خصوصا در کشورهای عقب ماندهتر که بورژوازی در آنها عقب ماندهتر بوده است، وجود داشته و آن طبقه متوسط جدید است. طبقه متوسط جدید یا صاحبان سرمایههای کوچک و اقشار مزدبگیر که شهرنشین شده بودند رفته رفته صاحب مطالبات سیاسی شدند و با حرکتهایی که از جانب آنها صورت گرفت موج دموکراسی خواهی دامن زده شد. سومین منشأ هم مربوط به قدرت حاکم اقتدارگرا، فاشیسم یا پوپولیسم بودهاند میباشد که این قدرتها هم تجربه نشان داده است که از سوی قدرتهای خارجی سرنگون میشدهاند و این جوامع با اتکا به عامل خارجی، به سمت دموکراسی رفتهاند.
بعد ایشان متذکر شده است که منشأ اول برای دموکراسی در ایران متصور نیست چون سرمایه داران به دلیل ناامنی، سرمایههای خود را به خارج از کشور میبرند، طبقه متوسط جدید در ایران قوی بوده است، اما مشکل این طبقه نبود سازماندهی و تشکیلات است. بعد میگوید: اگر دموکراسی دینی از این سه منشأ در آمد، دموکراسی دینی هم وجود دارد.
ما هم مثل ایشان معتقدیم که سرمایهها باید در خود کشور غ سرمایه گذاری شود و موجبات چنین امری هر چه بهتر باید فراهم گردد. اما کلیت کلام ایشان نیز مقبول نیست، اینگونه هم نیست که همه سرمایهها روانه خارج شده است و سرمایه گذاران مطلقا میل به سرمایه گذاری در کشور را ندارند. با یک دید منصفانه میتوان به این جقیقت پی برد. رشد و ارتقای طبقه متوسط جدید در ایران نیز امری مسلم و مقبول است اما مواجه بودن این قشر با عدم سازمان دهی و تشکیلات، قابل تأمل است. الان همین قشر از جامعه با سرمایههای خرد خویش توانستهاند صاحب مطالبات شوند و منشأ تأثیراتی در رویه کلی نظام باشند. پس اولاً انکار تأثیر این قشر از جامعه در روند دموکراتیزه کردن نظام سحسح به نظر نمیرسد ثانیا هرگاه همین قشر متوسط جدید مطالبات خود را در سایه نظام جمهوری اسلامی برآورده بیننند باز میتوان گفت مردم سالاری دینی واجد یکی از این سه منشأ یاد شده نیست پس وجود ندارد؟!
اینکه دموکراسی دینی به دلیل عدم استنادش به یکی از منشأهای سه گانه غیر معقول است، امری ناتمام است. زیرا غ حتی با فرض عدم استنادش به یکی از این منشأها، هیچ دلیلی وجود نداد که وجود دموکراسی را منحصرا در یکاز از این موارد معتبر بداند، ممکن است نفس دموکراسی از منشأهای دیگری هم نشأت بگیرد. سوای آنکه اگر منشأ دموکراسی، دین باشد، آیا باز میتوان قائل به عدم اعتبار چنین دموکراسی شد. مردم سالاری دینی خود الگویی از دموکراسی مطابق با آموزههای دینی اپس که منشأ ان دین بوده است در عین حال اصل و محتوای دموکراسی هم در آن تعبیه شده است. پس میتواند وجود داشته باشد و هم در نوع خود بیبدیل باشد. البته در باب امکان سازگاری دموکراسی و دین مواضع مختلفی وجود دارد. برخی به جانبداری از دین قائل به ناسازگاری بین دموکراسی و دین شدهاند زیرا از نظر این گروه، خدامحوری با مردم سالاری در تناقض است. گروهی دیگر به دفاع از مردم سالاری قائله به ناسازگاری هستند. زیرا اینان دین در متن حکومت و سیاست را تهدیدی در راستای نقش آفرنی و آزادی اراده جمعی میدانند به عقیده آنها دموکراسی ذاتا با اقتدار مذهبی خوانایی ندارد و در واقع اقتدار سیاسی باید از اقتدار دینی جدا گردد. برخی هم با تأمل در مؤدیات این دو، طریق جمع را رفتهاند و مدل سازگاری مشروط را پذیرفتهاند که همان دموکراسی دینی است به این بیان که دموکراسی را به دو گونه روش و ارزش میتوان از هم جدا کرد، دموکراسی در گونه روش، هر گونه هدف و آرمان اجتماعی را بر میتابد و موضع ویژهای نسبت به آنها ندارد بر خلاف گونه ارزشی آن، از این روست که دموکراسیای که تکثرگرایی و نسبیت را آرمان و ارزش بشمار میآورد نمیتواند با ارمانها و ارزشهای دیگر سازگار باشد. و از این روی مردم سالاری دینی یعنی اتخاذ دموکراسی به گونه روش (که قابلیت پذیرش هر نوع ارزش را دارد) برای حضور مردم و اراده جمعی در سرنوشت خویش از طریق ارزشهای دینی و با توجه به آموزههای دینی است یعنی مردم و نمایندگان آنها با حضور ضوابط دینی و حدود شرعی، صاحب اراده و اختیار و تصمیمگیری هستند و میتوانند در انتخاب ساختار و روش اجرای فعالیتهای عمده جامعه، و تصمیمگیری بر اساس موازین اسلامی، نقش عمده داشته باشند. البته چنین الگوهایی در تاریخ سیاست بدیع و بیسابقه نیست به عنوان مثال دمکراسی لیبرال، دمکراسیای را میطلبد که با ارزشهای مورد نظر خود منطبق باشد و مدل مردم سالاری دینی از پشتوانه دینی برخوردار است. مؤلفههایی چون مشورت، برابری همگان در برابر قانون، عدالت اجتماعی، شفافیت امر حکومت، پاسخ گو بودن حاکمان به مردم، نظارت مردم بر قدرت سیاسی و ... همه از اموری هستند که در دموکراسی دینی مورد توجهاند.
بعضا دموکراسی را یک قاعده بازی صرف و یا یک قاعده بلامضمون میدانند. چیزی شبیه قاعده بازی فوتبال که در آن قواعد و سازوکارها روشن و معلوم است اما نتیجه از پیش روشن نیست.
با این نگاه به یک معنای کاملاً رئال و خشن از دموکراسی میرسیم، صورتی از دموکراسی که میتوان آنرا دموکراسی سیسیلی نامید. در سیسیل باندهای مافیایی پس از رویارویی و مبارزه هنگامی که به تکافوی قدرت و موازنه وحشت رسیدند پدر خواندههای مافیایی با هم به توافق میرسند که سیسیل را به بخشهای تحت نظر هر یک از باندها تفسیم کنند و براساس قواعد و قراردادهایی با یکدیگر تعامل داشته باشند. ازاینرو دموکراسی سیسیلی مجموعه قراردادهایی است که متکی بر موازنه وحشت میان قدرتهای موجود است. این نوع دموکراسی است که در سطح جهانی شده خود مبنای رفتار دولتها شده است.
به همین جهت این نوع دموکراسی را که لزوما اجزای آن دموکرات نیستند «دموکراسی بدوندموکرات Democracy Without Democrats» مینامند. این نوع دموکراسی خالی از مضمون است؛ خالی از فرهنگ دموکرات و تنها متکی بر موازنه قدرت و موازنه وحشت. نوع دیگری از دموکراسی، دموکراسی آتنی است. این نوع دموکراسی، دموکراسی طبقات برتر است. در آن شهروندان دارای حق رأی هستند اما نه همه شهروندان، شهروندانی که با ملاکها و معیارهایی متمایز میشوند. در آتن فقط مردان آزاد ثروتمند اهل آتن حق رأی داشتند. دموکراسی آتنی غ دموکراسی مستقیم است و نه دموکراسی نمایندگی. بدین ترتیب بسیاری از افراد از محدوده دموکراسی بیرون گذارده میشدند، زنان، فقرا، بردگان، مهاجران و ... حق رأی نداشتند و شرافتهایی که نام برده شد تنها منشأ دموکراسی بود.
دموکراسی خلقی، آن نوع از دموکراسی که در شوروی سابق و افمار آن حاکم بود، دموکراسی نمایندگی، دموکراسی رهبرسالار، دموکراسی بورژوایی و ... . دموکراسی مجموعهای است از مشارکت همگانی مؤثر و قابل قبول در عرصه جامعه در کنار رفابت الیتها و نخبگان. به علاوه مجموعهای از قواعد عمومی و آزادیهای همگانی نظیر آزادی بیان، ازادی سازمان یابی، آزادی اجتماع، حقوق به رسمیت شناخته شده انسانها که در مجموع این امکان را فراهم میآورد که اقلیت بتواند به اکثریت تبدیل شود و چرخش نخبگان بدون خونریزی و به صورت مسالمتآمیز صورت پذیرد و بدین ترتیب دموکراسی برگشتناپذیر محقق شود.
در برخی از جوامع عنصر مشارکت پایین است، اما عنصر رقابت بالا. در اینگونه جوامع نوعی پولی آرشی حاکم است. نخبگان با هم رقابت میکنند. اما توده مردم مشارکت ندارند یا میزان مشارکت کم است. در برخی جوامع نیز به عکس مشارکت تودهای وجود دارد و نرخ آن نیز به نسبت بالا است اما رقابت وجود ندارد. در این نوع جوامع پوپولیسم حاکم است. به عنوان مثال آنچه در عراق جاری بود و میان برمر حاکم آمریکایی و آیت اللّه سیستانی تفاوت ایجاد میکند در این دو نوع رهیافت به دموکراسی است. اما آیت اللّه سیستانی با تکیه بر نقش و اکثریت آماری شیعیان عراق تأکید بر مشارکت بالا و حضور تودههای مردم عراق در تعیین سرنوشت آینده عراق دارد.
در دموکراسی تمام عیار مشارکت در بالاترین حد و متناسب با آن رقابت نیز در بالاترین سطح و در کنار این دو مجموعهای از آزادیهای تضمین کننده تبدیل اقلیت به اکثریت و چرخش آزاد و مسالمتآمیز نخبگان وجود دارد. این نوع دموکراسی علاوه بر شکل و قالبت صورتی که مشارکت و رفابت صورت دهنده آن است، دارای مضمون و محتوا نیز هست که همان آزادیهایبنیادی و ارزشهای دموکراتیک است.
حال این دموکراسی از کجا میآید یا از کجا نشأت گرفته است؟
ترایخ نشان میدهد که اولین منشأ دموکراسی، سرمایهداری و بورژوازی بوده است.
منشأ بعدی دموکراسی خصوصا در کشورهیا عقب ماندهتر که بورژوازی در آنها عقب مانده تر بوده است. شکلگیری «سبقه متوسط جدید» است. در این نوع دموکراسیها خرده بورژواها حامل دموکراسی شدند. کشورهایی که دموکراسی اینگونه در انها رشد پیدا کرده است، کشورهایی هستند که معمولاً دیرتر صنعتی شدهاند یا پس از استقلال و طی روند مستعمره بودند، طبقه متوسط جدید در آنان جان گرفته و پویا شده است.
بورز مطالبات سیاسی این طبقه گاه مثل نیکاراگوئه و ایران به صورت انقلاب بود و گاه مثل برخی از کشورهای اروپای شرقی نظیر لهستان، گرجستان، و یوگسلاوی به صورت نافرمانی مدنی و انقلابهای مخملین. این دگرگونیها در این نوع کشورها با اتکا به مطالبات طبقه متوسط جدید موج دموکراسی خواهی را دامن زد و رفلته رفته دموکراسیهایی در این نوع کحشورها پدیدار گشت. مسیر سوم برای دموکراسی در کشورهایی شکل گرفته است که دو راه فوق بسته بوده است. یعنی نه بورژوازی قدرتمندی وجود داشته است و نه طبقه متوسط جدید امکان بروز یافته است. قدرتهای حاکم اقتدارگرا، فاشیسم یا پوپولیسم بودهاند و سیطره کامل بر عرصه جامعه داشتهاند.
اگر چه این راه سوم راه قطعی شکلگیری دموکراسی نیست و تجربههای متفاوتی وجود دارد نظیر آنچه در پاناما بعد از اما تاریخوس یا هائیتی بعد از بی بی دوک یا الجزایر اتفاق افتاد و مسیر به سمت دموکراسی طی نشد و دموکراسی به سمت دیکتاتوری برگشت یافت. تجربههایی نظیر ازبکستان، آذربایجان یا ایران در زمان دولت دکتر مصدق نشان میدهد که این الگو الگوی دائمی نیست و لزوما به دموکراسی ختم نمیشود. با این حال این مسیر برای برخی از کشورهای اروپایی معمولاً دموکراسی آورده است اما در جهان سوم چندان موفق نبوده است.
در مورد ایران، با توجه به عدم حضور سرمایه داری، بورژوازی واقعی نیز در ایران شکل نگرفت. حال این سؤال مطرح میشود که آیا در مورد طبقه متوسط جدید در ایران نیز میتوان چنین قضاوتی داشت.
اما در ایران، بورژوازی ضعیف بود و هنوز هم ضعیف است. الان هم به دلیل ناامنی، سرمایهها به خارج از کشور میرود. چون سرمایه داران وضعیت ایران را قابل پیشبینی نمیدانند و سرمایه گذاری بلند مدت نمیکنند. حتی ایرانیان میروند و به رغم علاقه به کشور خود، در دیگر کشورها سرمایه گذاری میکنند. اما طبقه متوسط جدید در ایران قوی شده است. بیش از هفتاد درصد جمعیت شهر نشین شدهاند. سطح سواد عمومی بالا رفته، ارتباطات جمعهی گسترش یافته، میانگین سنی پایین آمده و جامعه ایران جوان شده است. علائم موجود، حاکی از تقویت طبقه متوسط جدید است. اما مشکل این طبقه، نبود سازماندهی و تشکیلات است.
بحث دیگری در مورد ایران وجود دارد و آن حضور پارامتر اساسی دین در جامعه ایرانی است که این سؤال را ایجاد میکند که آیا شکل دینی دموکراسی هم ممکن است.
بهطور اجمال سه منشأ برای دموکراسی برشمردم، اگر دموکراسی دینی از یکی از این سه منشأ درآمد، پس دموکراسی دینی هم وجود دارد.
انقلاب اسلامی کاملاً طرفدار مشارکت بود و نه رقابت. از شعارها هم مشخص بود. صحبتی از رقابت نمیشود. شعار «حزب فقط حزب اللّه» به معنی رقابتی نبودن است؛ اما مشارکت خیلی بالا بود. مثلاً تا انتخابات سال 76 رقابت جدیای در عرصه سیاسی وجود نداشت. فقط یک بار رقابت جدی بود، آن هم دوم خرداد بود که حماسهای پرشور شکل گرفت. رقابت یک پایه دموکرای است که همواره در کشور ما غایب بوده است.
اشاره
1. رقابت نمیتواند لزوما شرط دموکراسی واقعی و تمام عیار باشد. اگر مقصود از دموکراسی دخالت دادن رأی مردم و نقش آفرینی آنها در نظام حاکم بر آنها و رسیدن به آزادی انتخاب باشد، آیا میتوان گفت همیشه تحقق چنین آرمانی در گرو رقابت نخبگان است. یکی از امتیازات هر نظام سیاسی، برخورداری از رأی جمعی است و هر گاه رأی جمعی به گونهای باشد که اکثریت قریب به اتفاق جامعه را در بر میگیرد، در این صورت شاهد یکی از عمده مصادیق دموکراسی در اصل تشکیل آن نظام سیاسی خواهیم بود. اگر دموکراسی همان معنای متبادر از آن، یعنی مشارکت عمومی مؤثر در صحنههای مختلف جامعه و تأثیرگذاری آزادانه در نحوه راهبرد امورات جامعه و دستگاههای مختلف حاکمیت باشد، بهترین شکل دموکراسی همین دموکراسی مبتنی بر اکثریت آرا و رأی جمعی، موقعیتی برای رقابت در اصل نظام حاکم ایجاد نکند، اشکالی بر جنبه دموکراتیک بودن آن نظام نیست.
2. لزوما چنین نیست که در هر نظام سیاسی که از مشارکت عمومی برخوردار باشد، میدان رقابت مسدود باشد، زیرا در صورت تعیین یک نظام خاص بوسیله آراء عمومی، میدان رقابت در عرصههای دیگر همان نظام مفتوح است، رقابت در روش اجرای موفق پارادایمهای حکومت و حضور نخبگان در تصمیمگیریهای کلان، حضور فعال رقبا در صحنههای انخاباتی از جمله ریاست جمهوری و انتخابات مجلس، به شدت میتواند جاری باشد.
3. در صورت اقبال عمومی به یک نظام سیاسی خاص، رقابت را شرط دموکراتیزه
کردن آن نظام قرار دادن، چه بسا نوعی بیتوجهی به رأی جمعی و اکثریت قریب به اتفاق باشد. زیرا بنابر آنچه که از معنای دموکراسی معهود است. توجه به آرای عمومی در وهله اول لازم است. و در خصوص نظام جمهوری اسلامی، باید گفت لحاظ شرط رقابت برای دمکراتیک بودن نظامی که مبتنی بر رأی 98% مردم است غیر قابل قبول است. آری زمانی رقابت به عنوان شرط و پایه دموکراسی مطرح است که فاقد مشارکت عمومی که از حیث رتبه، مقدم بر رقابت است، باشیم.
نتیجه آنکه برجسته بودن عنصر مشارکت عمومی در نظام جمهوری اسلامی، قدحی بر دمکراتیک بودن آن وارد نمیکند، سوای آنکه اینگونه هم نیست که در ایران شاهد صحنههای رقابت نباشیم.
نویسنده در قسمتی دیگر سه منشأ برای دموکراسی بیان کرده اپس و معتقد است اولین منشأ دموکراسی، سرمایه داری و بورژوازی بوده است. دومین منشأ که خصوصا در کشورهای عقب ماندهتر که بورژوازی در آنها عقب ماندهتر بوده است، وجود داشته و آن طبقه متوسط جدید است. طبقه متوسط جدید یا صاحبان سرمایههای کوچک و اقشار مزدبگیر که شهرنشین شده بودند رفته رفته صاحب مطالبات سیاسی شدند و با حرکتهایی که از جانب آنها صورت گرفت موج دموکراسی خواهی دامن زده شد. سومین منشأ هم مربوط به قدرت حاکم اقتدارگرا، فاشیسم یا پوپولیسم بودهاند میباشد که این قدرتها هم تجربه نشان داده است که از سوی قدرتهای خارجی سرنگون میشدهاند و این جوامع با اتکا به عامل خارجی، به سمت دموکراسی رفتهاند.
بعد ایشان متذکر شده است که منشأ اول برای دموکراسی در ایران متصور نیست چون سرمایه داران به دلیل ناامنی، سرمایههای خود را به خارج از کشور میبرند، طبقه متوسط جدید در ایران قوی بوده است، اما مشکل این طبقه نبود سازماندهی و تشکیلات است. بعد میگوید: اگر دموکراسی دینی از این سه منشأ در آمد، دموکراسی دینی هم وجود دارد.
ما هم مثل ایشان معتقدیم که سرمایهها باید در خود کشور غ سرمایه گذاری شود و موجبات چنین امری هر چه بهتر باید فراهم گردد. اما کلیت کلام ایشان نیز مقبول نیست، اینگونه هم نیست که همه سرمایهها روانه خارج شده است و سرمایه گذاران مطلقا میل به سرمایه گذاری در کشور را ندارند. با یک دید منصفانه میتوان به این جقیقت پی برد. رشد و ارتقای طبقه متوسط جدید در ایران نیز امری مسلم و مقبول است اما مواجه بودن این قشر با عدم سازمان دهی و تشکیلات، قابل تأمل است. الان همین قشر از جامعه با سرمایههای خرد خویش توانستهاند صاحب مطالبات شوند و منشأ تأثیراتی در رویه کلی نظام باشند. پس اولاً انکار تأثیر این قشر از جامعه در روند دموکراتیزه کردن نظام سحسح به نظر نمیرسد ثانیا هرگاه همین قشر متوسط جدید مطالبات خود را در سایه نظام جمهوری اسلامی برآورده بیننند باز میتوان گفت مردم سالاری دینی واجد یکی از این سه منشأ یاد شده نیست پس وجود ندارد؟!
اینکه دموکراسی دینی به دلیل عدم استنادش به یکی از منشأهای سه گانه غیر معقول است، امری ناتمام است. زیرا غ حتی با فرض عدم استنادش به یکی از این منشأها، هیچ دلیلی وجود نداد که وجود دموکراسی را منحصرا در یکاز از این موارد معتبر بداند، ممکن است نفس دموکراسی از منشأهای دیگری هم نشأت بگیرد. سوای آنکه اگر منشأ دموکراسی، دین باشد، آیا باز میتوان قائل به عدم اعتبار چنین دموکراسی شد. مردم سالاری دینی خود الگویی از دموکراسی مطابق با آموزههای دینی اپس که منشأ ان دین بوده است در عین حال اصل و محتوای دموکراسی هم در آن تعبیه شده است. پس میتواند وجود داشته باشد و هم در نوع خود بیبدیل باشد. البته در باب امکان سازگاری دموکراسی و دین مواضع مختلفی وجود دارد. برخی به جانبداری از دین قائل به ناسازگاری بین دموکراسی و دین شدهاند زیرا از نظر این گروه، خدامحوری با مردم سالاری در تناقض است. گروهی دیگر به دفاع از مردم سالاری قائله به ناسازگاری هستند. زیرا اینان دین در متن حکومت و سیاست را تهدیدی در راستای نقش آفرنی و آزادی اراده جمعی میدانند به عقیده آنها دموکراسی ذاتا با اقتدار مذهبی خوانایی ندارد و در واقع اقتدار سیاسی باید از اقتدار دینی جدا گردد. برخی هم با تأمل در مؤدیات این دو، طریق جمع را رفتهاند و مدل سازگاری مشروط را پذیرفتهاند که همان دموکراسی دینی است به این بیان که دموکراسی را به دو گونه روش و ارزش میتوان از هم جدا کرد، دموکراسی در گونه روش، هر گونه هدف و آرمان اجتماعی را بر میتابد و موضع ویژهای نسبت به آنها ندارد بر خلاف گونه ارزشی آن، از این روست که دموکراسیای که تکثرگرایی و نسبیت را آرمان و ارزش بشمار میآورد نمیتواند با ارمانها و ارزشهای دیگر سازگار باشد. و از این روی مردم سالاری دینی یعنی اتخاذ دموکراسی به گونه روش (که قابلیت پذیرش هر نوع ارزش را دارد) برای حضور مردم و اراده جمعی در سرنوشت خویش از طریق ارزشهای دینی و با توجه به آموزههای دینی است یعنی مردم و نمایندگان آنها با حضور ضوابط دینی و حدود شرعی، صاحب اراده و اختیار و تصمیمگیری هستند و میتوانند در انتخاب ساختار و روش اجرای فعالیتهای عمده جامعه، و تصمیمگیری بر اساس موازین اسلامی، نقش عمده داشته باشند. البته چنین الگوهایی در تاریخ سیاست بدیع و بیسابقه نیست به عنوان مثال دمکراسی لیبرال، دمکراسیای را میطلبد که با ارزشهای مورد نظر خود منطبق باشد و مدل مردم سالاری دینی از پشتوانه دینی برخوردار است. مؤلفههایی چون مشورت، برابری همگان در برابر قانون، عدالت اجتماعی، شفافیت امر حکومت، پاسخ گو بودن حاکمان به مردم، نظارت مردم بر قدرت سیاسی و ... همه از اموری هستند که در دموکراسی دینی مورد توجهاند.